سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

خطوط قرمز آزاداندیشی و نظریه پردازی

روشن شدن پاسخ این سئوال خیلی مهم است که آیا برای آزاداندیشی و نظریه پردازی خطوط قرمزی وجود دارد یا نه؟ و اگر وجود دارد، آن خطوط قرمز چیست؟ این سئوال حامل چند سئوال است: یکی این که در چه محیطی و برای چه کسانی می توان به طرح نظریات پرداخت؟ دیگر این که چه نوعی نظریاتی را می توان مطرح نمود؟ سوم این که آیا نقد ایمانیات در محفل تخصصی کارشناسی ارشد و دکتری ممنوع است؟ چهارم این که محدوده ایمانیات چیست؟ آیا هر نظر مشهوری جزو ایمانیات است؟

1.  محل ارایه نظریه کجاست؟

تلقی من مانند بسیاری این است که آزاداندیشی و نظریه پردازی نوعی تحدّی و مبارزه طلبی علمی است و لذا باید در محفلی مطرح کرد که توان علمی نقد و ارزیابی نظریات را داشته باشند. منتها من فکر می کنم، دانشجویان تحصیلات تکمیلی اعم از کارشناسی ارشد و دکتری و استادان رشته تخصصی مخاطبان مناسبی برای شنیدن نظریات جدید هستند. جهت آن این است که:

اولاً، آنان خالی الذهن نیستند و لااقل یک دوره کارشناسی را در مباحث تخصصی پشت سر گذاشته اند و معمولاً می توانند با تکیه بر آموخته هایشان به نقد نظریات جدید بپردازند و اگر زمان شنیدن نظریات اطلاعات لازم را برای نقد در ذهن نداشته باشند، توان علمی این را دارند که به کتب علمی و تخصصی رشته یا اشخاص صاحب نظر مراجعه کنند و اطلاعات لازم را به دست آورند.

ثانیاً، در آیین نامه های مربوط به دوره های تحصیلات تکمیلی آمده است که دانشجویان باید به تازه های دانش در رشته تحصیلی خود آشنا شوند و حتی به تولید دانش و گسترش مرز آن در رشته خود اهتمام ورزند. حتی عناوین و سرفصل های برخی از دروس آنها بررسی مباحث و نظریات جدید در رشته تحصیلی تعیین و تعریف شده است. نیز در اخذ موضوع پایان نامه ها و رساله ها تأکید بر این است که نو باشد.

یک مسئولی به من می گفت که برای دوره کارشناسی ارشد هم نباید نظریات نو را مطرح کرد و دلیلش این بود که من معتقدم دوره کارشناسی برای فراگیری اطلاعات علمی و دوره کارشناسی ارشد برای فراگیری استدلال ها و دوره دکتری برای اجتهاد است. حتی او می گفت که نظریات نو را برای دوره دکتری هم نباید مطرح کرد؛ بلکه باید برای جمع استادان مطرح نمود. نیز می گفت: شما همان منبعی را که برای درس مشخص کرده اند، روخوانی کن. همین را با تو قرارداد بسته اند. مگر با تو قرارداد بسته اند که نظریات خودت را مطرح کنی؟

سخن وی کاملاً ناصواب است. استدلال هرگز از اطلاعات علمی جدا نیست. دانش آموزان ابتدایی هم استدلال یاد می گیرند. در تمام کتاب های علمی و حتی منابع درسی مصوب نظریات و اقوال گوناگون مطرح و بعد نقد می شود. شاید هیچ تفسیری را پیدا نکنید که احتمالات و اقوال و نظریات گوناگونان را مطرح کرده اند و یا نقد کرده اند و یا به سکوت برگزار نموده اند.

اگر مراد از اجتهاد هم نظریه پردازی باشد، لزوماً چنین نیست که دانشجوی دکتری بتواند نظریه پردازی کند. حتی در میان استادان هم به ندرت پیدا می شود که نظریه پرداز باشند. نظریه پردازی یک ذهن جوّال و متتبّع لازم دارد که به ندرت پیدا می شود.

به نظر می رسد، محدوده ارایه نظریه بسته نوع نظریه تفاوت پیدا می کند. اگر نوع نظریه به ایمانیات مربوط نباشد، طرح آنها در محافل عام نظیر وب ها و مجلات و کتاب ها نیز بی اشکال است؛ اما اگر به ایمانیات یعنی اصول و ضروریات دین و مذهب مربوط باشد، نباید در محافل عام که افراد خالی الذهن هستند، مطرح کرد.

