سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

اخلاق اسلامی در نقد علمی

مطالبی که اینک ملاحظه می کنید، به طور عمده در وبلاگ «عشق الهی» سال ها پیش منتشر شده و جنبه عمومی دارد. در عین حال، اخلاق اسلامی در زمینه نقد علمی هم تلقی می شود. به همین رو، مناسب یافتم، با ساختار جدیدی در وبلاگ «مدهامتان» نیز انتشار دهم.

1. حرمت افشای عیوب و کارهای زشت

چنان که از آیات و روایات ذیل فهمیده می شود، ما هرگاه از عیوب و کارهای زشت کسی باخبر شویم، نباید آن را پخش کنیم. بر این اساس، حتی اگر مسلّم شود که شخصی سخن ناروا و باطلی گفته است ولی آن را در یک محفل خصوصی و در میان یک جمع اندکی اظهار داشته است، ما به لحاظ شرعی حق نداریم، به افشاگری آن بپردازیم. آیات و روایات ذیل در این زمینه است:

* خدای تعالی می فرماید: إِنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ (نور/19)؛ کسانی که دوست دارند، کار زشت را در میان مؤمنان ترویج کنند، عذاب دردناکی در دنیا(حد قذف برای اتهام زنا زدن) و آخرت( آتش دوزخ) دارند.

* امام صادق(ع) فرمود: من قال فی مؤمن ما رأته عیناه وسمعته اذناه فهو من الذین قال الله عز وجل : " إن الذین یحبون أن تشیع الفاحشة فی الذین آمنوا لهم عذاب ألیم"؛ هر که چیزی را بگوید که درباره مؤمنی به چشمش دیده و به گوشش شنیده است، از کسانی به شمار می رود که خدای عز و جل درباره اشان فرموده است: کسانی که دوست دارند، کار زشت را درباره مؤمنان پخش کنند، عذاب دردناکی دارند. (الکافی - الشیخ الکلینی ج 2 ص 357)

* نیز آن حضرت فرمود: من روى على مؤمن روایة یرید بها شینه وهدم مروءته لیسقط من أعین الناس أخرجه الله من ولایته إلى ولایة الشیطان فلا یقبله الشیطان؛ هرکه درباره مؤمنی خبری را نقل کند که بخواهد با آن بر او عیب بگیرد و حرمتش را بشکند تا از چشم مردم بیافتد، خدا او را از ولایت خود بیرون و به ولایت شیطان درمی آورد؛ اما شیطان نیز او را نمی پذیرد. (الکافی - الشیخ الکلینی ج 2 ص 358 )

* پیامبر(ص) فرمود: یا معشر من أسلم بلسانه ولم یخلص الایمان إلى قلبه لا تذموا المسلمین ولا تتبعوا عوراتهم فإنه من تتبع عوراتهم تتبع الله عورته ، ومن تتبع الله تعالى عورته یفضحه ولو فی بیته؛ ای کسانی که به زبان اسلام آوردید و ایمان به دلتان راه نیافته است، مسلمانان را سرزنش نکنید و عیب هایشان را جستجو نکنید. هر که عیب های آنان را جستجو کند، خدا عیب هایش را جستجو می کند و هر که را که خدا عیبش را جستجو کند، رسوایش می کند، اگرچه در خانه اش باشد.( الکافی - الشیخ الکلینی ج 2 ص 354)

* نیز آن حضرت فرمود: من أذاع فاحشة کان کمبتدئها ومن عیر مؤمنا بشئ لم یمت حتى یرکبه؛ هر که کار زشتی را افشا کند، مانند انجام دهنده اش است و هر که بر مؤمنی عیب بگیرد، نمیرد تا خود به آن عیب گرفتار شود.( الکافی - الشیخ الکلینی ج 2 ص 356)

 

2. حرمت اتهام زنی به مؤمن

آنچه آمد، ناظر به موردی است که عیب کسی برای ما مسلّم بوده باشد؛ اما اگر در موردی که عیب کسی برای ما مسلّم نشده و شخص متهم نیز مؤمن و عالم به دین است و حتی اتهام را رد می کند، ذکر عیب اتهام زنی به شمار می رود. در نقد علمی هرگز روا نیست، سخنی که کسی نگفته و از شایعات به شمار می رود و ما خود از دهان او نشنیده ایم یا در نوشته های او ندیده ایم، هرگز حق نداریم، به او منتسب سازیم. به آیات و روایات ذیل توجه فرمایید:

*خدای تعالی فرمود: وَ الَّذینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبیناً (احزاب/58)؛ کسانی که مردان و زنان مؤمن را به سبب کاری که انجام نداده اند، می آزارند، بهتان و گناه بزرگی مرتکب شده اند.

