سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

نقد علمی یا محاکمه عالم؟

متنی که اینک ملاحظه می کنید، گزارش یک عضو هیئت علمی دانشگاه قم بر ضد اینجانب به یکی از مقامات رسمی است که با حذف اسامی اشخاص مندرج در آن آورده و پاسخی اجمالی به اقدام و مطالب ایشان داده می شود. غرض از آوردن این مطالب در اینجا، هم جنبه آموزش اخلاقی دارد و هم جنبه علمی. بالاخره ما باید نوع مواجهه ای که در محافل علمی با یکدیگر داریم، هم اخلاقی باشد و هم عالمانه.
نوشته اند:
اینجانب به عنوان یکی از اعضای هیئت علمی دانشگاه قم در مواردی شاهد اشاعه افکار نادرست آقای دکتر جعفر نکونام عضو هیئت علمی گروه قرآن و حدیث بودم که از باب نگرانی نسبت به ایجاد شبهه در اعتقادات دانشجویان مشهودات خود را خدمتتان عرض می نمایم.
پاسخ:
اولاً، به باور من، چنین رفتاری که از مشار الیها سرزده، هرگز اخلاقی و شرعی نیست. باید پرسید: آیا من برادر دینی مشار الیها هستم یا خصم ایشان؟ آیا رفتار با برادر دینی این گونه است که وی معمول کرده است؟ آیا خود ایشان می پسندند که دیگران با او چنین کنند که خود درباره من کرده است؟ ایشان را به سفارش امام علی(ع) به فرزندش توجه می دهم که فرمود: یا بُنَی تَفَهَّمْ وَصِیتِی، وَ اجْعَلْ نَفْسَک مِیزَاناً [فِیمَا] بَینَک وَ بَینَ غَیرِک، فَأَحْبِبْ لِغَیرِک مَا تُحِبُّ لِنَفْسِک وَ اکرَهْ لَهُ مَا تَکرَهُ لِنَفْسِک، وَ لَا تَظْلِمْ کمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ(تحب أن لا تظلم)، وَ أَحْسِنْ کمَا تُحِبُّ أَنْ یحْسَنَ إِلَیک وَ اسْتَقْبِحْ لِنَفْسِک(مِنْ نَفْسِک) مَا تَسْتَقْبِحُ‍هُ مِنْ غَیرِک، وَ ارْضَ مِنَ النَّاسِ [لَک] بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِک‏ وَ لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ بَلْ لَا تَقُلْ کلَّ مَا عَلِمْتَ مِمَّا لَا تُحِبُّ أَنْ یقَالَ لَک (نهج‌البلاغة طبع صبحی صالح، نامه 31)؛ ای فرزندم، سفارشم را دریاب و خویش را میان خود و دیگری میزان قرار ده و برای دیگری دوست داشته باش، آنچه را که برای خود دوست می داری و برای او ناخوش داشته باش، آنچه را برای خود ناخوش می داری و ستم مکن؛ چنان که خود دوست نداری به تو ستم شود و نیکی کن؛ چنان که خود دوست داری به تو نیکی شود و برای خود زشت شمار، آنچه را که برای دیگری زشت می شماری و از مردم نسبت به خود خشنود باش، به آنچه که از خود نسبت به مردم خشنودی و آنچه را که نمی دانی، نگو؛ بلکه آنچه را بگو که می دانی، دوست داری درباره خودت گفته شود».
ثانیاً، قضاوتی که مشار الیها طی آن نامه درباره اینجانب کرده، هرگز منصفانه و شرعی نیست. ایشان از کجا احراز کرده اند که افکار اینجانب نادرست است که چنین حکمی را صادر فرموده اند؟ اگر بر اساس اتهاماتی است که دیگران به اینجانب می زنند، به لحاظ شرعی لازم بود، دفاعیات من را هم می شنیدند و آنگاه قضاوت می کردند. به باور من، هر سخنی که ما درباره دیگری می گوییم، نوعی قضاوت شرعی است و باید از شروط آن برخوردار باشد. از جمله شروط قضاوت شرعی آن است که باید بر پژوهش از طرفین مبتنی باشد. در این زمینه، من ایشان را به سفارش رسول خدا(ص) به امام علی(ع) توجه می دهم که وقتی او را به سوی یمن فرستاد، فرمود: «إذا قضیت بین الرجلین فلا تقض للأول حتى تسمع ما یقول الاخر؛ هرگاه خواستی میان دو نفر قضاوت کنی، به نفع یکی قضاوت نکن تا این که سخن دیگری را نیز بشنوی». (جامع أحادیث الشیعة بروجردی، 25/ 33)
اما اگر بر اساس، سخنان نصف و نیمه ای است که به طور گذری از من شنیده اند، روشن است که به صرف شنیدن نصف و نیمه سخنان گذری اینجانب نمی توانند  به افکارم واقف شوند و درباره آنها قضاوت کنند. آیا بهتر نبود، پیش از آن که چنین نامه خصمانه ای را بنویسند، کتاب ها و مقالات و یا مطالب وبلاگم را مطالعه می فرمودند یا لااقل یک جلسه اختصاصی با اینجانب بحث علمی می کردند تا به آنچه که به اینجانب منتسب می نمایند، افتراء و سوء ظن و سوء فهم نباشد و به گناهان کبیره متعددی گرفتار نیایند؟ بی شک، هرگز روا نیست، ایشان سوء فهم ها و سوء ظن های خود را افکار اینجانب بخوانند. خدای تعالی فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ (حجرات، 12)؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از بسیارى از گمانها بپرهیزید که پاره‏اى از گمانها گناه است‏».
