سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

استشهاد آری، استشمام هرگز

وقتی من دلیل خصم و ایادی او را برای غصب طرح های تحقیقم و بذل و بخشش آنها به دیگران جویا می شوم، اظهار می کنند که موضوع این طرح ها حساس است. شما می خواهید یا احتمال دارد که در آن، قرآن را متنی تاریخمند و فاقد کارآیی در دوره معاصر معرفی کنید و جاودانگی و جهانی بودن قرآن را زیر سئوال ببرید یا بگویید که قرآن از فرهنگ زمانه تأثیرپذیرفته و اباطیل را تأیید کرده است یا افکار دکتر سروش را در آن بیاورید و یا می خواهید در آن فقه المقاصد را مطرح کنید. (نک: چالش های پیشاروی معرفت دینی معاصر؛ داستان غم انگیز طرح «تفسیر فراتاریخی قرآن...»؛  ظلمی دیگر در تصویب طرحی دیگر به نام همکاری دیگر)

وقتی می پرسم، شما این سخنان و استنباطات را بر اساس چه چیزی می گویید؟ آیا در طرح های تحقیق چنین چیزی آمده است یا من در یکی از نوشته هایم چنین چیزهایی را بیان کرده ام؟ پاسخ می دهند که نه، ولی ما مطئمن هستیم یا احتمال می دهیم.

به خاطر دارم، روزی از جایی من را احضار کردند. در آنجا آقای محترمی مقداری مرا سین جیم کرد. بعد از آن، من از او پرسیدم: «تلقی شما از افکار من چیست؟» او پاسخ داد: «ما داریم، افکار شما را تجزیه و تحلیل می کنیم. افکار شما بوی افکار دکتر سروش و وهابیت می دهد». من عرض کردم: «این را از کجا به دست آوردید؟ افکار دکتر سروش و وهابیت روشن است. من کدامیک از آنها را اظهار داشته ام؟ آیا هیچ موردی را یافته اید که من از آنان نقل کرده باشم؟ یا آیا حتی یک مورد از باورهای وهابیت را یافته اید که من به آن گرایش یافته باشم؟ آیا من عقاید شیعی چون امامت، عصمت، توسل، شفاعت و نظایر آنها را انکار کرده ام که شما چنین می فرمایید؟» او پاسخ داد: «ما شاهدی نداریم؛ بلکه ما از سخنان شما چنین استشمام می کنیم»؛ یعنی بو می کشیم و آنگاه چنان بویی به مشاممان می رسد. (نک: دین و مذهب من؛  من شیعه ام؛ عصمت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع))

این قصه مرا یاد آبگوشت های مادرم در ایام کودکی و نوجوانی می اندازد که در روستایمان وقتی دیزی را روی اجاق می نهاد و غُل غُل آن در می آمد، بوی مست کننده اش تا فاصله های زیادی استشمام می شد. گاهی هم شاید از فرط بوی آبگوشت، گربه ها سراغ دیزی می رفتند و آن را در می گرداندند و گوشت هایش را نوش جان می کردند.

من به این آقایان عرض می کنم: نه شما گربه اید که بو بکشید و نه سخنان من، آبگوشت است که بو بدهد. نیاز به بو کشیدن نیست. معانی سخنان من مشخص است. شما فقط می توانید به معنای عرفی یا عقلی سخنان من استناد کنید و با تکیه بر آن معانی، افکاری را به من نسبت دهید. شما حق ندارید، هر آنچه را که به ذهنتان رسید، به من نسبت دهید. (نک: اصول نقد دوستانه نظریات علمی)

من اینک در تحلیل و نقد این رویکرد ناصوابی که مخالفان در قبال نوآوری های و نظریه پردازی هایم دارند و بر اساس آن به تضییع حقوقم می پردازند، نکات ذیل را عرض می کنم:

 

1. حرمت انگ زدن به دیگران

من به جماعت خصم می گویم: شما تنها معنایی را می توانید به سخنان من نسبت بدهید که یا عرفی باشد و یا عقلی. به عبارت دیگر، معنای قابل انتساب به سخنان من نظیر هر سخن دیگر، یا عبارت از معنای وضعی و استعمالی است که هر یک از اهل زبان به آن معنا پی می برد و یا عبارت از لوازم عقلی و منطقی آن معناست که چگونگی استنباط آنها در منطق و اصول فقه معرفی شده است و هر عاقلی می تواند از آن استنباط کند. شما بیایید با استدلال نشان بدهید که معنای عرفی یا عقلی کدام سخن من چنان است که شما می فرمایید و گرنه، سوء ظن بردن و انگ زدن که کاری شرعی و اخلاقی نیست. اگر بنا بر چنین رویکردی باشد، دیگران هم می توانند به شما انگ بزنند و بگویند شما از خوارج و غلات و اخباری ها و طالبان هستید و یا می خواهید افکار خوارج و غالیان و اخباری ها و طالبان را ترویج کنید؛ اما چنین رویکردی هرگز صحیح نیست.

استنباط اگر مبتنی بر قواعد عرفی و عقلی نباشد، هیچ ارزش علمی ندارد و به لحاظ اخلاقی نیز چیزی جز سوء ظن بردن نیست. بنابراین استشمام یعنی سوء ظن بردن و این هم حرام و گناه کبیره به شمار می رود.

 

2. قصور خصم در فهم نظریات

مشکلی که مخالفان دارند، این است که اساساً از نظریات من آگاه نیستند و کارشان قیاس کردن است. به ادنی شباهتی، اظهار می دارند که پس تو می خواهی، همان نظریات وهابی ها یا دکتر سروش و یا دیگران را بگویی. گویا قدرت تمییز و تفکیک اندیشه ها را از همدیگر ندارند.

علتش هم این است که یا به اوهام خودشان رجوع می کنند و یا به سخنان دیگران اعتماد می کنند و افکار من را می خواهند از افواه دیگران به دست آورند؛ حال آن که هرگز این طریق صحیحی نیست. آنان باید افکارم را از نوشته های خودم استخراج کنند و یا از خودم استفسار نمایند. هیچ گاه نشده است که آنان بیایند طی جلسات متوالی و منظم ریز به ریز سخنانم را بشنوند و تمام ایرادات و سئوالات خودشان را از من پاسخ بگیرند. این هم نتیجه ای جز سوء فهم ندارد.

 

3. حرمت سوء ظن

محیط علمی با سایر محیط ها هیچ تفاوتی ندارد. چنان که سوء ظن در سایر محیط ها حرام است، در محیط های علمی هم حرام است. من به خصم و ایادی او می گویم: در طرح نامه پایان نامه تمام جزئیات تحقیقی که قصد انجام آن است، توضیح داده شده است. در آن، روشن شده است که رویکرد پایان نامه دفاع از قرآن و اسلام است. شما هم که علم غیب ندارید که با اطمینان اظهار می دارید، در پایان نامه چه خواهد آمد؛ پس چگونه با اطمینان اظهار می کنید که بعد در پایان نامه فلان مطلب باطل ثابت خواهد شد. بدون علم و از روی سوء ظن هم سخن گفتن که حرام است؛ پس چه مجوز شرعی برای چنین اظهاراتی دارید؟ آیا می خواهید اسلام و قرآن را با سوء ظن و تهمت و گناه حفظ کنید؟ اسلام و قرآن اساساً آمده است که جلوی سوء ظن و تهمت و گناه را بگیرد و بعد حالا شما می خواهید، با این چیزهایی که اسلام و قرآن با آنها مبارزه کرده است، از اسلام و قرآن دفاع کنید؟

 

4. وظیفه استاد راهنما

وظیفه ای که استاد راهنما در پایان نامه های دانشجویان دارد، این است که آنان را در مسیر تحقیق یاری کند؛ نه این که نظریاتش را بر آنان تحمیل نماید. مخالفان قیاس به نفس می کنند. تصور می کنند، همان طور که خود، دانشجویان را مجبور می کنند، همان نظریاتی را در پایان نامه مطرح کنند که خودشان قبول دارند، من نیز این گونه ام. این در حالی است که همواره سخن من به دانشجویان این است که:

اولاً، خود شما دانشجویان مسئول مطالبی هستید که در پایان نامه می آورید. شما حتی اگر نظریات من را هم قبول می کنید، خودتان باید از آنها دفاع کنید.

