سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

روش تفسیر تاریخی در بوته نقد(6)

برخی از نظریه پردازان به مصحف شریف امیرمومنان (ع) اشاره می کنند که بر پایه ترتیب نزول نگارش یافته است. منتقدان بر این باورند که مصحف امیر مومنان (ع) که برخی آن را بر پایه نزول دانسته و این را دلیلی بر درستی روش و نظریه خود بر شمرده اند، از این مشکل جدی رنج می برد که این مصحف در دست اختیار ما نیست تا معلوم شود مصحف امیر(ع) چگونه و از چه خصوصیات و ویژگی های برخوردار بوده است. در ضمن آن روایتی که درباره مصحف آمده است که بر پایه نزول نگارش یافته، خود روایتی در کنار دیگر روایات است که می بایست بررسی رجالی در باره آن انجام شود و از نظر سند و محتوا و درایت حدیث مورد بررسی و نقد علمی قرار گیرد. مشکل وقتی دو چندان می شود که آن حضرت (ع) به مصحف موجودی که در دوره عثمان برای کشورها و شهرهای مختلف فرستاده شده بود و از روی آن قرائت و تلاوت می شد اعتراضی نکرده است. بنابراین می توان این مطلب را اثبات که حضرت علی (ع) به مصحف کنونی و چینش آن در ترتیب آیات یک سوره و نیز ترتیب سوره های قرآنی اعتراضی نداشته است.

نقد: آری اگر مصحف امام علی(ع) یا یک روایت قطعی و یقینی در زمینه ترتیب نزول سوره های قرآن داشتیم، خیلی خوب بود و تفسیر به ترتیب نزول با اتقان و اعتماد بیش تری دنبال می شد؛ اما نبودن مصحف و روایت قطعی باعث نمی شود، از چنین شیوه تفسیری دست بکشیم. تمام علوم نقلی ما مبتنی بر روایات غیر قطعی است و اگر بنا بر این باشد که به دلیل نبودن روایت قطعی دست از بررسی یک مبحثی بکشیم، باید تمام علوم نقلی را کنار بگذاریم. قطعیات نه تنها در علوم نقلی که در علوم تجربی و عقلی نیز اندک است و صرف اندک بودن قطعیات موجب نشده است، دانشمندان از آنها دست بردارند.

به نظر می رسد که مصحف کنونی در عصر پیامبر (ص) جمع آوری و تنظیم شده و ترتیب فعلی در همه چیز آن همان ترتیبی است که پیامبر (ص) انجام داده است و گرنه اگر خلاف این می بود این ترتیب را صحابه نمی پذیرفتند و آن را به هم می زدند. به عنوان نمونه شما نگاه کنید وقتی واوی را کعب الاحبار یهودی در زمان عثمان جا به جا می کند، چه اعتراضات شدیدی از سوی صحابه انجام می پذیرد؛ به طوری که کعب الاحبار و هم فکرانش از موضع خود عقب نشینی می کنند. این ها همه نشان می دهند که این ترتیب کنونی همان ترتیب اصلی است که پیامبر (ص) دستور داده و توقیفی بوده است؛ نه از روی استحسانات که برخی از نظریه پردازان تاریخ گذاری سوره ها بیان می کنند.

اما درباره متداول بودن این شیوه دسته بندی در دوره پیامبر (ص) باید گفت که در روایات چندی آمده است که آن حضرت (ص) خود برخی از این اصطلاحات را به کار می برده است و از سوره های به نام سوره های طوال و قصار یاد می کند. این گونه نبوده است که این ترتیب چینش سوره ها اجتهادی باشد و صحابه از روی استحسانات آن را انجام داده باشند. این ادعا که ترتیب کنونی سوره ها اجتهادی بوده است، سخن نادرستی است. اگر این گونه باشد که بر پایه اجتهاد بوده است چرا برخی از سوره ها به همان ترتیب بلندی و کوتاهی چینش نشده است و مثلا در سوره شعرا ء نسبت به سوره های پیش از خود این مسأله رعایت نشده است و سوره شعراء بلندتر است؟

نقد: این سخن که مصحف کنونی در زمان پیامبر اسلام(ص) تألیف شده، خلاف روایات تاریخی است، مبنی بر این که این مصحف عبارت از همان مصحفی بود که به دستور عثمان و به وسیله زید بن ثابت تألیف شد و نسخه ای از آن به شهرهای مهم آن زمان ارسال گردید. این که مردم نگذاشتند، حتی واوی در قرآن افزوده شود، مستلزم این نیست که ترتیب سوره های مصحف عثمانی قبل از آن و حتی در زمان پیامبر اسلام(ص) هم به همین ترتیب بوده باشد. قرائن و شواهدی بر خلاف آن هست؛ نظیر ترتیب های متفاوتی که درباره مصاحف صحابه ای مثل ابن مسعود و ابی بن کعب نقل کرده اند.

