سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

برتری های دین اسلام(5)

متنی که اینک می آید، پنجمین قسمت پاسخ به سئوالی است که راجع به وجوه برتری اسلام بر ادیان دیگر با تکیه بر آیات قرآن، از اینجانب پرسیده شده بود. در قسمت های قبلی، سهله و سمحه بودن شریعت اسلام، تکثرگرایی اسلام، مبارزه با خرافه ها و مبارزه با سنت های باطل سخن گفته شد. آنچه در این قسمت از آن سخن می رود، ابتنای دین اسلام بر فطرت و عدالت و اخلاق است.

 

2. 6. فطری بودن دین اسلام

دین اسلام، همان فطرت و عقل و فهم آدمی است و هیچ راز و رمزی در آن نیست و از انسان ها هرگز نمی خواهد که کورکورانه عمل کنند؛ چنان که آمده است:

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (روم، 30)

 پس روى خود را با گرایش تمام به حقّ، به سوى این دین کن، با همان سرشتى که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خداى تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار، ولى بیشتر مردم نمى‏دانند.

نیز آمده است که پذیرش دین باید از روی آگاهی باشد؛ نه اکراه و اجبار:

لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ (بقره، 256)

 در دین هیچ اجبارى نیست. و راه از بیراهه بخوبى آشکار شده است. پس هر کس به طاغوت کفر ورزد، و به خدا ایمان آورد، به یقین، به دستاویزى استوار، که آن را گسستن نیست، چنگ زده است. و خداوند شنواىِ داناست.

چنان که از این آیات دانسته می شود، گوهر دین، فطرت است؛ یعنی همان چیزی که خود انسان پی به درستی و حقانیتش می برد و به آنها گرایش دارد. همین معنا در روایات نیز منعکس است؛ چنان که امام باقر(ع) فرموده است:

إنما یداقّ الله العباد فی الحساب یوم القیامة على قدر ما آتاهم من العقول فی الدنیا

خدا بندگان را در حسابرسی روز رستاخیز به اندازه خردهایی که در دنیا به آنان داده، دقت می کند. (برقی، 1/ 195).

به موجب این حدیث، خداوند از هرکسی می خواهد آنچه را که به عقل خود خوب می داند، مورد عمل قرار دهد و از آنچه به عقل خود بد می داند، پرهیز نماید. صدای خدا همان صدای عقل و وجدان ماست. پیامبران آمده اند که انسان ها را به همان احکام عقلی و فطری بخوانند؛ چنان که علی(ع) فرمود:

فبعث فیهم رسله وواتر إلیهم أنبیاءه لیستأدوهم میثاق فطرته ویذکروهم منسی نعمته و یحتجوا علیهم بالتبلیغ و یثیروا لهم دفائن العقول

خداوند رسولان و پیامبران را پی در پی فرستاد تا از مردم بخواهند به میثاق فطری خود عمل کنند و نعمت فراموش شده اشان را یادآور شوند و ... و عقل های دفن شده اشان را بیرون بیاورند. (نهج البلاغه، خطبه1، ج1، ص23)

بنابراین، این تصور که دین و شرع راز و رمز است و عقل بشری قادر به درک مناط و ملاک و فلسفه آن نیست و ما ملزم هستیم، کورکورانه احکامی را علیرغم آن که قبح و مفسده آن آشکار است، اجرا کنیم، باطل است. دین و شرع هیچ راز و رمزی ندارد.

شرع به واقع عبارت از همان احکام عقل و عقلاء است. مراد از احکام عقل همان احکامی است که بر حسن و قبح عقلی مبتنی است و از آنها به احکام اخلاقی هم تعبیر می کنند؛ نظیر عدالت ورزیدن و احسان کردن و امانت داری و راستگویی و مانند آنهاست و مقصود از احکام عقلائی همان قراردادهای است که در نظامات گذشته از سوی یک شخص متنفذ اعم از نبی یا رئیس قبیله و پادشاه و در نظامات جدید از سوی تمام یا اکثر یک جمعی مقرر می شود و مورد پذیرش جامعه واقع می گردد. چنین قراردادهایی تا جایی که با احکام عقلی یعنی اخلاقی در تعارض نباشد، مورد تأیید شرع است.

