سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

داستان هایی در زمینه نقد خصمانه نظریات علمی

آنچه که اینک ملاحظه می کنید، داستان هایی حاوی پاره ای از نابسامانی هایی است که در فضای علمی در زمینه نوآوری و نظریه پردازی و نقد علمی مشاهده می شود. این داستان ها همگی درباره نقد خصمانه یک بزرگواری است که در زمینه پاره ای از نظریات اینجانب معمول داشته و اینجانب را مشمول الطاف خفیه خویش قرار داده است. امید است، انعکاس این داستان ها مقدمه ای برای رفع نابسامانی های موجود در زمینه نوآوری و نظریه پردازی باشد.

 

1. داستان نقد یکی از نظریات در یک پایان نامه

گفتنی است، دانشجویانی که با من کلاس داشته اند، می دانند که اینجانب با روی باز پذیرای هر گونه نقد علمی هستم و لذا معمولاً کلاس هایم با بحث علمی سپری می شود. باری یکی از دانشجویان به من گفت که قصد دارم، یکی از نظریات شما را طی پایان نامه ای نقد کنم. من هم استقبال کردم و عرض نمودم که حاضرم به عنوان استاد راهنما یا مشاور در این زمینه به شما کمک کنم. منتها او به دلایلی، من را نه به عنوان استاد راهنما و نه به عنوان استاد مشاور انتخاب نکرد.

مع الوصف من مقالات و حتی یک نوشته حدود صد صفحه ای از مطالب منتشر نشده خود را به او دادم و به او عرض کردم: به جهت این که شما می خواهید، نظریه مرا نقد کنید، هم برای این که درباره آن سوء فهم هایی رخ ندهد و هم برای اتقان علمی بیش تر پایان نامه اتان، هر مقداری از پایان نامه خود را می نویسید، به من نیز منعکس کنید تا اگر ملاحظاتی داشتم، به شما منتقل کنم. او نیز با آن موافقت کرد. منتها بعد ملاحظه کردم که تعلل می کند. ابتدا تصور کردم که کاهلی می کند. حتی وقتی نگارش پایان نامه اش به اتمام رسیده بود، از او خواستم، پایان نامه را قبل از دفاع برایم ایمیل کند که اگر من ملاحظاتی داشتم، برای اتقان آن به ایشان منعکس کنم و او نیز موافقت کرد و قول قطعی داد که ارسال می کنم؛ اما بعد کاشف به عمل آمد که استاد راهنمایش از او خواسته است که هرگز پایان نامه اش به من منعکس نکند. جالب آن که علیرغم این که پایان نامه در نقد نظریه من بود، حتی با این که من استاد داور این پایان نامه شوم، مخالفت کرد. شایان ذکر است که من در زمینه آن نظریه ای که وی در مقام نقدش بر آمده بود، یک متنی حدود 350 صفحه ای به طور مستقل داشتم و قصد داشتم که آن را به او بدهم؛ اما افسوس که استادش او را به نقدی غیر دوستانه سوق داد و از کمک های علمی من محروم ساخت و او را چنان کرد که حتی یک تشکر خالی نیز از من به جهت دادن مقالات و نوشته شخصی در پایان نامه اش دریغ داشت. این در حالی است که:

امام رضا فرمود: «من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر الله؛ هر که از نعمت دهنده ای از آفریدگان تشکر نکند، از خدا تشکر نکرده است». (الخصال، 156)

وقتی من به استاد راهنمایش اعتراض کردم که چرا چنین می کنید؟ شما می خواهید نظریه من را نقد کنید؛ اما نمی خواهید من نقد شما را ببینم؟ بسا شما چیزهایی را به من نسبت داده باشید که من نگفته ام و یا بسا برداشت های نادرستی از سخنان من داشته باشید و از این رهگذر به من تهمت زده و با نقد خود، سر بی صاحب ترشیده باشید و نقدتان هرگز ناظر به نظریه من نباشد؛ به علاوه، ملاحظه من، موجب اتقان بیش تر پایان نامه این دانشجو می شود. اما متأسفانه، استاد راهنما اظهار داشت: «نقد نظریه شما در این پایان نامه بر اساس مکتوبات شماست و شما هم مثل دیگرانی که نظریاتشان نقد می شود، بدون این که خود آنان مطلع باشند. من تا بعد از دفاع مخالفم که شما پایان نامه را ببینید».

