گفت و گو با دکتر نکونام درباره تفسیر سه لایه ای قرآن کریم(1)ـ
گفتگویی که اینک ملاحظه می کنید، در زمینه نظریه تفسیر سه لایه ای قرآن کریم است. طی این گفتگو اظهار شده است، ما اگرچه مدعی هستیم، قرآن خطاب به عرب حجاز عصر پیامبر(ص) و ناظر به حاجات آنان نازل شده، اما برای مردمان دیگر اعصار و امصار قابل بهره برداری است و نحوه بهره برداری هم این است که قرآن را در سه لایه تفسیر کنیم. لایه اول، تفسیر تاریخی یعنی فهم آیات قرآن، همان طور که عرب حجاز عصر پیامبر(ص) فهمید و لایه دوم، تفسیر فراتاریخی است، یعنی فهم آیات قرآن، چنان که همه مردم در همه اعصار انتظار دارند و لایه سوم، تفسیر عصری است، یعنی فهم آیات قرآن، آن چنان که ما در عصر و مصر خود می پسندیم.
*لطفاً دربارة تفسیر تاریخی که شما چند سالی هست دربارهاش سخن می گویید و حتی مقاله ای هم در باره آن منتشر کردید، توضیح بدهید؟
منظور از تفسیر تاریخی بیان معنایی است که در فضای تاریخی نزول برای مخاطبان معلوم بوده است. تلقی این است که قرآن برای هدایت و خطاب به مردم حجاز عرب عصر نزول آمده و حدود 90 سوره خطاب به مشرکان مکه و حدود 24 سوره خطاب به مردم مدینه نازل شده است. پیش فرض این است که اولاً، خداوند نسبت به ذهن مخاطبان و سطح فهم آنان آگاهی و اشراف دارد و ثانیاً، به زبان آنها آگاه است و میداند الفاظ را در چه معانی به کار گیرد و ثالثاً، قصد القاء مقصود به آنان و هدایت آنان را دارد. لازمة این سه مقدمه این است که مراد آیات قرآن برای مردم مکه در دورة مکی و برای مردم مدینه در دورة مدنی معلوم باشد. به این ترتیب، مقصود الهی از آیات قرآن همان معنایی دانسته می شود که آنان می فهمیدند و لذا ما برای کشف مراد الهی از آیات قرآن باید معنایی را که آنها از آیات قرآن میفهمیدند، جستوجو کنیم. اگر بخواهیم آیات قرآن را از آن فضا و بستر تاریخی خارج کنیم و در فضای دیگری مانند فلسفه، عرفان، علوم تجربی، کلام و ... که مستحدث است و بعد از نزول قرآن پدید آمده، قرار دهیم و به مطالعه آیات قرآن به پردازیم، به طور اجتنابناپذیری به تفسیر رأی کشیده میشویم.
بنابراین، تفسیر صحیح و کشف مراد واقعی قرآن از رهگذر فهم آیات قرآن در آن فضایی بوده که نزول پیدا کرده است. طبیعتاً باید دنبال اطلاعاتی بگردیم که در آن زمان، یعنی در زمان نزول هر سوره وجود داشته است. در تفسیر تاریخی، در مرحله اول سیاق آیات که رکن رکین تفسیر تاریخی است و در مرحله دوم، آیات مشابه و در مرحله سوم، اطلاعاتی که در زمان نزول آیات موجود بوده و در روایات منعکس شده است، مورد مطالعه قرار می گیرد.
قرآن ملاک و محک روایات تفسیری به شمار می آید. این گونه که آیات قرآن یک چارچوب معنایی را القا میکند و این چارچوب به ما میگوید که کدام یک از روایات متناسب با آن چارچوب معنایی است و میتوان از آنها برای فهم بیشتر و روشنتر آیات استفاده کرد و کدام روایات ربطی به آیات ندارند و باید دور ریخته شوند.