به هر حال، شرط عدالت و انصاف آن است که افکارم را به درستی درک کنند و بعد با ادله قوی نادرستی آن را ثابت کنند و آنگاه چنین حکمی صادر نمایند. خدای تعالی فرماید: «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلا (إسراء، 36)؛ و چیزى را که بدان علم ندارى دنبال مکن، زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد».
نمونه هایی از افکاری را که ایشان به اینجانب انتساب داده اند، به روشنی نشان می دهد که مشار الیها اساساً به افکار اینجانب وقوف صحیح و کاملی ندارند؛ اما در عین حال به خود اجازه می دهند، درباره افکارم داوری نمایند. تفصیل بیش تر در ادامه می آید.
باید دانست، سخن گفتن درباره دیگران آسان نیست. بسا از رهگذر آن حقی پایمال شود یا آبرویی برود. رسول خدا(ص) فرمود: «یعذب الله اللسان بعذاب لا یعذب به شیئا من الجوارح فیقول: ای رب عذبتنی بعذاب لم تعذب بعده شیئا، فیقال له: خرجت منک کلمة، فبلغت مشارق الأرض و مغاربها فسفک بها الدم الحرام و انتهب بها المال الحرام و انتهک بها الفرج الحرام، و عزتی لأعذبنک بعذاب لا أعذب به شیئا من جوارحک؛ خداوند زبان را به عذابی معذّب خواهد کرد که هیچ یک از اعضا را معذب نمی کند. شخص می پرسد: ای پروردگار، چرا من را به عذابی گرفتار کردی که فراتر از آن عذابی نیست؟ خداوند به او می فرماید: از دهان تو سخنی بیرون آمد که به شرق و غرب زمین رسید؛ آنگاه بر اساس آن خون حرام ریخته شد و مال حرام ربوده شد و فرج حرام هتک گردید. به عزتم سوگند، [زبان] تو را چنان عذاب کنم که هیچ یک از اعضای دیگرت را عذاب نکرده باشم». (وسائل الشیعة آل البیت، 27 / 21 - 22)
ثالثاً، خطوط قرمز نوآوری و نظریه پردازی و نقد، اصول و ضروریات دین و مذهب است. انکار اینها موجب خروج از دین و مذهب می شود؛ اما در چارچوب این اصول و ضروریات اظهار نظر و نقد کردن هیچ منع شرعی ندارد و منطقة الفراغ دانسته می شود و رویه علمای ما از دیرباز بوده است. باید ایشان آگاه باشند که شیخ صدوق کتابی را در اعتقادات نگاشت و شاگردش شیخ مفید کتاب «تصحیح الاعتقادات» را در نقد آن نوشت. کسی نیز تألیف شیخ مفید را ایجاد شبهه در اعتقادات به شمار نیاورد و نسبت به آن احساس نگرانی نکرد.
 خامساً، اصطلاح «شبهه» در خرده گیری بیجا بر اصول و ضروریات دین و مذهب به منظور رد و انکار آنها انصراف دارد. حال آن که نظریات و نقدهای اینجانب همگی در چارچوب این اصول و ضروریات و در دفاع از آنهاست؛ بنابراین اطلاق شبهه بر نظریات و نقدهای اینجانب صحیح نیست. اگر چنین باشد که بیان هر نظر و نقدی ایراد شبهه خوانده شود، باید همه علمای اسلام را که از دیرباز تاکنون به نقد نظریات همدیگر پرداخته اند، شبهه پرداز نامید. 

نوشته اند:
1. در جلسه دفاعیه مربوط به ... در مقطع کارشناسی ارشد تحت عنوان «مخاطبان قرآن» به راهنمایی دکتر نکونام، بنده به عنوان نماینده تحصیلات تکمیلی حضور داشتم. ایشان دانشجو را به این سمت هدایت کرده بودند که «من خوطب به قرآن» طبق معنای عرفی مخاطب هر کلامی، تنها مشافهین و عرب عصر نزول بوده، در غیر این صورت لازم بود که در قرآن قرائن لفظی تأکید می شد که «ای انسان در تمام عصرها و نسل ها» که چنین قراینی نداریم و وقتی بنده و سایر اساتید ناظر (...) تالی فاسدهای نظر ایشان را گوشزد شدیم، ایشان در جواب گفتند که همه شما دارای رسوبات فکری هستید و با همان ها با من محاجه می کنید. متأسفانه در این جلسه تعدای دانشجوی مستمع هم حضور داشتند.
