سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

فهم عرب عصر نزول از قرآن

متنی که اینک ملاحظه می کنید، پاسخ به سئوالی در زمینه «فهم عرب عصر نزول» است. ما در نظریه ای که در زمینه زبان قرآن داده ایم، اظهار داشته ایم که زبان قرآن زبان عرب حجاز عصر نزول است و لذا ما برای فهم قرآن باید به فهم و معهودات آنان مراجعه کنیم. نخست متن سئوال و سپس پاسخ آن به اختصار از نظر گذرانده می شود.

بسمه تعالی

با سلام خدمت استاد گرامی

سئوالی در مورد نظرتان دارم که مطرح می کنم، لطفا اگر ممکن است و برای شما زحمتی ندارد، پاسخ دهید.

* به نظر می رسد، "فهم عرب عصر نزول" مفهومی مبهم و غیر قابل تحقیق است. با توجه به این که فهم های مردم یک عصر از یک متن مشترک باهم متفاوت است و به حسب هوش و استعداد آنان با یکدیگر تفاوت دارد، شما فهم کدامیک از ایشان را ملاک قرار می دهید؟ مطلب بعد اینست که از چه طریقی شما به فهم آنان دست پیدا می کنید؟ آیا از طریق روایات تفسیری و تاریخی است؟ و یا راه دیگری دارید؟

  

به نام خدا و با سلام

سخن من این است که عرب حجاز عصر نزول مراد الهی را از آیات قرآن می فهمیدند. برای روشن شدن آن شما را به چند نکته توجه می دهم:

1. خداوند قرآن را به قصد راهنمایی عرب حجاز یعنی مردم مکه و مدینه زمان پیامبر اسلام(ص) نازل کرده است؛ نه این که آنان را گمراه کند و یا سر کار بگذارد.

2. خداوند هم به زبان عرب حجاز عصر نزول اشراف داشته و هم به ذهن و سطح فهم آنان؛ لذا می دانسته است که آنان چه الفاظی را برای چه معناهایی به کار می برند و از الفاظ چه مفاهیمی به ذهنشان تبادر پیدا می کند.

3. خداوند به زبان عرب حجاز عصر نزول قرآن را نازل کرده است؛ نه سایر زبان ها و نه زبان عربی عصرهای دیگر و نه زبان عربی حیره و شام و یمن.

4. زبان عرب حجاز را نیز خود مردم حجاز وضع کردند؛ نه خداوند و نه پیامبر(ص) و نه امام(ع) و نه مفسران و عارفان و فقیهان و عالمان تجربی.

5. عرب حجاز نیز الفاظ زبانش را به ازای تصوراتی که داشته، وضع کرده است؛ نه آنچه که از آن هیچ تصوری نداشته است.

6. عرب حجاز از چیزهایی می توانست تصور داشته باشد که با آن سر و کار داشته و آشنا بوده است؛ نه آنچه که با آن سر و کار نداشته و از آنها هیچ شناختی نداشته است.

7. برای شناخت این که عرب حجاز عصر نزول با چه چیزهایی سر و کار داشته و از آنها شناخت و تصور پیدا کرده است، باید به نقل ها و آثار تاریخی به جا مانده از آنان مراجعه نماییم؛ به خصوص آیات قرآن، روایات صحابه و تابعان، آثار تاریخی، متون نظم و نثر آنان.

8. الفاظ زبان بر اساس توافق جمعی اهل زبان بر معانی وضع و استعمال می گردد؛ نه این که هر کسی لفظی را به معنای دلخواه خود وضع کرده و استعمال نماید؛ چرا که اگر چنین باشد، امکان تفاهم و القای مقصود به همدیگر امکان ندارد؛ لذا ما اگر بخواهیم معنای یک لفظی از الفاظ قرآن را بدانیم باید به استعمالات عرب حجاز عصر پیامبر(ص) مراجعه کنیم؛ نه این که انگشت تخیل بمکیم و معنا بتراشیم.

