سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

نقد طرح ترجیح تفسیر به ترتیب نزول در حلقه کرسی ها

گزارش پنجمین جلسه حلقه کرسی های نظریه پردازی و نوآوری و نقد گروه علوم قرآن و تفسیر طبق اطلاع واصله از این قرار بوده است:

در ابتدا حجة الاسلام و المسلمین جناب آقای بهجت پور به تبیین نظریه خود پرداخت که اهم نکات ایشان عبارت بودند از: 1- اینجانب در صدد یافتن معیاری برای گذر از موضوع محور به غرض محور بودم 2- از آنجا که قرآن کتابی است تربیت محور، در تفسیر به ترتیب نزول این مقصود بهتر فهمیده می شود. ما بر اساس این نوع تفسیر به یک نوع از مهندسی مفاهیم قرانی دست می یابیم که در آن مدل تحول تربیت دینی بدست می اید. 3- برای بدست آوردن اسباب نزول بهترین راه تفسیر به ترتیب نزول است. 4- در صورتی که تفسیر به ترتیب نزول انجام گیرد، احتمالات در تفسیر کمتر می شود و بسیاری از ابهامات از میان می رود. خود حضرت امیر (ع) هم روششان همین بوده که به آیات را به ترتیب می خواندند و ثبت می کردند. اهل بیت (ع) هم برای اثبات رابطه دو حکم به ترتیب نزول مراجعه می کردند.

دکتر ایزدی: اولا موضوع هدایت و تربیت با موضوع تفسیر دو مقوله جدا هستند که نباید خلط شوند. ثانیا اکثر مقدمات برای رسیدن به هدف مورد نظر بعید هستند و ثالثا این طرح حاوی رأی جدیدی نیست.

دکتر شاهرودی: 1- ما در این طرح یک ترتیب منطقی مقدمات برای رسیدن به هدف نمی بینیم. 2- چگونه می توان به ترتیب نزول سوره ها پیش از ثبوت آن عنوان راجح بودن بدهیم؟

دکتر شایسته نژاد: اگر تفسیر به ترتیب نزول ترجیح دارد، چرا ائمه دستور ندادند که افراد بدین صورت عمل کنند؟

دکتر معارف: اولاً، روی انحصار این روش از تفسیر مناقشه وجود دارد؛ در ثانی ما چگونه می توانیم به ترتیب نزول سور برسیم؟ به ویژه این که به دست آوردن ترتیب زمانی سور اگر درست باشد، در مورد سوره های کوچک و یا سوره های مکی امکان پذیر است و نه در مورد سوره های بزرگ.

خانم دکتر جلالی: 1- در این طرح معلوم نیست که ترتیب نزول سوره ها مد نظر است یا آیات 2- در اینکه این بحث جدید است و یا از تغییرات گسترده ای برخوردار است، جای تامل است.

خانم دکتر قبادی: ملاک بررسی روایاتی که به آنها استناد شده چه بوده است؟ در مورد تعارضاتی که در این روایات به چشم می خورد چه توضیحی وجود دارد؟

خانم دکتر حاجی عبدالباقی: اولا اگر وی مهندسی رفتاری را جدا از رجحان تفسیر بررسی می کرد بهتر بود. در ثانی تمرکز وی بیشتر روی سور مکی بوده است.

خانم دکتر پارسا: مبانی نظریه یک سری مسائل کلی است که ربطی به اصل نظریه ندارد. در مجموع دلایل منطقی و دیسپلین خاصی ترسیم نشده است.

آقای دکتر فقهی زاده: اولاً، فایده چندانی بر این امر مترتب نیست چه بر اساس نزول فرض شود و چه بر اساس موضوع. ثانیاً، به فرض ما رجحان یا اولویت را بپذیریم، این ترتیب کجاست و چگونه می توانیم بر این ترتیب اتفاق کنیم؟ چرا که ترتیب واقعی نزول وجود ندارد؟ ثالثاً، مثال های منقح و منجزی ارایه نفرمودید که به فرض اگر این سوره را بر اساس این نظریه جلوتر از آن سوره بگذاریم چه تغییر شگرفی ایجاد می گردد.

در این جلسه مقرر شده است: جناب آقای بهجت پور به صورتی مکتوب به این سئوالات پاسخ گویند و مبانی نظریه و اصل نظریه و نتایج حاصله را ارایه کنند.