پاسخ:
اولاً، نظر به این که ایشان در رشته علوم قرآن و حدیث تخصص ندارند، شایسته بود، خود را صاحب نظر در این زمینه نمی دانستند و نظر خود را صائب و نظر اینجانب را نادرست نمی خواندند. روشن است که ایشان در زمینه مخاطبان قرآن حتی یک مقاله تألیف نکرده اند. به علاوه تصور نمی کنم، نماینده تحصیلات تکمیلی حقی داشته باشد، در اموری که ربطی به ایشان ندارد، ورود پیدا کند.
ثانیاً، این نظریه که مخاطبان قرآن مشافهین یعنی عرب عصر نزول قرآن اند، به میرزای قمی تعلق دارد و چیزی نیست که من ابداع کرده باشم. منتها نظریه ایشان به جهت تلقی های ناصوابی که از آن پیدا شده، مهجور واقع شده است. کافی است، سوره های قرآن بدون هیچ پیش فرضی مطالعه شود و به روشنی دریافت گردد که مخاطبان قرآن در دوره مکی پیامبر(ص) و مشرکان مکه و در دوره مدنی مشرکان مکه و مسلمانان و یهودیان مدینه و مسیحیان نجران و حوالی جزیرة العرب بوده اند. برای نمونه به اولین سوره نازله در مکه بنگرید. آیا مخاطبان آن همه مردم در همه اعصار بودند؟
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ (1) خَلَقَ اْلإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ (2) اقْرَأْ وَ رَبُّکَ اْلأَکْرَمُ (3) الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (4) عَلَّمَ اْلإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ (5) کَلاَّ إِنَّ اْلإِنْسانَ لَیَطْغى (6) أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى (7) إِنَّ إِلى رَبِّکَ الرُّجْعى (8) أَ رَأَیْتَ الَّذی یَنْهى (9) عَبْداً إِذا صَلَّى (10) أَ رَأَیْتَ إِنْ کانَ عَلَى الْهُدى (11) أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى (12) أَ رَأَیْتَ إِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى (13) أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى (14) کَلاَّ لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِیَةِ (15) ناصِیَةٍ کاذِبَةٍ خاطِئَةٍ (16) فَلْیَدْعُ نادِیَهُ (17) سَنَدْعُ الزَّبانِیَةَ (18) کَلاَّ لا تُطِعْهُ وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ (19)؛ بخوان به نام پروردگارت که آفرید. * انسان را از عَلَق آفرید. * بخوان، و پروردگار تو کریمترین [کریمان‏] است. * همان کس که به وسیله قلم آموخت. * آنچه را که انسان نمى‏دانست [بتدریج به او] آموخت. * حقّاً که انسان سرکشى مى‏کند، * همین که خود را بى‏نیاز پندارد. * در حقیقت، بازگشت به سوى پروردگار توست. * آیا دیدى آن کس را که باز مى‏داشت، * بنده‏اى را آن گاه که نماز مى‏گزارد؟ * چه پندارى اگر او بر هدایت باشد، * یا به پرهیزگارى وادارد [براى او بهتر نیست‏]؟ *  [و باز] آیا چه پندارى [که‏] اگر او به تکذیب پردازد و روى برگردانَد [چه کیفرى در پیش دارد]؟ * مگر ندانسته که خدا مى‏بیند؟ * زنهار، اگر باز نایستد، موى پیشانى [او] را سخت بگیریم *  [همان‏] موىِ پیشانى دروغزن گناه‏پیشه را. *  [بگو] تا گروه خود را بخواند. * بزودى آتشبانان را فرا خوانیم. * زنهار! فرمانش مَبَر، و سجده کن، و خود را [به خدا] نزدیک گردان.
چنان که ملاحظه می شود، مخاطب آیات 11 و 12 این سوره، - چنان که در روایات آمده - ابوجهل است و مخاطب سایر آیات این سوره، شخص پیامبر اسلام(ص) است.
کافی است، مخالفان این نظریه برای نمونه یک سوره را از سوره های قرآن نشان دهند که مخاطبان آن، همه مردم در همه اعصار باشد؛ اما هرگز چنین سوره ای را در قرآن نخواهند یافت.
