سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

پاسخ به اتهام تفسیر آیه خمس موافق نظر اهل سنت

کمیسیون فرهنگی دانشگاه قم بعد از یکسال متوقف ساختن پرونده ارتقای اینجانب به استادتمامی در هفته جاری که اولین هفته تعطیلات تابستانی اعضای هیئت علمی به شمار می رود، راجع به پرونده اینجانب به صدور رأی پرداخت و مخالفت خود را با ارتقاء به اتهام کذب «تفسیر پاره ای از آیات قرآن موافق اهل سنت» اعلان کرد. تنها موردی که به اینجانب به طور شفاهی اعلان شد، تفسیر آیه خمس است که اینک راجع به آن توضیح می دهم. من اینک صرف نظر از خدشه‌های متعددی که بر بررسی کمیسیون فرهنگی و نحوه استدلالات آن وجود دارد، تنها به پاسخگویی به همین اتهام می پردازم. خدشه های دیگر را در پست های بعد گزارش خواهم داد. ان شاء الله.

خاطرنشان بسازم که:

اولاً، اینجانب چند سالی است، به جهت حساسیت های بی جهتی که نسبت به نظریات علمی اینجانب وجود دارد، از تدریس علوم قرآن در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد خودداری کرده و به تدریس زبان انگلیسی تخصصی اهتمام ورزیده ام و لذا هرگز نظریات علمی خود را در سر کلاس بیان نمی کنم. البته در غیر کلاس اگر از من سئوالی بشود، نظریات علمی خود را بیان می کنم و وبلاگ و کتاب ها و مقالاتم انباشته از نظریات علمی اینجانب است.

ثانیاً، من به خمس اعتقاد دارم و وجوهات خود را به دفتر مرجع تقلید خودم یعنی مقام معظم رهبری تحویل می دهم. بنابراین، کسی نمی تواند مرا منکر ضروری مذهب یعنی خمس بخواند. مگر آنان که از زدن هر گونه تهمتی ابایی ندارند.

اتهام کذبی که به اینجانب بسته اند، این است که اینجانب آیه خمس را موافق نظر اهل سنت تفسیر کرده و گفته ام: آیه خمس ناظر به غنایم جنگی است و شامل موارد دیگر، یعنی ارباح مکاسب و معادن و کنوز و مانند آنها نمی شود.

این اتهام کذب محض است. واقعیت امر این است که اگر یک سنی به من بگوید، چرا تو خمس پرداخت می کنی، اگر به استناد آیه خمس است، این آیه ناظر به غنایم جنگی است و امروزه، دیگر غنایم جنگی وجود ندارد، پاسخ من از این قرار است:

اولاً، طبق نظر بسیاری از مفسران معنای «غنمتم» در آیه خمس به معنای عموم فایده است و سیاق و اسباب نزول مخصص این عمومیت نیست و عموم فایده هم شامل هرگونه درآمدی اعم از غنایم و ارباب مکاسب و معادن و کنوز و مانند آنها می شود.

ثانیاً، به فرض آن که معنای «غنمتم» در آیه خمس به معنای خصوص غنایم جنگی باشد، اما غنایم خصوصیت ندارند. ملاک آیه عموم فایده است و عموم فایده شامل هرگونه درآمدی اعم از غنایم، ارباح مکاسب، معادن و کنوز و جز آنها می شود.

ثالثاً، حتی اگر فرض بگیریم که آیه خمس به هیچ وجهی، نه ظاهرش و نه ملاکش بر بیش از خمس غنایم دلالت نداشته باشد. اثبات شیء که نفی ما عدا نمی کند. مگر ما باید تمام باورهای های دینی را از طریق قرآن ثابت کنیم؟ قرآن که تنها منبع استنباط احکام نیست. ما به استناد حدیث شریف ثقلین که از سوی فریقین نقل شده است، علاوه بر قرآن سفارش شده ایم، به عترت یعنی اهل بیت پیامبر(ص) هم مراجعه کنیم؛ لذا ما با تکیه بر روایاتی که از طریق اهل بیت(ع) به دستمان رسیده است، خمس سایر موارد مثل ارباح مکاسب را ثابت می کنیم.