بنابر آنچه آمد، هر حکمی در صورتی که با احکام اخلاقی تعارض داشته باشد، حکمی خلاف شرع به شمار می آید ولو آن که بر آن نام حکم شرعی بگذارند؛ زیرا که شرع برای به کمال رساندن اخلاق آمده است؛ نه آن که اخلاق را زیرپا بنهد. شرع آمده است که حکم عقل (اخلاق) را حاکم کند؛ چنان که گفته اند:

کلما حکم به العقل حکم به الشرع؛ هر آنچه را که عقل به آن حکم کند، شرع به آن حکم می کند.

بر این اساس، معنا ندارد، حکمی را که بر خلاف حکم عقل و اخلاق است و یا با خرد جمعی و عقلانیت جهانی مخالف است، حکم شرعی بنامند. شرعی نامیدن چنین حکمی ثمره ای جز این ندارد که شرع و دین را از چشم جهان بیاندازد.

 

2. 7. اخلاقی بودن دین اسلام

چنان که گفته شد، بنیاد شرع بر اخلاق است؛ به همین رو پیامبر اسلام(ص) فرمود:

انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ من تنها برانگیخته شدم که فضائل اخلاقی را به کمال برسانم. (بیهقی، السنن الکبری، ج10، ص192)

مهم ترین اصل اخلاقی، عدالت است و عدالت نیز عبارت از پاسداری از حقوق اشخاص اعم از مسلمانان و غیر مسلمانان و نیز اعم از دوستان و دشمنان است.

در قرآن درباره گروه هایی از مسلمانان که سر به طغیان برداشته اند، گفته شده است که با عدل و قسط میان آنان صلح برقرار کنید و افزوده شده است که گروه ها با همدیگر با اخلاق و احترام رفتار نمایند:

وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى‏ فَقاتِلُوا الَّتی‏ تَبْغی‏ حَتَّى تَفی‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ *‌إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ *‌یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى‏ أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى‏ أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْوَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ * یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیمٌ * یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ (9-13)

‌ و اگر دو طایفه از مؤمنان با هم بجنگند، میان آن دو را اصلاح دهید، و اگر [باز] یکى از آن دو بر دیگرى تعدّى کرد، با آن [طایفه‏اى‏] که تعدّى مى‏کند بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد. پس اگر باز گشت، میان آنها را عادلانه سازش دهید و عدالت ورزید که خدا عدالت ورزان را دوست ‏دارد. مؤمنان با هم برادرند، پس میان برادرانتان را سازش دهید و از خدا پروا بدارید، امید که مورد رحمت قرار گیرید. اى کسانى که ایمان آورده‏اید، نباید قومى قوم دیگر را ریشخند کند، شاید آنها از اینها بهتر باشند، و نباید زنانى زنانِ [دیگر] را [ریشخند کنند]، شاید آنها از اینها بهتر باشند، و از یکدیگر عیب مگیرید، و به همدیگر لقب هاى زشت مدهید چه ناپسندیده است نام زشت پس از ایمان و هر که توبه نکرد آنان خود ستمکارند. اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از بسیارى از گمان ها بپرهیزید که پاره ‏اى از گمان ها گناه است، و جاسوسى مکنید، و بعضى از شما غیبت بعضى نکند آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده‏اش را بخورد؟ از آن کراهت دارید. [پس‏] از خدا بترسید، که خدا توبه‏ پذیر مهربان است. اى مردم، ما شما را از مرد و زنى آفریدیم، و شما را ملّت ملّت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایى متقابل حاصل کنید. ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست. بى ‏تردید، خداوند داناى آگاه است.

دین اسلام تأکید می کند که با همه حتی با ناهمدینان و دشمنان بر مبنای عدالت و اخلاق رفتار شود؛ چنان که در ایام صلح حدیبیه بعد از قرارداد صلح ناظر به رفتار با مشرکان قریش نازل شد:

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى‏ أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (مائده، 8)

 اى کسانى که ایمان آورده ‏اید، براى خدا به داد برخیزید [و] به عدالت شهادت دهید، و البتّه نباید دشمنىِ گروهى شما را بر آن دارد که عدالت نکنید. عدالت کنید که آن به تقوا نزدیکتر است، و از خدا پروا دارید، که خدا به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است.