تقسیم بندی های سورهای قرآن به قصار و طوال و مانند آن نیز هرگز ثابت نمی کند که ترتیب مصحف کنونی مورد تأیید پیامبر اسلام(ص) است؛ چرا که آن بر مصاحب ابن مسعود و ابی بن کعب هم منطبق است. در حالی که ترتیب این دو مصحف هم با همدیگر و هم با مصحف عثمانی تفاوت داشتند.

این امر هم که سوره ها در مصحف کنونی دقیقاً از بلند به کوتاه مرتب نشده، مستلزم این نیست که آن از سوی پیامبر اسلام(ص) بوده است. بسا به هر دلیلی از سوی خود صحابه چنین شده باشد. مگر حکمتی بر ترتیب سوره ها به این شکل در مصحف کنونی مترتب است که خواسته باشیم، آن را به شخص حکیمی مانند پیامبر(ص) نسبت دهیم؟ این ترتیب اگر حکیمانه بود، لااقل لازم بود، همه سوره های مدنی در کنار هم باشد؛ نه این که سوره های مدنی با آن همه تفاوت محتوایی با سوره های مکی در میان سوره های مکی جای داده شود.

آری ترتیب استحسانی نظیر آنچه خاورشناسان برای سوره های قرآن سامان داده اند، علمی و معتبر و قابل دفاع نیست؛ اما چنان نیست که با قرائن و شواهد قرآنی و روایی نتوان به ترتیبی از سوره های قرآن ولو ترتیب ظنی دست یافت. همین ترتیب ظنی هم اگر در تفسیر قرآن مورد عنایت قرار بگیرد، نتایج علمی ارزشمندی در پی خواهد داشت.

به هر حال در تفسیر ترتیب نزولی ما دو بحث مجزا از هم داریم: یکی در باره ترتیب و چینش سوره ها و دیگری درباره ترتیب آیات در یک سوره است. پرسش این است که چرا نظریه پردازان تنها به ترتیب سوره ها توجه می کنند و به ترتیب نزول آیات توجهی مبذول نمی دارند؟ مگر آن که گفته شود که در چینش ترتیب آیات سوره ها، خود پیامبر (ص) نقش داشته و دستور داده است که این گونه شود. ما روایات بسیار معتبری داریم که چینش آیات سوره ای به دستور پیامبر (ص) و امر الهی بوده است. مانند سوره بقره که اولین سوره ای است که در مدینه نازل شده و یا دومین آن بنا به نقلی می باشد. در آن جا مطرح است که این آیه ??? سوره بقره واتقوا یوما که در این سوره قرار داده شده است، آخرین آیه ای است که نازل شده است. گویا ?? روز قبل از رحلت ایشان این آیه نازل شده و در آن جا قرار داده شده است که از سوره های نخستین مدنی است؛ یعنی در میان آیه ??? و ??? قرار گرفته است. این بی حکمت نبوده است که آیه ای در این جا قرار داده شود. این ها مباحث مهمی است که باید مطالعات عمیقی درباره آنها انجام شود؛ چون این جا به جایی ها بی حکمت و فلسفه نبوده است. همان طوری که آیه الیوم اکملت لکم دینکم در سوره مائده در آن جا قرار گرفته است و بسیاری از آیات که به دستور پیامبر چینش شده است، دارای حکمت خاص خود بوده است.

نقد: البته دوستانی مثل آقای بهجت پور راجع به ترتیب آیات در سوره ها بر همان نظر سنتی اند که بسا پیامبر اسلام(ص) آیاتی را بر خلاف نزول در سوره هایی قرار می داده است؛ اما من معتقدم، هیچ آیه ای بر خلاف نزول چنینش پیدا نکرده است. آیت الله معرفت هم حداقل به این نتیجه رسیده است که در هیچ سوره مکی آیه مدنی و در هیچ سوره مدنی آیه مکی وجود ندارد.

