سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

نقد نظریه «زبان قرآن، عرفی-فراعرفی»(2)

این دومین قسمت از نقد نظریه ای است که برادر گرامی جناب آقای دکتر محمد باقر سعیدی روشن با عنوان «منطق و زبان گفتمان قرآن: عرفی – فراعرفی» به «هیئت حمایت از کرسی های نظریه پردازی، نقد و مناظره» عرضه کرده و قرار است که پیش اجلاسیه آن برگزار شود و از اینجانب نیز به عنوان یکی از ناقدهای آن دعوت شده است. چنان که پیش تر گفته شد، اصل متن به ایشان تعلق دارد و فقط عناوین قرمزرنگ و متن آبی رنگ از آن اینجانب است:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

2. دیدگاهها در زبان قرآن

در خصوص این پرسش که منطق و زبان قرآن چه نوع منطق و زبانی است؟ چند فرض کلی قابل تصور است.

یک فرض آن است که زبان قرآن همان منطق و زبان عموم عقلا در تفهیم و تفاهم دانسته شود نه چیزی بیش از آن یا متفاوت با آن.

 

تعدد زبان عرف عقلاء

اولاً، اگر مراد از منطق همان زبان است، عطف آن بر زبان در عبارت «منطق و زبان عموم عقلا» حشو است و اگر میان آن دو تفاوت است، این تفاوت چیست؟

ثانیاً، عموم عقلا یک زبان ندارند. زبان برخی از آنان فارسی است و بعضی از آنها عربی و برخی از آنها به زبان های دیگر. نیز زبان عقلا از زمانی به زمان دیگر و از محیطی به محیط دیگر تفاوت دارد. زبان عربی عصر پیامبر(ص) غیر از زبان عربی معاصر است و نیز زبان عربی حجاز متفاوت از زبان عربی یمن و حیره و غسان بوده است.

بنابراین در تعیین زبان قرآن هرگز کافی نیست که آن به زبان عرف همه عقلاء دانسته شود؛ بلکه باید مشخص شود، عقلای کدام قوم در کدام زمان.

فرض دیگر آن است که منطق گفتمان قرآن منطق خاصی همانند منطق و متد گفتمان های خاص از قبیل گفتمان فلاسفه، عرفا، عالمان در رشته های علمی خاص بشمار آید.

فرض سوم آن است که با توجه به گستره فراگیر موضوعات و معارف قرآن در قلمرو طبیعت و ماوراء طبیعت، و همین طور آموزه های گوناگون رفتاری نسبت به زوایای گوناگون زندگی فردی و اجتماعی انسان، به تناسب این عرض عریض، شیوه گفتمان قرآن را برخوردار از زبان های گوناگون یا ترکیبی بدانیم و سر انجام آن که با توجه به ویژگی های محتوایی و ساختاری قرآن، مدل گفتمان آن را از هر دو منطق عام و خاص برخوردار دانسته، زبان آن را عرفی فراعرفی بشمار آوریم.

 

بی دلیل بودن وجود عرف خاص در قرآن

اولاً،‌ تعدد موضوعات مطرح در یک متن هرگز دلیل بر این نمی شود که در آن از زبان های تخصصی متعددی استفاده شده است. مگر یک گوینده عامی و عادی که هیچ تخصصی در فلسفه و متافیزیک ندارد، نمی تواند درباره ماوراء طبیعت نظیر خدا و قیامت و فرشتگان سخن بگوید؟

ثانیاً، در صورتی می توان گفت که در یک متن از زبان های مختلف بهره گرفته شده است که در آن، اصطلاحاتی به کار رفته باشد که در میان عامه اهل زبان، نامأنوس و نامفهوم باشد و گروه خاصی از اهل زبان آنها را به کار ببرند و با آنها آشنا باشند.

این در حالی است که هیچ شاهدی در آیات قرآن وجود ندارد که وجود مصطلحات گروه های خاصی مثل فلاسفه و عرفا را در قرآن تأیید کند؛ بلکه شواهدی خلاف آن وجود دارد.

اولاً، مخاطبان قرآن گروه خاصی مثل فلاسفه و عرفا نبودند؛ بلکه عامه اهل زبان بودند؛

ثانیاً، در زمان نزول قرآن، عرف های خاصی مثل فلاسفه و عرفا و فقهاء و مانند آنها وجود نداشتند و لذا تکلم قرآن به زبان های فلسفی و عرفانی و علمی و مانند آنها بی وجه دانسته می شود.

ثالثاً، در قرآن هیچ مصطلح خاصی یافت نمی شود که به گروه خاصی از اهل زبان اختصاص داشته باشد و با استناد به آن بتوان ادعا کرد که در قرآن از عرف های خاص بهره برداری شده است.

