سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

برتری های دین اسلام(5)

متنی که اینک می آید، پنجمین قسمت پاسخ به سئوالی است که راجع به وجوه برتری اسلام بر ادیان دیگر با تکیه بر آیات قرآن، از اینجانب پرسیده شده بود. در قسمت های قبلی، سهله و سمحه بودن شریعت اسلام، تکثرگرایی اسلام، مبارزه با خرافه ها و مبارزه با سنت های باطل سخن گفته شد. آنچه در این قسمت از آن سخن می رود، ابتنای دین اسلام بر فطرت و عدالت و اخلاق است.

 

2. 6. فطری بودن دین اسلام

دین اسلام، همان فطرت و عقل و فهم آدمی است و هیچ راز و رمزی در آن نیست و از انسان ها هرگز نمی خواهد که کورکورانه عمل کنند؛ چنان که آمده است:

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (روم، 30)

 پس روى خود را با گرایش تمام به حقّ، به سوى این دین کن، با همان سرشتى که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خداى تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار، ولى بیشتر مردم نمى‏دانند.

نیز آمده است که پذیرش دین باید از روی آگاهی باشد؛ نه اکراه و اجبار:

لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ (بقره، 256)

 در دین هیچ اجبارى نیست. و راه از بیراهه بخوبى آشکار شده است. پس هر کس به طاغوت کفر ورزد، و به خدا ایمان آورد، به یقین، به دستاویزى استوار، که آن را گسستن نیست، چنگ زده است. و خداوند شنواىِ داناست.

چنان که از این آیات دانسته می شود، گوهر دین، فطرت است؛ یعنی همان چیزی که خود انسان پی به درستی و حقانیتش می برد و به آنها گرایش دارد. همین معنا در روایات نیز منعکس است؛ چنان که امام باقر(ع) فرموده است:

إنما یداقّ الله العباد فی الحساب یوم القیامة على قدر ما آتاهم من العقول فی الدنیا

خدا بندگان را در حسابرسی روز رستاخیز به اندازه خردهایی که در دنیا به آنان داده، دقت می کند. (برقی، 1/ 195).

به موجب این حدیث، خداوند از هرکسی می خواهد آنچه را که به عقل خود خوب می داند، مورد عمل قرار دهد و از آنچه به عقل خود بد می داند، پرهیز نماید. صدای خدا همان صدای عقل و وجدان ماست. پیامبران آمده اند که انسان ها را به همان احکام عقلی و فطری بخوانند؛ چنان که علی(ع) فرمود:

فبعث فیهم رسله وواتر إلیهم أنبیاءه لیستأدوهم میثاق فطرته ویذکروهم منسی نعمته و یحتجوا علیهم بالتبلیغ و یثیروا لهم دفائن العقول

خداوند رسولان و پیامبران را پی در پی فرستاد تا از مردم بخواهند به میثاق فطری خود عمل کنند و نعمت فراموش شده اشان را یادآور شوند و ... و عقل های دفن شده اشان را بیرون بیاورند. (نهج البلاغه، خطبه1، ج1، ص23)

بنابراین، این تصور که دین و شرع راز و رمز است و عقل بشری قادر به درک مناط و ملاک و فلسفه آن نیست و ما ملزم هستیم، کورکورانه احکامی را علیرغم آن که قبح و مفسده آن آشکار است، اجرا کنیم، باطل است. دین و شرع هیچ راز و رمزی ندارد.

شرع به واقع عبارت از همان احکام عقل و عقلاء است. مراد از احکام عقل همان احکامی است که بر حسن و قبح عقلی مبتنی است و از آنها به احکام اخلاقی هم تعبیر می کنند؛ نظیر عدالت ورزیدن و احسان کردن و امانت داری و راستگویی و مانند آنهاست و مقصود از احکام عقلائی همان قراردادهای است که در نظامات گذشته از سوی یک شخص متنفذ اعم از نبی یا رئیس قبیله و پادشاه و در نظامات جدید از سوی تمام یا اکثر یک جمعی مقرر می شود و مورد پذیرش جامعه واقع می گردد. چنین قراردادهایی تا جایی که با احکام عقلی یعنی اخلاقی در تعارض نباشد، مورد تأیید شرع است.

