سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

نقد نظریه «زبان قرآن، عرفی-فراعرفی»(11)

این یازدهمین و آخرین قسمت نقد نظریه ای است که برادر گرامی جناب آقای دکتر محمد باقر سعیدی روشن با عنوان «منطق و زبان گفتمان قرآن: عرفی – فراعرفی» به «هیئت حمایت از کرسی های نظریه پردازی، نقد و مناظره» عرضه کرده و قرار است که پیش اجلاسیه آن برگزار شود و از اینجانب نیز به عنوان یکی از ناقدهای آن دعوت شده است. چنان که پیش تر گفته شد، اصل متن به ایشان تعلق دارد و فقط عناوین قرمزرنگ و متن آبی رنگ از آن اینجانب است:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هشت؛ زبان قرآن، دو نقش توأمان توصیفی توصیه ای

 قرآن نه کتاب علم است که نقش آن توصیف پدیده ها باشد و نه کتاب اخلاق است که زبان آن توصیه و ترغیب یک رشته ارزشها. با این وصف از ویژگی های اساسی منطق گفتمان قرآن برخورداری از دو نقش توأمان توصیفی و توصیه ای است. حاصل این ویژگی آن است که وحی قرآنی افزون بر کارکرد انگیزندگی و تشویق به یک زندگی معنوی، فحوای معرفتی و حکایت از واقعیت داشته و دیدگاهی جدید برای نگریستن به جهان را پدید می آورد.  برخی از آیات قرآن به طور صریح بیان می کنند که این کتاب آسمانی هم هدف تعلیمی، و اصلاح بینشهای بشر نسبت به واقعیت های عالم را در نظر دارد و هم هدف اصلاح بشر و ترغیب انسان به سوی کمال وجودی را. تعبیرات قران در بیان راه هدایت توحیدی، یک بیان تلفیقی و دو گانه است. از منظر تعریف منطقی و زبان شناختی البته برخی آیات قرآن قالب انشایی دارد (اعم از اوامر، نواهی، استفهام و مانند آن) و برخی قالب اِخباری (اِخبار از گذشته، حال و یا آینده). اما از بُعد معناشناختی، تمامی آیات قرآن، دارای دو نوع کار کرد و رسالت است؛ کار کرد آگاهی رسانی و کارکرد انگیزشی.

با این تحلیل که در جمله های توصیفی قرآن از حقایق هستی، اخبار از واقعیات به زبان مستقیم است و جنبه پیام رسانی و انگیزندگی غیر مستقیم و مفاد مستقیم جمله های انشایی آموزه ها، دعوت ها، امرها، نهی ها، ترغیب به دگرگونی و حرکت در مسیر حیات معنوی توحیدی است، اما فحوای غیر مستقیم این سنخ جمله ها حکایت گری و ارجاع به واقعیت است. قرآن وقتی خدا را توصیف می کند یا جهان و پدیده های آن را (خورشید و ستاره و ابرو باد و باران و زمین و جز آن را)، انسان را و یا جامعه و تاریخ را، رستاخیز و حوادث آن عالم را ؛ در تمامی این گزارش گری ها، ضمن تبیین واقعیات، صرفا همانند کار عالمان، فیلسوفان، زیست شناسان، جامعه شناسان و مورخان را انجام نمی دهد، بلکه جان مایه اصلی این توصیفات هدایت و تربیت توحیدی انسان و جامعه انسانی در پرتو شناخت واقعیت های هستی است. اما از سوی دیگر دعوت های تشریعی قرآن نیز برخاسته از مصالح و مفاسد عینی حیات انسان است. از منظر نگرش قرآن میان فعلِ انسان و حصول نتیجه آن، رابطه علّی ـ معلولی و بلکه عینی برقرار است،«ظهرالفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس»[1]، «فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره».[2] از منظر تحلیل فلسفی نیز ارتباط بایدها و نبایدهای تشریعی و نتایج آنها یک نوع ضرورت بر قرار است که به زبان فلسفی (ضرورت بالقیاس الی الغیر) نامیده می شود. درست همانند بایدها و نبایدهای یک پزشک در مورد بایدهای حوزه سلامت جسم. باید نماز خواند یا باید درستکار بود، در درون خود یک قضیه پنهان دارد (اگر می خواهید به رستگاری برسید، یا اگر می خواهید به خدا نزدیک شوید باید نماز بخوانید. یعنی در قیاس با وجود معلول (رسیدن به رستگاری، یا تقرب به خدا) وجودِ علت(هر یک از افعال مطلوب شرعی) ضرورت دارد. بدین رو این ویژگی خاص منطق وحی قرآنی است که  زبان تعلیمی  آن از زبان تربیتی و هدایتی منفصل نیست در صورتی که چنین خصوصیتی در آثار علمی و یا اخلاقی متعارف بشری جمع نمی شود. . این همان خصوصیتی است که به نوبه خود نشان دهنده زبان عرفی فراعرفی قرآن کریم است.