من توفیق حضور در این جلسه را نیافتم و از جزئیاتی بیش از این گزارش خبر پیدا نکردم؛ اما در مجموع تلقی خودم را در باره این طرح طی نکات ذیل بیان می کنم:

1. چنان که اعضای حلقه یاد کردند، این که ترتیب نزول در تفسیر قرآن ترجیح دارد، سخن جدیدی نیست و کسانی پیش تر از آن نیز مانند محمد عزه دروزه، ملاحویش آل غازی، مهندس بازرگان و جلال الدین فارسی در آثارشان بر همین نظر شده بودند. منتها من بر خلاف نظر اعضای حلقه و در موافقت با نظر آقای بهجت پور معتقدم، تفسیر به ترتیب نزول بسیاری از احتمالات و اختلافات تفسیری را از میان می برد. جهت آن این است که ترتیب نزول و بستری که سوره در آن نازل شده است، قرینه فهم آیات سوره است و این معمولاً در تفاسیر به ترتیب موجود مغفول واقع می شود. این که گفته شود، در تفاسیر غیر ترتیب نزولی نیز به اسباب و بستر نزول سوره های قرآن توجه می شود و این ما را از تفسیر به ترتیب نزول بی نیاز می کند، سخن مقبولی نیست. جهت آن این است که اساساً:

اولاً، قرار گرفتن سوره ها به ترتیب نزول یک فضای واقعی تری را برای فهم آیات سوره ها فراهم می سازد که از طریق روایات اسباب نزول به دست نمی آید؛

ثانیاً، خود روایات اسباب نزول نیز باید با قرآن مرتب شده به ترتیب نزول محک بخورد. این روایات چندان بی اعتمادی مفسران را موجب شده است که احمد بن حنبل گفته بود، یکی از چیزهایی که اساس ندارد، همین روایات اسباب نزول است و علامه طباطبایی در کتاب قرآن در اسلامش گفته است که این روایات عبارت است از قصصی که به آیات قرآن تطبیق داده شده اند، بدون این که لزوماً اسباب نزول قرآن را بیان کرده باشند.

2.  این که اعضای حلقه فرمودند، روایات ترتیب نزول با هم اختلاف دارند و لذا بی اعتبارند و راه دیگری هم برای کشف ترتیب نزول وجود ندارد و لذا معنا ندارد، تفسیر قرآن بر اساس ترتیبی نامعتبر قرار دهیم و ائمه هم به ما دستور ندادند، قرآن را به ترتیب نزول مطالعه و تفسیر کنیم و خلاصه در مجموع به دلایل مذکور نباید به تفسیر به ترتیب نزول روی آورد، چنین سخنی مقبول نیست؛ زیرا:

اولاً، روایات ترتیب نزول از طریق فریقین رسیده و شمار آن به چهارده تن از صحابه و تابعان می رسد و اختلافات میان آنها نیز اندک و قابل رفع است و لذا نمی توان به ترتیب نزول سوره ها که در این روایات انعکاس یافته است، بی اعتنا بود. اما پنهان نماند که مشکلاتی نیز در این روایات هست که اعتماد کامل بر آنها را سلب می کند؛ نظیر این که طبق این روایات سوره های رحمن، انسان، زلزله و رعد مدنی اند. حال آن که در مکی بودن آنها نباید تردید کرد. منتها می توان ترتیب مذکور در این روایات را به عنوان اساس قرار داد و با رویکرد انتقادی به تفسیر قرآن پرداخت و هرجا که قرینه ای بر خلاف آن یافت شود، به اصلاح آن ترتیب اهتمام ورزید.

ثانیاً، به فرض آن که از روایات نتوان ترتیب نزول واقعی را کشف کرد، خود قرآن بهترین منبع است و حداقل آن این است که از طرق خود مضامین سوره ها می توان مشخص کرد که یک سوره مکی است یا مدنی. نیز در مضامین سوره ها اسباب نزول آنها انعکاس یافته است و در کل رویکرد به ترتیب نزول قرآن و بستر تاریخی نزول سوره ها ما را بی نصیب قرار نمی دهد و بی دستاورد نیست.

ثالثاً، سوره های قرآن طی 23 سال متناسب با اوضاع و احوال مختلف نازل شده است و بنابراین قرآن یک متن تاریخی است و مطالعه آشفته و بی نظم تاریخی یک متن تاریخمند و تدریجی النزول هرگز قابل دفاع نیست و لذا ترجیح تفسیر به ترتیب نزول بسیار بدیهی است.

3. این تلقی آقای بهجت پور که ما می توانیم از ترتیب نزول قرآن پاره ای آموزه های تربیتی استخراج کنیم، تا حدودی قابل دفاع است؛ چون بی شک قرآن متناسب با شرایط نازل می شده است و در تربیت نیز باید القای آموزه ها متناسب با شرایط باشد؛ اما این که ما باید طابع النعل بالنعل همان آموزه هایی را مطرح کنیم که به ترتیب نزول مطرح شده، هرگز پذیرفتنی نیست؛ چون شرایط عصر نزول با شرایط معاصر بسیار متفاوت است. در 13 سال مکی مخاطبان قرآن به طور عمده مشرکان مکه بودند و 10 سال مدنی مسلمانان و اهل کتاب و مشرکان. ما در دوره معاصر هرگز چنین شرایطی را نداریم.