 

تناقض آمیز بودن «زبان فراعرفی»

زبان فراعرفی ترکیب تناقض آمیزی است؛ زیرا زبان فقط عرفی است؛ چرا که زبان را بشر وضع کرده است؛ نه خدا یا اجنه یا فرشتگان. زبان فراعرفی یعنی زبان غیر عرفی و زبان غیر عرفی یعنی زبان اجنه و فرشتگان که هیچ وجود خارجی ندارد.

 

1-2. عرف عام

یکی از قدیمی ترین دیدگاهها در شیوه و منطق زبان قرآن این بوده است که زبان قرآن، همان اسلوب تفهیم و تفاهم عقلا و عرف عمومی مردم در انتقال معناست و ماتن قرآن نیز سبک جدیدی برای ابلاغ پیام خود ابداع نکرده است. عرفی بودن شیوه زبان قرآن بدین معناست که نازلکنندة قرآن نیز در راستای تفهیم مقاصد خود از الفاظ و معانی متعارف در میان بشر و چارچوب جملهبندی و نظام زبانی رایج در گفتمان روزمره و عمومی مردم، سود برده است. حاصل این نظر آن است که قرآن در ابلاغ پیام خود سبک و عرف خاصی همچون عرف فلاسفه،  متکلمان، عرفا، منطق دانان، ادیبان و هنرمندان و و امثال  آنها را ندارد.

اولاً، وجهی ندارد در حالی که در میان مخاطبان قرآن، فلاسفه و متکلمان و عرفا و منطق دانان وجود نداشتند، زبان قرآن، فلسفی، کلامی، عرفانی و منطقی باشد.

ثانیاً، حتی گروه هایی چون شاعران و سخنوران و تاجرانی هم که در میان مخاطبان قرآن بودند، دلیلی وجود ندارد که عرف آنها خاص بوده باشد و مصطلحات ویژه ای را که توده مردم با آنها ناآشنا بوده باشند، به کار برده باشند.

آنان نه نظیر حافظ عارف بوده و نه نظیر ملاهادی سبزواری فیلسوف بوده اند که در شعر خود، مصلطلحات عرفانی یا فلسفی به کار برده باشند.

آن چه بیان شد، گویا ترین تعریف از دیدگاه زبان عرفی را منعکس می نماید. اما در معرفی زبان عرفی قرآن تعبیرهای دیگری نیز گفته شده است. یکی از پژوهشگران مراد از عرفی بودن زبان قرآن را به این معنا می گیرد که: زبان قرآن همان زبان عرب حجاز عهد رسول خدا ص است، لکن زبان داناترین و تواناترین خطیبی که در موقعیت های گوناگونی، خطاب به عرب آن عهد خطابه هایی کمابیش موزون و در کمال صحت و اتقان را به قصد هدایت آنان ایراد کرده است. وی بر آن است که تنها نظریه صحیح در باره زبان قرآن، همین نظریه عرفی بودن است و در پرتو این نظریه، می توان تمام مشکلات تفسیری قرآن را بر طرف ساخت، با این وصف اذعان می نماید که تا کنون این نظریه صورت منقح و منسجمی به خود نگرفته است.

آنچه از اینجانب نقل شده، به حدود 15 سال پیش تعلق دارد (نک:  نظریه عرفی بودن زبان قرآن، معرفت، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، شمارة 24، بهار 77)؛ اما اکنون نظریه اینجانب به صورت منقح و منسجم درآمده و همه ابعاد و زوایای آن بررسی شده است. به تمام سئوالات پاسخ داده شده و حجمی حدود 370 صفحه را به خود اختصاص داده است.

برخی نزول قرآن به زبان عرفی(زبان قوم) را به معنای سخن گفتن وحی با واژگان گویشی قوم آن پیامبر و ویژگی ها وبایسته های آن دانسته اند.

اصل این سخن به آقای ایازی اختصاص دارد و ناهید دامن پاک دانشجوی کارشناسی ارشد بوده و مطلب آقای ایازی را در پایان نامه اش آورده است (نک: بررسی نظریه عرفی بودن زبان قرآن. نویسنده: دامن پاک مقدم، ناهید. استاد راهنما: نکونام، جعفر. نام دانشگاه: دانشکده اصول دین تهران. سال دفاع: 1378)

سخن آقای ایازی در این لینک دیده می شود:

http://www.hawzah.net/fa/Article/View/79628

برخی نیز عرفی بودن زبان قرآن را معادل با فرهنگ قوم و همسویی با آن تلقی کرده اند.

 

دلایل دیدگاه عرفی

همگانی بودن خطاب‌ها و هدایت‌های قرآن و قابل فهم بودن ظواهر الفاظ قرآن برای عموم عقلا، اصلی‌ترین مستندات عرفی بودن زبان قرآن شمرده شده است.

