سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

قرآن، کتاب موعظه(3)

متنی که اینک می آید، سئوالاتی است که در ادامه بحث مطرح شده و پاسخ هایی است که اینجانب به آنها داده ام. من پاسخ ها را به طور مزجی داده ام تا تطبیق سئوال ها و پاسخ ها آسان تر باشد.

سئوال

به نام خدا

با سلام مجدد و عرض تواضع محضر استاد ارجمند

در اینکه اباطیل قالب ها و ابزار بیان، غیرقابل انتساب به خداوند و دارای نقص و عیبی قابلی و نه فاعلی باشند، صحبتی نیست، بحث بر سر آنست که اگر قرآن کریم از ابزار باطل برای رساندن سخنی که حق است بهره بگیرد، آیا عجز بیانش را نمی رساند که به جای آنکه روشی را در موعظه در پیش بگیرد که خود آن روش راهگشای انسان باشد و بتواند از آن الگو بگیرد تا بعدها روش موعظه خود را بر آن اساس، بنا نهد از روش بیان اسطوره و اباطیل کمک می گیرد؟ آیا شایسته است خداوندی که تمام لحظات زندگی بندگانش برای او ارزشمند است، بخشی از آن را صرف یادگیری و تعمق در اسطوره و اباطیل نماید؟ مگر در طول تاریخ بشریت نمونه های واقعی­ و پندآموز وجود نداشته است که خداوند دست به دامان اباطیل گردیده باشد تا سخن حق خود را به مخاطبانش بفهماند؟

پاسخ

اولاً، استفاده از اسطوره ها و اباطیل در جای خود، سیره ای عقلائی است و خدا هم در رأس عقلاء قرار دارد و لذا استفاده خدا از آنها در قرآن هیچ اشکالی ندارد. به علاوه، خدا در مقام تأیید آنها نیست تا خرده بر کار خدا باشد؛ بلکه در مقام استفاده ابزاری از آنها برای بیان مقاصد و مواعظ است.

ثانیاً، نقص فهم حقایق غیبی به خود بشر بر می گردد و خدا ناگزیر است، گاهی برای فهماندن حقایق غیبی مثل درخت زقوم از باورهای باطل و خیالی مردم استفاده کند تا تفهیم مقصود، میسور گردد.

ثالثاً، وقتی بناست، خدا به لسان قوم و با زبان فصیح و بلیغ سخن بگوید، باید رساترین تعبیر را از لسان قوم انتخاب کند و از آن در بیان مقصود بهره برداری نماید. حال وقتی رساترین تعبیر، عبارت از یک تصور باطل و خیالی باشد، بر انتخاب خدا نمی توان ایراد گرفت. اگر خدا جز آن را انتخاب می کرد، بر او ایراد بود.

سئوال

مطلب دیگر آنکه یک متن معمولی ممکن است، برای موعظه چنین عمل کند که حجمی از سخنانش را به بیان مطلب باطل و بیهوده اختصاص دهد و از آن مطلب در جهت رساندن مقصود خود و اثبات حقانیت سخنانش بهره جوید؛ اما اگر قرآن کریم نیز چنین عمل کند و باطل را مقدمه ای برای بیان حق قرار دهد، پس هدایت معنوی و اخلاقی و دعوت به باورها و سنت های صحیح و پسندیده آن کجا می رود؟

پاسخ

چنان که عرض کردم، استفاده از معهودات مخاطب برای القای مقصود، سیره ای عقلائی است و چون خدا در رأس عقلاست، استفاده از معهودات مخاطب ولو آن که به حسب واقع، باطل باشد، هیچ ایرادی ندارد.

عنایت دارید که در مقام جدل یا تشبیه و مانند آن، هرگز چنین نیست که اگر از باورهای باطل و خیالی مخاطب بهره برداری شود، به معنای تأیید آنها از سوی متکلم باشد.

گاهی اقتضاء می کند، هدایت معنوی و اخلاقی از رهگذر بهره برداری از معهودات باطل و خیالی مخاطب باشد و لذا بی اشکال تلقی می شود.

سئوال

در این گونه موارد اعجاز قرآن را در چه زمینه ای باید دنبال کرد؟ آیا صرفا در موعظه ای بودن آن؟

نهایت اعجاز، زمانی برای قرآن قابل تصور است که هم ابزاری که برای رساندن معنا از آن بهره می گیرد، هم شیوه استفاده از آن ابزار، هم هدفی که دنبال می کند و هم ... همگی حاکی از اعجاز آن باشند. اینکه کسی نمی تواند همچون قرآن را بیاورد صرفا به دلیل مقاصد مافوق بشری آن نیست، قرآن می بایست از همه لحاظ، بدون هماورد باشد.

پاسخ

اولاً، اعجاز قرآن هیچ ملازمه ای ندارد با این که خدا شیوه بیان خود را متفاوت از شیوه بیان مخاطبانش قرار دهد. به هر حال، قرآن کتاب هدایت است و بناست، به لسان عربی مبین و فصیح و بلیغ، به بیان مقاصدش بپردازد و لذا هرگاه هدایت و بیان فصیح و بلیغ اقتضاء داشته باشد، با تکیه بر باورهای باطل و خیالی صورت بگیرد، نمی توان بر آن خرده گرفت.

ثانیاً، مقاصدی که خداوند بیان می کند، باید در سطح فهم بشر باشد و گرنه هدایت الهی تحقق پیدا نمی کند. مافوق بشری دانستن مقاصد قرآن، با فصیح و بلیغ و هدایت کنندگی قرآن منافات دارد. قرآن که برای فرشتگان نازل نشده است تا مقاصدش فوق بشری باشد. قرآن برای افراد بشر نازل شده و لذا باید در سطح فهم افراد بشر باشد.