من به او عرض کردم: «بسا شما از مکتوبات من برداشت صحیحی نداشته و پاره ای از توضیحات من را نشنیده باشید. این موجب تفسیر به رأی می شود و بدیهی است که این صحیح نیست». باز هم مخالفت خود را با رؤیت پایان نامه قبل از دفاع اعلام کرد.

من به او گفتم: «آیا این رفتار شما دوستانه است؟ آیا شما با من خصمانه رفتار نمی کنید؟ آیا دو تا دوست باید این گونه با هم رفتار کنند؟» او پاسخ داد: «البته دوستانه نیست؛ اما خصمانه هم نیست». من عرض کردم: «پس خودتان اعتراف می کنید که رفتارتان دوستانه نیست».

به هر حال، من تمایل داشتم، اولاً، خود این استاد محترم مطالب من را نقد می کردند تا با شفافیت می توانستم در برابر ایشان احتجاج کنم. البته اگر طبق تلقی وی، نظریات دانشجو قابل انتساب به استاد مشاور است، به طریق اولی قابل انتساب به استاد راهنماست و به این ترتیب، به من حق خواهند داد، محتوای این پایان نامه را به عنوان دیدگاه ایشان بخوانم و سستی آن را بر آفتاب کنم.

     ثانیاً، کاش تمام سخنان و مطالب من مورد ملاحظه و دقت قرار می گرفت و نظرات من درباره مباحث مطرح در پایان نامه اخذ می گردید؛ زیرا یک طرفه به قاضی رفتن و برای مرده رجز خواندن هرگز صحیح نیست. هرکسی با این شیوه می تواند همه دیدگاه ها را رد کند.

 

2. داستان رویکرد غیر علمی در مواجهه با یک نظریه

شایان ذکر است که رفتار غیردوستانه آن استاد محترم به آنچه که آمد، محدود نبوده است. یک روز ملاحظه کردم، بر ضد اینجانب غائله ای به پا کرده است. داستان از این قرار بود که پایان نامه یک دانشجویی را که من استاد مشاور آن بودم، جهت داوری به او داده بودند و او از پاره ای از نظریاتی که دانشجو در آن آورده بود، برآشفته شده بود؛ به طوری که به تعبیر خودش، شب خوابش نبرده بود. این در حالی بوده است که نظریات آن دانشجو نه از آثار من نقل شده و نه هیچ یک از اصول و ضروریات دین را انکار کرده بود. به علاوه استاد راهنمایش هم هیچ ایرادی بر نظریات آن دانشجو نگرفته بود. این استاد محترم، به گمان این که آن دانشجو نظریاتش را از من گرفته است، شرایط را به گونه ای برای من تیره و تار کرده بود که ایادی خصم تصمیم گرفتند، به من نه پایان نامه داده شود و نه تدریس، و اساساً، به جای کار علمی، به من کار اجرایی داده شود. به جرم این که به تعبیر آنان، «فلانی نظریاتش را به دانشجو القاء می کند». گفته بودند: «به او مشاوره پایان نامه هم داده نشود؛ چون مشاور هم اگر باشد، نظریاتش را به دانشجو القا می کند». 

من به این استاد محترم گفتم و می گویم که چرا این گونه رفتار می کنید؟ آیا این رفتار شما دوستانه و اخلاقی است؟

اولاً، به چه دلیلی نظریه ای را که دانشجو در پایان نامه اش آورده است، به من نسبت می دهید؟ مگر او به من یا آثار من استناد کرده است؟

ثانیاً، به فرض که او نظریه من را پذیرفته و در پایان نامه اش آورده باشد، در این صورت، نظریه او هم شمرده می شود و شما باید به او ایراد بگیرید؛ نه به من. پایان نامه در مرحله اول، به خود دانشجو تعلق دارد و در مرحله بعد، به استاد راهنما و سر آخر به استاد مشاور.

ثالثاً، راه مقابله با یک نظریه علمی این است که به نقد علمی آن پرداخته شود؛ نه این که به احساسات خود روی بیاوریم و خواب از چشمان خود برباییم. شما به جلسه دفاع تشریف می آوردید و با ادله ثابت می کردید که آن نظریه غلط است؛ نه این که غائله به پا کنید. نیز اگر نقص یا نقیصه ای را در آن می یابید، راهش این است که در جلسه دفاع آن را یادآور شوید تا دانشجو به تکمیل و رفع آن اهتمام ورزد. نقش استاد داور در جلسه دفاع همین است.

