سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

عالمان به تأویل آیات متشابه قرآن

در پست قبلی «اولین قسمت » پاسخ نقد مقاله اینجانب با عنوان «تفسیر معناشناسانه آیه محکم و متشابه» آمد. آنچه اینک می آید، دومین قسمت پاسخ نقد است. در این قسمت، درباره این که آیا راسخان از جمله پیامبر(ص) و ائمه(ع) می توانند به تأویل آیات متشابه علم داشته باشند یا نه، بحث می شود. نتیجه بحث این است که طبق تصریح آیه هفت آل عمران هیچ کس جز خدا نمی تواند به تأویل آیات قیامت یعنی حقایق اخروی قبل از وقوعش علم داشته باشد،‌ مگر علم مثالی، نظیر صور رؤیایی که شخص در عالم رؤیا از واقعیات آینده مشاهده می کند.

ناقد محترم نخستین نقد خود را ناظر به این عبارت اینجانب نوشته است که گفته ام:‌

محوری‌ترین مبحث آیه هفت آل عمران، «واو» درعبارت «وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» است. بسیاری این واو را مستأنفه و برخی آن را عاطفه دانسته‌اند. بنابراین که آن مستأنفه باشد، تأویل آیات متشابه چیزی نیست که قابل درک بشر باشد و آن را کسی جز خدا نمی‌داند؛ اما بنابراین که آن عاطفه باشد، تأویل متشابهات قابل درک بشر است و آن را گروهی به نام «راسخان در علم» می‌دانند.

و سپس افزوده ام:

معنایی که برای آیه محکم و متشابه برگزیدیم، مبتنی بر مستأنفه دانستن «واو» در عبارت « وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ » است؛ بر این اساس، تأویل متشابهات قرآن را جز خدا نمی‌داند و راسخان در علم تنها به آن ایمان دارند، بدون این که به آن علم داشته باشند. بر اساس،‌ این دیدگاه، مراد از «متشابهات» خصوص آیات قیامت است و نه آیات دیگر، و مقصود از «تأویل» آیات متشابه مصداق و تحقق خارجی آیات قیامت است، نه بیان معنا و تفسیر این آیات، و منظور از«فتنه» عذاب اخروی است که در آیات قیامت به مشرکان وعده داده شده است و معنای «ابتغاء تأویله» تعجیل در تحقق این وعده است، نه طالب اضلال مردم بودن. مفهوم «العلم» نیز وحی و قرآن است، نه مطلق دانایی.

ناقد محترم ناظر به مطلب مذکور نوشته است:‌

از نظر اسلام مبنا و منبع معارف و دیدگاه‌ها صرفا قرآن کریم نیست؛ بلکه بعد از قرآن، سنت یکی از منابع استنباط دانشمندان می‌باشد که به صورت گسترده مورد مراجعه است. چه کسانی که سنت را مکمل دلالات قرآنی می‌دانند؛ مثل شنقیطی و عموم مفسران فریقین و چه کسانی که نقش احادیث را تأییدی می‌دانند؛ مثل علامه طباطبایی (ره) و برخی از شاگردانشان (اعرابی، 74-75). کراراً به روایات تمسک جسته و بر این اساس نظریه‌پردازی کرده‌اند؛ از این رو نمی‌توان گفت، علم یا عدم علم راسخان، به آیات متشابه منوط به عاطفه یا مستأنفه دانستن «واو» در «وَالرّاسِخونَ فیِ الْعِلم» است.

آنچه در پاسخ عرض می کنم،‌ این است که:

اولاً،‌ ما در این سخن هرگز در مقام انکار حجیت سنت یا روایات نبوده ایم. به نظر ما روایات در صورتی قابل استناد خواهد بود که با آیات قرآن تعارض نداشته باشد؛ بر این اساس، وقتی قرائن و شواهدی از خود قرآن وجود داشته باشد که مشخص کند، واو در «والراسخون» نسبت به «الله» مستأنفه است، روایاتی که مخالف آن باشد، یا باید توجیه شود؛ نظیر این که گفته شود، علم راسخان به تأویل قرآن از آیات دیگر و یا روایات ثابت می شود یا روایات ناظر به علم مثالی به تأویل آیات متشابه است و بنابراین حصر آیه همچنان با وجود آن روایات برقرار است و به هر حال آیه هفت آل عمران هیچ دلالتی ندارد که راسخان در علم به تأویل مشتابهات علم دارند یا این که روایات رد می گردد و آن در صورتی است که قرائن بر جعل در سند یا متن روایات مشاهده شود.

ثانیاً، درباره این که آیا راسخان در علم به تأویل آیات متشابه علم دارند یا نه، ظاهر آیه هفت دلالت دارد که علم ندارند و فقط خدا علم دارد. اما این که آیا خدا نمی تواند علم خودش را به راسخان اعطاء کند و آنان از رهگذر الهام و وحی الهی عالم به تأویل متشابهات شوند، جای بحث دارد. برخی نظیر آقای قرشی که «واو» را مستأنفه دانسته، با استناد به سیاق آیه اظهار کرده است که متشابهات برای همیشه مجهول خواهند ماند و حتی با ارجاع به محکمات نیز معلوم نمی‌گردند و گرنه معنا نداشت که راسخان در علم از باب تسلیم بگویند که ما به همه آن ایمان داریم. (نک: همو، ذیل آیه)