نمونه هایی هم که ذکر شده است، نظیر آیه 281 بقره و آیه اکمال دین هرگز بر خلاف ترتیب نزول جایگذاری نشده است. آیه «واتقوا یوم ترجعون فیه الی الله»(بقره، 281) با واو عطف شروع شده و خود حاکی از پیوستگی به آیات قبل است و لذا نمی تواند جداگانه نازل شده باشد؛ به علاوه درباره آخرین آیه نازله نقل های مختلفی است و این اختلاف قرینه دیگری بر بی اعتباری روایت مربوط به آیه مذکور است.

درباره آیه اکمال دین نیز بحث بسیار است. آنچه به اجمال می توان گفت، این که در سوره فتح که قبل از سوره مائده نازل شده، صلح حدیبیه، «فتح» نامیده شده است؛ چنان که آمده است: ‏إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً (1) لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ یَهْدِیَکَ صِراطاً مُسْتَقیماً (2) وَ یَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْراً عَزیزاً (3). در این آیات، صلح حدیبیه «اتمام نعمت» نامیده شده است. با این صلح، مشرکان مکه از این که دیگر بتوانند مسلمانان را شکست بدهند، مأیوس شدند و لذا خداوند هم آن را فتح نامید. آنگاه در سوره مانده که بعد از سوره فتح نازل گردیده، آمده است: الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ اْلإِسْلامَ دیناً (مائده، 3). در این آیات از روزی سخن رفته است که مشرکان مکه مأیوس شدند و در چنین روزی اتمام نعمت صورت گرفته است. مقارنه این دو آیه به یکدیگر بر چه معنایی دلالت دارد؟ اگر فرض بر این باشد که آیات سوره فتح و مائده ناظر به یکدیگرند، باید در نزول آیه اکمال دین در حجة الوداع تجدید نظر کرد.


روش تفسیر تاریخی در بوته نقد(5)

وی درباره فلسفه چینش سوره ها و آیات به شکل فعلی گفت: به جایی آن که بیاییم در چینش آیات و یا حتی سوره های که برخی توقیفی بودن آن را بر خلاف آیات نمی پذیرند، بحث و جدل راه اندازیم و با اصول پذیرفته امت جهانی اسلام مخالفت ورزیم، در پی این باشیم تا علل و فلسفه چینش کنونی در آیات و نیز سوره ها را بر فرض درستی دریابیم.

نقد: ما در تحقیق علمی باید دنبال حقیقت باشیم ولو آن که آن مخالف مشهور باشد. به علاوه درباره توقیفی یا اجتهای بودن ترتیب قرآن اختلاف نظر وجود دارد و توقیفی بودن ترتیب موجود مصحف امری اجماعی و جهانی نیست. با فرض این که ترتیب سوره های قرآن بر خلاف نظر پیامبر اسلام(ص) بوده است، وجهی ندارد، در صدد فلسفه تراشیدن برای ترتیب موجود قرآن باشیم.

اما در باره فلسفه چینش آیات قرآن در مصاحف باید گفت که در این زمینه دو دیدگاه مطرح است: دیدگاه نخست آن است که متن گفتاری در جریان زمان و تاریخ به یک متن نوشتاری تبدیل می شود. تلاش پیامبر (ص) این بوده است که متنی که گرفتار و در بند لحظه و تاریخ و رویدادهای محدود ساز آن بود، در یک فرآیند پیچیده به متنی نوشتاری و بیرون از لحظه، تاریخ و قراین اسباب نزولی در آورد. اگر این کار انجام نمی شد، زمان و مکان و رویدادهای زمان نزول بر متن سنگینی می کرد. شما اگر سخنان امام خمینی را که در جمع از برخی کشاورزان ایراد شده است، بخوانید و آن را ناظر به آن بدانید، این متن دیگر آن صلابت و عمومیت و کلیت خود را از دست می دهد و لحظه و شرایط آن بر این متن سنگینی می کند. در حالی که امام خمینی مطالبی که گفته است عمومیت داشت و به مسایل کشوری و یا گاه جهانی مرتبط بوده که کشاورزان تنها شنوندگان ابتدایی آن بوده اند.