رابعاً، نظریه ای که در آن پایان نامه مطرح شده، در چارچوب اصول و ضروریات دین و مذهب است و در آن، هیچ اصل یا ضرورت دینی و مذهبی انکار نشده است. آیا اگر دانشجو حتی در این چارچوب، اجازه نقد یک نظری را نداشته باشد، چگونه از او می خواهید که در پایان نامه اش نوآوری ارایه کند. نوآوری که فقط ارایه یک نظری مکمل نظریات مشهور نیست. گاهی نوآوری عبارت از نقد یک نظر مشهور است.

خامساً، اگر در این پایان نامه خطائی از من سر زده است، رفتار دو دوست در زمینه یک خطا چیست؟ آیا باید بر ضد او غائله به پا کرد یا باید خطا را دوستانه به خود او یادآور شد تا در مقام اصلاح خودش بر آید؛ نه این که پیش دیگران مطرح کند و تلاش نماید که جلوی فعالیت علمی او که قانونی و شرعی است، با اعمال خلاف قانون و شرع گرفته شود. 

 

3. داستان بی دقتی در قضاوت علمی

مخالفان علاوه بر این که مانع شنیدن نظریات من می شوند، وقتی خود هم از نظریاتم واقف می گردند، به جهت مطالعه نصف و نیمه سخنان من و بی دقتی در فهم نظریاتم، چیزهایی را به اینجانب نسبت می دهند که من هرگز به آنها قائل نیستم. گاهی آنچه به اینجانب نسبت داده می شود، از قبیل قصه معروفی است که آورده اند: یکی گفت: امامزاده یعقوب را بالای مناره مصر، شغال دریده است. او را آگاه کردند که او، اولاً، امامزاده نبود و پیغمبرزاده بود؛ ثانیاً، یعقوب نبود و یوسف بود؛ ثالثاً، بالای مناره نبود و ته چاه بود؛ رابعاً، مصر نبود و کنعان بود و خامساً، شغال نبود و گرگ بود و سادساً، این خبر از اساس دروغ بود.

آری، بسیاری چیزهایی که به انتساب می دهند، از قبیل این قصه ای است که آمد. مشکل مخالفان این است که نمی آیند به دقت به تمام سخنان من گوش بسپارند و پاسخ همه ایراداتشان را از من دریافت کنند؛ بلکه به توهمات و سوء فهم های خود تکیه می کنند و آنها را مورد نقد قرار می دهند.

برخی از بی دقتی ها و سوء فهم های مخالفان درباره نظریاتم که در پایان نامه داستان اول ذکرش رفت، از این قرار است:

الف. به من نسبت داده اند که قائل است، قرآن هیچ معنایی فراتر از آن که عرب عصر نزول فهمیدند، ندارد. این در حالی است که منظور من معنای عرفی آیات قرآن بوده است و گرنه معانی عقلی قرآن بی شمار است.

ب. گفته اند که فلانی معتقد است، قرآن فقط برای عرب عصر نزول هدایت بخش است و هیچ مردم دیگری را نمی تواند هدایت بکند. این در حالی است که من گفته ام، مخاطبان قرآن، فقط عرب حجاز عصر پیامبر(ص) بودند. در 90 سوره نازله در مکه مشرکان قریش و در 24 سوره مدنی مردمان مدینه طرف خطاب خداوند بودند. اما هدایت قرآن جهانی و جاویدان است که هر مردمی در هر عصری می تواند از هدایت های قرآن بهره مند شوند.

ج. به من انتساب داده اند که فلانی گفته است، فهم قرآن بدون توجه به اسباب نزول امکان ندارد. اسباب نزول هم دچار تعارض اند و لذا ظاهر قرآن حجیت ندارد. این در حالی است که من گفته ام: فهم قرآن از رهگذر توجه به تمام قرائنی است که در زمان و مکان نزول آیات وجود داشته است و روایات اسباب نزول، تنها معدودی از آن قرائن را گزارش می کنند. تعارض میان آنها نیز نظیر تعارض میان بسیاری از روایات دیگر قابل حل است و قرآن نیز برای هر کسی که آن را در بستر تاریخی نزولش بفهمد و به مرادات الهی پی ببرد، حجت و قابل استناد است. کشف مرادات الهی نیز با مطالعه قرائن فهم قرآن برای هر کسی میسور است.

