• وبلاگ : مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حديث
  • يادداشت : عصمت پيامبر(ص) و اهل بيت(ع)
  • نظرات : 1 خصوصي ، 4 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + بانو 
    سلام
    دو آيه اي که براي اثبات عصمت پيامبر آورده ايد قانع کننده نيستند. عصمتي که شيعيان مي کويند با اينکه اطاعت کنيد تفاوت دارد. وقتي مي گويد اطاعت کنيد يعني هر وقت امر و نهيي کرد، به حرف او گوش کنيد، نه اينکه هر کاري او کرد قطعا صحيح است. آيه دوم هم در امور جنگي ذکر شده و اگر بخواهيد آن را تعميم دهيد بايد قرينه اي وجود داشته باشد. تمام آيات طاعت از پيامبر هم مربوط به امور حکومتي است. (البته درباره قضيه زيد و زينب نمي توان اينگونه گفت. آن لحن "ما کان لمومن و لا مومنة اذا قضي الله و رسوله امرا ان يکون لهم الخيرة من امرهم" خيلي عجيب و غريب است و من به هيچ روي نمي توانم آن را توجيه کنم)
    ضمن اينکه تصور ما شيعيان از پيامبران با آنچه قرآن ارائه مي دهد کاملا متفاوت است. پيامبران قتل غير عمد انجام مي دهند، لحن خشونت آميز دارند (با هدهد و ملکه سبا)و قضاوت زود هنگام مي کنندو... که نه تنها با عصمتي که در ذهن ما جا افتاده نسبتي ندارد، بلکه...
    من ربط آيه سوم به عصمت را نفهميدم.
    + غريب 

    بسم الله الرّحمن الرّحيم "ما يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ" «سوره ي مبارکه ي مائده آيه ي 7» چنان که در سياق اين آيه نيز ملاحظه مي شود در آيات قبل از اين که بفرمايد يريد ليطهرکم، خداوند به چيزهايي امر مي کنند و در نهايت هدف از آن اوامر را خواست خدا بر پاکي مأمورين بيان مي دارد؛ با توجه به سياق و نحوي بيان نتيجه مي شود که آن اوامر از عوامل و مسببات پاکي مي باشد؛ در آيه ي تطهير اهل بيت نيز قبل از ذکر تطهير امرها و نهي هايي خاص براي زنان پيامبر داشته و بعد در آيه تطهير بيان حالت کلي به خود گرفته و از مخاطب خاص قرار دادن زنان خارج شده و کل اهل خانه را در کلام لحاظ نموده؛ در اينجا مباحث مختلف ذکر مي شود حول اين که چرا خطاب حالت عام پيدا کرده و مردان اهل خانه را نيز در بر گرفته است؛ عده اي گفته اند التفات کامل اتفاق افتاده چرا که ذکر ضمير از مؤنث «کن» در آيات قبل به صورت مذکر و«کم» در آيه ي تطهير تبديل شده لذا مقصود خاندان فاطمه و علي عليهما سلام است؛ و عده اي گفته اند که اين موجه نيست، چرا که با استناد به آيه ي 77 سوره ي مبارکه هود، که خطاب به همسر حضرت ابراهيم آمده است؛ «قالُوا أَ تَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ (73)»؛ نتيجه گرفته اند که در عرب لفظ «اهل البيت» يک اصطلاح و لفظ مذکر است بنا بر اين قائل به اين مي شوند که التفات نيست و يا حد اقل التفات کامل نيست؛ بلکه ضمير مذکر «کم» به اعتبار تذکير لفظ است و نيز گفته مي شود که اين آيه در ادامه ي آيات قبل آمده که بيشتر به ذهن متبادر مي کند که آيه تطهير هدف آيات قبل را ذکر مي کند و مقصودي را که مي رساند بيان وظيفه ي زنان پيامبر به عنوان همسران رسول است. اما براي خود من سئوال شد که وقتي خداوند مي توانسته است اينجا هم بصورت خاص خطاب کند، چرا اين چنين خطاب را ناگهاني عام کرده؟ نهايتا به اين رسيدم که خطاب خطابي عام هم به همسران رسول و هم به خاندان دخت رسول سلام الله عليها بوده با اين تفاوت که خانواده ي حضرت علي و فاطمه سلام الله عليهما نياز به اين تذکرات نداشته اند چرا که ايشان خود رعايت مي نموده اند و از اين پليدي ها چنان که استاد به ما توجه داده اند از قبل مبري بودند اما زنان پيامبر به امر و نهي هايي ابتدايي و ياد آوري اين تکاليف نه چندان سخت نيازمند بوده اند لذا امر و نهي ها خاص آمده اما إراده ي خداوند بر اين که دوست دارد تا ساحت خاندان رسول الله پاک شود عام آمده؛ اما مهم اين است که بين اين پاکي و طهارت با آن پاکي و طهارت فاصله بسيار است.

    + غريب 

    و همچنين با توجه به حديثي که استاد در پست دغدغه ي جانشيني به آن استناد فرمودند، که پيامبر صل الله عليه وآله در پاسخ ابوبکر بيان مي فرمايند که «بايد مردي از اهل بيتم را مي فرستادم»، نشان مي دهد که امام علي عليه السلام را از مردان اهل بيت خود مي دانسته اند در حالي که ابوبکر و يا عمر را با اين که پدران همسران ايشان بودند از مردان متعلق به اهل بيت خود به حساب نمي آورند؛ البته اين مقايسه ي بخاطر اين است که نسبت حضرت علي(ع) براي اهل بيت رسول الله صل الله عليه و آله محسوب شود، مانند نسبت ابوبکر و عمر سببي بوده است؛ اما حضرت ايشان را جزء مردان اهل بيت خود بر مي شمرند اما ابوبکر و عمر را بيگانه مي انگارند؛ با اين که من خود از چنين قياسي اکراه داشتم اما انسان فقط با مطالعه ي دقيق و ظريف و تحليل هاي عقلاني اين شواهد تاريخي به حقيقت و واقعيت مي رسد بدون اين که به گرده ي دين چيزي غير عقلاني بيفزايد که انکارش براي نسل آينده نيز آسان تر مي شود، وقتي که تبيين ها دور از عقلانيت مي شود دين به خطر مي افتد.

    اين تحليل ها و برداشت هاي شما از آيات و روايات مذکور در پست حاکي از حقايق و واقعياتي است که متن بر آن شهادت مي دهد؛ و به هيچ روي نمي تواند مانند بعضي از برداشت ها و تبيين هاي موجود آن را مصداقي از گفته هايي که قرآن از آن در آيه ي22 سوره ي کهف از آن نهي نموده با تعبير رجما بالغيب و حقيقت اين است که بايد به حقيقت و واقعيات از راهش برسيم و براي اثبات حقيقت نبايد به گفته هاي متزلزل تکيه کنيم. و اگر امرود کسي هم نقد را و هم راه درست را براي ارائه نمودن در دست دارد چرا نبايد مورد استقبال قرار گيرد.

    «سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَ يَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ قَلِيلٌ فَلا تُمارِ فِيهِمْ إِلاَّ مِراءً ظاهِراً وَ لا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً (22)»