نیز در جای دیگر راجع به کافرانی که جنگی با مسلمانان ندارند، آمده است که به عدل و نیکی رفتار کنید:

لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ (ممتحنه، 8)

[امّا] خدا شما را از کسانى که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده ‏اند، باز نمى ‏دارد که با آنان نیکى کنید و با ایشان عدالت ورزید، زیرا خدا عدالت ورزان را دوست ‏دارد.


برتری های دین اسلام(4)

متنی که اینک می آید، چهارمین قسمت پاسخ به سئوالی است که راجع به وجوه برتری اسلام بر ادیان دیگر با تکیه بر آیات قرآن، از اینجانب پرسیده شده بود. در قسمت اول، سهله و سمحه بودن شریعت اسلام و در قسمت دوم، تکثرگرایی اسلام و در قسمت سوم، از دو ویژگی برجسته اسلام بحث می شود؛ یکی مبارزه با خرافه ها، یعنی باورهای دینی خلاف واقع، نظیر فرشته پرستی، ستاره پرستی و بت پرستی، و دوم، مبارزه با سنت های باطل، مثل رها کردن و راندان والدین از خود، ارتکاب زنا و فحشاء، کودک کشی و آدم کشی، کم فروشی، مال یتیم خوری، نرسیدن به خویشان و بیچارگان و راه ماندگان، اسراف، تکبر ورزیدن بر مردم، پیمان شکنی، بدرفتاری با همسران و تعرض به اموال آنان.


2. 4. مبارزه با خرافه پرستی

اسلام به بت پرستی، ستاره پرستی و فرشته پرستی مبارزه کرد. گفتنی است که پرستش بت و ستاره و فرشته مشرکان قریش از فرهنگ بین النهرین سرچشمه گرفته بود. آنان ستارگان را نماد فرشتگان می دانستند و فرشتگان را دختران خدا می پنداشتند و به ازای آنها بت هایی را در زمینه ساخته بودند و به پرستش آنان می پرداختند؛ به این امید که آنان برایشان نزد خدا شفاعت کنند. در قرآن، این باور توهمی تلقی شده است که خود مشرکان ساخته بودند و شفاعت فرشتگان جز به اذن خدا دانسته نشده است. نمونه ای از آیات قرآن در این زمینه از این قرار است:

أَ فَرَأَیْتُمُ اللاَّتَ وَ الْعُزَّى * وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى‏ * أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى‏ * تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضیزى‏ * إِنْ هِیَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى‏ * أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى * فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَ الْأُولى‏ * وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ لا تُغْنی‏ شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلاَّ مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضى‏ * إِنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَیُسَمُّونَ الْمَلائِکَةَ تَسْمِیَةَ الْأُنْثى‏ * وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی‏ مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً (نجم، 19-28)

به من خبر دهید از لات و عزّى، و منات آن سوّمینِ دیگر، آیا [به خیالتان‏] براى شما پسر است و براى او دختر؟ در این صورت، این تقسیمِ نادرستى است. [این بتان‏] جز نام هایى بیش نیستند که شما و پدرانتان نامگذارى کرده‏ اید [و] خدا بر [حقّانیت‏] آنها هیچ دلیلى نفرستاده است. [آنان‏] جز گمان و آنچه را که دلخواهشان است پیروى نمى‏کنند، با آنکه قطعاً از جانب پروردگارشان هدایت برایشان آمده است. مگر انسان آنچه را آرزو کند دارد؟ آن سرا و این سرا از آن خداست. و بسا فرشتگانى که در آسمان هایند [و] شفاعتشان به کارى نیاید، مگر پس از آنکه خدا به هر که خواهد و خشنود باشد اذن دهد. در حقیقت، کسانى که آخرت را باور ندارند، فرشتگان را در نامگذارى به صورت مؤنّث نام مى‏نهند. و ایشان را به این [کار] معرفتى نیست. جز گمانِ [خود] را پیروى نمى‏ کنند، و در واقع، گمان در [وصول به‏] حقیقت هیچ سودى نمى ‏رساند.

و از زبان حضرت یوسف خطاب به هم زندانی هایش آمده است:

ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (یوسف،40)

شما به جاى او جز نام هایى [چند] را نمى ‏پرستید که شما و پدرانتان آنها را نامگذارى کرده‏اید و خدا دلیلى بر [حقانیت‏] آنها نازل نکرده است. فرمان جز براى خدا نیست. فرمان داده که جز او را نپرستید. این است دینِ درست، ولى بیشتر مردم نمى‏دانند.