 

4. راز مخالفت با نظریه پردازی های اینجانب

اغلب مخالفان به من ایراد نمی گیرند که تو اصول و ضروریات دین و مذهب را انکار می کنی؛ چرا که هیچ شاهدی بر آن ندارند. عمده مشکل و ایراد آنان این است که من نظریات متفاوتی مطرح می کنم و این کاسه ها و کوزه های نظریات آنان را در هم می شکند و اعصاب آنان را به هم می ریزد. البته وقتی به من می گویند، تو نظریاتت را به دانشجو القاء می کنی، گویا می خواهند بگویند که افکار تو منحرف و باطل است یا گویا می خواهند بگویند که تو نظریاتت را به زور به خورد دانشجویان می دهی.

جالب آن که آن استاد محترم در ایام آن غائله ای که به پا کرده بود، در پاسخ به اعتراض یکی از همکاران فاضل به رفتارش گفته بود: «فلانی به دانشجویان پفک می دهد و ذائقه دانشجویان را دگرگون می کند و لذا پس از آن، دانشجویان سخنان ما را نمی پذیرند». آن همکار هم به او گفته بود: «خوب، شما هم به دانشجویان پفک بدهید. اگر نظریات ایشان ایراد دارد، شما آنها را نقد کنید». پاسخ داده بود: «ما وقت نداریم، نظریات او را نقد کنیم». آن همکار هم به او گفت: «این دیگر مشکل شماست».

او با تعبیر پفک دادن به دانشجویان، آن هم دانشجویان ارشد و دکتری، گویا در صدد القای این است که دانشجویان ارشد و دکتری چندان نادان اند که هر نظری را می پذیرند. البته گاهی صریحاً هم چنین چیزی را اظهار می کنند. منتها اگر چنین است، چرا نظریات آنها را نمی پذیرند؟ آیا این که این دانشجویان نظریات من را می پذیرند و بعد نظریات آنها را رد می کنند، دلیل بر این نیست که نظریات من از قوت علمی و استدلالی برخوردار است و کُمیت استدلال های آنها بر نظریاتشان لنگ است و باید در آنها تجدید نظر کنند؟ به علاوه، آیا این صحیح است که دهان من به عنوان یک نظریه پرداز بسته شود تا مبادا دانشجویان از نظریاتم آگاه شوند؟ مگر نظریات من مخالف اصول و ضروریات دین و مذهب است؟ و مگر دانشجویان در چاردیواری کلاس آنان محصورند؟ آیا در این جهانی که بسان یک دهکده است و دانش پژوهان، تمام نظریات علمی را از اقصی نقاط جهان به دست می آورند، می توانند، دانشجویان ارشد و دکتری را چشم و گوش بسته نگاه دارند؟ آیا اگر نظریات آنان چندان متزلزل است که با نقد شدن آنها فرو می ریزند، نباید در اعتبار آنها تردید کنند؟

من باری به ایشان گفتم: اگر نظریات من مردود است، چرا بر آنها نقد نمی نویسید؟ برای مثال، بیایید این کتاب «درآمدی بر معناشناسی قرآن» را نقد کنید. حتی خود من نقد شما را منتشر می کنم. ایشان پاسخ داد: «اگر دزدی را نگیرند، دلیل بر این نیست که او دزد نیست».

مشکل دیگر مخالفان این است که هر اندیشه مخالفی را ولو در چارچوب اصول و ضروریات دین و مذهب باشد، منحرف و باطل می دانند. آنان هر اندیشه ای را که خود دارند، عین حق و صواب می دانند و هر اندیشه ای را که مخالف آن باشد، عین باطل و انحراف می خوانند. معیار صحت و سقم هر نظریه، پیش فرض های خودشان است. این در حالی است که لزوماً، هر اندیشه و پیش فرضی که آنان دارند، از ادله معتبری برخوردار نیست. ملاک صحت و سقم هر نظریه ادله معتبر نزد همه عقلای عالم است؛ نه آنچه که فقط خود آنان باور دارند. رفتار اینان نشان می دهد که بسا احتمال دارد، شیخ مفید را هم که به نقد آرای علمی استادش شیخ صدوق پرداخته بود، اگر در این دوره بود، منحرف بخوانند و او را نیز در محدودیت قرار دهند.

 

5. راه حل مخالفان در مواجهه با نظریه پردازی

شرح آنچه آمد، نشان می دهد، مخالفان فقط می خواهند، دهان خودشان باز باشد و فقط سخنان خودشان به گوش دانشجویان برسد. آنان نمی خواهند سخنان مخالفانشان به گوش دانشجویان برسد و نمی خواهند، دیگران سخنان آنان را به نقد بکشند. آنان به جای این که به سئوالات علمی دانشجویان پاسخ قانع کننده بدهند، می کوشند، چشمه جوشان سئوالات علمی را بخشکانند و صورت مسئله را پاک کنند.

