سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

عصمت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)

گاهی چندان افتراء بر آدم می زنند که لازم است، برای اثبات مسلمانی و تشیع شهادتین گفت و بر عقاید شیعی خود پای فشرد. این افترائات خاستگاهی جز نوآوری و نظریه پردازی، آن هم در چارچوب ضروریات دین و مذهب ندارد. فاعتبروا یا اولی الابصار. از نوآوری و نظریه پردازی پرهیز کنید ولو آن که هیچ یک از ضروریات دین و مذهب را هم انکار نکرده باشید و هیچ فسقی هم از شما صادر نشده باشد. امروزه بزرگ ترین کفر و فسق، سخن گفتن بر خلاف مشهور است. تأکیدات مقام معظم رهبری نیز در زمینه آزاداندیشی و نوآوری و نظریه پردازی چندان گوش شنوایی ندارد.

یکی از موضوعاتی که اینک می خواهم بر آن پای فشارم، عصمت اهل بیت و ائمه(ع) است. عصمت ایشان به باور من امری انکارناپذیر است. منتها عصمت ایشان امری تکوینی و خلقتی نیست و بسان فرشتگان نیستند که در خلقت و تکوین و با اراده تکوینی خداوند به عصمت رسیده باشند؛ چرا که این هرگز برای ایشان فضیلتی ندارد. آیات قرآن و روایات معتبر نیز هرگز چنین معنایی را تأیید نمی کند. اهل بیت و ائمه(ع) همه مثل سایر انسان ها از آبی پست یعنی منی خلق شدند؛ چنان که خدای تعالی فرمود: «أَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ ماءٍ مَهینٍ (مرسلات، 20)؛ آیا شما را از آبی پست نیافریدم». به پیامبر اسلام(ص) هم فرمود: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى‏ إِلَیَّ(فصلت، 6)؛ بگو، من بشری مثل شما هستم، جز این که بر من وحی می شود».

عصمت انبیاء و اولیاء بر اثر عبادات و ریاضات خودشان و البته لطف و رحمت الهی حاصل شده و گرنه آنان نیز مثل سایر انسان ها زمینه گناه برایشان هست؛ چنان که حضرت یوسف(ع) فرمود: «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی (یوسف، 53)‏؛ و من نفس خود را تبرئه نمى‏کنم، چرا که نفس قطعاً به بدى امر مى‏کند، مگر کسى را که خدا رحم کند».

عصمت به معنای دوری از گناه برای همه انسان ها کمابیش حاصل است. هرکس به هر اندازه که از طهارت نفس برخوردار باشد، از گناه دورتر است. انبیاء و اولیاء در اوج طهارت نفس بودند و لذا در اوج عصمت قرار داشتند. منتها همان ها نیز حسب مراتب و درجات خود گناهانی را انجام می دادند که البته هرگز در نظر مردم عادی گناه دانسته نمی شود. گناه آنان از قبیل حسنات الابرار سئیات المقربین است؛ لذا علمای اسلامی به نیکی بر گناه ایشان «ترک اولی» نام نهادند تا مردم عادی آنها را بر گناه حمل نکنند. برای مثال، ذنبی که در قرآن به پیامبر اسلام(ص) نسبت داده شده (فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِک – غافر، 55‏)، جز تعجیل ایشان در تحقق وعده الهی مبنی بر پیروزی بر مشرکان مکه نبوده است؛ چنان که خدای تعالی فرمود: «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الْفاسِقُون‏ (احقاف، 35)؛ پس همان گونه که پیامبرانِ نستوه، صبر کردند، صبر کن، و براى آنان شتابزدگى به خرج مده. روزى که آنچه را وعده داده مى‏شوند بنگرند، گویى که آنان جز ساعتى از روز را [در دنیا] نمانده‏اند [این‏] ابلاغى است. پس آیا جز مردم نافرمان هلاکت خواهند یافت؟»

بسیار واضح است که هرگز تعجیل ایشان گناه عادی شمرده نمی شود.

برای اثبات عصمت پیامبر اسلام(ص) می توان از آیات فراوانی بهره برد که برخی از مهم ترین آنها چنین است:

الف. «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ (نساء، 80)؛ هر که از پیامبر اسلام(ص) اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است»

ب. «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیراً (احزاب، 21)؛ قطعاً براى شما در [اقتدا به‏] رسول خدا سرمشقى نیکوست: براى آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد مى‏کند».

بی شک، اگر جز این بود که پیامبر اسلام(ص) مطیع محض خدای تعالی بود و بنابراین از هر معصیت و گناه مبرا نبود، اطاعت او اطاعت خدا شمرده نمی شد و برای مردم، اسوه و الگو قلمداد نمی گردید.

ج. «قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ (بقره، 124)؛ [خدا به ابراهیم] فرمود: "من تو را پیشواى مردم قرار دادم." [ابراهیم‏] پرسید: "از دودمانم [چطور]؟" فرمود: "پیمان من به بیدادگران نمى‏رسد".»