در اینجا لازم می دانم، دومین استدلال خود را که وسیله غرض ورزی یا سوء فهم شده است، تفصیل بیش تری بدهم. استدلال دوم اینجانب مبتنی بر نظریه بدیعی است که حضرت آیت الله معرفت در مبحث ظهر و بطن قرآن خود اظهار داشته اند. نظریه ایشان عبارت از این است که باطن آیات قرآن عبارت از معنای عامی است که از رهگذر الغای خصوصیت به دست می آید. بیان ایشان چنین است:

یکی از معانی اصطلاحی تأویل معنای ثانوی آیه است که از آن به «بطن» تعبیر می شود و در پس معنای اولی قرار دارد که از آن به «ظهر» تعبیر می گردد. این قاعده عام است و تمام آیات را فرا می گیرد؛ چنان که در حدیث رسول خدا(ص) آمده است که «ما فی القرآن آیةٌ إلّا ولها ظهرٌ وبطن؛ هیچ آیه در قرآن نیست، جز این که دارای ظهر و بطنی است». از امام باقر(ع) درباره آن پرسش شد و آن حضرت فرمود: «ظهره تنزیله وبطنه تأویله. منه ما قد مضى ومنه ما لم یکن، یجری کما تجری الشّمس والقمر؛ ظهر آن تنزیلش است و بطن آن، تأویلش. برخی از تأویل قرآن آمده است و برخی از آن نیامده است. آن بسان جریان خورشید و ماه جاری است» (بصائر الدرجات للصفّار، ص 196؛ وبحار الأنوار، ج 92، ص 97، برقم 64).

یعنی این به حسب ظاهر لفظی اش که متکی بر وضع یا قرائن همراهش از جمله اسباب نزول است، دلالتی دارد که خاص است به کسانی که آیه درباره آنان نازل شده است و شمولی ندارد؛ اما در پس این معنای ظاهری معنای عامی هست که ثابت و ابدی است و شامل تمام زمان ها و نسل ها می شود. این معنای ثانوی نهفته در پس معنای ظاهری لفظ عبارت از معنای مقصود آیه است و همین پیام قرآن را در کل آیه تشکیل می دهد. امام باقر(ص) فرود: «ولو أنّ الآیة إذا نزلت فی قوم، ثُمَّ مات أُولئک القوم ماتت الآیة، لما بقی من القرآن شی‏ء! ولکن القرآن یجری أوّله على آخره، مادامت السماوات والأرض ولکلّ قوم آیة یتلونها هم منها، من خیر أو شرّ؛ اگر چنان بود که آیه وقتی درباره مردمی نازل می شد و آن مردم می مردند، آیه هم بمیرد، هیچ چیزی از قرآن باقی نمی ماند؛ اما قرآن از اول تا آخر جاری است تا هر زمانی که آسمان ها و زمین برقرارند و هر مردمی چه خوب یا بد، آیه ای دارند که بخوانند که شاملشان بشود» (تفسیر العیاشی، ج 1، ص 10، برقم 7).

یعنی چنان نیست که آیه هرگاه در شأن مردمی نازل شود، به همانان اختصاص داشته باشد؛ به گونه ای که هرگاه آن مردم از میان بروند، آن آیه بی فایده بشود؛ بلکه آیه معنای عامی را در بر دارد که همراه اعصار ساری و جاری است. هرگاه مردمانی بیایند که مشابه مردمانی باشند که آیه درباره اشان است، آنان را نیز شامل می شود؛ اعم از نظر بشارت یا انذار یا تخویف یا تکلیف و از اینجاست که معصوم(ع) فرمود: «ظهر القرآن، الذین نزل فیهم، وبطنه الذین عملوا بمثل أعمالهم؛ ظهر قرآن، کسانی اند که درباره آنان نازل شد و بطن قرآن، کسانی اند که همسان کارهای آنان را انجام دادند»( همان، ص 11؛ والبحار، ج 92، ص 94، برقم 46).

قرآن در پیامش جاودان است و این فقط به اعتبار معانی عامی است که در پس عبارات ظاهری اش که خاص است، پنهان است و این معانی را زیرکانی می شناسند که در علم رسوخ کردند و در فهم معانی قرآن عمیق شدند.