عدم دلالت توصیفی و توصیه ای بودن قرآن بر مدعا

این ادعا که جنبه توصیفی و توصیه ای بودن قرآن دلیل بر فراعرفی بودن زبان قرآن است، مخدوش است؛ زیرا:

اولاً، این سخن که در کلام بشر دو نوع توصیفی و توصیه ای جمع نمی شود، نادرست است. مگر نهج البلاغه سخن بشر نیست و مگر در آن توصیف ها با توصیه ها جمع نشده است. بنابراین وجود توأمان توصیف و توصیه در یک کلام هرگز آن را از عرفی بودن خارج نمی سازد.

ثانیاً، این که یک کلامی علاوه بر توصیفی بودن، توصیه ای نیز هست، ربطی به زبانش ندارد؛ بلکه به محتوایش مربوط است. زبان چیزی جز الفاظی که برای القای مقصود به کار گرفته می شود، نیست و لذا به فرض این که دانسته شود، توأم بودن توصیف و توصیه در آیات قرآن یک خصوصیت اختصاصی است، هرگز به موجب آن نمی توان ادعا کرد که پس زبان قرآن فراعرفی است.

     نه ؛ زبان زنده و فراعصری

زبان عرف بشری از نظر قالب و مضمون  خواه ناخواه به نوعی متأثر از سطح فهم، فرهنگ و آگاهی های گویندگان انسانی و محدودیت های آنها بوده رنگ کهنگی می پذیرد. اما قرآن که آیت جاویدان خدا برای همه ابنای بشر است محکوم فرسایش زمان نشده، زبان و پیام مانای آن هماره زنده و بالنده می ماند «القرآن لا یخلق» و طراوت و شادابی پاینده است. ان القران غض طری. . .

بدین رو قرآن از لحاظ اصول محاوره، منطق زبانشناختی عرف عقلا را مراعات میدارد. همینطور در ساخت مفهومی و رساندن پیام به منظور تحقق هدایت همگانی،     سطح درک عموم مردم و شیوة     گفتمان عقلا را لحاظ میکند نه اصطلاحات فنی متخصصان را. اما با این وصف با لحاظ ویژگی های محتوایی و سطوح منحصر به فرد معنایی در یک متن محدود، مهندسی ساختاری آن  به گونه ای اعجازین سامان یافته است که متفاوت از اسلوب کلام معادل پذیر بشر است. پیامبر خدا فرمود: برتری قرآن بر دیگر گفتهها چونان برتری خداوند بر آفریدگان وی است. [3]

نتیجه این نظریه زبانی آن است که برای شناخت معانی و دریافت مقاصد قرآن، افزون بر ابزارها و منابع عمومی در تفسیر سایر متون، شرایط دیگری نیز ملحوظ است.