نقد: باید توجه داشت که یک متن گفتاری مختصاتی دارد. از جمله آن که به شرایط و مقتضیات زمان ایرادش وابستگی دارد و بودن لحاظ آن شرایط و مقتضیات فهم صحیح آن متن دشوار و بسا ناممکن می شود. حال واقعاً باید پرسید که آیا در هم ریختن یک متن تاریخی موجب می شود، آن متن فراتاریخی و مستقل از شرایط و مقتضیات زمان ایرادش بشود؟ یا سبب می شود، مقاصد آن بیش تر در اجمال و ابهام فرو برود؟

واقعاً روشن نیست که چگونه یک متنی که ناظر به شرایط و مقتضیاتی به وجود آمده است، بدون لحاظ آن شرایط و مقتضیات صلابت و عمومیت و کلیت پیدا می کند؟ اگر به فرض به مشرکان مکه گفته شده است، چرا لات و منات و عزی را می پرستید یا اگر به مسلمانان مدینه گفته شده است، چرا تثاقل می روزید و به جنگ تبوک نمی روید، چطور صلابت ندارد؟ و چطور می توان آن را به تمام مردم در هر عصر و مصر تعمیم داد؟

تعمیم آیات با نادیده گرفتن شرایط و مقتضیات زمان نزولش حاصلی جز تفسیر به رأی و افتراء بستن بر خدا و در اجمال و ابهام انداختن آیات ندارد. راه صحیح تعمیم آیات الغای خصوصیات و تنقیح مناط است.  

مشکل دیگر آن شما بر خلاف اجماع اصولی ها این متن را خاص مخاطبان زمان حضور می کنید و از برداشت دیگرانی که در زمان نزول نبوده اند، جلوگیری می کند. قرآن تمام تلاش آن بوده است که از زمان و مکان بیرون آید؛ در حالی که به مسایل زمان و مکان و مسایل عینی و ملموس توجه دارد. نظریه پردازان ترتیب نزولی اگر بخواهند این متن آزاد و رها از تاریخ را دوباره گرفتار تاریخ کنند.

بنابراین بهتر آن است که مفسران و محققان در پی کشف فلسفه این چینش باشند و با حفظ اصول و مبانی پذیرفته شده در نزد همه مسلمین عمل کنیم. بنابراین لازم است تا متن در حالت نوشتاری خود بماند و شرایط نزولی بر آن سنگینی نکند. اشکال در اصلی این نظریه در ماهیت چنین کاری است و می بایست در ماهیت چنین کاری خدشه وارد ساخت و اما سخن از مشروعیت یا عدم مشروعیت مسأله متاخری است که دیگر نیازی به پرداخت آن نیست.

نقد: مخاطبان قرآن را خاص عرب عصر نزول دانستن مستلزم این معنا نیست که مردم اعصار دیگر نتوانند قرآن را بفهمند یا از آن هدایت بگیرند. شرایط و مقضیات زمان نزول آیات قرائن حالی فهم آیات به شمار می رود و نادیده گرفتن قرائن فهم آیات هرگز قابل دفاع نیست.

? نادیده گرفتن سیر تحول تکاملی تفسیر

چالش دیگر آن نظریه تفسیر بر پایه ترتیب نزول، نه تنها نظریه تکاملی نیست و نمی تواند فرآیند تحول تاریخی را کشف و به عنوان یک راهکار و یا سازوکار برای نسل های کنونی مطرح شود، بلکه نادیده گرفتن سیر تحول تکاملی تفسیر و بازگشت به آغاز آن است.

این نظریه بر اموری پایه گذاری شده است که بسیار سست بنیاد است و نمی تواند خود را بر این مبنا و پایه سست استوار کند. اگر نظریه بر پایه های مستحکمی بنا نهاد نشود، از نظر بنا دچار آسیب جدی می شود. بسیاری از آثاری چون آگاهی از سیر تحول و به کارگیری آن در جامعه امروز به عنوان یک روش مفید و مؤثر که به عنوان بنای این مبنای سست بیان می شود، در صورتی می تواند مطرح شود که نظریه از مبنای درستی برخوردار باشد. در حالی که دسترسی به ترتیب تاریخی سوره های قرآنی امکان پذیر نیست.