* تفسیر تاریخی با شأن نزول چه تفاوتی دارد؟
اگر شأن نزول را به معنای روایاتی بدانیم که ذیل پارهای از آیات آمدهاند، باید گفت که تفسیر تاریخی فراتر از بیان شأن نزول است؛ اما اگر شأن نزول را مناسبتهایی بدانیم که آیات قرآن راجع به آنها نازل شدهاند، کل قرآن شأن نزول خواهند داشت و با این معنا، مترادف با تفسیر تاریخی خواهد بود.
عقیده بر این است که همة قرآن شأن نزول دارد؛ منتها شأن نزولها برخی از آیات قرآن، یک رخداد خاص و ناظر به یک مقطع تاریخی خاص است؛ مانند جنگ بدر، جنگ احد؛ ولی شأن نزولهای برخی دیگر از آیات قرآن، بستر و فضای تاریخی است؛ نظیر نوع باورها و سنت هایی که مردم مکه یا مدینه عصر نزول داشتند. به این ترتیب میتوان گفت که هیچ سورهای از قرآن بدون شأن نزول نیست. به این ترتیب، فرض بر این است که همة آیات قرآن خطاب به عرب عصر نزول و ناظر به حوادث و سؤالات و عقاید و گفتوگوی آنهاست و هیچ آیهای ناظر به همة مردم در همة اعصار نیست؛ حتی اگر از عبارت «یا ایها الناس» استفاده شده باشد، خطاب به همان مردم است؛ نه تمام مردم جهان در تمام اعصار. مراد از این عبارت در آیات مکی، مشرکان مکه و در آیات مدنی مردم مدینه است. گفتنی است که در آیات دورة مکی «یا ایها الذین آمنوا» وجود ندارد؛ بلکه در آیات دوره مدنی به چشم می خورد؛ بنابراین، مراد از «یا ایها الناس» در آیات مکی، مشرکان قریش است؛ نه تمام مردم در همه اعصار و نیز مقصود از «یا ایها الذین آمنوا» در آیات مدنی، مسلمانان مدینه است؛ نه مؤمنان در هر عصر و مصر. به این ترتیب برای کشف مراد واقعی آیات باید بدانیم که قرآن ناظر به چه کسانی و باورهایی و سنتهایی و مصادیقی و حوادثی و رفتارهایی نازل شده است. به چنین تفسیری، تفسیر تاریخی گفته می شود.
* شاخصههای روشن تفسیر تاریخی که شما به آن قائل هستید، چیست؟
منظور شما از شاخصهها چیست؟ اگر منظورتان از شاخص ها منابع تفسیری است که برای تفسیر تاریخی مورد مطالعه قرار می گیرد، پاسخ این است که منابع تفسیری عبارت از خصوص همان اطلاعاتی است که هنگام نزول آیه موجود بوده است. در مرحلة اول، آیات قرآن و در مرحله بعد از آن، روایات موافق آیات قرآن که بستر تاریخی نزول آن آیات را گزارش می کنند؛ ولی اگر منظورتان، وجه فارق تفسیر تاریخی از تفسیر غیر تاریخی چیست، پاسخ این است که معیار فهم عرب حجاز عصر نزول از آیات قرآن است. هر معنایی را که عرب حجاز عصر نزول، حسب مورد مشرکان قریش یا مردم مدینه از آیات قرآن می فهمیدند، همان مراد الهی است و در تفسیر تاریخی غرض این است که همان کشف شود؛ اما اگر معنایی را آن مردم از آیات قرآن نمی فهمیدند، مراد الهی تلقی نمی شود و در تفسیر تاریخی دنبال نمی شود. چنان که پیش تر گفته شد، در تفسیر تاریخی پیش فرض این است که همة آیات قرآن برای عرب حجاز عصر نزول قابل فهم بوده است.
*با توجه به روشهای تفسیری که وجود دارد جرقه تفسیر تاریخی در ذهن شما از کجا خورد؟ چون خیلیها تفسیر میخوانند یا درس میدهند و در این فضا پژوهش میکنند ولی این جالب است که شما از کجا آغاز کردهاید؟
زمینة آغاز این موضوع رسالة دکتری من بود که موضوعش روایات ترتیب نزول قرآن بود؛ وقتی دربارة ترتیب نزول آیات تحقیق میکردم، دریافتم، مطالعه ترتیب نزول قرآن و بستری که قرآن در آن نازل شده است، فهم متفاوتی را از آیات قرآن برای ما حاصل می کند که با فهم مشهور امروزی سازگاری ندارد. این بنابراین، چنین نبود که مطالعه آثار دیگران مرا به تفسیر تاریخی سوق داده باشد.