ثالثاً، یک نظریه معتبر آن است که قرائن و مؤیداتی داشته و موارد نقض هم نداشته باشد. وقتی ملاحظه می شود، 114 سوره قرآن طی حدود 23 سال ناظر به حوادث و مسائل مردمان مکه و مدینه نازل شده و هیچ قرینه و شاهدی در سوره های قرآن وجود ندارد که نشان دهد، مخاطبان آنها همه اقوام در تمام اعصار اعم از عرب و عجم و شرق و غرب بوده است، چگونه می توان ادعا کرد که همه آنان مخاطبان قرآن اند؟
چگونه مخاطبان یک متن باز شناخته می شود؟ چه شاخص هایی را می توان برشمرد که مخاطبان یک متن چه کسانی اند؟ آیا این که زبان قرآن عربی است و آن هم زبان عرب عصر نزول، دلیل بر این نیست که عرب عصر نزول مخاطبان قرآن اند؟ آیا اگر خداوند می خواست، خطاب به همه مردم حتی در همان زمان پیامبر اسلام(ص) سخن بگوید، چه جهتی داشت، زبان عربی را برگزیند؟ آیا اکثر مردم در تمام اعصار عرب اند؟ به علاوه، آیا در قرآن هیچ نقطه جغرافیایی و هیچ حادثه تاریخی و هیچ پیامبر(ص) و قومی که خارج از معهودات عرب حجاز بوده باشد، ذکر شده است؟ چرا در قرآن هیچ سخنی راجع به مناطق آمریکا و اروپا و خاور دور و جز آنها نیست؟ آیا هیچ موردی از نداها و ضمایر مخاطب در سوره های قرآن می توان یافت که غیر عرب حجاز عصر پیامبر(ص) را مخاطب ساخته باشد؟ آیا همه اینها گواه این نظریه نیست که مخاطبان قرآن در دوره مکی که حدود 90 سوره نازل شده، پیامبر(ص) و مشرکان مکه و در دوره مدنی که حدود 24 سوره نازل شده، پیامبر(ص) و مشرکان مکه و مسلمانان و اهل کتاب مدینه و حوالی آن بوده اند؟
باید دانست که قرآن به طور شفاهی و ناظر به مقتضیات دوره 23 ساله نبوت پیامبر اسلام(ص) نازل شده است و هر کلام شفاهی که چنین باشد، خطاب به مشافهینی است که آن کلام شفاهی را دریافت می کنند و در زمان و مکان صدور کلام حاضر و شاهدند. قرآن نیز از این قاعده خارج نیست.
رابعاً، توهم تالی فاسد داشتن چنین نظریه ای نادرست است. مخالفان چنین نظریه ای پنداشته اند که اگر قائل باشند، مخاطبان قرآن عرب عصر نزول بوده، مستلزم این است که دیگر، قرآن برای اعصار دیگر هدایت کننده نباشد. در حالی که چنین نیست و خود میرزای قمی که صاحب چنین نظریه ای بود، چنین اندیشه ای نداشت. نظر او بر این بود که همه در عمل به قرآن اشتراک تکلیف دارند و باید به آن عمل کنند؛ چه مخاطب قرآن باشند یا نباشند.
تحلیل من هم این است که خداوند بسان طبیبی نسخه هایی را برای هدایت عرب عصر پیامبر(ص) نوشته است؛ اما بیماری هایی معنوی که آن مردم داشتند، اختصاصی نبوده است؛ لذا هر مردمی که به آن بیماری های معنوی مبتلا هستند، به حکم عقل باید برای بهبودی به آن نسخه ها عمل کنند.
خامساً، این که رسوبات و پیش فرض های فکری در پذیرش یا نقد یک نظریه مؤثر است، امری انکارناپذیر است؛ اما می توان جلوی تأثیر رسوبات و پیش فرض های فکری را گرفت یا از میزان تأثیر آنها کاست. تمام تأکید من در این زمینه این است که به جای شنیدن نصفه و نیمه سخنان اینجانب و سوء تعبیرها و سوء ظن هایی که مخالفان نظریات من دارند، دوستانه و عالمانه تمام سخنان مرا بشنوند یا مطالعه کنند و نسبت به اشکالات و ایراداتی که وارد می کنند، پاسخ های مرا هم استماع نمایند و آنگاه قضاوت کنند تا رسوبات و پیش فرض های فکری اشان مانع از قضاوت صحیح نشود.
متأسفانه، مشکلی که من همواره با آن مواجه بوده ام، این بوده است که به جای نقد دوستانه و عالمانه، مخالفان همیشه کوشیده اند، با هوچی گری و تهمت زنی جلوی سخن گفتن و تدریس من را بگیرند و حقوقم را تضییع نمایند تا این که اخیراً در صدد اقداماتی بر آمده اند که از گفتنش شرم دارم.