جدول هایی که از سوی محققان اسلامی در علوم قرآن و یا برخی از مستشرقان ارایه شده، جدول های مختلفی است که افزون بر اختلاف بسیاری که با هم دارند، نمی توان بر آن اعتماد کرد؛ زیرا هیچ یک از این جدول ها امری قطعی نیست. مشکل وقتی دو چندان می شود که بدانیم که این مساله از جمله مسایلی نیست که بتوان در آن اجتهاد کرد. بنابراین وقتی نمی توان به نتیجه قطعی در ترتیب نزول آیات دست یافت، چگونه می توان به این آثار دل خوش بود؟

نقد: بی تردید اهتمام به شناخت ترتیب نزول قرآن و تاریخ گذاری واحدی های نزول قرآن بسیار دشوار است و جهت آن این است که اطلاعات کافی در این زمینه وجود ندارد. روایات ترتیب نزول چندان اطمینان آور نیستند و روایات اسباب نزول نیز قصصی انطباق یافته بر آیات قرآن اند، بدون این که واقعاً اسباب نزول آیات را بیان کنند. در خود آیات قرآن نیز قرائن و شواهد تفصیلی وجود ندارد که به کمک آنها بتوان یکایک سوره های قرآن را به دقت تاریخ گذاری کرد.

مع الوصف با بن بست هم مواجه نیستیم. روایات ترتیب نزول از چهارده تن از صحابه و تابعان و از فریقین روایت شده است و این روایات را می توان به عنوان پایه تحقیق قرار داد و با نگاه انتقادی به شناخت ترتیب و تاریخ نزول سوره های قرآن پرداخت. در خود قرآن نیز کمابیش اشارات و تصریحاتی به رویدادها و شرایط زمان نزول هر سوره وجود دارد. روایات سیره و اسباب نزول هم یک دورنمایی از فضای کلی نزول سوره های قرآن به دست می دهد. ما می توانیم به ضمیمه کردن این اطلاعات و تجزیه و تحلیل آنها گام هایی را در زمینه شناخت ترتیب و تاریخ نزول سوره های قرآن برداریم.

نتایج مترتب بر چنین تحقیقی نیز فراوان است و آنان که به چنین تحقیقی روی نیاورده اند و از نتایج آن بهره مند نشده اند، نباید بگویند که آن بی نتیجه است. حتی آنان که بر همان مبانی سنتی و مشهور هستند، اگر سوره های قرآن را به ترتیب نزول تفسیر کنند و از این رهگذر بکوشند، آیات قرآن با تکیه بر همان شرایط و مقتضیات زمان نزولش معنا کنند، به دستاوردهای جدیدی دست پیدا می کنند. جهت آن این است که زاویه دید در این نوع از تفسیر فرق می کند و روشن است که هرگاه یک چیز از زوایای گوناگونی نگاه شود، به ابعاد جدیدی از آن علم پیدا می شود.

این نتایج وقتی افزون می شود که مبانی سنتی منقح گردد و یک متن تاریخی مثل قرآن بر اساس مبانی مناسب متن تاریخی تفسیر گردد. من که خود به چنین تفسیری روی آورده امد، دستاوردهایی که برایم حاصل شده، از شمار خارج گشته است.


روش تفسیر تاریخی در بوته نقد(4)

چالش دیگری که این نظریه با آن رو به روست مساله تکه تکه کردن قرآن است که خداوند در قرآن به صراحت از آن باز داشته است. مخالفان بر این باورند که بازسازی آیات و چینش دوباره آن بر پایه نزول در حقیقت همان عضین و تکه تکه کردن قرآن است.

نظریه پردازان در نقد این اشکال بر این باورند که این روش هر گز به معنای عضین و تکیه تکیه کردن قرآن نیست تا گفته شود که به جهت تغییر در چینش آیات، نگارش قرآنی جدید از قرآن با سوره ها و آیات دیگر ایجاد می شود؛ زیرا این روش مستلزم آن نیست تا ما قرآن را تکیه تکیه کنیم. هدف آن است تا به یک روشی برسیم که پیامبر از آن بهره برد و جامعه اش را متحول ساخت. اگر به این مطلب برسیم که آیه ای از آیات قرآن به طور قطع پیش از آیه ای دیگر نازل شده است و بخواهیم همان ترتیب را در تفسیر رعایت کنیم این نه تنها درست و منطقی است بلکه امری ضروری است.