بنابر آنچه آمد، هر حکمی در صورتی که با احکام اخلاقی تعارض داشته باشد، حکمی خلاف شرع به شمار می آید ولو آن که بر آن نام حکم شرعی بگذارند؛ زیرا که شرع برای به کمال رساندن اخلاق آمده است؛ نه آن که اخلاق را زیرپا بنهد. شرع آمده است که حکم عقل (اخلاق) را حاکم کند؛ چنان که گفته اند:

کلما حکم به العقل حکم به الشرع؛ هر آنچه را که عقل به آن حکم کند، شرع به آن حکم می کند.

بر این اساس، معنا ندارد، حکمی را که بر خلاف حکم عقل و اخلاق است و یا با خرد جمعی و عقلانیت جهانی مخالف است، حکم شرعی بنامند. شرعی نامیدن چنین حکمی ثمره ای جز این ندارد که شرع و دین را از چشم جهان بیاندازد.

 

2. 7. اخلاقی بودن دین اسلام

چنان که گفته شد، بنیاد شرع بر اخلاق است؛ به همین رو پیامبر اسلام(ص) فرمود:

انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ من تنها برانگیخته شدم که فضائل اخلاقی را به کمال برسانم. (بیهقی، السنن الکبری، ج10، ص192)

مهم ترین اصل اخلاقی، عدالت است و عدالت نیز عبارت از پاسداری از حقوق اشخاص اعم از مسلمانان و غیر مسلمانان و نیز اعم از دوستان و دشمنان است.

در قرآن درباره گروه هایی از مسلمانان که سر به طغیان برداشته اند، گفته شده است که با عدل و قسط میان آنان صلح برقرار کنید و افزوده شده است که گروه ها با همدیگر با اخلاق و احترام رفتار نمایند:

وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى‏ فَقاتِلُوا الَّتی‏ تَبْغی‏ حَتَّى تَفی‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ *‌إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ *‌یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى‏ أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى‏ أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْوَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ * یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیمٌ * یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ (9-13)

‌ و اگر دو طایفه از مؤمنان با هم بجنگند، میان آن دو را اصلاح دهید، و اگر [باز] یکى از آن دو بر دیگرى تعدّى کرد، با آن [طایفه‏اى‏] که تعدّى مى‏کند بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد. پس اگر باز گشت، میان آنها را عادلانه سازش دهید و عدالت ورزید که خدا عدالت ورزان را دوست ‏دارد. مؤمنان با هم برادرند، پس میان برادرانتان را سازش دهید و از خدا پروا بدارید، امید که مورد رحمت قرار گیرید. اى کسانى که ایمان آورده‏اید، نباید قومى قوم دیگر را ریشخند کند، شاید آنها از اینها بهتر باشند، و نباید زنانى زنانِ [دیگر] را [ریشخند کنند]، شاید آنها از اینها بهتر باشند، و از یکدیگر عیب مگیرید، و به همدیگر لقب هاى زشت مدهید چه ناپسندیده است نام زشت پس از ایمان و هر که توبه نکرد آنان خود ستمکارند. اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از بسیارى از گمان ها بپرهیزید که پاره ‏اى از گمان ها گناه است، و جاسوسى مکنید، و بعضى از شما غیبت بعضى نکند آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده‏اش را بخورد؟ از آن کراهت دارید. [پس‏] از خدا بترسید، که خدا توبه‏ پذیر مهربان است. اى مردم، ما شما را از مرد و زنى آفریدیم، و شما را ملّت ملّت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایى متقابل حاصل کنید. ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست. بى ‏تردید، خداوند داناى آگاه است.

دین اسلام تأکید می کند که با همه حتی با ناهمدینان و دشمنان بر مبنای عدالت و اخلاق رفتار شود؛ چنان که در ایام صلح حدیبیه بعد از قرارداد صلح ناظر به رفتار با مشرکان قریش نازل شد:

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى‏ أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (مائده، 8)

 اى کسانى که ایمان آورده ‏اید، براى خدا به داد برخیزید [و] به عدالت شهادت دهید، و البتّه نباید دشمنىِ گروهى شما را بر آن دارد که عدالت نکنید. عدالت کنید که آن به تقوا نزدیکتر است، و از خدا پروا دارید، که خدا به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است.

نیز در جای دیگر راجع به کافرانی که جنگی با مسلمانان ندارند، آمده است که به عدل و نیکی رفتار کنید:

لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ (ممتحنه، 8)

[امّا] خدا شما را از کسانى که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده ‏اند، باز نمى ‏دارد که با آنان نیکى کنید و با ایشان عدالت ورزید، زیرا خدا عدالت ورزان را دوست ‏دارد.