2. ارایه چه نوع نظریه ای مجاز است؟

چنان که اشاره شد، می توان نظریات را به دو دسته ایمانی و غیر ایمانی تقسیم کرد. تلقی من این است که طرح نظریات غیر ایمانی، یعنی آنچه که به اصول و ضروریات دین و مذهب مربوط نیست، در محافل عمومی هیچ اشکالی ندارد؛ اما طرح نظریات مربوط به ایمانیات در محافلی که افراد خالی الذهن هستند، مناسب نیست. تصور من این است که حتی دانشجویان کارشناسی هم خالی الذهن نیستند و به اندازه کافی ایمانیات و اعتقادات در دوره دبیرستان به آنان آموزش داده شده است. به خصوص آن که اگر طرح نظریات نو در کنار نظریات کهن مطرح شود و از آنان خواسته شود، راجع به آنها تحقیق کنند و نتیجه مطالعاتشان را در کلاس به بحث بگذارند.

مگر جز این است که گفته اند، عقاید باید به صورت تحقیقی پذیرفته شود و تقلید در عقاید جایز نیست، پس مجال این تحقیق کجاست؟ اگر ما به دانشجویان هم مجل تحقیق در عقاید ندهیم، چگونه اظهار می کنیم که عقاید باید تحقیقی پذیرفته شود؟

3. آیا نظریه پردازی موجب تضعیف ایمان می شود؟

یکی از مسئولان می گفت: تو با این نظرهایی که مطرح می کنید، ایمان دانشجویان را تضعیف می کنید.

من عرض کردم، اولاً، ایمانیات مشخص است و آنها عبارت اند از اصول و ضروریات دین و مذهب. چطور در حالی که من هیچ یک از اینها را انکار نمی کنم، ایمان کسی را تضعیف می نمایم؟

ثانیاً، اگر بحث های من موجب تضعیف ایمان می شد، باید در مرحله اول ایمان خودم ضعیف باشد؛ در حالی که من اهل تعبّد و تهجّد و نوافل و نماز اول وقت هستم.

ثالثاً، کدام دانشجویی را می شناسید که با مباحث من تارک الصلوة و ملحد شده باشد؟ آیا شما یک نمونه را می توانید بیاورید که چنین سرانجامی پیدا کرده باشد؟

رابعاً، من اگر می خواستم، ایمان کسی را تضعیف کنم، سراغ افراد خالی الذهن و عامی می رفتم؛ نه در میان دانشجویان ارشد و دکتری رشته علوم قرآن و حدیث. البته مباحث من تخصصی است و به درد افراد عامی نمی خورد و برای آنان قابل درک نیست. تردیدی نیست که برای جذب عوام باید از چیزهایی سخن گفت که قابل درک آنان باشد و برای آنان جاذبه داشته باشد؛ مثل ادعای ملاقات با امام زمان(ع) و غیب گویی و رمّالی و جن گیری و مانند آنها.

خامساً، اگر مباحث من چندان قوی است که مورد قبول دانشجویان ارشد و دکتری واقع می شود، پس حتماً حق است. مگر دانشجویان ارشد و دکتری چندان ساده اندیش و عامی اند که هر نظری را بپذیرند؟

4. بزرگ ترین مشکلات آزاد اندیشی و نظریه پردازی

بزرگ ترین مشکلات در زمینه خطوط قرمز آزاد اندیشی و نظریه پردازی این است که:

اولاً، تمام مطالب و مباحث علمی جزو ایمانیات تلقی می شود ولو آن که جزو اصول و ضروریات دین و مذهب نباشد. برای مثال اگر دلیلی از ادله اعتقادی نقد شود، بلوا بر پا می شود و اتهام می بندند که فلانی فلان اعتقاد را ندارد. این در حالی است که هرگز چنین ملازمه ای وجود ندارد و به قول معروف «رد دلیل مستلزم رد مدعا نیست.»

ثانیاً، نه تنها گفته می شود، نظریات نو برای دانشجویان کارشناسی مطرح نشود، بلکه می گویند، نباید حتی برای دانشجویان دکتری مطرح کرد. در میان اعضای هیئت علمی هم هنوز بحث و نقد علمی نهادینه نشده است. نتیجه این که هر که هر نظری دارد، باید در دلش نگه دارد و بعد هم به گور بسپارد.