بدین رو خصوصیات نه گانه فوق ما را به سمت این نتیجه سوق می دهد که زبان قرآن نه عرفی محض است، نه علمی، فلسفی، عرفانی، اخلاقی یا هنری محض، بلکه زبان هدایت قرآن، با ابتنا بر علم احاطی خدا،[4] ضمن بهره مندی از منطق گفتمانی عرف عام، مقاصد متعالی و اهداف توحیدی خویش را در ساختاری همه فهم و در عین حال لایه لایه و بی همسان تعبیه کرده است. از این رو شناخت معانی و مقاصد قرآن و کشف دیدگاه های این کتاب الهی در مسائل مختلف نیز منوط به شناخت همین منطق عرفی فراعرفی قرآن است. نه جهان و انسان معرفی شده قرآن همان جهان و انسان است که عرف عقلا و یا حتی عرف های خاص علمی، چون فیلسوفان و عالمان تعریف می کنند، نه آرمان ها و ارزش های خوانده شده قرآن همتراز با نگرش های عرف عام و عرف های ویژه عالمان علوم تربیتی، روان شناسان، عارفان، حقوق دانان و جامعه شناسان و غیره است. انفاق قرآن را نمی توان در قالب کمک به همنوعان تعبیر کرد، جهاد قرآن را جنگ و نماز قرآن را تکرار الفاظ معین و. . . ، بلکه همه این مفاهیم را باید در چارچوب منطق و زبان قرآن و در درون یک نظام فکری به هم پیوسته و در راستای تربیت توحیدی انسان و جامعه انسانی است باز خوانی کرد.

والحمدلله رب العالمین.

مخدوش بودن زنده بودن زبان قرآن

این که ادعا شود، محتوای قرآن کهنگی نمی پذیرد و لذا زبان قرآن از زبان بشر متمایز است، مخدوش است؛ زیرا:

اولاً، مشخص نشده است که شاخص های کهنه و نو بودن یک متن چیست.

ثانیاً، با فرض، کهنگی کلام های بشری، به طور طبیعی احادث معصومین(ع) از جمله نهج البلاغه نیز کهنه خواهد بود؛ اما آیا نظریه پرداز به این لازمه هم ملتزم می شود؟

ثالثاً، نظریه پرداز نشانه زنده بودن قرآن را در تازگی مضامین قرآن دانسته است؛ اما اگر کسی بگوید که آیات مربوط به برده داری و جزیه از اهل کتاب و زدن زنان و مانند آنها و یا آیات مربوط به بارش شهاب ها برای راندن اجنه و حرکت ماه در پی خورشید و نظایر آنها، در دوره معاصر کهنه تلقی می شود، چه پاسخی خواهیم داشت؟

اربعاً، این که یک کتاب کهنه است یا جدید نزد چه کسانی باید کهنه یا جدید شمرده شود؟ نزد مؤمنان یا کافران؟ اگر گفته شود، نزد مؤمنان، به موجب آن باید گفت، کتاب های عهدین و اوستا نیز کهنه نشدند و جدیدند؛ زیرا مؤمنان به آنها آن کتاب ها را تازه می دانند و لذا آنها را قابل مراجعه و تمسک می شمارند؛ اما اگر گفته شود، نزد کافران، به موجب آن باید گفت که هرگز قرآن تازگی ندارد و بلکه کهنه شده است؛ زیرا کسانی که به قرآن ایمان ندارند، آن را کهنه و متعلق به گذشته می شمارند.

خامساً، به فرض که پذیرفته شود، مضامین قرآن، هرگز کهنگی نمی پذیرد، اما این که محتوای یک متن کهنه یا جدید است، مربوط به محتوای آن متن است؛ نه به زبان آن متن. زبان قالب بیان است و در آن می توان هم محتوای کهنه ریخت و هم محتوای جدید.

ناتمام بودن استناد به حدیث نبوی

این ادعا که به موجب حدیث نبوی مبنی بر این که «برتری قرآن بر دیگر گفته ها چونان برتری خداوند بر آفریدگان است»، مخدوش است؛ زیرا:

اولاً، این حدیث، مجمل است و در آن مشخص نیست که وجه برتری قرآن بر کلام های بشری چیست و لذا قابل احتجاج دانسته نمی شود.

ثانیاً، تردیدی نیست که قرآن به طور مطلق هرگز از کلام بشری برتر نیست. بسیاری از کلام های بشری از جهاتی برتر از قرآن اند؛ مثل عروة الوثقی به لحاظ جامعیت احکام یا کتاب کشف المراد به لحاظ جامعیت کلامی یا جامع السعادات به لحاظ جامعیت اخلاقی از قرآن برتر است.