نقد: پاره پاره کردن قرآن مبتنی بر این نظر است که سوره های قرآن ممزوجی از آیات مربوط به تاریخ های مختلف است؛ اما وقتی قائل باشیم، ترتیب آیات در سوره ها موافق نزول است، در تفسیر تاریخی هرگز به جا به جایی آیات پرداخته نمی شود. حتی آنان که دیدگاه مشهور را اساس کار خود قرار داده اند، مثل دروزه و ملاحویش و بهجت پور هرگز در تفسیر خود به جا به جایی آیات نپرداخته اند؛ بنابراین، چنین دغدغه ای در تفسیر به ترتیب نزول که قرآن پاره پاره خواهد شد، بی جاست.

چالش دیگر این است که سوره های جدیدی ساخته می شود؛ زیرا برخی از آیات در سوره دیگری نهاده شده اند. به این معنا که آیه ای مکی در مدنی و یا مدنی در مکی قرار داده شده است. این اشکالی است که از سوی مخالفان مطرح می شود.

نظریه پردازان معتقدند که این اشکال مهم و چالشی نیست؛ زیرا سوره معنای خاصی دارد. وقتی می گوییم این یک سوره است یعنی دیواره دارد و یک ویژگی هایی در این سوره است که در سوره دیگر نیست و این آیات بی جهت در کنار هم نهاده نشده اند؛ بلکه یک وحدت موضوعی دارند که همان وحدت موضوعی موجب شده است تا یک سوره شکل بگیرد. باید این ویژگی های سوره را با تامل و تعقل جست و جو کرد و به دست آورد. حتی اگر بدانیم که این آیه جایش در این جای سوره در هنگام نزول نبوده و به دستور پیامبر (ص) در این جا و در این سوره قرار گرفته باید این را به دست آوریم و ببنیم چه حکمت و فلسفه ای داشت که اینجا قرار گرفته است. با این همه این موجب نمی شود که باز وحدت موضوعی سوره ها از میان برود.

نقد: به نظر می رسد، آنچه نقل شد، سخنان آقای بهجت پور است. اما من معتقدم، سوره های قرآن وحدت موضوعی ندارند و آنان که خواسته اند، برای هر سوره یک موضوع متمایزی را مشخص کنند، جز تذوق عرضه نکرده اند. به باور من هر سوره قرآن به منزله یک خطبه خطیبی است که در زمان خاصی خطاب به مخاطبانش ایراد شده است که ای بسا، آن زمان خاص اقتضا می کرده است، راجع به موضوعات مختلفی سخن گفته شود؛ بنابراین آنچه آیات را در یک سوره در کنار هم نشانده است، موضوع واحد نیست؛ بلکه زمان واحد نزول است.

? اشکال محدود سازی متن

برخی با اشاره به پیامدهای زیانبار پذیرش نظریه بازگشت به تفسیر بر پایه ترتیب نزول بر این نکته پا می فشارند که تفسیر بر پایه ترتیب نزول چیزی جز قرار دادن متن در محدوده تاریخ نزول و شرایط و مقتضیات آن نیست، در حالی که پیامبر در چینش آیات کوشید تا متن را از لحظه و شرایط آن خارج و به یک متن فرازمانی و مکانی تبدیل کند.

اشکال کننده با اشاره به چالش های پیش روی نظریه تفسیر ترتیب نزولی بر این باور است که پیامبر (ص) کوشید تا متنی را که برخی آن را متن گفتاری می دانند، از اسباب نزول آن جدا سازد و به یک متن فراتاریخی تبدیل کند؛ از این روست که بدون توجه به شرایط و اسباب نزول آن دستور داد تا آیاتی را که در مقطع خاص و برای بیان و تبیین و یا تحلیل رویدادی ویژه آمده است، در جایی دیگر قرار دهد و همه پذیرفته ایم که چینش آیات سوره ها توقیفی بر پایه دستور وحیانی و امر پیامبر(ص) انجام گرفته است. از این روست که گاه آیه ای که در مکه نازل شده است در سوره های مکی و یا بر عکس عمل شده است.