به فرض این که عرب عصر نزول به لحاظ فهم و هوش متفاوت باشند، این چه ربطی به واژگان زبان دارد. واژگان زبان بر اساس توافق عموم اهل زبان وضع و استعمال می شود؛ نه افراد خاصی مثل نوابع و تیزهوشان. قرآن که به زبان نوابغ و تیزهوشان نازل نشده است. نه چنین گروهی بودند و نه هیچ قرینه ای که قرآن به زبان گروه خاصی مثل ایشان نازل شده باشد، در قرآن هست.

9. تردیدی نیست که حوزه واژگانی همه افراد اهل زبان یکسان نیست. کودک به میزان کمتری از واژگان زبان آشنایی دارد و هرچه سر و کار و آشنایی فرد به معهودات اهل زبان بیش تر شود، شناخت او به واژگان و تعابیر زبان افزودن تر می گردد.

10. به طور طبیعی وقتی کسی خطاب به یک قومی سخن می گوید و قصد القای مقصود به آنان را دارد و می داند که آنان با چه الفاظی آشنایند، از همان الفاظی که آنان آشنایند، برای القای مقصود استفاده می کند؛ نه الفاظی که آنان به آنها آشنا نیستند.

11. به فرض این که در جمع مخاطبان یک کسی افرادی با حوزه واژگانی متفاوتی حضور داشته باشد، منطقی آن است که اکثریت آن افراد ملاک قرار بگیرد.

12. به فرض اگر گوینده ای بخواهد، مفاهیمی را به مخاطبان خود القا کند که آنان با آنها سابقه آشنایی ندارند، از مجاز استفاده می کند و آن مفاهیم را برای تقریب به ذهن به آنچه که معهود و قابل فهم آنان است، تشبیه می نماید.

13. نظر به این که هر قومی از عصری به عصر دیگر دچار تغییراتی می شود و با چیزهایی سر و کار و آشنایی پیدا می کند که گذشتگان با آنها سر و کار و آشنایی نداشتند و با تفاوت سر و کارها و آشنایی ها نیز معانی الفاظ و عبارات زبان نیز کمابیش تغییر و تطور پیدا می کند، ما برای فهم الفاظ هر قومی باید به معهودات و استعمالات آن قوم در زمان استعمال مراجعه کنیم.

14. نظر به این که در هر متن زبانی به خصوص متن گفتاری علاوه بر قرائن لفظی، قرائن حالی نیز در القای مقصود دخالت دارد، باید برای فهم مقاصد متن به اطلاعاتی نیز که خارج از متن ولی همراه متن وجود داشته است، مراجعه کنیم.

نتیجه آن که فهم عرب حجاز عصر نزول هرگز چیز مبهمی نیست و قابل شناسایی است. نشانه آن این که شما متون این مردم را خود مطالعه می کنید و می فهمید. اگر شما دسترسی به فهم آنان نداشتید، باید نه قرآن را می فهمیدید و نه احادیث را و نه اشعار جاهلی را.

به فرض که فهم عرب عصر نزول قابل تحقیق نباشد، شما می خواهید برای فهم الفاظ قرآن که به زبان آنان نازل شده است، چه کار کنید؟ آیا می خواهید به آفریقا سفر کنید و از آنان پرسش کنید یا می خواهید به فلاسفه مراجعه کنید و معانی الفاظ عرب عصر نزول را از طریق بیانات آنان دریابید؟ شما چاره ای ندارید، جز این که به کلیه منابعی که می تواند شما را از فهم عرب عصر نزول آگاه کند، مراجعه کنید. شما گویا می خواهید بفرمایید، ما چون نمی توانیم یا برای ما سخت است که فهم عرب عصر نزول را شناسایی کنیم، پس برویم، فهم مردمان زمان خودمان را شناسایی کنیم. اما فهم مردمان زمان ما چه ربطی به زبان عرب حجاز عصر نزول دارد؟ زبان عرب حجاز عصر نزول را که مردمان این عصر وضع نکردند. شما اگر به فهم مردمان این زمان مراجعه کنید، می توانید معنای واژگان همین مردم را بفهمید؛ نه عرب حجاز عصر نزول را. من نمی دانم، این امر بسیار بدیهی چرا این قدر سخت فهم شده است.