ثانیاً، به ایشان توصیه می کنم، گزارش مطالبتان توصیفی باشد؛ یعنی همه نظریات را اعم از مخالف و موافق با ادله اشان منعکس کنید و حتی هرگز موضع علمی خود را صریحاً، بیان نکنید و قضاوت را به خوانندگان خود بسپارید.

مخالفان می گویند، تو در پایان نامه ها نظریاتت را به دانشجو القاء می کنی یا می گویند، وقتی نوشتار پایان نامه های تحت راهنمایی تو را می بینیم، گویا صدای تو را در آنها می شنویم. تو می خواهی از طریق پایان نامه های دانشجویان اندیشه های خودت را مطرح کنی. البته گاهی هم می گویند که تو برای دانشجویان پایان نامه می نویسی. یا گاهی می گویند، تو نظریاتت را به دانشجو تحمیل می کنی و آنان را مجبور می کنی و نظریاتت را در پایان نامه بیاورند.

بیایید این سخنان را تحلیل کنید.

اولاً، آیا القای نظریات به دانشجویان جرم است؟ و آیا وظیفه استاد راهنما جز این است که نظریاتش را به دانشجویان القاء کند؟ و آیا شنیدن صدای استاد راهنما در پایان نامه گناه است؟

راز این که گفته شده است، صدای من در پایان نامه ها شنیده می شود، کثرت راهنمایی هایی است که من به دانشجویان می کنم. توصیه من به دانشجویانم این است که اگر حتی یک صفحه هم از پایان نامه خود می نویسید، برایم ارسال کنید و نگذارید، مطالبتان تلنبار شود که من فرصت دقت نظر و راهنمایی مؤثر برای شما نداشته باشم. بسا پایان نامه هایی هست که دانشجو حدود صد فایل از پایان نامه اش را به تدریج برایم ایمیل می کند و من در حواشی راهنمایی های خود را یادداشت می کنم و برایش می فرستم. این خیلی طبیعی است که حضور من در پایان نامه دانشجو بسیار محسوس باشد. آیا تلاش من برای دانشجویان ستایش برانگیز است یا سرزنش برانگیز؟ آیا راهنمایی های شما صحیح است که بعد از اتمام پایان نامه یک نگاه سرسری به آن می اندازید و کل راهنمایی های شما از یک صفحه تجاوز نمی کند یا راهنمایی های من که بسا به ازای مطالب دانشجو، در حواشی پایان نامه راهنمایی های لازم را یادداشت می کنم؟ نتیجه راهنمایی های شما چیست؟ جز یک پایان نامه مفلوک و دورانداختنی؟ نتیجه راهنمایی های من چیست؟ جز این که پایان نامه های کارشناسی ارشد تحت راهنمایی من به اندازه رساله های دکتری و بلکه بیش از آن ارزش علمی دارد؟

ثانیاً، تحمیل نظر به دانشجو از تهمت های مخالفان است. کاش از خود دانشجویان نظرخواهی می کردند و آنگاه اظهار نظر می فرمودند. من بسیاری از دانشجویان را می توانم برشمارم که نتایج پایان نامه اشان مخالف نظریات من بوده است که از آن جمله می توان به پایان نامه ای با عنوان «معناشناسی اسلام در قرآن» یاد کرد.

ثالثاً، مگر من اگر بخواهم نظریاتم را بیان کنم، جایی بهتر از پایان نامه های دانشجویانم ندارم؟ کدام عاقلی می آید، در حالی که می تواند خود، کتاب و مقاله بنویسید یا در وبلاگ مطالبش را منتشر کند، افکارش را در پایان نامه های دانشجویان بیاورد که هیچ فایده ای برای او ندارد و چندان کسی به آنها مراجعه نمی کند؟ اساساً، من هیچ تمایلی به راهنمای پایان نامه ندارم. پیش تر چند سال، به طور کلی هیچ پایان نامه ای نمی گرفتم. این اصرار دانشجویان است که مرا به پذیرش راهنمایی پایان نامه می کشاند. چقدر باید، آدم ساده اندیش باشد که تصور کند، من می خواهم از طریق پایان نامه دانشجویان، افکارم را منتشر کنم. من هیچ ترسی از انتشار افکارم ندارم؛ چرا که همه افکارم در چارچوب اصول و ضروریات دین اسلام و مذهب حقه تشیع است. من به خصم گفته ام: من چندین کتاب و مقاله و بیش از هزاران صفحه مطلب وبلاگی نوشته ام. بروید بگردید، اگر یک مورد مطلب خلاف اصول و ضروریات دین و مذهب یافتید، به من نشان دهید.

 

5. ضرورت رفتار علمی و منطقی

به قول ابن سینا «نحن ابناء الدلیل، نمیل حیث یمیل»؛ ما طرفدار دلیل هستیم، به هر نظری که دلیلی داشته باشد، به آن گرایش پیدا می کنیم. در روایات نیز آمده است که حکمت را بگیرید، ولو از اهل شرک یا اهل نفاق باشد. اصل، صحت اندیشه است؛ نه صاحب اندیشه. در روایت است که «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال»؛ بنگرید که چه گفته می شود؛ نه این که چه کسی سخن می گوید. به فرض این که دکتر سروش یا وهابی ها اندیشه ای را اظهار کرده باشند که با ادله معتبری پشتیبانی بشود، چه اشکال دارد که آن اندیشه را از آنان گرفت؟

البته این صرف فرض است و این بدان معنا نیست که من اندیشه ای را از آنان گرفته ام. باور من این است که من بیش از همه از اندیشه های علامه طباطبایی و آیت الله معرفت تأثیر پذیرفته ام. هرچند که این بزرگواران نیز از نظیر چنین اتهاماتی مصون نبودند. یکی از دوستانی که شاگرد آیت الله معرفت بود، می گفت: «ایشان را متهم کرده بودند که سنی است و افکار سنی دارد. ما در دفتر یکی از مراجع طی جلسات متعددی تمام اتهامات آنان را به طریق علمی رد می کردیم؛ اما آنان هرگز نمی پذیرفتند و ما دریافتیم که سخن گفتن با این جماعت فایده ای ندارد و لذا ما آن جلسات را بدون هیچ نتیجه ای متوقف کردیم».

 

6. حربه مخالفان نوآوری و نظریه پردازی

مخالفان همواره در میدان بحث و استدلال علمی کم می آورند. سوابق علمی آنان هم نشان می دهد که هیچ مقاله علمی پژوهشی ارزشمندی ندارند و هیچ گونه نوآوری و نظریه پردازی ارزشمندی در کارنامه علمی آنان مشاهده نمی شود؛ لذا همواره میدان بحث علمی را خالی می کنند. باری، من به خصم گفتم: بیایید در حضور اعضای هیئت علمی یا دانشجویان با هم مناظره کنیم و قضاوت را به آنان بسپاریم تا آنان داوری کنند که اندیشه و عمل چه کسی درست است؛ اما او اظهار داشت که من حاضر نیستم.

گاهی مشاهده می شود، مخالفان حاضرند، در جلسات گعده ای خود، جک های زشت را برای همدیگر تعریف کنند و قهقهه سر دهند و دیگران را مسخره کنند و از همدیگر غیبت کنند و به دیگران تهمت بزنند؛ اما حاضر نیستند، به بحث و یا مناظر علمی که باعث رفع سوء تفاهمات و نشاط و رشد علمی است، اهتمام بورزند.

کار مخالفان در محیط علمی، گردن کلفتی و زورگویی و رفتار بی منطق و خارج از اخلاق و قانون و شرع است و اگر آنان این حربه را نداشتند، هرگز در محیط علمی نمی توانستند، اظهار وجود کنند. اگر یک محیط شایسته سالار و فرهیخته محوری داشتیم، نباید چنین کسانی را اساساً در محیط علمی بیابیم، چه رسد به این که در مصادر امور قرار بگیرند و به اتخاذ تصمیم راجع به دیگران بپردازند و حقوق آنان را تضییع کنند. (نک:  گناهان کبیره در ماجرای پرونده سازی محاکمه)

 

7. سرانجام قصه من

در این روزها نوشته های وبلاگ مرا روزانه صدها نفر از سراسر ایران و بلکه سراسر جهان ملاحظه می کنند و قصه مرا دنبال می کنند که سر انجام چه خواهد شد. من عرض می کنم، سرانجام قصه من از دو حال بیرون نیست و در هر حال پیروزی از آن این بنده ناچیز خداست:

الف. سرانجام شوم: یک احتمال این است که خصم همچنان بر خر بداخلاقی و قانون شکنی و اعمال خلاف شرع خود سوار خواهند بود تا آنجا که به قصد نهایی خود که اعدام و یا حداقل اخراج از دانشگاه باشد، برسند؛ چنان که اتهامات سراسر کذب آنان در جریان محاکمه همین را هدف گرفته بود. البته من هیچ بیمی از این اهداف شوم ندارم. نه عمرمان دست خصم است و نه روزیمان. خدای ما بزرگ است.