*افراد دیگری مانند مجتهد شبستری و یا ابوزید و دیگران هم سخنانی دارند که تا حدی به نظرهای شما شبیه است.
اگرچه ممکن است، برخی از مبانی من با دیگران شباهت هایی داشته باشد، اما من احساس می کنم، بسیاری از مبانی من با مبانی دیگران متفاوت است. من مبانی تفسیر تاریخی را با نگاهی نقادانه مبانی سنتی به دست آورده ام و هیچ اقتباسی از دیگران نکرده ام. البته من هرگز اظهار نمی کنم که مبانی من، جدید است و علمای اسلامی پیش از متعرض آنها نشده اند. شاید بتوان گفت که مبانی تفسیری مورد نظر من از میان همان مبانی موجود میان علمای گذشته ما نظیر سید مرتضی، شیخ مفید، علامه طباطبایی و آیت الله معرفت و نظایر آنها اقتباس شده و یا توارد پیدا کرده است.
باید توجه داشت که ابوزید از علمای اهل سنت است و لذا با نگاه انتقادی بر باورهای سنتی اهل سنت به نتایج متفاوتی رسیده و البته در عین حال از اندیشه های کسان دیگری مثل محمد ارکون تأثیر پذیرفته است و در عین حال، برخی از همان باورهای سنتی اهل سنت را هم حفظ کرده است. برای مثال، او نسخهای چندگانة مشهور میان اهل سنت، نظر نسخ تلاوت را قبول دارد و نیز معتقد است که آیات به صورت پراکنده نازل شدهاند؛ سپس توسط پیامبر (ص) یا صحابه در سوره های قرآن چینش یافتهاند؛ ولی من به نسخ های چندگانه اهل سنت باور ندارم و درباره چینش آیات قرآن هم معتقدم، هیچ سورهای از سورههای قرآن ممزوج از آیات مکی و مدنی یا ممزوج از آیات متعلق به تاریخهای مختلف نیست؛ بلکه چنیش آیات در سورههای قرآن به ترتیب نازل است و ترتیب آنها توسط پیامبر(ص) یا صحابه دگرگون نشده است. قریب به اتفاق سوره های قرآن دفعی النزول بودند و لذا ترتیب طبیعی آیات آنها تغییر نیافته و اندکی از سوره ها هم که تدریجی النزول بودند، هر فقره ای از آنها که نازل می شده، دنبال فقره قبلی نهاده می شده و هیچ آیه یا سوره ای میان بخش های آن سوره فاصله نمی انداخته و هیچ جابهجایی در آیات سوره های قرآن صورت نگرفته است.
*بنابراین بر خلاف نظر دیگران،کل آیات یک سوره یا مکی هستند یا مدنی.
بله. سورهها یا مکی یا مدنی هستند؛ همچنین آیات یک سوره جابهجا نشدهاند؛ یعنی تا زمانی که نزول یک سوره خاتمه نمییافت، سورة دیگری نازل نمیشد. به این ترتیب هیچ آیهای در سورههای قرآن متعلق به تاریخهای متفاوت نیست.