* امام صادق فرمود: إذا اتهم المؤمن أخاه انماث الایمان من قلبه کما ینماث الملح فی الماء ؛هر که به مؤمنی اتهام بزند، ایمان از دلش ناپدید می شود، چنان که نمک در آب. (الکافی - الشیخ الکلینی ج 2 ص 361)

 

3. حمل بر صحت کردن کار مؤمن

ما تا جایی که یقین برایمان حاصل نشده است، وظیفه داریم آنچه به عنوان عیب از مؤمنان به ظهور می رسد، بر یک وجه صحیحی حمل کنیم. بر این اساس، در نقد علمی نیز نباید در حالی که صراحت وجود ندارد و می توان احتمالات مختلف داد، ما حق نداریم، بر احتمالی که کفر و زندقه و الحاد است، حمل کنیم. به این روایت عنایت فرمایید:

*علی (ع) در این باره فرمود: ضع أمر أخیک على أحسنه حتى یأتیک ما یغلبک منه ولا تظنن بکلمة خرجت من أخیک سوءا وأنت تجد لها فی الخیر محملا؛ کار برادرت را به وجهی که بهتر است، توجیه کن تا آن که دلیلی یقینی به دست آوری و به صرف یک سخنی که از دهان برادرت بیرون آمده و تو توجیه خوبی برای آن می یابی، بر او گمان بد مبر .

 

4. پرهیز از تکفیر و اتهام الحاد بستن به برادر دینی حتی سنی

متأسفانه برخی خیلی راحت به صرف این که کسی متفاوت از ما می گوید، به انحراف و کفر منتسب می سازند. در نقد علمی هرگز چنین رفتاری شرعی نیست. کفر و الحاد تعریف مشخصی دارد. به گفتمان ذیل که میان موسی جارالله سنی و سید شرف الدین واقع شده، توجه نمایید:

موسی جارالله: کتاب های شیعه تصریح کرده اند به این که همه فرقه های اسلامی کافر و ملعون و مخلد در آتش اند، مگر شیعه.

 پاسخ سید شرف الدین: من به خدا پناه می برم از تکفیر مسلمانان و از خدا کمک می خواهم بر ضد متعدی و گناهکار و مسخره گری که به سخن چینی می پردازد. چگونه بر شیعه جایز باشد، کسانی را تکفیر کند که اهل شهادتین و نماز و روزه و زکات و حج و ایمان به روز بازپسین اند؟ و پیشوایشان امام صادق(ع) طبق نقل سفیان بن سمط فرموده است: « الإسلام هو الظاهر الذی علیه الناس ، شهادة أن لا إله إلا الله ، وأن محمدا رسول الله صلى الله علیه وآله وأقام الصلاة ، وإیتاء الزکاة ، وحج البیت ، وصیام شهر رمضان؛ اسلام عبارت است از همان امور ظاهری است که مردم بر آن هستند؛ یعنی گواهی دادن به این که خدایی جز خدای یکتا نیست و این که محمد(ص) از سوی خدا فرستاده شده و نماز به پا داشتن و زکات دادن و زیارت خانه خدا به جا آوردن و روزه ماه رمضان گرفتن» و امام باقر(ع) طبق نقل سماعه فرموده است: « الإسلام شهادة أن لا إله إلا الله ، والتصدیق برسول الله صلى الله علیه وآله وبه حقنت الدماء ، وعلیه جرت المناکح والمواریث؛ اسلام گواهی دادن به این است که خدایی جز خدای یکتا نیست و محمد(ص) از سوی خدا فرستاده شده است. با این خونش محفوظ می گردد و می تواند با مسلمانان ازدواج کند و از آنان ارث ببرد. و نیز فرمود:« والاسلام ما ظهر من قول أو فعل، وهو الذی علیه جماعة الناس من الفرق کلها ، وبه حقنت الدماء ، وعلیه جرت المواریث وجاز النکاح.... ؛ اسلام عبارت است از قول و فعل و آنچه که جمع مسلمانان اعم از همه فرقه ها بر آن هستند. با آن خونش محفوظ می گردد و می تواند با مسلمانان ازدواج کند و از آنان ارث ببرد.... متون انمه ما در این زمینه در حد تواتر است و اجماع شیعه بر این عقیده است و اگر در برخی از کتاب های شیعه چیزی در زمینه تکفیر مخالفان باشد، مراد از تکفیر در آنها به معنای حقیقی نیست؛ بلکه مراد بزرگ و درشت شمردن مخالفت با ائمه اهل بیت است؛ چنان که در کتاب های صحیح ‌(اهل سنت) در زمینه کافر بودن تارک نماز و جنگ کننده با مسلمان و تهمت زدن به نسب و برده فراری و نوحه سرایی بر مردگان آمده است....(أجوبة مسائل جار الله - السید شرف الدین ص 47_48)