منتها، من باید بکوشم، هزینه این کارشان را زیاد کنم؛ به گونه ای که خسر الدنیا و الآخره شوند و هم در دنیا به زشتی از آنان یاد کنند و هم در آخرت هیچ حجت شرعی در برابر خدای منتقم نداشته باشند.

به خاطر دارم، همان مسئول محترمی که طی نامه ای به هیئت بدوی، وبلاگ مرا پایگاه افکار منحط وهابیت خوانده و مرا به محاکمه کشیده بود، به من می گفت: «ما بسیاری را محاکمه می کنیم و بی سر و صدا، محاکمه انجام می شود؛ اما تو چرا این قدر سر و صدا می کنی و موضوع را به وبلاگت می کشانی. همه به ما مراجعه می کنند و می گویند که مگر این نکونام چه کرده است که می خواهید او را محاکمه کنید». من عرض کردم: «من را دارند (دارید)، خفه می کنند (می کنید)، حال می گویید، آخ هم نکش». او گفت: «خب، این را در داخل دانشگاه و به مسئولان بگو، چرا آن را به وبلاگ می کشانی؟» من عرض کردم: «این جماعت خصم، هرجا رسیده اند، بر ضد من بد گفته و من را تخریب کرده اند و من ناگزیرم، همان طور که آنها همه جا مرا تخریب کرده اند، من نیز به طور گسترده و در وبلاگم به دفاع از خودم بپردازم». (نک: ماجرای عبرت آموز محاکمه اینجانب؛ متن دفاعیه ماجرای محاکمه) 

این گزارش به روشنی نشان می دهد که تنها بیم خصم این است که جامعه، با اقدامات خلاف اخلاق و قانون و شرع آنان همراهی نکند و سرانجامی جز آبرو ریزی و سرافکندگی دنیوی برایشان نداشته باشد. البته من سرافکندگی و شرمندگی اخروی را هم به ایشان مژده می دهم. مطئمن باشند که در آخرت نیز از این اقداماتشان سربلند بیرون نخواهند آمد و جهنم را برای خود خریده اند.

البته در این دنیا هم کاری از پیش نخواهند برد؟ مگر تا کی می خواهند، مرتکب اعمال خلاف اخلاق و شرع و قانون بشوند؟ بالاخره مسئولان پاک اندیش جلوی این نیروهای خودسر را خواهند گرفت. همیشه وجدان های بیدار و افراد پاکی در میان مسئولان هستند که جلوی این اقدامات را می گیرند. مگر همین جماعت خصم نبودند که مرا با اتهامات سنگین و سراسر دروغ و تهمت به هیئت بدوی دانشگاه کشاندند؟ آیا به نتیجه دلخواهشان رسیدند؟ سرانجام هیئت محترم بدوی دانشگاه اعلام کرد که هیچ یک از این اتهامات محرز نیست.

ب. سرانجام خوب: احتمال دیگر این که جماعت خصم از خر بداخلاقی و اعمال خلاف شرع و قانون پیاده شوند و ما مثل دو تا دوست با هم به گفتگو بنشینیم و سوء تفاهمات را برطرف کنیم و گردن کلفتی و سرگردنه گیری را به مباحثات و مناظرات دوستانه علمی تبدیل کنیم و از پناسیل علمی من برای ایجاد نشاط علمی بهره برداری شود. من به این نوع سرانجام امید بسیار دارم. جهتش این است که:

اولاً، چنین اهتمامی مورد تأکید مقام معظم رهبری است و قوانین و راهکارهای خوبی در قوانین برای نوآوری و نظریه پردازی و نقد و مناظره پیش بینی شده است و مسئولان محترم نظام و حتی مراجع عظام تقلید هم بر آن تأکید دارند.

به واقع، خصم در حال حاضر دارد بر خلاف سیل خروشان عقلانیت و اخلاق حاکم بر جهان و کشور شنا می کند و این سرانجامی جز شکست فضاحت بار نخواهد داشت.

ثانیاً، به طور عملی نیز برخی از همکاران چنین رویکردی را آغاز کرده اند که تفصیل آن را ان شاء الله در پست دیگر شرح خواهم داد. اجمالاً، عرض بکنم که یکی از همکاران محترم در درس «زبان قرآن»، چهار جلسه از من دعوت کرد که نظریه خودم را درباره زبان قرآن در کلاس درس دکتری اش برای دانشجویان تشریح کنم و این جلسات در عین حالی که با نقدهای جدی همراه بود، اما با عزت و احترام و نشاط زاید الوصف همگی خاتمه یافت و من پیوسته از ایشان تشکر کرده ام و اکنون نیز به این وسیله از او تشکر می نمایم و به جماعت خصم عرض می کنم، این یک الگوی رفتار دوستانه علمی است. شما را بار دیگر دعوت می کنم، بیایید از چنین الگویی تبعیت کنید. نه این که با گردن کلفتی، از پاسخگویی منطقی سرباز بزنید و در پاسخ من که دلیل شرعی یا قانونی اقدام ظالمانه اتان را خواسته ام، بفرمایید: «من وظیفه ندارم، به شما پاسخ بدهم. من به مافوقم پاسخگو هستم». بعد از پاسخگویی به مافوقتان هم طفره بروید. یا مثل دزدان سرگردنه طرح های پایان نامه مرا غاصبانه بگیرید و به دیگران بسپارید. به شما مسئولیت داده شده است که مقررات را اجرا کنید؛ نه این که به حقوق زیرمجموعه دست اندازی کنید.  

ثالثاً، به تدریج همه همکاران از حقایق آگاه خواهند شد و دیگر به اقدامات غلط خصم تن نخواهند داد و دیگر هرگز ذره ای از موازین قانونی و شرعی تخطی نخواهند نمود. خصم همیشه نخواهد توانست از بی اطلاعی همکاران سوء استفاده کند و از آن به نفع اقدامات خصمانه خود بهره برداری نماید. (نک: حرمت نقض مقررات دولتی در محیط علمی؛ حرمت غصب طرح های تحقیق)

رابعاً، کم کم هیمنه خصم فرو خواهد ریخت و آنان که من را محق می دانند؛ اما از ترس سکوت کرده و با خصم همراهی می کنند، دیگر ترسشان برطرف خواهد شد و جرئت دفاع از مظلوم را به خود خواهند داد.

واقعاً خیلی جالب است. من به یکی از همکاران عرض کردم: تو می دانی که به من ظلم می شود، پس چرا از من حمایت نمی کنی؟ پاسخ داد: «من شجاعت تو را ندارم. من متهم خواهم شد و بعد از نان خوردن خواهم افتاد». بسیاری از همکاران که مرا می بینند، می گویند: «بنویس که تو حرف دل ما را هم می نویسی؛ اما ما جرئت تو را نداریم. به علاوه ما قسط داریم و نمی خواهیم از نان خوردن بیافتیم».

لینک های مرتبط: داستان هایی در زمینه نقد خصمانه نظریات علمی ؛ نقد علمی یا محاکمه عالم؛ اخلاق اسلامی در نقد علمی؛  شیوه نقد نظریه؛  خطوط قرمز آزاداندیشی و نظریه پردازی


حساسیت های مخالفان در زمینه نظریه پردازی های اینجانب

نوآوری ها و نظریه پردازی های من برای مخالفان مایه حساسیت شده است. هر وقت ما یک نظریه یا زاویه دید جدیدی را مطرح می کنیم، حساسیت های آنان برانگیخته می شود و می کوشند، جلوی آنها را بگیرند. برخی از مهم ترین نظریات و زاویه های دید جدیدی که اینجانب مطرح کرده و حساسیت مخالفان را بر انگیخته، به قراری است که در پی می آید.