سادساً، میان سخنان مشار الیها تناقض وجود دارد. از یک سو اظهار تأسف می کند که در جلسه دفاعیه شماری از دانشجویان ارشد حضور داشتند و مباحثه علمی اینجانب را با همکاران استماع می کردند و از سوی دیگر در خاتمه این نامه، تقاضای برگزاری میزگرد علمی تخصصی می کند که دانشجویان هم مستمع باشند. مگر در جلسه دفاعیه جز این است که خود یک میزگرد علمی تخصصی است و در آن بحث علمی صورت می گیرد؟ شمایی که متأسف اید که دانشجویان ارشد مناظرات و مباحثات علمی اینجانب را با همکاران در جلسه دفاع می شوند، چگونه تقاضای میزگرد علمی دیگری را پیشنهاد می دهید؟
سابعاً، اساساً، ایشان و امثال ایشان چرا اصرار دارند، دانشجویان ارشد را چشم و گوش بسته نگه دارند؟ آیا در آیین نامه های دوره های تحصیلات تکمیلی و سرفصل های دروس و تصویب موضوعات پایان نامه ملاحظه نکرده اند، تأکید تمام بر مطرح شدن تازه های دانش و نظریه پردازی و نوآوری و نقد است؟ آیا اگر ما نتوانیم دانشجویان ارشد و دکتری را از طریق مطرح کردن مباحث نو و چالشی در بحث علمی توانمند کنیم، می توانیم ادعای دانشجوپروی کنیم؟ اگر ما دانشجویان ارشد و دکتری را بازداشتیم که نظریات حتی یک استاد متدین و متهجد را که در دفاع از دین و مذهب نظریه پردازی می کند، بشنوند، چطور می خواهیم، آنها را در پاسخگویی به شبهات و ایرادات مخالفان اسلام و تشیع توانمند سازیم؟ مگر ما اکنون در قرون گذشته زندگی می کنیم که بتوانیم، دانشجویان را گوش و چشم بسته بار بیاوریم؟ آیا ما باورمان نشده است که درعصر اینترنت و ماهواره زندگی می کنیم؟ به علاوه چرا باید دانشجویان ارشد و حتی دکتری را این قدر حقیر شمرد که گفته شود، آنان قدرت تشخیص صحت و سقم نظریات را ندارند و اگر نظریات اینجانب را بشنوند، به راحتی می پذیرند؟
نوشته اند:
2. حدود دو سال پیش، ایشان جلسه ای تحت عنوان «زبان قرآن» در سالن اندیشه با حضور اساتید دیگر رشته ها و دانشجویان ارشد برگزار کردند (...). در آن جلسه ایشان اظهار می داشتند که قرآن به تصریح خودش «بلسان عربی مبین» نازل شده و نیاز به تفسیر و تأویل و پرده برداری از بطون معانی آیات نیست و اینها معنا ندارد و هر انسانی می تواند و حق برداشت از قرآن را دارد. استدلال آقای ... و دیگر اساتید در ایشان مؤثر واقع نشد.
پاسخ:
اولاً، این که قرآن در دلالت بر مقاصدش مستقل از بیان پیامبر(ص) و ائمه(ع) است، نظریه علامه طباطبایی است و ابداع اینجانب نیست. حق هم همین است. نباید منزلت قرآن را فرو کاست. قرآنی که خود را به زبان عربی روشن و غیر گنگ و هادی مردم معرفی می کند و برای هدایت مردم نازل شده، نمی توان بسان آدم کر و لالی تلقی کرد که خود نمی تواند مقاصدش را بفهماند و نیاز به آدمی دارد که از زبان کر و لال ها آگاه باشند و اطوار و حرکات او را تفسیر نماید. قرآن به اجماع علمای اسلامی در اوج فصاحت و بلاغت نازل شده است. فصاحت و بلاغت را نیز چنین تعریف کرده اند که الفاظ کلام برای مخاطبان مأنوس و مفهوم بوده و ترکیبات الفاظ نیز تعقید و پیچیدگی معنایی نداشته و به اقتضای حال و سطح فهم مخاطبان بیان شود. شرط فصاحت و بلاغت را چنین گفته اند که مخاطبان در فهم مقصود کلام، نیازمند درنگ و پرسش و تفحص نباشند و گرنه آن کلام، خالی از فصاحت و بلاغت خواهد بود.
سخن ما در زمینه تفسیر قرآن این است که آن نیازی عرضی است؛ یعنی ذات قرآن ابهام و اغلاقی ندارد و این اختلافات تفسیری بر اثر گذشت زمان و فقد قرائن و پدید آمدن پیش فرض های علمی و مذهبی حادث شده است. بر این اساس، هرگاه هر سوره ای از سوره های قرآن نازل می شد، کسانی که حاضر و شاهد نزول آن سوره بودند، مراد آیات آن سوره را به روشنی درک می کردند. چگونه موجه است، حدود 90 سوره که در مکه و خطاب به مشرکان قریش نازل شده، مشرکانی که به پیامبر اسلام(ص) ایمان ندارند، بیایند نزد آن حضرت زانو بزنند و تفسیر آیات را از ایشان بخواهند؟
باید توجه داشت که ما نمی گوییم، در غیر عصر نزول نیازی به تفسیر یعنی بیان مقاصد آیات نداریم یا نیازی نداریم که ائمه(ع) یا سایر مفسران به تفسیر قرآن و بیان مقاصد آیات بپردازند. نیز هرگز سخن ما این نبوده است که هرکسی می تواند مقاصد قرآن را درک کند. سخن ما این است که هرکس بخواهد مقاصد قرآن را درک کند، باید به زبان عرب عصر نزول آشنایی داشته باشد و به تمام قرائن فهم آیات اعم از قرائن لفظی و حالی توجه نماید تا قادر به درک مقاصد آیات بگردد.
ثانیاً، دیدگاه اینجانب در زمینه بطون قرآن همان دیدگاه آیت الله معرفت است که قائل اند، بطون قرآن عبارت از لوازم غیر بیّن آیات قرآن است؛ یعنی هر معنایی که به عنوان بطن به قرآن نسبت می دهیم، باید با دلیلی ربط آن را به آیات قرآن ثابت کنیم. بنابراین، هرگز سخن ما این نبوده است که قرآن بطون ندارد و نیز هرگز سخن ما این نیست که بطون قرآن را همه افراد می توانند درک کنند.
