سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

چرا علم به تأویل به خدا اختصاص دارد؟

سئوال
چرا باید آیاتی در قران وجود داشته باشد که فقط خدا تأویل آن را بداند؛ چون این کتاب برای هدایت است؛ به طوری که حتی پیامبر و ائمه هم بدون علم به تأویلشان ایمان داشته باشند؟ مگر قران کتاب هدایت بشر نیست و باید بتوان همه آیاتش را به کار برد؟

پاسخ
باید دانست که مراد از تأویل در آیه آل عمران تفسیر و مدلول عرفی و لفظی آیات نیست. هیچ آیه ای نیست که مراد آن برای مخاطبان قرآن یعنی عرب حجاز در عصر پیامبر اسلام(ص) مبهم بوده باشد. مراد آیات قرآن را همه مخاطبان اعم از مؤمن و کافر می فهمیدند. قصد خداوند نیز همین بوده است که مراد او را در آیات قرآن درک کنند تا از رهگذر آن هدایت پیدا کنند. به همین رو قرآن را در اوج فصاحت و بلاغت یعنی در رساترین و قابل فهم ترین الفاظ و تعابیر نازل کرده است.
تأویل در آیه مذکور به معنای حقیقت خارجی است که لفظ به آن اشاره دارد. اگر حقیقت خارجی مادی و حسی باشد، همه افراد بشر امکان شناخت آن را دارند؛ اما اگر حقیقت خارجی غیر مادی و نامحسوس باشد، هیچ یک از افراد بشر امکان شناخت آن را ندارد؛ مگر از طریق آثار. ما خدا را نمی توانیم بشناسیم، مگر از طریق آثارش. وقتی به شگفتی و نظم پدیده های جهان می نگریم، به وضوح می یابیم که آنها نمی تواند خود به خود و بدون آفریننده ای پدید آمده باشد. حقایق اخروی مثل حوری و عسل و رمّان و شراب و یا زقوم و مانند آنها را نیز به جهت آن که غیر مادی و نامحسوس اند، هیچ یک از افراد بشر نمی تواند به شناخت آن پی ببرد. آثاری نیز در این دنیا ندارد که بتوان از طریق آثارش به آنها پی برد. ما اگر به آنها ایمان داریم، به جهت این است که خدا فرموده است که آنها وجود خواهند داشت. البته خداوند فرموده است، وقتی روز قیامت بشود، همه افراد بشر از آنها آگاه خواهند شد.
بنابراین علت این که افراد بشر نمی توانند از حقایق اخروی آگاه شوند، غیرمادی و نامحسوس بودن آنهاست. خداوند برای این که به این حقایق آشنا بشویم، آنها را برای تقریب به ذهن به حقایق دنیوی تمثیل زده و تشبیه کرده است. این که خداوند از الفاظ دنیوی برای بیان حقایق اخروی بهره برده است، برای تقریب به ذهن بوده است و گرنه تردیدی نمی توان داشت که نه حوری بهشتی مانند زن دنیوی است و نه شیر و عسل و شراب بهشتی مانند مشابهات دنیوی اشان.
علت این که خداوند حقایق اخروی را به حقایق دنیوی تمثیل زده و تشبیه کرده، هدایت بشر بوده است. خداوند در بیان حقایق اخروی کوتاهی نکرده است. این خود بشر است که قادر به درک حقایق اخروی نیست.


شیوه ارزیابی نظریات علمی از جمله بطون قرآن

سئوال

من در مباحثی که خوانده ام از کجا بفهمم که نظر چه کسی درست است؟ باید با عقلم بسنجم؟ چون در دوره کارشناسی یک سری نظرات را گفته اند که مشهور است و الان برایمان سخت است که بخواهیم خودمان یک نظری را قبول کنیم. در همین مبحث باطن گیج شدم. از یک جهت سخن شما با عقل جور است. از یک جهت دیگر با ان مطالبی که در کارشناسی گفته اند، چه کار کنیم؟ اگر این جور باشد، هر چه خواندیم که باید بگذاریم کنار و دوباره از صفر شروع کنیم به نظرتان چه کنیم؟