 

1. اصالت ظاهر و سیاق آیات قرآن

گفتنی است، به باور من، ما نباید قرآنی را که به طور متواتر نقل شده و آن را هزاران و میلیون ها نفر نسل اندر نسل به ما انتقال داده اند، محکوم روایات آحادی بکنیم که با ظاهر و سیاق آیات قرآن مخالف اند. چنین کاری نه با عقل سازگار است و نه با احادیثی که از معصومین(ع) در زمینه حجیت مستقل قرآن و حاکمیت قرآن بر روایات نقل شده است. بر اساس این باور، می گویم: تمام روایاتی که با ظاهر و سیاق آیات قرآن مخالف است، نباید اساس تفسیر آیات قرآن قرار داده شود و با تکیه بر آنها انسجام و پیوستگی آیات قرآن را از هم بگسلیم. به همین رو می گویم، ما نباید مفاهیمی را به آیات قرآن تحمیل کنیم که از ظاهر و سیاق آیات بر نمی آیند و یا با معنای ظاهری و سیاقی آیات ملازمه منطقی ندارند. من بر پایه همین دیدگاه، تمام روایاتی را که طی آنها آیات قرآن بر ائمه به شکل بی ربطی تطبیق داده شده اند، مردود می شمارم. (نک: مهجوریت سیاق قرآن کریم؛ متن دفاعیه بررسی تطبیقی بافت در تفسیر و زبان شناسی)

یک نمونه از آن روایات این است که آورده اند، در آیات «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ * بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ * ... * یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ» (رحمن، 19-22) مراد از «بحرین» علی(ع) و فاطمه(س) و مقصود از «برزخ» پیامبر(ص) و منظور از «لؤلؤ» و «مرجان» حسن(ع) و حسین(ع) است. من می گویم، اگر بر مغز یک عرب که قرآن به زبان او نازل شده، پتک هم کوبیده شود، هرگز این معانی در نمی آید. این آیات در سوره «الرحمن» است که در مکه و خطاب به مشرکان مکه نازل شده است. مشرکان مکه چگونه از این آیات به پنج تن دلالت می شدند؛ در حالی که نه کسی نام ایشان را بحرین و برزخ و لؤلؤ و مرجان نامیده بود و در مکه نه علی(ع) و فاطمه(ص) با هم ازدواج کرده و نه حسن(ع) و حسین(ع) متولد شده بودند. شایان ذکر است، در تفسیر فرات کوفی ذیل این آیات به امام صادق(ع) نسبت داده شده است که فرمود: «علی و فاطمة [بحران عمیقان لا یبغی أحدهما على صاحبه‏] جاءهما النبی فأدخل رجلیه [رجله‏] بین فاطمة و علی یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ الحسن و الحسین؛ علی(ع) و فاطمه(س) دو دریای ژرف اند. یکی بر دیگری ستم نمی کند. پیامبر(ص) به نزدشان آمد و ‏[دو‏] پایش را میان فاطمه(س) و علی(ع) داخل کرد؛ پس آنگاه حسن(ع) و حسین(ع) از آن دو بیرون می آیند» (تفسیر فرات الکوفی، ص 460).

تردیدی نیست که چنین بیانات خلاف قرآن و توهین آمیزی قابل انتساب به ائمه(ع) نیست. این روایت از محمد فزاری نقل شده است که به غلو متهم است و نوعاً روایاتی که طی آنها ائمه(ع) به شکل بی ربطی بر آیات قرآن تطبیق شده اند، از سوی غالیان جعل گردیده اند.

من به حکم عقل و نیز روایات معصومین(ع) از جمله روایات عرضه که طی آن، ایشان امر فرموده اند، روایاتشان را بر قرآن عرضه کنیم و اگر با آن مخالف بود، دور بیافکنیم، تمام روایاتی را که مخالف ظاهر و سیاق آیات قرآن است و هیچ ملازمه منطقی نیز با آیات قرآن ندارند، دور می افکنم. این حساسیت شدید مخالفان را برانگیخته است تا آنجا که من را وهابی و وبلاگم را پایگاه وهابیت خوانده اند؛ ولی آیا آنان که قرآن را بر خلاف تأکیدات معصومین(ع) این گونه فرو می کاهند که هر معنای بی ربطی را به آن نسبت می دهند، شیعه ناب هستند و من که منویات معصومین(ع) را دنبال می کنم، وهابی ام؟ زهی انصاف و مروت! گفتنی است که من به نظر آیت الله بهجت گرایش دارم که اگر ما بخواهیم، حقانیت شیعه و اهل بیت(ع) را ثابت کنیم، بهتر است، به روایاتی استناد کنیم که در کتب اهل سنت آمده است. من هرگز استناد به بسیاری از آیات قرآن را که هیچ صراحتی در زمینه اهل بیت(ع) ندارد، برای اثبات حقانیت ایشان صحیح نمی دانم. (نک: من شیعه ام؛ دین و مذهب من)

 

2. تفسیر تاریخی قرآن

من بر این باورم که هر متنی تاریخمند است و کمابیش متناسب با شرایط و مقتضیات تاریخی خودش پدید می آید و لذا با تاریخ پیدایشش وابستگی های تنگاتنگی دارد. بر همین اساس، ما برای این که مقاصد یک متن را به درستی فهم کنیم، باید آن شرایط و مقتضیاتی را که باعث پیدایشش شده است، مورد مطالعه قرار دهیم. قرآن نیز از این قاعده مستثنا نیست و لذا برای کشف مراد الهی از آیات قرآن باید، آنها را در همان بستر تاریخی نزولش فهم و تفسیر کنیم؛ یعنی به همان قرائن و اطلاعاتی مراجعه نماییم که در زمان و مکان نزول وجود داشته است؛ نظیر سیاق آیات، آیات مشابه، مخاطبان آیات، فضای کلی زمان و مکان نزول آیات، و رویدادهای مقارن نزول آیات. البته معتقدم، این معنا، همه معنای آیات قرآن نیست. قرآن علاوه بر معنای مراد که من آن را «معنای عرفی» می نامم، از معانی عقلی بی شماری برخودار است که با تفسیر فراتاریخی آیات آشکار می شود.

حساسیت مخالفان نسبت به «تفسیر تاریخی قرآن» به طور عمده از زمانی پدید آمد که من یک پایان نامه ای را با عنوان «تفسیر تاریخی سوره مائده» به انجام رساندم و دانشجوی مربوط علیرغم تأکیدم بر این که رویکردش در گزارش پایان نامه توصیفی باشد و به همراه نظریاتی که خود به آن می رسد، به ذکر نظریات مشهور هم اهتمام کند، فقط نظریات خودش را که البته در بسیاری از موارد با نظر خودم موافق بود، در پایان نامه اش منعکس کرد. این موجب شد، از سوی یکی از داوران پایان نامه غائله ای به پا شود و بعد از آن، مخالفان نسبت به تفسیر تاریخی قرآن آلرژی پیدا کردند. البته آنان از نفس تفسیر تاریخی آلرژی ندارند؛ چون آن را برای خودشان تصویب می کنند؛ بلکه از این که چنین موضوعاتی را برای اینجانب تصویب کنند، آلرژی دارند. تفاوتی که دیدگاه من با ایشان دارد، این است که من هرگز ظاهر و سیاق آیات قرآن را محکوم روایات آحادی که مخالف قرآن است، نمی کنم. (نک:   تاریخ گذاری و تفسیر تاریخی قرآن در بوته نقد؛ کلیاتی درباره تفسیر تاریخی قرآن؛ تفسیر تاریخی قرآن کریم ؛ متن دفاعیه «تفسیر تاریخی سوره انفال»)

 

3. تفسیر فراتاریخی قرآن

روزی خدمت یکی از مسئولان محترم دانشگاه قم رسیده بودم. ایشان فرمودند: «برای کاهش حساسیت ها، شما بیایید، تا حالا هرچه گفتید، حال، بر عکسش بگویید». البته این کار برایم مقدور نبود؛ چون من بر اثر مطالعه و تحقیق به نظریاتی رسیده ام و این نظریات بر ادله معتبری مبتنی است و لذا وجهی ندارد، بر عکس آنچه که تاکنون گفته ام، اظهار نظر بکنم. منتها کوشیدم، نظریاتی را که جنبه اثباتی دارد و با نظریات مشهور موافق است، مطرح کنم. نظریه «ضرورت تفسیر فراتاریخی از قرآن» از آن جمله بود. من بر این نظرم که اگرچه قرآن متنی تاریخمند است و متناسب با شرایط عصر پیامبر اسلام(ص) و عرب حجاز نازل شده، اما می توان از آن قواعدی کلی و فراتاریخی استخراج کرد که برای همه اعصار و امصار کارآیی دارد. البته منکر این معنا هم نیستم که بسیاری از گزاره های قرآن فراتاریخی است و به اصطلاح علما، گزاره های حقیقی و طبیعی است؛ نه خارجی و ناظر به خصوص مصادیق عصر و مصر نزول. منتها معتقدم، کلیت متن قرآن تاریخی و ناظر به شرایط و مقتضیات عرب حجاز عصر پیامبر(ص) نازل شده است.