ثالثاً، هماوردی قرآن نیز در صورتی معقول است که آن جهتی که مورد هماوردی قرار می گیرد، برای افراد بشر روشن و قابل درک باشد. در قالب تمثیل عرض بکنم، اگر یک کشتی گیری، مردم عادی را به هماوردی بطلبد و به آنان بگوید، اگر کسی می تواند مرا «فتیله پیچ» کند، بیاید با من کشتی بگیرد. حال اگر اساساً برای مردم عادی مقصود از «فتیله پیچ» روشن نباشد، این هماوردی چه وجهی می تواند داشته باشد؟

سئوال

1. زشتی سر شیاطین، نه کذب است و نه اسطوره؛ بلکه حقیقتی است که هر چند مردم عصر نزول آن را ندیده اند؛ اما خدای تعالی آن را دیده و چون می داند چیزی زشت تر از آن در تصور عرب عصر نزول وجود ندارد، به آن تشبیه کرده است تا تقریب به ذهن کرده باشد.

پاسخ

اولاً، درست است که مردم عصر نزول و هیچ کس دیگری، اساساً شیاطین و سرهای آنها را ندیده اند؛ اما در خیال و تصور خود، صورت و سری را برای شیاطین ساخته بودند و بی تردید، این صورت و سر ساختگی، هرگز واقعی نبوده؛ بلکه خیالی بوده است.

ثانیاً، اگر در این مورد پذیرفته شود که خداوند مجاز است، از تصور خیالی که در میان مخاطبان کلامش وجود دارد، برای بیان مقصودش بهره برداری کند، در موارد دیگر نیز باید پذیرفته شود.

بی شک، بهره برداری خدا از این تصورات خیالی برای مقاصد عالیه ای مثل تقریب به ذهن یک حقیقت غیبی است.

سئوال

2. در خصوص استراق سمع شیاطین، چون مقوله ای خارج از محسوسات بشر است و بشر آن را در عالم واقع ندیده و به واقعیت آن پی نبرده است، تعارض با واقعیت بر آن صدق نمی کند تا نیازمند توسل به مجاز یا اسطوره باشیم.

پاسخ

عنایت داشته باشید که در قرآن سخن از همین شهاب هایی است که بشر در آسمان دنیا با چشم سر مشاهده می کنند؛ نه حقایقی که خارج از محسوسات بشر است و بشر آن را در عالم واقع ندیده است.

این در حالی است که نه آسمان دنیا محل سکنای فرشتگان است و نه فرشتگان مادی اند که جایگاه خاصی داشته باشند و نه شهاب ها برای راندن اجنه از محل سکنای فرشتگان است. این تصورات باطلی است که عرب عصر نزول داشتند و خداوند از این تصورات باطل برای رد مدعای آنان از باب جدل استفاده کرده است تا بگوید، این ادعای شما که قرآن را اجنه به پیامبر(ص) القاء می کنند، باطل است.

باز عنایت داشته باشید که خدا در اینجا برای بیان یک حقیقت غیبی که غیر قابل درک بشر است، از یک تصورات باطلی که مخاطبان داشته است، بهره برداری کرده تا مقصود خود را تقریب به ذهن کند، درست مثل مورد درخت زقوم. بی تردید، فرشته یک موجود غیبی و مجرد است و ارتباط جن با فرشته نیز یک حقیقت غیبی است و بیان عدم ارتباط جن با فرشته جز با استفاده از تصورات باطل عرب عصر نزول ممکن نبوده است. حتی اکنون نیز ما نمی توانیم درک بکنیم که چگونه قرآن را فرشته بر پیامبر نازل کرده است و نه جن. اگر خداوند برای ما هم می خواست، به بیان این حقیقت بپردازد، جز از راه استفاده از تصورات خیالی ما ممکن نبود.

سئوال

3. در مورد یأجوج و مأجوج و داستان سد ذوالقرنین صرفا به دلیل ناآگاهی از تمام جزئیات این داستان و ناتوانی در تطبیق این جزئیات با حوادث و واقعیات تاریخی و ارائه مصداق تاریخی روشنی برای آن، نمی توان آنرا اسطوره نامید. برای حمل داستان بر اسطوره دلایل متقنی نیاز است؛ چرا که با وجود توصیف تمام جزئیات سد و اینکه از چه مصالحی ساخته شده، هنوز سوالات بسیاری در رابطه با این داستان باقی است. درون مایه های چنین داستان هایی، نیاز به بررسی ها و کارشناسی های دقیق تری دارد، تا اسطوره ای و حماسی بودن آنها یا حقیقی بودنشان، به اثبات برسد.

با احترام و تشکر

پاسخ

عنایت داشته باشید که در داستان سد ذوالقرنین و قوم یأجوج و مأجوج از یک سوزن در انبار کاه سخن گفته نشده است تا گفته شود که آن برای بشر قابل شناخت نیست. سخن از یک قومی است که در پشت یک سدی تا روز قیامت محبوس شده است. اگر در گذشته که بشر به تمام نقاط زمین اشراف نداشت، گفته می شد که بسا چنین سد و چنین قومی باشند، اما ما آنها را نمی شناسیم، قانع کننده بود؛ ولی اکنون که با ماهواره ها تمام نقاط زمین را عکس برده داری کردند و حتی خیابان ها و کوچه های شهره ها را می توانند با ماهواره ها رؤیت کنند و نشان دهند، چگونه می توان ادعا کرد که هنوز بشر این سد و این قوم را نشناخته است و بسا در آینده بشناسد؟