برخی از پژوهشگران همچنین، آیات گوناگون مربوط به هدایت و فرقان، دعوت و تدبر، تحدی، لسان عربی، وبرخی احادیث چون حدیث ثقلین و جز آن را به عنوان دلایل نقلی و قبح تکلم با زبان فراعرفی را به عنوان دلیل عقلی بر استواری دیدگاه زبان عرفی برای قرآن ذکر کرده اند.

 

بررسی و نقد

یک؛ دلائل نامبرده هیچ یک تمام نبوده، بلکه نشان دهنده آن است که قرآن باید به گونه ای باشد که قابل فهم برای آشنا به زبان و ادبیات عربی باشد، اما اثبات نمی کند معانی و مقاصد قرآن محدود به همان سطحی است که عموم مردم می فهمند.  

اولاً،‌ زبان که مراتب ندارد. زبان عبارت از الفاظی است که اهل زبان برای معانی متعارف خود به کار می برند. استعمال الفاظ از سوی اهل زبان برای القای مقاصدشان به همدیگر تابع قراردادی است که میان اهل زبان است و هرگز چنین نیست که آنان الفاظ را برای مراتب مختلف معانی قرارداده باشند. برای مثال، حجر، حجر است و شجر، شجر و این ها یک معنای مشخص یعنی سنگ و درخت دارند و اگر هم آنها را با قرینه صارفه برای معانی مجازی به کار ببرند، هرگز معانی مجازی مرتبه دیگری از معانی سنگ و درخت نیست؛ بلکه معانی متفاوتی از آنها هستند. برای مثال، هرگز نمی توان گفت که درخت سرو به معنای شخص بلندقامت، یک مرتبه بالاتری از معنای درخت سرو به معنای حقیقی است.

ثانیاً، البته گزاره های هر زبانی دارای لوازم عقلی و منطقی هم هست و اگر این لوازم، سطوح معانی زبان دانسته شود، آن اختصاص به قرآن ندارد. هر کلامی دارای لوازم عقلی و منطقی است؛ لذا به موجب آن نمی توان زبان قرآن فراعرفی تلقی کرد؛ اما اگر مراد از سطوح معانی، چیز دیگری است، قابل اثبات دانسته نمی شود.

به تعبیر دیگر این دلایل همه نشان می دهد که قرآن در سطحی بسیط برای همه انسان ها قابل فهم است، اما نافی سطوح متعالی قرآن نیست. قرآن از این نظر مانند عالم طبیعت است که عموم مردم در سطحی بسیار بسیط از آن بهره می برند و به همان سطح قانعند و فکر می کنند تمام حظ طبیعت همان است در حالی که دانشمندان علوم مختلف از همین طبیعت رازهای بیشمار و آثار پایان ناپذیری را جستجو می کنند.  بدین رو اگر قرآن نیز برای همه مردم تا روز قیامت راهنماست، باید ساختار و مضمون آن به گونه ای باشد که برای همه سطوح انسانی، عموم و خواص پیام آور و الهام بخش باشد.

اولاً، قرآن هرگز مانند طبیعت نیست؛ چون زبان قرارداد بشری است؛ حال آن که طبیعت تکوینی است. قراردادهای بشر مبتنی بر معهودات بشری است؛ اما طبیعت در چارچوب معهودات بشری محصور نیست.

ثانیاً، زبان قرآن همان زبان کلام های بشری است. به لحاظ زبان شناختی هیچ تفاوتی میان قرآن و متون بشری نظیر نهج البلاغه وجود ندارد.

البته، قرآن سخن بشر نیست؛ اما به زبان بشر است و لذا از قواعد حاکم بر زبان بشر پیروی می کند.

ثالثاً، یک متن اخلاقی می تواند برای همه عصرها و تمام طبقات مردم، سودمند و تذکر و موعظه باشد و این هیچ ملازمه ای با غیربشری و فراعرفی بودن ندارد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

  . جعفر نکونام، نطریه عرفی بودن زبان قرآن، مجله معرفت شماره 24ص43.

  . ناهید دامن پاک مقدم، رساله ارشد، دانشکده اصول دین، ص97

  . هدایت جلیلی، وحی در همزبانی با بشر و هم لسانی با قوم، مجله کیان شماره 23 ص 40 سال 1373؛ علیرضا قراگزلو، زبان قرآن، بینات شماره 4 ص 77سال1373.

  . بقره/182

  . آیت الله خویی، البیان فی تفسیرالقرآن، 263، 270؛ العک، عبدالرحمن، اصول التفسیر وقواعده، 138؛ جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج1، 32

  . ناهید دامن پاک مقدم، بررسی نظریه عرفی بودن زبان قرآن، رساله ارشد دانشکده اصول الدین، ص107، 116.