باز ملاحظه شد، آلرژی مخالفان تحریک شد و مانع شدند که طرح پایان نامه ای با عنوان «تفسیر فراتاریخی قرآن با تکیه بر دیدگاه علامه طباطبایی و آیت الله معرفت» به راهنمایی اینجانب تصویب شود و بر خلاف قانون و شرع و اخلاق، آن را به نام یکی دیگر از همکاران ثبت نمودند. تا کنون نیز علیرغم چند ماه پی گیری، خصم از پاسخگویی نسبت به این اقدام غیر قانونی و غیر شرعی و غیر اخلاقی طفره رفته است. او که به من گفته بود، تنها به مافوقش پاسخگوست، پی گیری من نشان داد که به مافوقش هم پاسخگو نیست. من خواسته بودم، دلیل شرعی یا قانونی این اقدام را به من بگوید؛ اما گویا می خواهد روز قیامت در محکمه عدل الهی به من پاسخ دهد. (نک: داستان غم انگیز طرح «تفسیر فراتاریخی قرآن قرآن با تکیه بر دیدگاه علامه طباطبایی و آیت الله معرفت.»؛  تفسیر تاریخی، فراتاریخی و فرهنگی قرآن ) 

 

4. معناشناسی قرآن

من کتابی تصنیفی به نام «درآمدی بر معناشناسی قرآن» نوشته ام و طی آن مبانی و روش معناشناسی واژگان و عبارات قرآن را توضیح داده ام. در آن گفته ام که واژگان و تعابیر قرآن را می توان به دو روش معناشناسی کرد: معناشناسی تاریخی و معناشناسی توصیفی. مراد از معناشناسی تاریخی شناخت چگونگی حدوث و تطور معنایی واژگان و تعابیر قرآن در دوره های قبل از قرآن و دوره قرآنی و دوره های بعد قرآنی است. مقصود از معناشناسی توصیفی شناخت معنای مراد واژگان و تعابیر قرآن و نیز حوزه معنایی آنهاست.

دو عنوان پایان نامه با عناوین «معناشناسی اسلام در قرآن» و «معناشناسی آیه در قرآن» به نام من تصویب شد و من علیرغم آن که تلاش داشتم، موجبات آلرژی مخالفان را فراهم نکرده باشم، طرح یک پایان نامه دیگر را به نام «معناشناسی امامت در قرآن» با این که دانشجو با راهنمایی من تکمیل کرده بود، پس از جلب رضایت دانشجو، از یکی از همکاران تقاضا کردم، راهنمایی آن را بر عهده بگیرد و خودم هم مشاورت آن را پذیرفتم؛ اما در زمان دفاع یکی از مخالفان که پایان نامه را جهت داوری به او داده بودند، غائله ای به پا کرد که قصه اش را پیش تر گفته ام. ایشان فرموده بودند که من از ناراحتی شب خوابم نبرده است. این در حالی بود که در آن پایان نامه هیچ اصل و ضروری دینی و مذهبی انکار نشده بود و استاد راهنمایش هیچ ایرادی بر مطالب آن پایان نامه ندیده بود. به نظر می رسد، بعد از آن بود که گفتند: معناشناسی واژگان قرآن حاصلی ندارد و دیگر هیچ طرحی با این عنوان نباید تصویب شود و بلکه به طور کلی گفتند که اساساً نباید هیچ پایان نامه ای به راهنمایی و حتی مشاورت او تصویب شود. بر همین اساس، دو طرح به نام های «معناشناسی عهد در قرآن» و «معناشناسی دین در قرآن» را به بهانه تکراری بودن رد کردند. این در حالی است که با روش پیشنهادی اینجانب هرگز تاکنون هیچ موضوعی جز آن موضوعاتی که خود استاد راهنمای آنها بودم، تحقیق نشده است. (نک:  روش تحقیق در معناشناسی مفردات قرآن کریم ؛  گزارش دفاعیه معناشناسی واژه قرب در قرآن کریم؛ متن دفاعیه معناشناسی ربّ در قرآن)

 

5. عرفی بودن زبان قرآن

من در زمینه زبان قرآن بر این باورم که قرآن به زبان خطابه ای معیار عرب حجاز عصر پیامبر(ص) نازل شده است و دو ترمی در مقطع دکتری درس «زبان قرآن و هرمنوتیک» را تدریس می کردم و برای آن سه منبع مشخص کرده بودم. یکی کتاب «زبان قرآن و مسائل آن» نوشته دکتر سعیدی روشن و دوم، کتاب «درآمدی بر هرمنوتیک» تألیف دکتر واعظی و سوم، کتاب «درآمدی بر معناشناسی» اثر خودم. مخالفان گفتند که فلانی با طرح نظریه خودش، هارمونی مباحث ما را بر هم می زند. او پیش دانشجوها پفک می ریزد و دانشجوها تغییر ذائقه می دهند و بعد سخنان ما را نمی پذیرند؛ لذا باید این درس از او گرفته شود. در پی آن، این درس را که برای رشته دکتری «تفسیر تطبیقی» بود، به بهانه تقلیل واحدها به کلی حذف کردند و یک درس به نام «زبان قرآن» را هم که برای رشته دکتری علوم قرآن و حدیث بود، به همکار دیگری سپردند.

بعد هم آمدند، یک پایان نامه ای را در نقد نظریه اینجانب تصویب کردند و هر چه به ذهن مبارکشان رسید، به ما بستند. به دانشجو هم تأکید کردند که هرگز پایان نامه ات را تا بعد از دفاع به فلانی نشان نده. (نک:  داستان هایی در زمینه نقد خصمانه نظریات علمی)

 

6. آراء و نظریات جدید

درسی به نام «آراء و نظرات جدید در علوم قرآن و حدیث» در مقطع کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث وجود دارد که چند ترمی من عهده دار تدریس آن بودم. من به اقتضای درس به طرح دیدگاه های جدید می پرداختم و برای کنفرانس کلاسی و تحقیقات دانشجویان هم موضوعات چالشی درس را قرار می دادم تا تحقیقات خود را در کلاس عرضه کنند. بعد مشاهده کردم که مخالفان از طرح این مباحث که همگی هم در چارچوب اصول و ضروریات دین و مذهب بود، برآشفته شدند و اتهام بستند که فلانی در کلاس درسش شبهه افکنی می کند و گفتند که ما ناگزیریم، کلاس های درس خود را به پاسخگویی به شبهات فلانی سپری کنیم. حتی جوسازی کردند تا آنجا که یکی از اعضای هیئت علمی گروه دیگر تحریک شد، نامه ای را به یکی از مسئولان دانشگاه بنویسد و مرا به عنوان شبهه افکن به محاکمه بکشاند. (نک:  نقد علمی یا محاکمه عالم)

واقعاً، جالب است، اگر من شبهه افکنی می کردم، چرا این مخالفان نتوانستند، حتی یک مورد را در هیئت بدوی ثابت کنند؟ واقعیت امر آن است که مخالفان می پندارند، نظریات خودشان عین اسلام و مذهب است و هرچه با نظریاتشان مخالف باشد، شبهه و ضد دین و مذهب است. (نک: ماجرای عبرت آموز محاکمه اینجانب؛ متن دفاعیه ماجرای محاکمه؛  گناهان کبیره در ماجرای پرونده سازی محاکمه

به موجب این آلرژی که در میان مخالفان پیدا شد، گفتند که دیگر این درس را فلانی تدریس نکند و آن را به یکی دیگر از همکاران سپردند. این در حالی بود که خود دانشجویان از تدریس اینجانب بسیار راضی بودند و بعد از آن، دانشجویان بعدی طومار پر می کنند که این درسشان را به اینجانب بسپارند. معمولاً، دانشجویان ارشد و دکتری، همواره اینجانب را یکی از معدود استادانی بر می شمارند که از کلاسشان مطالب علمی تازه و سودمندی را فراگرفتند.