ثالثاً، نمی توان انتظار داشت، در حد یک سخنان نصف و نیمه و محدود تمام استدلال های طرفین شنیده شود و اقناعی حاصل گردد. در چنین حالتی، باید به طرفین حق داد که استدلال هایشان در دیگری مؤثر واقع نشود. به علاوه عدم اقناع ممکن است، علل گوناگونی داشته باشد. از مهم ترین علل آن، نامعتبر بودن صورت یا ماده استدلال طرف است. بنابراین نمی توان گفت که لزوماً وقتی کسی استدلال های طرف را نمی پذیرد، از روی لجاجت است. مگر خود مشار الیها تمام استدلال ها را می پذیرند که توقع دارند، اینجانب بپذیرم. آیا اگر کسی استدلال های طرف دیگر را نپذیرفت، می توان لزوماً عیبی برای او برشمرد؟ به علاوه، باید دانست که اقناع یک امر شخصی و درونی است و هرکسی باید نزد خدا برای پذیرش یا رد هر نظری حجت داشته باشد. به زور و تحکم که نمی توان در دیگران اقناع آفرید. اگر کسی هم محققانه به نظری گراییده باشد و برای خود نزد خداوند حجت داشته باشد، نمی توان بر او خرده گرفت.
به علاوه یک نظریه با شهرت یا کثرت طرفدارانش حقانیت پیدا نمی کند؛ بلکه با اعتبار و قوت ادله آن است که حقانیت پیدا می کند. اگر کثرت طرفداران و پیروان یک نظر ملاک حقانیت بود، باید عقاید بودائی حق تلقی می شد و عقاید اسلامی ناحق؛ چرا که طرفداران و پیروان عقاید بودائی چند برابر طرفداران و پیروان عقاید اسلامی است. آیا اگر بگویند، استدلال های بودائی ها در مشار الیها مؤثر واقع نمی شود، آیا در وی عیبی وجود دارد؟ البته در مثل نباید مناقشه کرد و نباید بداندیشی کرد و گفت که فلانی به علمای اسلام اهانت می کند. اینجانب هیچ قصد اهانت به کسی ندارم.
نوشته اند:
3. مکرراً دانشجویان ارشد به ما مراجعه می کنند و افکار مخرب و بدعت های ایشان در فهم قرآن و توهین به مفسرین کبیری چون مرحوم علامه طباطبایی را مطرح می کنند.
پاسخ:
اولاً، هرکس با تدریس من آشنا باشد یا سری به مطالب وبلاگ عشق الهی ام بزند، هرگز چنین تهمت ناروایی را به من نمی زند. شایسته است، مشار الیها قسمت اخلاقی فرم های ارزیابی اینجانب را ملاحظه کند و از نمره ای که دانشجویان به اخلاق اینجانب می دهند، واقف گردد. مشار الیها سزاوار بود، به نظر اکثریت دانشجویانی که اخلاق اینجانب را می ستایند و یا افکارم را می پسندند و یا لااقل قابل مطالعه می دانند و در هر حال، در چارچوب شرع و قانون می یابند، التفات می فرمود.
ثانیاً، بسیاری از دیدگاه های اینجانب همان دیدگاه های علامه طباطبایی است، حال توهین اینجانب به ایشان چه وجهی می تواند داشته باشد؟ به فرض این که اینجانب نظیر بسیاری دیگر به پاره ای از نظریات ایشان نقد داشته باشم، آیا نقد نظریات صاحب نظران توهین شمرده می شود؟
ثالثاً، کاش مشخص می فرمودند که اینجانب چه توهینی به مفسر بی نظیر و کبیر حضرت علامه طباطبایی کرده ام تا حقیقت مطلب بهتر روشن می شد. به علاوه، اساساً، آیا به راحتی می توان به برادر دینی تهمت زد؟ وظیفه شرعی ما در قبال تهمت چیست؟ آیا باید بر آن صحه گذاشت و شایعه پراکنی کرد؟
محمد بن فضیل مى‏گوید: خدمت امام کاظم(ع) رسیدم و عرض کردم: فدایت شوم، درباره یکى از برادران دینى من کارى را نقل مى‏کنند که من آن را ناخوش دارم؛ ولى هنگامى که از خود او سئوال مى‏کنم، انکار مى‏کند با اینکه گروهى از افراد موثق و مورد اعتماد این خبر را براى من نقل کرده‏اند. حضرت فرمود: یا محمد کذب سمعک و بصرک عن أخیک، و ان شهد عندک خمسون قسامة و قال لک قول فصدقه و کذبهم، و لا تذیعن علیه شیئا تشینه به، و تهدم به مروته، فتکون من الذین قال الله: "إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ"؛ اى محمد گوش و چشم خود را در مقابل برادر مسلمانت تکذیب کن و اگر پنجاه نفر به عنوان شاهد قسم یاد کردند و درباره او چیزى به تو گفتند؛ ولى خود او انکار کرد، به گواهى آنان ترتیب اثر مده. سخن او را بپذیر و گفته آنها را قبول مکن. (سپس فرمود:) مبادا چیزى را که مایه عیب و ننگ او و وسیله درهم کوبیدن شخصیت و شرف انسانى او مى‏گردد، منتشر کنى؛ زیرا در زمره کسانى قرار خواهید گرفت که خداوند درباره آنها فرموده است: «کسانى که دوست مى‏دارند، زشتی ها در میان مؤمنان پخش شود، براى آنها عذابى دردناک در دنیا و آخرت است». (نور الثقلین، سوره نور، ذیل آیه19)