موسی جار الله: در بسیاری از ابواب کتاب های شیعه در ذیل آیاتی آمده است که ابوبکر و عمر و پیروان آن دو کافرند و این آیات متجاوز از صد مورد است....

پاسخ سید شرف الدین: ما از این روایاتی که درباره کافر بودن ابوبکر و عمر نقل شده است، برائت می جوییم و این آفت در خصوص این روایات از سوی برخی از غالیان راه یافته است.... هرکه آیات قرآن را در زمینه منافقان تدبر کند، ملاحظه می کند که خداوند منافقان را با کافران یکی به حساب نیاورده و حتی منافقانی را که رسول خدا(ص) را آزردند و سعی در خاموش کردن نور الهی داشتند، کافر نشمرده است و حتی باب رحمتش را به روی آنان گشوده است؛ آنجا که فرمود: «ویعذب المنافقین إن شاء أو یتوب علیهم إن الله کان غفورا رحیما؛ یعنی اگر خدا خواهد منافقان را عذاب می کند یا از آنان در می گذرد؛ زیرا که خدا آمرزنده و مهربان است (أجوبة مسائل جار الله - السید شرف الدین ص 76 _87 با مختصری حذف و تلخیص)

آورده اند که در جنگ صفین یاران امام علی(ع) شروع کردند به یاران معاویه دشنام بدهند. امام علی(ع) که شنید، به یارانش فرمود: «: إنی أکره لکم أن تکونوا سبابین؛ من دوست ندارم، شما از دشنام دهندگان باشید.»(بحار الأنوار - العلامة المجلسی ج 23   ص 561) و نیز آورده اند که در جنگ جمل فرمود: « سئل علی علیه السلام عن أهل الجمل أمشرکون هم ؟ قال : من الشرک فروا . قالوا : فمنافقون هم ؟ قال : إن المنافقین لا یذکرون الله إلا قلیلا . قالوا : فما هم ؟ إخواننا بغوا علینا؛ آنان را مشرک یا منافق ننامید. آنان برادران ما هستند که بر ما جفا کردند.»(جواهر المطالب فی مناقب الإمام علی (ع) - ابن الدمشقی ج 2   ص 27 ).

من این سیره و سخن امام علی(ع) را به همه دوستان اعم از موافق و مخالف توصیه می کنم. ای دوستان! اگر حتی همدیگر را آن قدر بد می دانید که به یاران امام علی(ع) و دشمنان آن امام تشبیه می کنید، بیایید سیره و سخن ایشان را الگوی خود قرار دهید و به همدیگر بد و بیراه نگویید. نگویید:‏ تو منافقی! تو بی سوادی! تو متحجری! تو ضد انقلابی! تو ضد ولایت فقیه هستی! بیایید به دور از احساسات اگر سخن حقی دارید، طبق موازین شرعی بیان کنید و بعد هم با سلام و صلوات و دعا تمام کنید. به گونه ای سخن نگویید که از یکدیگر کینه به دل بگیرید. ما همه برادر دینی هم هستیم. ما همه مسلمانیم و تمام همّ و غم ما اطاعت از خدا و اهل بیت(ع) و مقام معظم رهبری است. به تعبیر قرآن، لا تَنابَزُوا بِاْلأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛ با نام های زشت همدیگر را نخوانید! چه بد است، افراد مؤمن همدیگر را به نام های زشت بخوانند. هر که از این کار توبه نکند، ستمکار است(حجرات/11)