نیز در نهی از پرسش خورشید و ماه آمده است:

وَ مِنْ آیاتِهِ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذی خَلَقَهُنَّ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ (فصلت، 37)

و از نشانه‏ هاى [حضورِ] او شب و روز و خورشید و ماه است نه براى خورشید سجده کنید و نه براى ماه، و آن خدایى را سجده کنید که آنها را خلق کرده است اگر تنها او را مى‏پرستید. 


2. 5. مبارزه با سنت های باطل

اسلام با رفتارها و سنت های باطل و غیرانسانی که در میان عرب حجاز عصر پیامبر(ص) مبارزه کرد. برخی از مهم ترین آنها عبارت اند از: رها کردن و راندان والدین از خود، ارتکاب زنا و فحشاء، کودک کشی و آدم کشی، کم فروشی، مال یتیم خوری، نرسیدن به خویشان و بیچارگان و راه ماندگان، اسراف، تکبر ورزیدن بر مردم، پیمان شکنی، بدرفتاری با همسران و تعرض به اموال آنان، خوردن خون و گوشت مردار.

نمونه ای از آیات در این زمینه از این قرار است:

وَ قَضى‏ رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً * وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی‏ صَغیراً * رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما فی‏ نُفُوسِکُمْ إِنْ تَکُونُوا صالِحینَ فَإِنَّهُ کانَ لِلْأَوَّابینَ غَفُوراً * وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذیراً * إِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطینِ وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً * وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوها فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَیْسُوراً * وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلى‏ عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً * إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبیراً بَصیراً * وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْأً کَبیراً * وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى‏ إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبیلاً * وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی‏ حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً * وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاَّ بِالَّتی‏ هِیَ أَحْسَنُ حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلاً * وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ إِذا کِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقیمِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً * وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً * وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً * کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً *‌ ذلِکَ مِمَّا أَوْحى‏ إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقى‏ فی‏ جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً (اسراء، 23-39 و نظیر آن: انعام، 151-152)

و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید و به پدر و مادر [خود] احسان کنید. اگر یکى از آن دو یا هر دو، در کنار تو به سالخوردگى رسیدند به آنها [حتى‏] «اوف» مگو و به آنان پرخاش مکن و با آنها سخنى شایسته بگوى. و از سر مهربانى، بال فروتنى بر آنان بگستر و بگو: «پروردگارا، آن دو را رحمت کن چنان که مرا در خُردى پروردند.» پروردگار شما به آنچه در دل هاى خود دارید آگاه ‏تر است. اگر شایسته باشید، قطعاً او آمرزنده توبه ‏کنندگان است. و حق خویشاوند را به او بده و مستمند و در راه ‏مانده را [دستگیرى کن‏] و اسراف مکن. چرا که اسرافکاران برادران شیطان هایند، و شیطان همواره نسبت به پروردگارش ناسپاس بوده است و اگر به امید رحمتى که از پروردگارت جویاى آنى، از ایشان روى مى‏ گردانى، پس با آنان سخنى نرم بگوى و دستت را به گردنت زنجیر مکن و بسیار [هم‏] گشاده ‏دستى منما تا ملامت ‏شده و حسرت‏ زده بر جاى مانى. بى‏ گمان، پروردگار تو براى هر که بخواهد، روزى را گشاده یا تنگ مى ‏گرداند. در حقیقت، او به [حال‏] بندگانش آگاه بیناست و از بیم تنگدستى فرزندان خود را مکشید. ماییم که به آنها و شما روزى مى ‏بخشیم. آرى، کشتن آنان همواره خطایى بزرگ است و به زنا نزدیک مشوید، چرا که آن همواره زشت و بد راهى است و جانی را که خداوند حرام کرده است، جز به حق مکشید و هر کس مظلوم کشته شود، به سرپرست وى قدرتى داده ‏ایم، پس [او] نباید در قتل زیاده ‏روى کند، زیرا او یارى شده است و به مال یتیم- جز به بهترین وجه- نزدیک مشوید تا به رشد برسد، و به پیمان وفا کنید، زیرا که از پیمان پرسش خواهد شد و چون پیمانه مى ‏کنید، پیمانه را تمام دهید و با ترازوى درست بسنجید که این بهتر و خوش فرجام ‏تر است و چیزى را که بدان علم ندارى دنبال مکن، زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد و در [روى‏] زمین به نخوت گام برمدار، چرا که هرگز زمین را نمى‏توانى شکافت و در بلندى به کوه‏ ها نمى‏ توانى رسید. همه این [کارها] بدش نزد پروردگار تو ناپسندیده است. این [سفارش ها] از حکمت هایى است که پروردگارت به تو وحى کرده است و با خداى یگانه معبودى دیگر قرار مده، و گرنه حسرت ‏زده و مطرود در جهنم افکنده خواهى شد.