در این زمینه مناسب می دانم، به قسمتی از سخنان مقام معظم رهبری توجه دهم که فرمودند: «بنده یک وقتى به یک مناسبتى در یک صحبت عمومى عرض کردم به مردم که قرآن کریم می فرماید: «لولا اذ سمعتموه ظن المؤمنون و المؤمنات بأنفسهم خیراً»؛ یعنی وقتى افک را شنیدید، چرا به همدیگر حسن‌ظن نداشتید؟ یعنى از اول رد کنید افک را. [اگر] آمدند به یک نفرى تهمت زدند، یک چیزى را گفتند - حالا یا با عنوان تهمت یا به عنوان غیبت - چرا قبول می کنید؟ ببینید این کلمه‌ لولاى تحذیریه در قرآن و در کلام عرب خیلى معناى وسیعى دارد، فقط معنایش «چرا» نیست، که ما بگوییم چرا این کار را نکردى. چراى با تأکید است. یعنى آه، واى، چرا؛ معناى «لولا» این است؛ تحذیریه است.  [چرا]  «لولا اذ سمعتموه ظن المؤمنون و المؤمنات بأنفسهم [خیراً]»؛ یعنی چرا به هم ظن نیک ندارید؟ چرا به هم حسن‌ظن ندارید؟ تا فوراً کسى آمد، شما بگویید بله، احتمال درستى‌اش هم اگر بود، آدم به صورت یقین آن را بداند و نقل بکند. این درست نیست، این ممنوع است.»
چنان که مقام معظم رهبری اشاره فرمودند، هرگز روا نیست، به صرف شنیدن هر نقل و سخنی از گوینده ای، آن را بر معنای انحرافی و باطل و کفرآلود یا توهین آمیزی حمل کنیم؛ مگر آن که برای ما یقین حاصل شده باشد که مراد واقعی گوینده چنین معنایی بوده است. علی(ع) در این باره فرمود: «ضع أمر أخیک على أحسنه حتى یأتیک ما یغلبک منه ولا تظنن بکلمة خرجت من أخیک سوءا وأنت تجد لها فی الخیر محملا؛ کار برادرت را به وجهی که بهتر است، توجیه کن تا آن که دلیلی یقینی به دست آوری و به صرف یک سخنی که از دهان برادرت بیرون آمده و تو توجیه خوبی برای آن می یابی، بر او گمان بد مبر». (وسائل الشیعة، 12/ 302).
رابعاً، بدعت عبارت است از ایجاد و ترویج یک رویه دینی به منظور بر انداختن یک سنت دینی؛ نظیر بدعت تحریم متعه از سوی عمر. این در حالی است که اینجانب هرگز یک رویه دینی را ایجاد و ترویج نکرده ام. تمام مباحث من نظری است و هیچ جنبه عملی ندارد. مطرح کردن مباحث نظری نیز در چارچوب اصول و ضروریات دین و مذهب هیچ اشکال شرعی ندارد. بدعت به معنای نوآوری علمی و نظریه پردازی نه تنها مذموم نیست؛ بلکه ممدوح است و در مصوبات، تشویقاتی را برای آن منظور کرده اند. مقام معظم رهبری نیز تأکیدات فراوانی بر ترویج آن دارند که متأسفانه مورد بی توجهی قرار می گیرد.
خامساً، مشار الیها توضیح نداده اند که چگونه افکار اینجانب مخرب است. اگر مقصودشان این است که با افکار من آراء و نظریات صحیح و معتبر تخریب می شود، مشخص بفرمایند، آن آراء و نظریات صحیح و معتبر کدام اند و به چه دلیل معتبرند و چگونه افکار من آنها را تخریب کرده است؟ ایشان به طور مشخص بفرمایند که اینجانب کدام اصل و ضروری اعتقادی را رد و به تعبیر ایشان تخریب کرده است؟ کلی گویی که وجاهت علمی ندارد. به علاوه، تعبیر «افکار مخرب» به ناسزاگویی و دشنام بیش تر شباهت دارد تا اظهار نظر علمی.
از این گذشته، آنچه که منع شرعی دارد، تخریب اصول و ضروریات اعتقادی است و گرنه در چارچوب آن اصول و ضروریات، همه علمای اسلامی آراء و نظریات همدیگر را نقد و به تعبیر ایشان تخریب می کنند.