دوستان! راه شرعی و اسلامی همین است. درست است که به شما ناسزا می گویند و شما ممکن است زود از کوره به در روید؛ اما چاره ای جز خشم فرو خوردن و حلم ورزیدن نیست. اگر یک طرف رعایت ادب و احترام نکرد، دلیل نمی شود که طرف دیگر هم رعایت ادب و احترام نکند. خدای تعالی در سوره فصّلت می فرماید: وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیمٌ ( 34) وَ ما یُلَقَّاها إِلاَّ الَّذینَ صَبَرُوا وَ ما یُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظیمٍ (35) وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (36)؛ نیکی با بدی همسان نیست. با آن روشی که نیک تر است، بدی را دفع کن تا کسی که میان تو و او دشمنی است، چنان شود که گویا دوستی صمیمی است. این (حالت) به کسی داده نمی شود مگر آن که شکیبایی ورزد و دارای بهره بزرگ (از بردباری) باشد. هرگاه شیطان تو را برآشوبد، به خدا پناه ببر که او شنوای داناست.


شیوه نقد نظریه

کرسی های نظریه پردازی اقدام مبارکی است که اگر به درستی نهادینه شود، رشد علمی گسترده ای را به همراه خواهد داشت. منتها به لحاظ آن که اکنون در آغاز راه است، راه نظریه پردازی چندان هموار نیست و مشکلات فراوانی در سر راه آن وجود دارد. مهم ترین مشکلی که هست، این است که نظریه از همان ابتدا محکوم به بطلان است. جهت آن این است که طبیعت نظریه نو و شاذ و خلاف مشهور بودن است و ناقدان می خواهند نظریه را با مبانی و پیش فرض های رایج خود ارزیابی کنند. حال آن که اگر بنا بر این باشد که نظریه را با مبانی و پیش فرض های مورد قبول و مشهور محک بزنیم، تکلیف همه نظریات از قبل معلوم است و حکم مردود بودن بر ناصیه آن خورده است. منتها از کجا قطعی و مسلّم گردیده است که مبانی و پیش فرض های مورد قبول و مشهور میان علمای ما صحیح و معتبرند؟ چرا باید نظریات را با مبانی و پیش فرض هایی محک زد که مورد قبول نظریه پرداز نیست؟

تلقی من این است که در نقد باید به شیوه «جدل منطقی» عمل کرد؛ یعنی باید دید خود نظریه پرداز چه مبانی و پبش فرض هایی را پذیرفته است و آنگاه بر اساس آنها به نقد نظریه اش پرداخت. نه مبانی و پیش فرض های ناقدان؛ چون بسا صاحب نظریه مبانی و پیش فرض های ناقدان را قبول نداشته باشد و صحیح نداند.

این مشکل وقتی مضاعف می شود که داوران نیز به همان مبانی و پیش فرض های رایج و مشهور پایبندند و لذا داوری های آنان نیز بی طرفانه و خالی از جانب داری نیست. به نظر من چاره کار در این است که هم نقدها و هم داوری ها بر اساس همان پیش فرض ها و مبانی نظریه پرداز باشد. باید دید، او چه گزاره هایی را قبول دارد و بر اساس آن به قضاوت پرداخت.

به نظر من برخی از مهم ترین نکاتی که در نقد و داوری یک نظریه باید مورد توجه قرار گیرد، از این قرار است:

1. در نقد و داوری یک نظریه باید ملاحظه کرد که:

الف. آیا میان اجزای نظریه ناسازگاری و تناقض مشاهده شود؟ اگر چنین باشد، نظریه مردود است. برای مثال اگر من در نظریه عرفی بگویم، قرآن به زبان عرف عرب عصر نزول است؛ اما در عین حال آنان برخی از معنای برخی از الفاظ قرآن را نمی دانستند،‏این تناقض گویی است. به خصوص آن که می گوییم، قرآن در اوج فصاحت و بلاغت است و به قصد هدایت عرب عصر نزول نازل شده است.

ب. آیا نظریه جامعیت دارد و می تواند تمام موارد تحت پوشش خودش را تفسیر کند؟ اگر نظریه ای نتواند برخی از موارد تحت پوشش خود را تفسیر و توجیه کند، مردود تلقی می شود. برای مثال اگر من از سوی ادعا کنم، مقصود همه آیات قرآن را عرب عصر نزول می فهمیدند و در عین مواردی از آیات را شاهد بیاورند که آن مردم آیاتی مثل «الرحمن علی العرش استوی» و مانند آنها را نمی فهمیدند. اما اگر من با قرائن و شواهد تاریخی نشان دهم که این یک تعبیر تمثیلی و ضرب المثلی است، مانند «شاه به تخت نشست» در زبان فارسی، توانسته ام این مورد را توضیح دهم و از این رهگذر از نظریه ام دفاع کنم.