و نظیر:

فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالاً طَیِّباً وَ اشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ * إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ * وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ إِنَّ الَّذینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ (نحل، 114-116)

پس، از آنچه خدا شما را روزى کرده است، حلال [و] پاکیزه بخورید، و نعمت خدا را- اگر تنها او را مى ‏پرستید- شکر گزارید. جز این نیست که [خدا] مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را که نام غیر خدا بر آن برده شده حرام گردانیده است. [با این همه،] هر کس که [به خوردن آنها] ناگزیر شود و سرکش و زیاده ‏خواه نباشد، قطعاً خدا آمرزنده مهربان است و براى آنچه زبان شما به دروغ مى‏پردازد، مگویید: «این حلال است و آن حرام» تا بر خدا دروغ بندید، زیرا کسانى که بر خدا دروغ مى‏بندند رستگار نمى‏شوند.

در زمینه مبارزه اسلام با سنت ها و رفتارهای خلاف اخلاق و انسانیت، آیات و نمونه های فروانی هست که در اینجا به منظور پرهیز از اطاله کلام از ذکر آنها خودداری می شود. تحریم نسیء و ظهار، اکل خون و میته از آن جمله است.


برتری های دین اسلام(3)

متنی که اینک می آید، سومین قسمت پاسخ به سئوالی است که راجع به وجوه برتری اسلام بر ادیان دیگر از اینجانب پرسیده شده بود. در قسمت اول، سهله و سمحه بودن شریعت اسلام و در قسمت دوم، تکثرگرایی اسلام بیان شد و اینک مبارزه اسلام با غلو و گزافه گویی بیان می شود. خلاصه سخن در این قسمت، این است که اسلام میان پیامبران و سایر افراد بشر هیچ خصوصیت فرابشری قائل نیست، جز این که به پیامبران وحی می شده و اگر هم معجزاتی بر دست ایشان ظاهر می شده، به موارد خاصی منحصر بوده است. البته پیامبر اسلام(ص) همواره به درخواست مشرکان قریش راجع به آوردن معجزات، پاسخ منفی می داده و در عوض، آنان را به تعقل فرا می خوانده است.

ناگفته نماند که این موارد برتری که در این سلسله مطالب بیان می شود، آنهایی است که در قرآن به آنها تصریح شده و این به تقاضای دوستی بوده است که از من خواسته است، برتری های اسلام را از نگاه قرآن گزارش کنم.

 

2. 3. مبارزه دین اسلام با گزافه گویی

دین اسلام از غلو و گزافه و خرافه خالی است و بلکه با غلو و گزافه ها و خرافه ها مبارزه کرده؛ چنان که آمده است:

لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیَمَ وَ قالَ الْمَسیحُ یا بَنی‏ إِسْرائیلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النَّارُ وَ ما لِلظَّالِمینَ مِنْ أَنْصارٍ * لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنْ لَمْ یَنْتَهُوا عَمَّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ * أَ فَلا یَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَهُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ * مَا الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّیقَةٌ کانا یَأْکُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ کَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ الْآیاتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى یُؤْفَکُونَ * قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ اللَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ * قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فی‏ دینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبیلِ (مائده، 72-77)؛ کسانى که گفتند: «خدا همان مسیح پسر مریم است»، قطعاً کافر شده‏ اند، و حال آنکه مسیح، مى‏ گفت: «اى فرزندان اسرائیل، پروردگار من و پروردگار خودتان را بپرستید که هر کس به خدا شرک آوَرَد، قطعاً خدا بهشت را بر او حرام ساخته و جایگاهش آتش است، و براى ستمکاران یاورانى نیست.» کسانى که [به تثلیث قائل شده و] گفتند: «خدا سومین [شخص از] سه [شخص یا سه اقنوم‏] است، قطعاً کافر شده ‏اند، و حال آنکه هیچ معبودى جز خداى یکتا نیست و اگر از آنچه مى ‏گویند باز نایستند، به کافران ایشان عذابى دردناک خواهد رسید. چرا به درگاه خدا توبه نمى ‏کنند، و از وى آمرزش نمى‏ خواهند؟ و خدا آمرزنده مهربان است. مسیح، پسر مریم جز پیامبرى نبود که پیش از او [نیز] پیامبرانى آمده بودند و مادرش زنى بسیار راستگو بود. هر دو غذا مى‏ خوردند. بنگر چگونه آیات [خود] را براى آنان توضیح مى‏ دهیم سپس ببین چگونه [از حقیقت‏] دور مى ‏افتند. بگو: «آیا غیر از خدا چیزى را که اختیار زیان و سود شما را ندارد، مى‏ پرستید؟ و حال آنکه خداوند شنواى داناست.» بگو: «اى اهل کتاب، در دین خود بناحق گزافه ‏گویى نکنید، و از پى هوس هاى گروهى که پیش از این گمراه گشتند و بسیارى [از مردم‏] را گمراه کردند و [خود] از راه راست منحرف شدند، نروید.»

نیز در جای دیگر آمده است:

لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیَمَ قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ یُهْلِکَ الْمَسیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ * وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصارى‏ نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ إِلَیْهِ الْمَصیرُ (مائده، 17-18)؛ کسانى که گفتند: «خدا همان مسیح پسر مریم است» مسلّماً کافر شده‏اند. بگو: اگر [خدا] اراده کند که مسیح پسر مریم و مادرش و هر که را که در زمین است، جملگى به هلاکت رساند، چه کسى در مقابل خدا اختیارى دارد؟ فرمانروایى آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است از آن خداست. هر چه بخواهد مى ‏آفریند، و خدا بر هر چیزى تواناست. و یهودان و ترسایان گفتند: «ما پسران خدا و دوستان او هستیم.» بگو: «پس چرا شما را به [کیفر] گناهانتان عذاب مى ‏کند؟ نه،] بلکه شما [هم‏] بشرید از جمله کسانى که آفریده است. هر که را بخواهد مى ‏آمرزد، و هر که را بخواهد عذاب مى ‏کند، و فرمانروایى آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو مى ‏باشد از آن خداست، و بازگشت [همه‏] به سوى اوست.»

به طور کلی درباره بشر عادی بودن تمامی پیامبران آمده است:

وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلینَ إِلاَّ إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ یَمْشُونَ فِی الْأَسْواقِ وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ کانَ رَبُّکَ بَصیراً (فرقان، 20)؛ و پیش از تو پیامبران [خود] را نفرستادیم جز اینکه آنان [نیز] غذا مى‏ خوردند و در بازارها راه مى‏ رفتند، و برخى از شما را براى برخى دیگر [وسیله‏] آزمایش قرار دادیم. آیا شکیبایى مى‏ کنید؟ و پروردگار تو همواره بیناست.

نیز درباره پیامبر اسلام(ص) آمده است که او بشری عادی بوده است:

وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشی‏ فِی الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذیراً (فرقان، 7)؛ و گفتند: «این چه پیامبرى است که غذا مى ‏خورد و در بازارها راه مى ‏رود؟ چرا فرشته‏ اى به سوى او نازل نشده تا همراه وى هشداردهنده باشد؟

باز در جای دیگر آمده است:

قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسی‏ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (اعراف، 188)؛ بگو: «جز آنچه خدا بخواهد، براى خودم اختیار سود و زیانى ندارم، و اگر غیب مى‏ دانستم قطعاً خیر بیشترى مى ‏اندوختم و هرگز به من آسیبى نمى ‏رسید. من جز بیم ‏دهنده و بشارتگر براى گروهى که ایمان مى ‏آورند، نیستم.»

طی این آیه گفته شده است که:

اولاً، پیامبر اسلام(ص) هیچ قدرت فوق العاده ای ندارد و گرنه جلوی آسیب ها را به خود می گرفت؛

ثانیاً، هیچ علم غیبی ندارد و گرنه، از راه آن، مال بسیاری می اندوخت.