پاسخ
نظری صحیح است که صحت آن برای عقلاء بدیهی و روشن باشد یا به ادله ای که خود بدیهی یا منتهی به بدیهی است، اتکاء داشته باشد یا به تعبیر دیگر ادله آن برای عقلاء اطمینان بخش باشد. اگر نظری خود بدیهی یا اطمینان بخش نبود، یا به ادله ای بدیهی و اطمینان بخشی منتهی نشد، آن نظر سقیم و بی اعتبار است. بدتر آن که آن نظر ادله اطمینان بخشی بر بطلانش وجود داشته باشد.
به این ترتیب، درباره هر نظر باید از ادله آن پرسید و بررسی کرد که آیا آن ادله بدیهی و اطمینان بخش است یا نه؟ اگر ادله آن بدیهی و اطمینان بخش نبود، نظر مربوط ضعیف و سقیم است و اگر ادله اطمینان بخشی در نقض و ردّ آن هم وجود داشته باشد، آن نظر مردود و باطل است.
برای مثال، این نظر که قرآن باطن دارد، بدیهی نیست. به عبارت دیگر روشن نیست که بطون داشتن قرآن به چه معناست؟ آیا مراد از بطون همان معنای آیات قرآن است؟ یا لوازم معنای آیات؟ یا هر معنای بی ربط؟ برخی از ادله باطن داشتن قرآن بدیهی و روشن نیست و مشخص نکرده است که این بطون چیست؟ تنها آمده است که قرآن هفت بطن یا هفتاد بطن دارد. لذا چه ما بگوییم، قرآن هفت بطن دارد یا بگوییم قرآن هفت بیز دارد؟ دلیل مبهم و مجمل نیز حجیت ندارد و قابل استناد نیست. دلیل باید ما را به معنایی دلالت و راهنمایی کند؛ اما روایت مورد بحث چنین نیست. برخی از روایات نیز یک معانی بی ربطی را به عنوان بطون قرآن می شمارند، نظیر این که گفته شده است، باطن «تَقَث»(آلودگی) در «ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ »(حج، 28) لقاء الامام(دیدار امام) است. این در حالی است که هیچ ربطی میان این دو نیست. لقاء الامام نه معنای تفث است و نه مصداق آن و نه لازمه معنای آن. ربط این دو برای عقلاء روشن نیست و لذا روایت مذکور حجیت و قابلیت استناد ندارد.
خداوند هم نه زبان اجنه سخن گفته است و نه به زبان فرشتگان که ما نتوانیم مراد خداوند را بفهمیم. خداوند به زبان عرب حجاز در عصر پیامبر اسلام(ص) سخن گفته است. باید دید آن مردم از جملات زبان خود چه می فهمند. همان مراد خداست و معانی دیگری که قابل درک برای آنان نبوده، مراد خدا نیست. غرض خدا از سخن گفتن با آنان تفهیم مقصود به آنان بوده است و حال معنا ندارد، مراد خداوند را آنان درک نکرده باشند. خداوند در قرآن چیستان مطرح نکرده و مقصود خود را پنهان نگذاشته است تا مخاطبانش را به گیجی و سردرگمی قرار دهد و مدتی در درک مقصود سر گرم سازد. غرض از چیستان گویی آن است که مخاطبان سر کار گذاشته شوند تا این که بعد از حدس های مکرر و مراجعات متعدد به طرح کننده چیستان و آزمایش و خطا کردن به مقصود او پی ببرند. چنین وضعیتی هرگز درباره خداوند و آیات قرآن صادق نیست. قصد خدا گیج کردن و سرگرم ساختن مخاطبان نیست؛ بلکه هدایت و راهنمایی آنان است؛ لذا سخن خود را به لسان عربی مبین گفته است. عربی مبین همان زبان متعارف و رایج میان عرب عصر نزول است. بنابراین خداوند از الفاظ و تعابیر قرآنی همان معانی معهود و آشنای عرب عصر نزول را اراده کرده است.
بطن یا هر معنایی که به الفاظ و تعابیر قرآنی نسبت داده می شود، باید مربوط به الفاظ و تعابیر قرآنی باشد و ربطش را نیز یا باید عرفی باشد یا عقلی. ربط عرفی به این است که میان اهل زبان عرب معلوم باشد؛ یعنی آنان لفظ و تعبیر را در آن معنا استعمال کرده باشند. ربط عقلی هم به این است که میان عقلاء معلوم باشد. در میان عقلاء ربط منطقی شناخته شده است و آن دو قسم است: لازمه بیّن و لازمه غیر بیّن. یعنی یا بدون دلیل ربطش مشخص است یا با دلیل. برای مثال، به وضوح می توان از تعبیر «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ »(اسراء، 23) فهمید که والدین را نباید کتک زد. ربط نهی اف نگفتن با نهی کتک نزدن بدون اقامه هیچ دلیلی روشن است. از عبارت «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ »(انفال، 60) با استدلالی می توان فهمید که در دوره معاصر باید نفربر زرهی و هواپیمای جنگی و یا دیگر وسایل مدرن جنگی را تهیه کرد. نخست به غرض و مناط حکم که عبارت از ترساندن دشمن است، توجه می شود و با لحاظ کارایی اسب در زمان نزول آیه و عدم آرایی آن در دوره معاصر و مطالعه مواردی از وسایل جنگی که در این دوره می تواند دشمن را بترساند، به این نتیجه می رسیم که به موجب آیه باید در دوره معاصر نفربر زرهی و مانند آن تهیه کرد.
اگر چنین معانی مرتبطی بطون قرآن دانسته شود، قابل انتساب به قرآن دانسته می شود و گرنه قابل انتساب نخواهد بود و مصداق تفسیر به رأی و تحمیل آراء بر قرآن و افتراء بر خداوند خواهد بود.