آنان به خود حق می دهند که پایان نامه هایی را در نقد نظریاتم راهنمایی کنند؛ اما به من حق نمی دهند، پایان نامه هایی را که در چارچوب مطالعاتی ام هست، راهنمایی کنم. آنان هرچه را که بخواهند به دانشجو القاء می کنند و هیچ منعی ندارد؛ اما من از بیان نظریاتم که همه در چارچوب اصول و ضروریات دین و مذهب است، ممنوع هستم. روشن است که در چنین میدانی هر باطلی غالب است و هر حقی مغلوب.

مخالفان به من می گویند که تو، در پایان نامه ها، نظریات خودت را القاء می کنی و سر کلاس ها، مطالبی را می گویی که با مطالب همه ما تفاوت دارد و به این وسیله، هارمونی مطالب ما را به هم می زنی. پایان نامه هایی نیز که با راهنمایی شما نوشته می شود، قابلیت اصلاح ندارند و باید به کلی عوض بشوند؛ لذا باید اساساً شما هیچ پایان نامه ای را راهنمایی و حتی مشاوره نکنید و تدریس هم نداشته باشید؛ مگر دروسی غیر تخصصی مثل روش تحقیق و زبان انگلیسی. تازه تو مثل «گربه مرتضی علی (در اصل: مرتاض علی) هستی. از هر ارتفاعی رهایش سازند، چار دست و پا می آید زمین». کنایه از این که تو ابن الوقتی و از هر فرصت برای بیان نظریاتت استفاده می کنی. حتی در درس روش تحقیق و زبان انگلیسی نیز نظریات خودت را مطرح می کنی؛ لذا بهتر است که بروی و کار اجرایی انجام دهی. 

ایشان تصور کرده اند که دانشجویان در چارچوب کلاس ها و محیط دانشگاه محصورند و من هم فقط در این فضا اظهار نظر می کنم. بحمد الله من هم مقاله می نویسم و هم کتاب، و هم وبلاگ و هم گروه اینترنتی دارم که تمام دانش پژوهان از سراسر دنیا می توانند از طریق آنها از نظریاتم آگاه شوند. منتها جای بسی شگفتی است که چرا باید از مطرح شدن نظریاتی که در چارچوب اصول و ضروریات دین و مذهب است و به تلقی من بهترین تفسیر و تبیین را از قرآن و اسلام به دست می دهد، این قدر نگران باشند؟

باید خاطر نشان کنم که کلاس اینجانب آزادترین کلاس است و همه مدت آن به بحث می گذرد و دانشجویان با کمال آزادی اظهار نظر و نقد می کنند و شاید من هم صبورترین استادها در تحمل نظر مخالف باشم. نیز در خصوص پایان نامه ها همواره به دانشجویانم گفته ام که مسئول نوشته ها شخص دانشجوست و او باید هر نظری را که خود به آن رسیده، در پایان نامه اش بیاورد و حتی در آوردن نظرها هم پیوسته توصیه می کنم، به گونه توصیفی عمل کنید؛ یعنی به گونه بی طرفانه و بدون تعصب، همه نظرها را اعم از موافق و مخالف بیاورید و بدون هیچ اظهار کوچک ترین احساساتی نظرها را مطرح کنید؛ به گونه ای که چندان آشکار نباشد که شما بر کدام نظر هستید.

توجه: 1. ان شاء الله در پست بعدی در زمینه «اصول نقد دوستانه نظریات علمی» خواهم نوشت. 2. برای آگاهی از پاره ای ناملایمانی که تاکنون از رهگذر نوآوری و نظریه پردازی بر اینجانب رفته است، به لینک های ذیل مراجعه فرمایید:  من شیعه ام؛ دین و مذهب من؛ نقد علمی یا محاکمه عالم؛ متن دفاعیه ماجرای محاکمه؛ ملاقات با حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دامت توفیقاته؛ ماجرای عبرت آموز محاکمه اینجانب؛ گناهان کبیره در ماجرای پرونده سازی محاکمه؛ داستان غم انگیز طرح «تفسیر فراتاریخی قرآن با تکیه بر دیدگاه های علامه طباطبایی و آیت الله معرفت