مثال ظهر و بطن قرآن در آیه «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلَّا رِجالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ‏الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ»(نحل، 43-44) چنین است که آن خطاب به مشرکان قریش است که در نبوت پیامبر اسلام(ص) شک کرده بودند و بعید شمرده بودند که پیامبر عبارت از بشری همسان خودشان باشد: «إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى‏ بَشَرٍ مِنْ شَیْ‏ءٍ؛ به یاد آر، آنگاه را که مشرکان قریش گفتند، خدا هیچ چیزی بر هیچ بشری نازل نکرده است» (انعام، 91). به منظور رد این شکشان آنان را به سئوال کردن از اهل کتابی که به آنان دسترسی داشتند، حوالت داد تا آنان را بیاگاهانند که پیامبران همگی بشر بودند و لذا استبعاد آنان که از ناآگاهی به تاریخ پیامبران و مردمان گذشته ناشی شده است، هیچ جایگاهی ندارد. پس این آیه، عبارت از خطاب خاص در موضوعی خاص و ارجاعی خاص است؛ اما فحوای آیه عام است تا در واقع، خطاب به تمام ناآگاهان به هر شأنی از شئون دین باشد که برای فهم آیه به تمام کسانی که آگاه به آن اند، مراجعه کنند. بنابراین از آن یک قاعده عام و شاملی به دست می آید که عبارت است از این که «هرکه به هر چیزی آگاهی ندارد، به کسانی که به آن آگاهی دارد، مراجعه کند» و این هم اصلی عقلانی و ثابت است که این آیه شریفه به آن ارشاد کرده است و این همان بطنی است که از آیه استخراج شده است و آیه آن را در بر دارد و پیام جاودانش محسوب می گردد و از اینجاست که رسول اسلام(ص) و ائمه ذریه پاکش بر تعمق در قرآن و استخراج بواطن و آگاهی به ناپیداهایش تأکید می ورزیدند؛ زیرا که پیام جاودان قرآن در آن است و همان بقای آموزه هایش را در گذر تاریخ تضمین می کند. (التمهید فى علوم القرآن (ویرایش جدید)، ج‏3، ص27 و نک: التمهید فى علوم القرآن (ویرایش جدید)، ج‏1، ص 58؛ یادنگار آیت الله محمد هادى معرفت ره، ج‏2، ص: 227)

چنان که آیت الله معرفت اظهار داشتند، این قاعده ای که از احادیث ائمه هدی(ع) استخراج کردند، خاص آیه مذکور نیست و لذا می توان آن را در تمام آیات قرآن اعمال کرد. یکی از آیاتی که می توان این قاعده را اعمال کرد، آیه خمس است. تمام آیه چنین است:

وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ إِنْ کنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلى کلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ ؛ و بدانید که هرچه را به غنیمت گرفتید، خمسش برای خدا و رسول و خویشان و یتیمان و بیچارگان و در راه ماندگان است، اگر به خدا و آنچه ما در روز جدایی حق از باطل که دو گروه مشرک و مؤمن با هم برخورد کردند و خدا بر هر چیز تواناست». (انفال، 41)

چنان که آشکار است، این آیه که در سوره انفال است، به مناسبت جنگ بدر و بعد از آن نازل شد و ذیل آیه نیز گواه آن است. در این جنگ نیز تنها غنایم به چنگ مسلمانان افتاده بود و منافع دیگر مثل ارباح مکاسب و معادن و کنوز و جز آنها را به چنگ نیاورده بودند.

اما وقتی ما سراغ ملاک آیه می رویم و می پرسیم که آیا غنایم خصوصیت دارد که مسلمانان باید خمس آن را برای خدا و رسول و خویشان و یتیمان و بیچارگان و در راه ماندگان اختصاص بدهند، پاسخ این است که غنایم هیچ خصوصیتی ندارد. غنایم یکی از مصدایق درآمدهایی است که مسلمانان در زمان نزول آیه داشتند؛ اما در زمان ها و مکان های دیگر می توانند درآمدهای دیگری هم داشته باشند که ایجاب می کند، خمس آن را برای امور عام المنفعه اختصاص بدهند.

در پایان یادآور بشوم که آیت الله معرفت نیز به سنی گرایی متهم شده بود و وقتی این دانشمند بزرگ چنین متهم بشود، متهم شدن امثال من به چنین اتهامی خیلی طبیعی است. البته برای من مهم نیست که من را سنی‌گرا بخوانند.همین مرا کافی است که مرغ دلم با توسلات و گریه‌های نیمه شب گواهی می دهد، به عشق چه گهرهایی پر می زند. بگذار خصم و ایادی اش اتهام بزنند و ظلم کنند «وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ» (شعراء، 227).

منتظر گزارش دیگر مظالم خصم و ایادی اش باشید. ان شاء الله هر چند روز، پستی جدید تقدیم خواهم کرد.