پاسخ به سئوالی درباره حجیت ظواهر

یکی از دانشجویان درباره حجیت ظواهر سئوال ذیل را مطرح کرده است:
در بحث حجیت ظواهر چه نظری درست تر است؟ نظر عدم حجیت مطلق یا حجیت مطلق یا قول به تفصیل؟ آیا درست است بگوییم که ظاهر قران فقط برای مخاطبان حجت و برای آیندگان حجت نیست؟
در پاسخ نخست تعریف خودم را از مصطلحات حجیت و ظواهر و مخاطبان به دست می دهم و سپس مبانی خود را بیان می کنم و سر انجام پاسخ آن دو سئوال را بیان می کنم.

 

الف. تعاریف
1. حجیت مصدر جعلی از حجت است، به معنای معتبر بودن برای استناد و استدلال به آن به منظور اثبات یا تأیید امری.
2. مقصود از ظاهر معنایی است که به ذهن مخاطب تبادر پیدا می کند.
3. منظور از مخاطب هم کسی است که در وقت و مکان ایراد کلام حاضر است.

 

ب. مبانی
1. خداوند و پیامبر(ص) و ائمه(ع) حکیم بودند و فعل عبث و غیر عقلایی انجام نمی دادند.
2. خداوند و پیامبر(ص) و ائمه(ع) فصیح و بلیغ بودند: فصیح بودند؛ یعنی در کلام خود هم از واژگان مأنوس و آشنا نزد مخاطب استفاده می کردند و هم از تعقید معنوی خودداری می کردند و به گونه ای آن واژگان مأنوس را در کنار هم می چیدند که معنای کلامش رسا و قابل درک برای مخاطب بوده است و بلیغ بودند؛ یعنی به مقتضیات حال مخاطب توجه می کردند و سطح درک و فهم او را در نظر می گرفتند.
3. مخاطبان خداوند و پیامبر(ص) و ائمه(ع) توده مردم بودند که از هر گونه دانش و تخصص امروزی مثل فقه و اصول و عرفان و فلسفه و علوم تجربی و مانند آنها بی بهره بودند.
4. ظهور کلام به نوع خاصی از کلام اختصاص ندارد. مجازها و مشترک ها هم در صورتی که همراه قرائن صارفه و معینه باشند، ظهور دارند؛ یعنی مقاصد را به مخاطب می فهماند.

 

ج. پاسخ
نظر به این که در قرآن و حدیث، متکلم هم حکیم بوده و هم فصیح و بلیغ و هم مخاطب قرآن و حدیث عبارت از کسانی بودند که در وقت و مکان نزول قرآن و صدور حدیث حضور داشتند، معنای همه کلام های ایشان باید برای آنان رسا و قابل درک و لذا حجت و قابل استناد و استدلال باشد.
غیر مخاطبان نیز در صورتی که به همان درک مخاطبان برسند، می توانند به فهم و کشف مراد قرآن و حدیث نایل شوند و به آن دو استناد و استدلال کنند. لازمه فهمیدن مراد قرآن و حدیث از سوی غیر مخاطبان این است که از همان معهودات و ذهنیاتی که مخاطبان قرآن و حدیث داشتند، آگاهی بیابند. اطلاعات دخیل در فهم قرآن و حدیث عبارت است از: سیاق کلام، زمان و مکان ایراد کلام، چگونگی مخاطبان کلام.