این آیه هم بر عصمت پیامبر اسلام(ص) و هم بر عصمت ائمه(ع) دلالت دارد. خداوند همه انبیاء را ائمه و پیشوایان مردم قرار داده است؛ چنان که فرمود: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا (انبیاء، 73)؛ و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما هدایت مى‏کردند». چنان که آمد، خداوند هرگز ظالمان و معصیت کاران را امام و پیشوای مردم قرار نمی دهد.

آن آیه به ضمیمه روایاتی چون غدیر و ثقلین بر عصمت ائمه(ع) نیز دلالت دارد؛ چون پیامبر اسلام(ص) اهل بیت و عترت خودش را ائمه بعد از خودش قرار داد. زید بن ارقم نقل می کند: «قام رسول الله (ص) یوما خطیبا فینا بماء یدعى خما بین مکة والمدینة فحمد الله تعالى و أثنى علیه و وعظ و ذکر ثم قال أما بعد الا یا أیها الناس إنما أنا بشر یوشک ان یأتینی رسول ربی عز وجل فأجیب وانى تارک فیکم ثقلین أولهما کتاب الله عز وجل فیه الهدى والنور فخذوا بکتاب الله تعالى واستمسکوا به فحث على کتاب الله ورغب فیه قال و أهل بیتی أذکرکم الله فی أهل بیتی أذکرکم الله فی أهل بیتی أذکرکم الله فی أهل بیتی؛ رسول خدا(ص) روزی در میان ما در آبگاهی که خم نامیده می شود، در میان مکه و مدینه به سخنرانی برخاست و خدا را حمد و ثنا گفت و موعظه کرد و تذکر داد؛ سپس فرمود: ای مردم، آگاه باشید که من بشری هستم و نزدیک است که پیک پروردگارم بیاید و من اجابت کنم. من در میان شما دو چیز گران را نهادم: اول کتاب خداوند که در آن هدایت و نور است. به کتاب خدا عمل کنید و تمسک جویید. آن حضرت بر کتاب خدا برانگیخت و تشویق کرد و افزود: و (دوم) اهل بیتم. درباره اهل بیتم، شما را به خدا متذکر می شوم. این را سه بار فرمود». (نک: مسند احمد، 4/ 366).

ابوسعید خدری نیز این حدیث را این گونه نقل می کند که رسول خدا(ص) فرمود: «انى قد ترکت فیکم ما ان أخذتم به لن تضلوا بعدی الثقلین أحدهما أکبر من الآخر کتاب الله حبل ممدود من السماء إلى الأرض وعترتی أهل بیتی الا وانهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض؛ من در میان شما دو چیز گران را نهادم که اگر به آن تمسک بکنید، بعد از من گمراه نمی شوید. یکی که بزرگ تر از دیگری است، کتاب خداست و آن طنابی است که از آسمان به سوی زمین کشیده شده و (دیگری) عترتم اهل بیتم. آگاه باشید که آن دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا بر من بر حوض کوثر در آیند». (نک: مسند احمد، 3/ 59)

تردیدی نمی توان داشت که پیامبر(ص) هرگز کسانی را که معصوم از گناه نباشند، به عنوان ائمه بعد از خودش قرار نمی دهد؛ چرا که طبق نص قرآن امامت الهی به ظالم و معصیت کار نمی رسد. چگونه کسانی که خود معصوم و بر هدایت نباشند، بتوانند دیگران را هدایت کنند و از گمراهی برهانند؟

گفتنی است که خانواده علی(ع) همواره از رجس و پلیدی دور بودند. این همسران پیامبر(ص) بودند که در آنان رجس و پلیدی وجود داشت و صدای خود را نزد نامحرم نازک می کردند و بسان دوره جاهلیت، خودنمایی می نمودند (نک: احزاب، 32)؛ لذا خداوند می خواست که آنان از رجس و پلیدی دور باشند؛ زیرا آنان منتسب به پیامبر اسلام(ص) بودند و مردم بسا به آنان به عنوان الگو نگاه می کردند. منتها خواست خداوند درباره افعال بشر تکوینی و تخلف ناپذیر نیست. انسان مختار است و می تواند، معصیت کند؛ به همین رو، علیرغم این که خداوند به همسران پیامبر(ص) فرمود، معصیت نکنند و از فرمان پیامبر اطاعت کنند؛ اما از فرمان آن حضرت اطاعت نکردند و لذا همچنان رجس و پلیدی را در خود برقرار داشتند. به همین جهت بود که پیامبر(ص) علیرغم این که به لحاظ عرفی همسرانش نیز جزو اهل بیتش شمرده می شد، اما آن حضرت تنها خانواده امام علی(ع) را اهل بیت خود می دانست. ام سلمه آورده است که روزی پیامبر(ص) بر علی، حسن، حسین و فاطمه علیهم السلام عبا افکند؛ سپس فرمود: «اللهم هؤلاء أهل بیتی و خاصتی؛ خدایا اینان اهل بیت و خاصه من اند». (نک: مسند احمد، 6/ 304). مفهوم این حدیث این است که از اهل بیت من، فقط اینان مورد محبت من اند و البته محبت پیامبر(ص) به آنان به جهت عصمت و پاکی آنان بوده است. این که پیامبر(ص) برای مباهله با مسیحیان نجران، تنها خانواده امام علی(ع) را با خود می آورد، باز نشان از عصمت و پاکی آنان دارد.