 

7. جغرافیای نزول قرآن

من بر این نظرم که همان جغرافیایی که معهود عرب عصر نزول بوده، در قرآن بازتاب یافته است و بر این اساس، پایان نامه ای را با عنوان «جغرافیای تاریخی قرآن» راهنمایی کردم. اما پس از آن، از تصویب موضوع مشابه آن که عبارت بود از «جغرافیای گیاهی قرآن» خودداری کردند و بهانه اشان این بود که این موضوع کار شده است؛ حال آن که هرگز چنین نیست. گویا مخالفان نسبت به عنوان «جغرافیا» هم آلرژی پیدا کردند. (نک:  متن دفاعیه پایان نامه جغرافیای تاریخی قرآن)

ظاهراً، این طور که پیش می رود، مخالفان به تدریج به تمام موضوعاتی که از دهان و قلم اینجانب بیرون می زند، آلرژی پیدا می کنند و لذا بعد معلوم نیست، چه باید کرد. البته در حال حاضر افرادی که این گونه از نظریات نوی اینجانب دچار حساسیت شده اند، اندک اند؛ اما وای به روزی که این حساسیت به تمام یا اغلب افراد روی بیاورد. ظاهراً، در آن روز چاره ای نیست، جز این که ترک وطن کرد و به دیاری دیگر مهاجرت نمود. آورده اند که روزی یک شخصی به دهی رفته بود که همه آنان دچار حساسیت شده بودند و تنشان را می خاراندند. تنها کسی که تنش را نمی خاراند، همان شخص تازه وارد بود: مردم ده گفتند: این شخص بیمار است. او را از ده بیرون کنید. مبادا ما هم به بیماری او دچار بشویم.

تلقی من این است که حساسیت داشتن نسبت به طرح نظریات جدید هرگز عقلائی نیست. باید مجال طرح نظریات جدید به خصوص آنهایی که در چارچوب اصول و ضروریات دین و مذهب است، داده شود و بعد با رعایت اصول اخلاقی و شرعی و عقلی و علمی به نقد دوستانه آن نظریات اهتمام شود تا از رهگذر تضارب آراء، رشد و نشاط علمی به وجود آید و دانشجویان نسبت به تحصیلات دانشگاهی احساس خسارت و بیهودگی نکنند. (نک:  اصول نقد دوستانه نظریات علمی؛ اخلاق اسلامی در نقد علمی؛  شیوه نقد نظریه؛  خطوط قرمز آزاداندیشی و نظریه پردازی؛  قصه پرغصه آزاداندیشی و نظریه پردازی )


اصول نقد دوستانه نظریات علمی

آنچه اینک ملاحظه می کنید، تنها بیانگر برخی از مهم ترین اصول اخلاقی در نقد نظریات علمی است. من در اینجا از رهگذر بیان این اصول اخلاقی، مخالفان را دعوت می کنم، اگر قصد نقد مطالب اینجانب را دارید، بیاید دوستانه نقد کنید. برخی از مهم ترین این اصول، آن چنان که آیات و روایات به ما رهنمود می دهند، از این قرار است:

 

1. رفتار دوستانه در نقد سخن مخالف

در نقد علمی باید رفتاری دوستانه پیشه کنیم. ما باید آن کسی را که نظریه اش را نقد می کنیم، جای خودمان بگذاریم. ببینیم که آیا اگر نظریه ما این چنین نقد می شد، راضی بودیم؟ آیا اگر دو تا دوست بخواهند نظریه یکدیگر را نقد کنند، این گونه رفتار می کنند؟ من از آن استاد محترمی که مانع گفتمان میان من و دانشجویش شد، می پرسم، آیا اگر نظریات خود شما این چنین نقد شود، خوشنود هستید؟ آیا خودتان می پذیرید که بدون شنیدن تمام سخنانتان در زمینه نظریه اتان، به نقد آن پرداخته شود؟ آیا شما می پذیرید، سخنان شما تفسیر به رأی شود و معنایی به سخن شما نسبت داده شود که منظور شما نیست؟ در این زمینه مناسب است، به روایات ذیل توجهی داشته باشیم.

امام علی(ع) به فرزندش فرمود: یا بُنَی تَفَهَّمْ وَصِیتِی، وَ اجْعَلْ نَفْسَک مِیزَاناً [فِیمَا] بَینَک وَ بَینَ غَیرِک، فَأَحْبِبْ لِغَیرِک مَا تُحِبُّ لِنَفْسِک وَ اکرَهْ لَهُ مَا تَکرَهُ لِنَفْسِک، وَ لَا تَظْلِمْ کمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ(تحب أن لا تظلم)، وَ أَحْسِنْ کمَا تُحِبُّ أَنْ یحْسَنَ إِلَیک وَ اسْتَقْبِحْ لِنَفْسِک(مِنْ نَفْسِک) مَا تَسْتَقْبِحُ‍هُ مِنْ غَیرِک، وَ ارْضَ مِنَ النَّاسِ [لَک] بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِک‏ وَ لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ بَلْ لَا تَقُلْ کلَّ مَا عَلِمْتَ مِمَّا لَا تُحِبُّ أَنْ یقَالَ لَک؛ ای فرزندم، سفارشم را دریاب و خویش را میان خود و دیگری میزان قرار ده و برای دیگری دوست داشته باش، آنچه را که برای خود دوست می داری و برای او ناخوش داشته باش، آنچه را برای خود ناخوش می داری و ستم مکن؛ چنان که خود دوست نداری به تو ستم شود و نیکی کن؛ چنان که خود دوست داری به تو نیکی شود و برای خود زشت شمار، آنچه را که برای دیگری زشت می شماری و از مردم نسبت به خود خشنود باش، به آنچه که از خود نسبت به مردم خشنودی و آنچه را که نمی دانی، نگو؛ بلکه آنچه را بگو که می دانی، دوست داری درباره خودت گفته شود». (نهج‌البلاغة طبع صبحی صالح، نامه 31)

رسول خدا(ص) فرمود: «ألا أنبئکم بشر الناس؟ قالوا: بلى یا رسول الله، قال: من أبغض الناس و أبغضوه؛ آیا شما را از بدترین مردم خبر دهم؟ عرض کردند: آری، یا رسول خدا. فرمود: هرکه با مردم دشمنی کند و مردم هم با او دشمن باشند (مستدرک الوسائل - المیرزا النوری – 9/ 79)

نیز امام باقر(ع) فرمود: إیاکم والخصومة فإنها تحبط العمل، و تمحق الدین؛ از دشمنی پرهیز کنید که آن عمل را از بین می برد و دین را نابود می کند. (بحار الأنوار، 89/ 111)

نیز امام صادق(ع) فرمود: «إیاکم والخصومة، فإنها تشغل القلب و تورث النفاق و تکسب الضغائن؛ از ستیزه جویی پرهیز کنید که دل را مشغول می کند و نفاق را بر جای می گذارد و کینه ها را به وجود می آورد». (همان)

رسول خدا(ص) فرمود: «ذروا المراء، فإنه لا تفهم حکمته، ولا تؤمن فتنته؛ ستیزه جویی را وانهید که حکمت را نخواهید فهمید و از آشوب در امان نخواهید بود». (مستدرک الوسائل - المیرزا النوری، 9/ 76)

  

2. صداقت در نقل سخن مخالف

تلقی من این است که تهمت فقط به این نیست که در امور عادی و اجتماعی به کسی نسبت دروغی داده شود. ما اگر در مباحث علمی نیز از روی سوء ظن و یا شایعه و یا سوء فهم، یک دیدگاه علمی را به کسی نسبت بدهیم که او به آن قائل نیست، این هم تهمت است و گناه کبیره شمرده می شود. ما باید واقعاً، آنچه را که به صراحت در کلام کسی معیوب می یابیم، معیوب بخوانیم؛ نه آن که برای آن عیب بتراشیم. باید دانست، نسبت دادن یک سخن به دیگران آسان نیست. بسا از رهگذر آن حقی پایمال شود یا آبرویی برود.