اشکالات نظریه در این است که نظریه پردازان به پیامدهای نظریه خود توجه کافی نداشته اند. یکی از مشکلات و چالش های پیش روی نظریه این است که متن گفتاری که به تدریج و در مقطع ?? ساله نازل شده تا جامعه و تمدن بزرگ اسلامی قرآنی را بنا نهد و پیامبر (ص) آن را به یک متن کلاسیک تبدیل کرد، صاحبان این نظریه می کوشند تا دوباره این متن را از شکل نوشتاری به یک متن گفتاری تبدیل کنند و ملازمات آن را نپذیرند. یکی از ملازمات چنین کاری وابسته و محدود کردن متن به لحظه و قرآین و شواهد تاریخی و از اصول کلی آموزه ها دور ساختن است.

باید گفت که اگر نظریه پردازان در پی کشف آثار و نوع تحولی است که پیامبر (ص) ایجاد کرده و یک امت امی و بی قانون و کتاب و مدنیت را به امتی مدنی با قوانین پیچیده و علوم و دانش های گسترده تبدیل کرده است، راهش این نیست تا متن را محدود به لحظه کنند و در بند تاریخ در آورند. این کار شما افزون بر دور شدن از مقصد و مقصود موجب می شود تا شما آیات را از جایی که به دستور خدا در جایی قرار گرفته بیرون آورید و سوره های جدیدی را ایجاد کنید که این خلاف شرع و عقل و عرف است.

نقد: این سخن - که پیامبر(ص) کوشیده است، یک متن تاریخی را به یک متن فراتاریخی تبدیل کند و به همین رو دستور داده است، آیات سوره ها را بدون در نظر گرفتن اسباب و بستر نزولش در جایی قرار دهند که مناسبتی با آن ندارد – مبتنی بر این پیش فرض است که پیامبر اسلام(ص) آیات را در سوره ها جا به جا کرده است؛ اما اگر چنین پیش فرضی را باطل بدانیم، باز هم متن قرآن را گفتاری و ناظر به شرایط و مقتضیات عصر نزول می شماریم.

جالب است، یادآور شوم، من برای اولین بار نظریه گفتاری بودن قرآن را مطرح کرده بودم(زبان قرآن، گفتاری یا نوشتاری؛ پژوهش‏های علوم انسانی، دانشگاه قم، شمارة 3، بهار 79)؛ آنگاه دوست  فاضلم آقای ایازی آن را نقد کرد. اما آیت الله معرفت مقاله ام را که خوانده بود، بسیار پسندید و به خودم فرمود: من هم بر همین نظرم و آن را در آثارم خواهم آورد. جلد اول «التفسیر الاثری» را ملاحظه می کردم، یافتم ذیل عنوان «اسلوب القرآن» همین نظر را مطرح کرده است. اخیراً هم آگاه شدم، آقای بهجت پور هم به همین نظر گراییده است.

حال واقعاً در شگفتم که چطور می توان یک متن تاریخی که هر سوره اش در زمانی و متناسب با شرایط تاریخی خودش نازل شده است، به متن فراتاریخی تبدیل کرد؟ برای نقض این نظریه که قرآن یک متن فراتاریخی است، تنها یک مورد نقض کافی است. باید ایشان پرسید، چرا تو لات و منات و عزی را می پرستی؟ یا چرا تو تثاقل می ورزی و به جنگ تبوک شرکت نمی کنی؟ و نظایر این سئوال ها. آیا او پاسخ نخواهد داد: من که بت پرست نیستم یا من که در زمان جنگ تبوک نبودم. اینها ربطی به من ندارد.

گویا پنداشته اند، اگر گفتیم، قرآن یک متن تاریخی است، موجب می شود، قرآن را برای دوره های دیگر هدایت بخش ندانیم؛ حال آن که چنین نیست. باید توجه داشت، آیات قرآن به منزله نسخه هایی است که برای بیماری هایی در عصر نزول نوشته شده است و این بیماری ها در زمان معاصر هم هست. عقل حکم می کند، اگر ما بخواهیم، بیماری هایمان شفا پیدا کند، باید به آن نسخه عمل کنیم. بنابر این تاریخی دانستن قرآن مستلزم اختصاص فایده و هدایت آن به تاریخش نیست.

تاریخی دانستن متن قرآن ما را وا می دارد، به شرایط و مقتضیات تاریخ نزولش توجه شایانی بکنیم و به فهم صحیح مقاصد الهی سهل تر دست پیدا کنیم.