در کتاب«درآمدی بر تاریخگذاری قرآن» تمام ادله نظریه مشهور را مبنی بر جایگذاری آیات در سوره ها را بر خلاف نزول نقد کرده و لوازم باطل آن را هم توضیح داده ام. هم روایاتی که به آنها استناد می شود، مخدوش است و هم به لحاظ عقلی هرگز معقول نیست که پیامبر(ص) بخواهد آیات را بر خلاف ترتیب طبیعی نزولشان جا به جا کند. به لحاظ عقلی این پرسش وجود ندارد که پیغمبر (ص) چه غرض حکیمانهای داشت که آیات را جابهجا کند؟ اگر گفته شود، ایشان قصد داشت آیات متحدالموضوع را کنار هم قرار دهد، پاسخ این است که اینگونه نشده است و آیات مربوط به یک موضوع در سورههای مختلف پراکنده اند و اگر گفته شود، ایشان آیات مربوط به ولایت را در میان آیات نامناسب پنهان کرده است تا از تحریف نواصب محفوظ باشد، پاسخ این است که این سخن بر هیچ روایتی متکی نیست و صرف گمانه زنی برخی از علمای ماست؛ به علاوه، این سخن شمول ندارد و آیاتی را که به ولایت مربوط نیست، در بر نمی گیرد و افزون بر آن، لوازم باطلی دارد؛ نظیر این که از دو فرض بیرون نیست. یا شیعیان و نواصب میدانستند که این آیات دربارة اهل بیت (ع) است یا نمی دانستند. اگر می دانستند، پیامبر (ص) آن آیات را هر کجا میگذاشتند، آنها متوجه میشدند؛ بنابراین جابهجایی فایدهای نداشت و اگر نمی دانستند که آن آیات درباره اهل بیت است، چه لزومی داشت که پیامبر(ص) آنها را جابهجا کند. به این ترتیب، جا به جایی آیات، فعلی عبث تلقی می شود و پیامبری که حکیم است، هرگز فعل عبث انجام نمی دهد.
به علاوه اگر چنان بود که یکی از شئون پیامبر(ص) این بوده باشد که پیوسته جای آیات را مشخص کند، اقتضاء داشت، کسانی که سوره های قرآن را حفظ یا کتابت کردند، با هم اختلاف می کردند، بر سر این که چرا فلان سوره را بدون فلان آیه ای که پیامبر(ص) اخیراً جایش را در آن معین کرده، خوانده ای و لااقل یک روایتی در این زمینه به دست ما می رسید. عنایت دارید که پیامبر(ص) تأکید داشت که مسلمانان سوره های قرآن را حفظ کنند و در نمازهایشان بخوانند و لذا مسلمانان از کم و کیف آیات سوره ها مطلع بودند و اگر همواره چنین بوده باشد که آیه یا آیاتی به سوره ها الحاق می شد، باید چنین اختلافی که ذکر شد، رخ می داد و برای ما نقل می شد؛ حال آن که حتی یک روایت نیز در زمینه به چشم نمی خورد.
*با توضیحی که ارائه دادید و کسی که برای بار اول با تفسیر تاریخی مواجه میشود و باورهای قبلی دارد، سؤالی که در ذهنش ایجاد میشود این است که مگر قرآن کتابی برای همه دورانها و همه مردم نیست؟ مگر تا ابد پاسخگوی نیاز بشر نیست؟
آیات قرآن به مثابه نسخهای است که پزشکی برای مریضی نوشته است؛ اما این هرگز ملازمه با این ندارد که دیگران نتوانند از آن نسخه علیرغم این که مناسب بیماری اشان است، استفاده کنند. قرآن در عین حالی که خطاب به عرب حجاز عصر پیامبر(ص) و ناظر به شرایط و مقتضیات آنان نازل شده، قابل بهره برداری برای مردمان دیگر اعصار هم هست. این واقعیت برای تمام سخنان اعم از قرآن و غیر قرآن مطرح است. خطبه های امام علی(ع) نیز خطاب به مردم کوفه و ناظر به مسائل آنان ایراد شده، اما این هیچ ملازمه ای ندارد، با این که فقط برای خصوص مردم کوفه قابل بهره برداری باشد. آن خطبه ها برای هر کسی که آنها را مطالعه کند، قابل استفاده است.
منتها بهره برداری از قرآن در گرو آن است که قرآن همان گونه که در عصر نزول فهمیده می شد، فهیمده شود؛ لذا اقتضاء دارد، برای فهم مقاصد قرآن به همان اطلاعاتی که معهود میان مردم عصر نزول بوده است، مراجعه کرد.