اساساً سبب این که پیامبر(ص) سیزده سال در مکه به سر برد و از مشرکان قریش، صد نفر هم به او ایمان نیاورد، همین بود که مشرکان قریش،‌ او را بشری عادی می یافتند. جز این که به او از طریق فرشته وحی می شد. چرا که بنا نبوده است که مردم به طریق معجزه و اعمال فوق العاده یک شخص، ایمان بیاورند؛ بلکه بنا بوده است، به کار زدن عقل به او بگروند. به همین جهت، علیرغم اصرار به پیامبر(ص) که اعمال فوق العاده از او مشاهده کنند، پیامبر(ص) پاسخی جز این نداشت که من یک بشر عادی هستم. به این آیات بنگرید:

وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً * وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ بِهِ عَلَیْنا وَکیلاً * إِلاَّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ إِنَّ فَضْلَهُ کانَ عَلَیْکَ کَبیراً * قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیراً * وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فی‏ هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبى‏ أَکْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ کُفُوراً * وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً * أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجیراً * أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبیلاً * أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقى‏ فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولاً * وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى‏ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولاً * قُلْ لَوْ کانَ فِی الْأَرْضِ مَلائِکَةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً (85-95)؛‌ و در باره روح از تو مى ‏پرسند، بگو: «روح از [سنخ‏] فرمان پروردگار من است، و به شما از دانش جز اندکى داده نشده است.» و اگر بخواهیم، قطعاً آنچه را به تو وحى کرده‏ایم مى‏ بریم، آن گاه براى [حفظ] آن، در برابر ما، براى خود مدافعى نمى ‏یابى، مگر رحمتى از جانب پروردگارت [به تو برسد]، زیرا فضل او بر تو همواره بسیار است. بگو: «اگر انس و جن گرد آیند تا نظیر این قرآن را بیاورند، مانند آن را نخواهند آورد، هر چند برخى از آنها پشتیبان برخى [دیگر] باشند.» و به راستى در این قرآن از هر گونه مَثَلى، گوناگون آوردیم، ولى بیشتر مردم جز سرِ انکار ندارند. و گفتند: «تا از زمین چشمه‏ اى براى ما نجوشانى، هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد. یا [باید] براى تو باغى از درختان خرما و انگور باشد و آشکارا از میان آنها جویبارها روان سازى، یا چنان که ادعا مى ‏کنى، آسمان را پاره پاره بر [سر] ما فرو اندازى، یا خدا و فرشتگان را در برابر [ما حاضر] آورى، یا براى تو خانه‏ اى از طلا [کارى‏] باشد، یا به آسمان بالا روى، و به بالا رفتن تو [هم‏] اطمینان نخواهیم داشت، تا بر ما کتابى نازل کنى که آن را بخوانیم.» بگو: «پاک است پروردگار من، آیا [من‏] جز بشرى فرستاده هستم؟» و [چیزى‏] مردم را از ایمان آوردن باز نداشت، آن گاه که هدایت برایشان آمد، جز اینکه گفتند: «آیا خدا بشرى را به سِمَتِ رسول مبعوث کرده است؟» بگو: «اگر در روى زمین فرشتگانى بودند که با اطمینان راه مى‏ رفتند، البته بر آنان [نیز] فرشته ‏اى را به عنوان پیامبر از آسمان نازل مى ‏کردیم.

 طی این آیات گفته شده است که تنها تفاوت پیامبر اسلام(ص) با بشر عادی این است که یک روحی به نام جبرئیل قرآن را بر او القاء می کند و هیچ تفاوت دیگری با بشر عادی ندارد و هرچه از او می خواستند که معجزاتی را از خود نشان دهد، جز این پاسخی نداشت که من بشری عادی هستم و سبب این که مشرکان قریش به او ایمان نمی آوردند، به همین جهت بود که او را بشری عادی می یافتند.

در جای دیگر آمده است:

قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَاسْتَقیمُوا إِلَیْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکینَ (فصلت، 6)؛ بگو: «من، بشرى چون شمایم، جز اینکه به من وحى مى‏ شود که خداى شما خدایى یگانه است. پس مستقیماً به سوى او بشتابید و از او آمرزش بخواهید و واى بر مشرکان.»