نوشته اند:
4. سرکار خانم ها... از اعضای گروه علوم قرآن و حدیث، دائماً اذعان می دارند که حداقل نیمی از اوقات ما در سر کلاس، صرف رد شبهه پراکنی های آقای نکونام در اذهان دانشجویان می گردد و این اساتید محترم، دقیق تر در جریان افکار ایشان هستند.
پاسخ:
اولاً، آنچه که مشار الیها شبهه پراکنی های اینجانب نامبردار می سازد، عبارت است از موضوعات کنفرانس ها و تحقیقات کلاسی است که در درس «بررسی آراء و نظرات جدید در زمینه علوم قرآن و حدیث» برای دانشجویان کارشناسی ارشد تعیین می شود تا با بررسی آنها و مطرح کردن نتایج تحقیقاتشان در کلاس به روشن شدن آنها کمک کرده شده باشد. به طور طبیعی آراء و نظریات جدید، اغلب از سوی روشنفکران و دگراندیشان دینی مطرح شده و چالش برانگیز است. البته در رد یا ابرام آنها نیز آثار متعددی تألیف گردیده است و لذا منابع تحقیق نیز به آنها معرفی می شود.
حال باید از مشار الیها و امثال ایشان پرسید که در این درس اگر چنین مباحثی مطرح نشود، باید چه مباحثی مطرح شود؟ آراء و نظریات جدید نوعاً چالش برانگیز است. ایشان اگر مخالف وجود این درس هستند، از طرق قانونی برای حذف آن اقدام نمایند؛ بلکه با پاک کردن صورت مسئله از این مشکل رهایی پیدا کنند.
ثانیاً، ممکن است، برخی از دانشجویان ارشد برای تکمیل تحقیقات خود از برخی از همکاران گروه نیز کمک گرفته باشند. اگر ایشان طبق چارچوب سرفصل های دروس خود به بحث درباره موضوعات مذکور پرداخته اند، وظیفه اشان را انجام داده اند. آیا اگر استادان گروه به سئوالات دانشجویان کارشناسی ارشد پاسخ ندهند، چه کسانی باید پاسخ دهند؟ اما اگر خارج از چارچوب سرفصل های دروس خود به بحث درباره آنها پرداخته اند، از سوی آنان تخلف صورت گرفته است. به فرض اگر ضروری می دانستند، سئوالات دانشجویان ارشد را پاسخ دهند، می توانستند خارج از زمان کلاس خود به آن اهتمام ورزند.
ثالثاً، مشار الیها که خود معترف اند، اعضای گروه به افکار اینجانب دقیق تر آشنایی دارند، آیا بهتر نبود، ایشان به مسائل مربوط به گروه خود می پرداختند و از ورود به مباحثی که در تخصصشان نیست، اجتناب می کردند؟
در پایان نوشته اند:
انتظار داریم، مسئولیت محترم... با هماهنگی دیگر متولیان امور اعتقادی و فرهنگی دانشگاه ترتیبی اتخاذ فرماید تا در یک میزگرد علمی تخصصی نظرات ایشان به دائره بحث و نقد گزارده شود و دانشجویان هم مستمعین باشند.
پاسخ:
اولاً، مشخص نیست که مشار الیها از نگارش این نامه قصد پرپایی میزگرد بحث علمی را داشته اند یا شکوائیه ای را به مقام مسئول ارائه داده اند. واضح است که مقام مسئول کرسی های نوآوری و نظریه پردازی و نقد و مناظره، معاونت محترم پژوهشی دانشگاه است؛ نه آن که وی با ایشان مکاتبه کرده است. البته این کرسی ها برای مچ گیری و اثبات جرم و جلوگیری از طرح اندیشه ها و نظریات علمی راه اندازی نمی شود. غرض از اهتمام به این کرسی ها جنیش نرم افزاری و تولید دانش و توسعه علمی است.
ثانیاً، ایشان اگر قصد داشتند، نظریات اینجانب در یک فضای سالم علمی به نقد گذاشته شود، هرگز شایسته نبود، تعابیر پیش داورانه و افتراء آمیز و غیر اخلاقی مثل «ایجاد شبهه در اعتقادات دانشجویان»، «افکار مخرب و بدعت ها» و «توهین به مفسرین کبیری چون مرحوم علامه طباطبایی» در نامه خود به کار ببرند. در یک فضای علمی نباید نسبت به افکار دیگران پیش داوری کرد یا تعابیر غیر اخلاقی و احساسی به کار برد یا با صاحب نظران و نظریه پردازان با رویکرد تکفیری و تفسیقی و تضییقی مواجهه کرد؛ بلکه باید فضای سالمی را برای طرح نظریات آنان فراهم نمود تا از رهگذر آن مرزهای دانش گسترش یابد.
ثالثاً، اینجانب همواره آمادگی خود را جهت نقد آراء و آثار خود اعلان کرده ام. هم خود طرحنامه ای را با عنوان «نظریه نزول قرآن به زبان معیار عرب عصر پیامبر(ص)» به حلقه علوم قرآن و حدیث ارایه کرده ام و هم کتاب «درآمدی بر معناشناسی قرآن» را برای نقد یا مناظره گذاشته ام.