مضافاً این که در آیات بسیاری،‌ خود پیامبر(ص) تصریح کرده است که من راجع به قیامت علم ندارم؛ نظیر:

یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتیکُمْ إِلاَّ بَغْتَةً یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ *‌ قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسی‏ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (اعراف، 187-188)؛‌ از تو در باره قیامت مى‏پرسند [که‏] وقوع آن چه وقت است؟ بگو: «علم آن، تنها نزد پروردگار من است. جز او [هیچ کس‏] آن را به موقع خود آشکار نمى‏گرداند. [این حادثه‏] بر آسمانها و زمین گران است، جز ناگهان به شما نمى‏رسد.» [باز] از تو مى‏پرسند گویا تو از [زمان وقوع‏] آن آگاهى. بگو: «علم آن، تنها نزد خداست، ولى بیشتر مردم نمى‏دانند.» بگو: «جز آنچه خدا بخواهد، براى خودم اختیار سود و زیانى ندارم، و اگر غیب مى‏دانستم قطعاً خیر بیشترى مى‏اندوختم و هرگز به من آسیبى نمى‏رسید. من جز بیم‏دهنده و بشارتگر براى گروهى که ایمان مى‏آورند، نیستم.»

البته برخی نظیر علامه طباطبایی در عین استینافی دانستن واو در «والراسخون» بر این باورند که اثبات این که راسخان می توانند به تأویل قرآن علم داشته باشند، با ادله دیگر ثابت می شود. علامه طباطبایی در این زمینه می نویسد:

آن چنان که آشکار است، علم به تأویل در این آیه به خصوص خدای متعال منحصر است. منتها منافاتی ندارد که بر آن استثنائی وارد شود؛‌ چنان که آیات داله بر انحصار علم غیب به خدا با ورود استثناء بر آن چنین است؛ نظیر: «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى‏ غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ» (جن، 27). منافاتی ندارد،‌ آیه مورد بحث بر یکی از شئون راسخان در علم دلالت داشته باشد و آن عبارت از درنگ کردن به هنگام تردید و ایمان آوردن و تسلیم شدن در مقابل زائغان است؛ اما آیات دیگری دلالت داشته باشد که آنان یا بعضی از آنان که به حقیقت قرآن و تأویل آیاتش عالم باشند. (همو،‌ ذیل آیه)

منتها مشکلی که در خصوص تأویل آیات متشابه به چشم می خورد،‌ این است که در هیچ آیه دیگری از آیات قرآن بیان نشده است که علم به تأویل آنها را جز خدا هم می داند؛ بر عکس علم غیب که اگر در مواضعی آمده است که جز خدا علم غیب نمی داند،‌ در جایی مثل سوره جن تصریح شده است که کسانی جز خدا هم منوط به اذن و رضایت او می توانند علم غیب داشته باشند.

به عدم علم به تأویل آیات قیامت در مواضع دیگر قرآن هم تصریح گردیده است؛ مثل:

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ تَأْویلَهُ یَوْمَ یَأْتی‏ تَأْویلُهُ یَقُولُ الَّذینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذی کُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (اعراف، 53)؛‌ آیا [آنان‏] جز در انتظار تأویل آنند؟ روزى که تأویلش فرا رسد، کسانى که آن را پیش از آن به فراموشى سپرده‏اند مى‏گویند: «حقاً فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند. پس آیا [امروز] ما را شفاعتگرانى هست که براى ما شفاعت کنند یا [ممکن است به دنیا] بازگردانیده شویم، تا غیر از آنچه انجام مى‏دادیم انجام دهیم؟» به راستى که [آنان‏] به خویشتن زیان زدند، و آنچه را به دروغ مى‏ساختند از کف دادند.

بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْویلُهُ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمینَ (یونس،‌ 39)؛‌ بلکه چیزى را دروغ شمردند که به علم آن احاطه نداشتند و هنوز تأویل آن برایشان نیامده است. کسانى [هم‏] که پیش از آنان بودند، همین گونه [پیامبرانشان را] تکذیب کردند. پس بنگر که فرجام ستمگران چگونه بوده است.

ممکن است،‌ گفته شود، علم به تأویل آیات متشابه از مصادیق علم غیب است و لذا مشمول آیه «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى‏ غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ» (جن، 27) می شود. منتها مشکل این است که خود پیامبر(ص) تصریح کرده است که در خصوص زمان وقوع قیامت علم غیب ندارد. مگر این که گفته شود، او به زمان وقوع قیامت علم ندارد؛ اما به حقایقش علم دارد؛ ولی این نیز با ظاهر آیه هفت آل عمران که علم به تأویل یعنی حقایق قیامت را مخصوص خدا می شمارد، منافات دارد؛  به علاوه، اگر فرض بر این باشد که قیامت هنوز واقع نشده و زمان وقوعش هم مشخص نیست، چگونه علم به واقعیات آن می توان داشت؟ مگر این که گفته شود، منظور علم مثالی است؛ یعنی از قبیل صور رؤیایی که انسان ها می توانند، صور واقعیاتی را قبل از وقوع مشاهده کند؛‌ چنان که پیامبر(ص) بنا بر نظری در معراج موفق به چنین مشاهده ای شد. به این ترتیب،‌ می توان روایاتی را که حاکی اند که پیامبر(ع) و ائمه(ع) به تأویل آیات متشابه قرآن علم دارند، بر علم مثالی حمل کرد.