ثالثاً، به فرض آن که پذیرفته شود، قرآن از کلام بشری برتری داشته باشد، این هرگز لزوماً دلالت ندارد بر این که زبان قرآن متمایز از زبان بشری است. محتوای قرآن می تواند از کلام های بشری برتر باشد ولی در عین حال به همان زبان بشری باشد؛ لذا احتجاج به این حدیث به منظور اثبات فراعرفی بودن زبان قرآن ناتمام است.

مخدوش بودن تعبیر «زبان هدایت قرآن»

این سخن که زبان قرآن زبان هدایت است، مخدوش است؛ زیرا:

اولاً،‌ زبان عبارت از الفاظی است ک یک گروهی برای القای مقاصد خود از آنها استفاده می کنند؛ حال آن که هدایت هرگز عبارت از الفاظ یک قوم نیست.

ثانیاً، اگر هدایت، زبان دانسته شود، این اختصاص به قرآن ندارد و غیر قرآن مثل احادیث معصومین و حتی عهدین و مواعظ افراد عادی هم برخوردار از ویژگی هدایت اند و لذا باید آنها را هم دارای زبان هدایت دانست.

خدشه بر زبان قرآن، زبان عرف عام و عرف های خاص

این سخن نیز که «قرآن همان جهان و انسان است که عرف عقلا و یا حتی عرف های خاص علمی، چون فیلسوفان و عالمان تعریف می کنند»، مخدوش است؛ زیرا:

اولاً، حتی اگر زبان قرآن را به عرف عام بدانیم، نظر به این که الفاظ و تعابیر زبان به طور مطلق در گذر زمان و حتی نسبت به محیط ها و اقوام مختلف، تطور معنایی دارند، تعریف دقیقی از زبان به دست نداده ایم؛ لذا باید در تعریف زبان یک متن، هم زمان آن را مشخص کنیم و هم مکان آن را. بر این اساس، باید گفت که زبان قرآن عبارت از همان زبان عرف عام عرف حجاز عصر پیامبر اسلام(ص) است.

ثانیاً، هرگز عرف عام با عرف های خاص قابل جمع نیست؛ زیرا هر کدام از زبان عرف عام و خاص و حتی هر یک از عرف های خاص برای مردمی خاص تناسب و اقتضاء دارد. برای مثال، هرگز مناسب نیست، خطاب به توده مردم که از مصطلحات فلسفی یا عرفانی یا علمی آگاهی ندارد، به زبان فلسفی یا عرفانی یا علمی سخن گفت و مصطلحات خاص این زبان ها را به کار برد و یا گزاره های خاص این علوم را برای توده مردم بیان کرد.

ثالثاً، ملاحظه آیات قرآن به وضوح نشان می دهد که هرگز بیانات قرآنی فلسفی یا عرفانی یا علمی و مانند آنها نیست؛ بلکه گاهی بر خلاف آنهاست. برای مثال، در قرآن از خلقت آسمان ها و زمین یعنی حدوث عالم سخن رفته است؛ یعنی گفته شده است که زمانی عالم نبوده و بعد خدا آن را خلق کرده است؛ حال آن که به لحاظ فلسفی حدوث عالم با فیاض مطلق بودن خداوند سازگاری ندارد. یا در قرآن گفته شده است که فرشتگان در همین آسمان دنیا به سر می برند و شهاب ها به منظور بازداشتن اجنه از نزدیک شدن به شهرهای فرشتگان و استراق اخبار آسمانی سقوط می کنند؛ حال آن که به لحاظ فلسفی و علمی، اساساً فرشتگان مجردند و جای خاصی مثل آسمان ندارند و شهاب ها نیز برای راندن جنیان نیست.



[1]  . روم،41.

[2]  . زلزله،7و8.

[3]  . بحارالانوار، ج92، 19

[4]   . فاعلموا انما انزل بعلم الله،