رسول خدا(ص) فرمود: «یعذب الله اللسان بعذاب لا یعذب به شیئا من الجوارح فیقول: ای رب عذبتنی بعذاب لم تعذب بعده شیئا، فیقال له: خرجت منک کلمة، فبلغت مشارق الأرض و مغاربها فسفک بها الدم الحرام و انتهب بها المال الحرام و انتهک بها الفرج الحرام، و عزتی لأعذبنک بعذاب لا أعذب به شیئا من جوارحک؛ خداوند زبان را به عذابی معذّب خواهد کرد که هیچ یک از اعضا را معذب نمی کند. شخص می پرسد: ای پروردگار، چرا من را به عذابی گرفتار کردی که فراتر از آن عذابی نیست؟ خداوند به او می فرماید: از دهان تو سخنی بیرون آمد که به شرق و غرب زمین رسید؛ آنگاه بر اساس آن خون حرام ریخته شد و مال حرام ربوده شد و فرج حرام هتک گردید. به عزتم سوگند، [زبان] تو را چنان عذاب کنم که هیچ یک از اعضای دیگرت را عذاب نکرده باشم». (وسائل الشیعة آل البیت، 27 / 21 - 22)

بی تردید نسبت دادن نظری به کسی در حالی که او به آن قائل نیست، مصداق تهمت است و تهمت نیز از گناهان کبیره برشمرده شده است.

خدای تعالی فرمود: «وَ الَّذینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبیناً (احزاب، 58)؛ کسانی که مردان و زنان مؤمن را به سبب کاری که انجام نداده اند، می آزارند، بهتان و گناه بزرگی مرتکب شده اند».

امام صادق(ع) فرمود: «إذا اتهم المؤمن أخاه انماث الایمان من قلبه کما ینماث الملح فی الماء؛ هر که به مؤمنی اتهام بزند، ایمان از دلش ناپدید می شود، چنان که نمک در آب». (الکافی، 2/ 361)

پیامبر(ص) فرمود: من بهت مؤمنا أو مؤمنة أو قال فیه ما لیس فیه أقامه الله تعالى یوم القیامة على تل من نار، حتى یخرج مما قاله فیه؛ هرکه به مرد یا زن مؤمنی دشنام بدهد یا درباره او چیزی بگوید که در او نیست، خدا در روز قیامت او را بر تلی از آتش بیایستاند تا آن که عقوبت تهمتی که زده است، سپری شود. (بحار الأنوار، 27/ 194)

 

3. درست فهمی سخن مخالف

نظر من این است که این فقط کلام الهی نیست که تفسیر به رأی و خلاف مراد آن، حرام و مستحق آتش است؛ بلکه تفسیر هر کلامی به این شیوه ناصواب چنین است. ما درباره تفسیر قرآن از روی ظنّ و رأی شخصی می خوانیم:

رسول خدا(ص) فرمود: «من فسر القرآن برأیه فقد افترى على الله الکذب؛ هرکه قرآن را از روی رأی خودش تفسیر کند، بر خدا دروغ بسته است» (بحار الأنوار، العلامة المجلسی، 36/ 227)

نیز فرمود: «اتقوا الحدیث عنى إلا ما علمتم فمن کذب على متعمدا فلیتبوأ مقعده من النار، و من قال فی القرآن برأیه فلیتبوأ مقعده من النار»؛ از نقل سخن از من پروا کنید، مگر آنچه را که علم دارید که من گفته ام. هرکه از روی عمد، بر من دروغ ببندد، جایگاهش از آتش پر شود و هرکه درباره قرآن از روی رأی خودش سخن بگوید، جایگاهش از آتش پر شود». (سنن الترمذی، 4/ 268)

نیز فرمود: «یا أیها الناس إیاکم و کثرة الحدیث عنی من قال علی فلا یقولن الا حقا أو صدقا فمن قال علی ما لم أقل فلیتبوأ مقعده من النار؛ ای مردم از پرگویی به نقل از من پرهیز کنید. هرکه به من سخنی را نسبت دهد، جز سخن درست و راست نقل نکند. هرکه سخنی را به من نسبت دهد که نگفته ام، جایگاهش از آتش پر شود». (مسند احمد، 5/ 297)

 به موجب این روایات باید گفت، همان طور که سخن نگفته کسی را به او نسبت دادن، دروغ و افتراء بستن به اوست، سخن گفته او را نیز بر خلاف مرادش حمل کردن، دروغ و افتراء بستن است و از گناهان کبیره برشمرده می شود.

 

4. حسن ظن داشتن در تفسیر و نقد سخن مخالف

فقط در امور عادی و عمومی نیست که باید نسبت به قول و فعل برادر دینی خوش گمان بود و آن را بر معنای ناپسند و نادرستی حمل نکرد، در بحث و نقد علمی نیز باید چنین رویکرد اخلاقی را پیشه خود کرد. من از مخالفان می خواهم، هر فکر و عمل باطلی را که به ذهن مبارکشان رسید، به اینجانب نسبت ندهند. این گناهی بزرگ است.

جالب است، وقتی از آن استاد محترم پرسیده بودند که چرا با داوری فلانی برای پایان نامه ای که در نقد نظریه اش بود، مخالفت کردید؟ پاسخ داده بود: نمی خواستم، حاشیه سازی شود. قیاس به نفس فرموده بودند. تصور کرده بودند، ما مثل خودشان غائله راه می اندازیم. این استاد محترم، هیچ توجه می فرمایند که این سوء ظن است و سوء ظن هم گناه کبیره و حرام است؟

به هر حال، در این زمینه ملاحظه آیات و روایات ذیل مناسب به نظر می رسد:

پیامبر(ص) فرمود: «أحسنوا ظنونکم باخوانکم تغتنموا بها صفاء القلب ، ونقاء الطبع؛ گمان‌هایتان را به برادرانتان نیکو گردانید تا با آن صفای قلب و پاکی طبع به دست آورید». (همان)

علی (ع) نیز فرمود: «ضع أمر أخیک على أحسنه حتى یأتیک ما یغلبک منه ولا تظنن بکلمة خرجت من أخیک سوءا وأنت تجد لها فی الخیر محملا؛ کار برادرت را به وجهی که بهتر است، توجیه کن تا آن که دلیلی یقینی به دست آوری و به صرف یک سخنی که از دهان برادرت بیرون آمده و تو توجیه خوبی برای آن می یابی، بر او گمان بد مبر». (الکافی - الشیخ الکلینی، 2/ 361 - 362)

خدای تعالی در وصف مشرکان مکه فرماید: «وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً (نجم، 28)؛ آنان هیچ اطمینانی نداشتند. جز از گمان پیروی نمی‌کردند و حال آن که گمان هیچ حقی را ثابت نمی‌کند».

لذا به مؤمنان چنین سفارش می‌کند: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ (حجرات، 12)؛ ای مؤمنان از بسیاری از گمان‌ها بپرهیزید. برخی از گمان‌ها گناه‌اند».

امام صادق(ع) فرمود: «حسن الظن أصله من حسن إیمان المرء وسلامة صدره، وعلامته أن یرى کل ما نظر إلیه بعین الطهارة و الفضل، من حیث ما رکب فیه وقذف من الحیاء والامانة والصیانة والصدق؛ خوش گمانی ریشه‌اش ایمان نیکوی شخص و سلامت سینه‌اش(از بیماری‌های اخلاقی) است و نشانه‌اش این است که همه را با چشم پاکی و فضیلت می‌بیند و این از آن روست که حیاء و امانت‌داری و رازداری و صداقت در وجودش آمیخته شده و ریشه دوانده ‌است». (بحار الأنوار، 27/ 196)

 

5. نقد بی طرفانه سخن مخالف

در نقد علمی هرگز نباید ابتدا، نسبت به یک نظریه، موضعی تعصب آلود و انعطاف ناپذیری اتخاذ کرد و بعد در مقام نقد آن برآمد. برای نقد بی طرفانه، باید سخن مخالف را بدون هیچ تعصبی به طور کامل شنید و به درستی درک کرد و آنگاه بدون هیچ تعصب و سوگیری به نقد پرداخت.