ثالثاً، حال اگر کسی بی باکی کرد و نظریه اش را اظهار نمود، به جای این که با نقد علمی و منصفانه با نظریه اش مواجهه کنند و به جهت نظریه پردازی اش، او را مورد ستایش و تشویق قرار دهند، بر ضد او بلوا بر پا می کنند و می کوشند، او را به هر نحوی می توانند خاموش یا نابود کنند.

رابعاً، سوء ظن ها بر ضد نظریه پرداز اوج می گیرد و با رطب و یابس بافی و آسمان و ریسمان دوزی هر چه کفر و زندقه است، به او منسوب می کنند.

یکی کسی آمده بود و در وبلاگ یکی از همکاران یادداشت گذاشته بود که ای چه نشسته اید که فلانی می گوید: قرآن به زبان عرب عصر نزول نازل شده و لذا برای دوره معاصر حجیت ندارد. بیایید و جوابش را بدهید. بعد هم بد و بیراه نثار ما کرده بود.

این بنده خدا بدون این که سخن ما را درک کرده باشد، حکم جاری کرده بود. گاهی یک ملازماتی از سخن ما استخراج می کنند که هیچ ربط منطقی با آن ندارد. مشخص نیست که نزول قرآن به زبان عرب عصر نزول چه ملازمه ای با عدم حجیتش برای دوره معاصر دارد. لازمه نزول قرآن به زبان عرب عصر نزول این است که اگر می خواهیم قرآن را به درستی فهم و تفسیر کنیم، باید بررسی کنیم که عرب عصر نزول الفاظ و تعابیر عربی را به چه معنایی به کار می بردند؛ نه این که حالا دیگر قرآن به درد دوره معاصر نمی خورد.

این قضیه ما را به یاد قصه ملا محراب اصفهانی و شیخ کاظم رشتی می اندازد که آورده اند:

در عهد قاجاریه اختلاف صوفیه با فقها و علمای صوری ظهور نمود و شدت یافت، سپس شیخ احمد احسایی و شاگردش حاج سید کاظم رشتی پیدا شدند و مذهب شیخیه را وضع کردند تکفیر و لعنت از فلاسفه و صوفیه تجاوز نموده به شیخیه نیز رسید.

در اصفهان عارفی فاضل و محقق می زیست به نام ملا محراب که مشرب تصوف داشت، اما وی در عرفان چنان بود که بسیاری از فقها و مجتهدین بزرگ نیز نسبت به او ارادت می ورزیدند.

زمانی ملا محراب به زیارت کربلا مشرف شد و در حرم حضرت سیدالشهداء (ع) به سمت بالا سر نشست. اتفاقاً شیخ کاظم که مردی کم سواد و خشکه مقدس بود او هم آمد و پهلوی ملامحراب به نماز ایستاد و بعد از سلام تسبیح گرفته حکمای مشهور و صوفیه را یکی یکی نام برد صد بار لعنت فرستاد، در پایان حکماء آخوند ملاصدرای بینوا را هم صد بار لعن کرد آن وقت نوبت به ملا محراب رسید و به نام او نیز صد بار لعنت کرد.

ملا محراب همین که لعن ها تمام شد از شیخ کاظم پرسید: این اشخاص که نام بردید مثل بوعلی سینا و ملاصدرا و ملامحسن فیض همه را شناختم. اما ملا محراب کیست و گناهش چیست؟

شیخ کاظم که شنیده بود برخی از حکما به «وحدت وجود» معتقدند و متاسفانه معانی آن را نفهمیده بود پاسخ داد: این ملا محراب اصفهانی است و به «وحدت واجب الوجود» معتقد است!

ملامحراب با تبسمی بر لب به او گفت: حال که او به وحدت واجب الوجود عقیده دارد، البته مستحق لعن توست تا دندش نرم شود و دیگر چنین اعتقادی پیدا نکند.

سپس دامن خود را به آهستگی جمع کرده برخاست و به جای خداحافظی خطاب به شیخ کاظم اظهار نمود: خدا تو را توفیق بدهد من تا عمر دارم به این ملا محراب گمراه که معرفی کردی لعنت فرستاده ثوابش را با تو قسمت خواهم نمود.