ج. آیا نظریه یا اجزای آن صرف ادعاست یا برای آن دلیل و شاهدی عرضه شده است؟ یک نظریه باید از دلایل و شواهد عقلی یا نقلی معتبری پشتیبانی شود و گرنه قابل دفاع نیست. برای مثال اگر من که ادعا می کنم، در قرآن هیچ لفظی نیست که شارع از آن معنای خاصی متفاوت از معنای معهود عرب عصر نزول اراده کرده باشد و نتوانم شواهدی نشان دهم که چنین بوده است، در نظریه ام شکست خورده ام. ولی من هر مقوله شرعی مثل صلاة و زکاة و حج و صوم و جز آنها را که در تاریخ عرب قبل از اسلام مطالعه می کنم، به وضوح می یابم که آنها به همین معنای شرعی اسلامی اش کاربرد داشته است.

د. آیا نظریه یا اجزای آن از وضوح لازم برخوردار است؟ یک نظریه باید با مفردات و تعابیری روشن و مأنوس بیان شده و در آن تعابیری گنگ یا چندمعنا و ذو وجوه به کار نرفته باشد. برای مثال من در نظریه ام گفته ام که قرآن به زبان معیار عرب عصر نزول نازل شده است. در این گزاره تعبیر «زبان معیار» است. منتها من آن را تعریف کرده و گفته ام که مراد از آن عبارت همان زبانی است که شاعران و خطبای عرب عصر نزول در محافل عمومی و رسمی اشان مثل حج به آن سخن می گفتند.

2. نقد یک نظریه نباید یک سویه باشد و تنها جهات نقص و عیب نظریه را ببیند؛ بلکه باید جهات قوت و سلامت نظریه را هم مورد توجه قرار دهد.

3. نباید یک نظریه را به صرف ضعف برخی از ادله مردود شمرود؛ زیرا یک نظریه می تواند دلیل های متعددی داشته باشد و لذا با ردّ دلیل لزوماٌ مدعا ردّ نمی شود. برای مثال من درباره آیه حفظ یعنی «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون» گفته ام که آن هیچ دلالتی بر مصون از تحریف بودن قرآن موجود ندارد؛‏ زیرا به دلیل سیاق و آیات متحد الموضوع ناظر به حفظ قرآن از دسترسی اجنه است و در پاسخ این اتهام مشرکان مکه نازل شده است که می گفتند، قرآن را اجنه و شیاطین بر پیامبر اسلام(ص) نازل کرده است. به موجب این سخن هرگز نمی توان گفت که قرآن موجود تحریف شده است؛ زیرا دلایل اثبات عدم تحریف قرآن موجود متعدد است و می توان با ادله دیگر عدم تحریف قرآن را اثبات کرد.

4. نباید نظریه به صرف ذکر یک موردی که تفسیر و توجیهش را نظریه پرداز آماده نکرده یا به آن تفطن پیدا نکرده است، رد شود؛ بلکه باید به او فرصت داده شود که آن را تحقیق کند و در جلسه ای مستقل توضیح دهد.

5. باید عنایت داشت که نظریه خلاف مشهور حتی داوران را نیز در موضع ناقد قرار می دهد؛ بنابراین عادلانه این است که به نظریه پرداز فرصت کافی برای دفاع از نظریه اش داده شود. لذا باید به میزانی که نظریه پرداز مورد نقد قرار می گیرد، با او فرصت داد که توضیحات لازم را ارایه کند.

6. طبیعت نظریه پردازی دگراندیشی و شاذگویی است. از این رو نباید نقد یک نظریه تعصب آمیز باشد. باید از نظریه پردازی استقبال کرد؛ چون به هر حال، یک نظریه از دو حالت بیرون نیست: یا صحیح است و می تواند در پشتیبانی از باورهای صحیح قرآنی و دینی مورد بهره برداری قرار گیرد و یا ناصحیح است و با بررسی منصفانه و منطقی آن می توانیم، به دفاع عقلانی و منطقی از باورهای قرآنی و دینی بپردازیم.