تصور من این است که تنها در محاکم نیست که باید تمام سخنان طرفین شنیده و آنگاه به قضاوت پرداخته شود؛ بلکه در مباحث علمی نیز ضروری است، تمام سخنان طرفی که قصد نقد دیدگاه او را داریم، شنیده شود. به باور من، هر سخنی که ما درباره دیگری می گوییم، نوعی قضاوت شرعی است و باید از شروط آن برخوردار باشد. از جمله شروط قضاوت شرعی آن است که باید بر پژوهش از طرفین مبتنی باشد. در این زمینه، من مخالفان را به سفارش رسول خدا(ص) به امام علی(ع) توجه می دهم که وقتی او را به سوی یمن فرستاد، فرمود:

«إذا قضیت بین الرجلین فلا تقض للأول حتى تسمع ما یقول الاخر؛ هرگاه خواستی میان دو نفر قضاوت کنی، به نفع یکی قضاوت نکن تا این که سخن دیگری را نیز بشنوی». (جامع أحادیث الشیعة، 25/ 33)

روشن است که مخالفان به صرف مطالعه نصف و نیمه مطالب اینجانب نمی توانند به افکارم واقف شوند و درباره آنها به درستی قضاوت کنند. هرگز صحیح نیست، بدون این که تمام مطالب من مطالعه شود و تمام توضیحات من استماع گردد، به نقد دیدگاه هایم اهتمام گردد؛ چرا که آن به سوء فهم می انجامد. بی شک، هرگز روا نیست، مخالفان سوء فهم ها و سوء ظن های خود را افکار اینجانب بخوانند و آنگاه به نقد آنها بپردازند. شرط عدالت و انصاف آن است که افکارم را به درستی درک کنند و بعد با ادله قوی نادرستی آن را ثابت کنند و آنگاه به بطلان نظر اینجانب حکم دهند.

در یک جلسه دفاعی شنیدم که گفته بودند، فلانی قائل است، در قرآن باطل راه پیدا کرده است و آنگاه به خود اجازه داده بودند که در مخالفت، سخنانی را بفرمایند. این در حالی بوده است که من هرگز چنین چیزی نگفته ام. این فقط توهم و سوء فهم ایشان بوده است. سخن من این بوده است که خداوند در قرآن بر اساس نگاه ظاهری مخاطبان سخن گفته است؛ نه نگاه علمی. برای مثال، اگر در قرآن گفته شده، خورشید از مشرق به مغرب حرکت می کند(نک: بقره، 258)، با تکیه به نگاه ظاهری بوده است. نگاه ظاهری بشر چنین می یابد که خورشید از مشرق به مغرب حرکت می کند. مخالفان چنین مضمونی را که به صراحت در قرآن آمده، انکار می کنند و وجود آن را در قرآن به معنای راه یافتن باطل در قرآن تلقی می نمایند. در حالی که این اشتباه است. نگاه ظاهری انسان حق است، نه باطل. 

 

6. گردآوری تمام قرائن فهم سخن مخالف

تنها در متون دینی نیست که ظهور نهایی کلام – یعنی ظهوری که بعد از ملاحظه کلیه قرائن حاصل می شود – حجت و معتبر است؛ بلکه در تمام سخنان چنین قاعده ای حاکم است. در اینجا جا دارد، از دوستانی که این قواعد علمی و عقلائی را زیر پا می نهند، اظهار تأسف کنم. ما در حالی که به دانشجویان خرده می گیریم که چرا فلان مقاله و کتاب را که در زمینه موضوع پایان نامه اتان بود، مطالعه نکردید، چگونه است که حال یک دانشجویی را که در نقد نظریه اینجانب قلمفرسایی می کند، مانع می شویم از این که به جزئیات دیدگاه های من و منابع آن دسترسی پیدا کند؟ آیا این می تواند توجیه علمی داشته باشد؟ من خودم مقالات و حتی نوشته های منتشر نشده ام را در اختیار دانشجوی تحت راهنمایی ایشان قرار دادم و افزون بر آن کراراً اصرار کردم که هر نقدی که بر مطالب من دارید، به من منعکس کنید تا آخرین حرف های من را هم دانسته باشید و آنگاه به قضاوت علمی بپردازید. من به او اطلاع داده بود که در خصوص آن نظریه یک محتوایی حدود 350 صفحه فراهم کرده ام؛ مع الوصف، متأسفانه آن دانشجو بر اثر رفتار ناصواب آن استاد محترم، امکان این را نیافت که آخرین مطالب من را اخذ کند و لذا پایان نامه ای فراهم کرده است که مملو است از تهمت ها و سوء فهم ها و نقدهای ناوارد.

ما برای این که هر کلامی را اعم از آیات قرآن و احادیث معصومین(ع) و حتی سخنان افراد عادی را تفسیر کنیم و معنایی را به عنوان مراد آن کلام ادعا کنیم، باید مستند به همه قرائن آن کلام باشد. به همین ترتیب، ما هرگاه قصد داریم، سخن کسی را نقد کنیم، تا جایی که می توانیم، باید تمام اطلاعات و قرائن و شواهد را در زمینه آن سخن جستجو و فراهم کنیم و آنگاه به نقد آن بپردازیم.

به نظر می رسد، ما برای دسترسی به مراد واقعی سخن یک شخص، باید به یکی از شیوه های ذیل عمل کنیم:

الف. اگر طرف زنده است، باید از خود او بپرسیم که آیا منظور تو از این سخنتان این است که من برداشت کرده ام یا چیز دیگری را منظور دارید؛ نه این که ما از پیش خود معنایی را به سخن او نسبت دهیم که او هرگز به آن قائل نیست و به آن رضایت ندارد. به اصطلاح، «تفسیر بما لا یرضی صاحبه» انجام دهیم که هرگز صحیح نیست. این که درباره قرآن تفسیر به رأی حرام دانسته شده است، به آن اختصاص ندارد. درباره هر کلامی صدق می کند.

ب. اما اگر طرف زنده نیست و ما در عین حال که تمام سخنان او را احصاء کرده ایم، اطمینان کامل و یقینی نداریم که منظور او را دریافت کرده باشیم، نباید با قاطعیت اظهار کنیم که منظور او این است؛ بلکه باید وجوه مختلفی را که احتمال می رود، مطرح کنیم و اگر بخواهیم، احتمالی را مراد او محسوب کنیم، بهترین احتمال باشد؛ چنان که در روایت آمده است، سخن برادر دینی را بر احسن وجوه حمل کنید؛ نه این که همواره بکوشیم با سوء ظن ها و سوء فهم های خود، سخن طرف را بر معنایی حمل کنیم که نوعی نقص و عیب برای او ثابت شود.

ما برای این که علم پیدا کنیم به این که آنچه ما نقد می کنیم، همان چیزی است که طرف اراده کرده، باید به تمام مطالب او مراجعه کنیم. بسا آن سخنی که به آن استناد کرده ایم، همه مطلب نباشد و در جای دیگر مطلبی باشد که مراد را مشخص کند. این که درباره آیات و یا روایات معصومین(ع) آمده است که باید متشابه را به محکم ارجاع بدهیم تا گمراه نشویم، فقط به آیات و روایات اختصاص ندارد. در همه کلام ها چنین باید باشد.

امام رضا(ع) فرمود: من رد متشابه القرآن إلى محکمه هدى إلى صراط مستقیم، ثم قال علیه السلام : ان فی اخبارنا متشابها کمتشابه القرآن ، ومحکما کمحکم القرآن ، فردوا متشابهها إلى محکمها ، ولا تتبعوا متشابهها دون محکمها فتضلوا؛ هر که متشابه قرآن را به محکمش برگرداند، به راه راست هدایت یافته است. سپس افزود: در احادیث ما نیز مانند قرآن محکم و متشابه است؛ پس متشابه آنها را به محکم آنها برگردانید و از متشابه آنها بدون محکم آنها پیروی نکنید که گمراه می شوید. (تفسیر نور الثقلین، 1/ 318)

نیز رسول خدا(ص) فرمود: «و القرآن یفسر بعضه بعضا؛ برخی از آیات قرآن برخی دیگر از آنها را تفسیر می کند» (تفسیر المیزان، 3/ 76)

نیز علی(ع) فرمود: «کتاب اللّه ... و ینطق بعضه ببعض، و یشهد بعضه على بعض؛ کتاب خدا برخی از آیاتش با برخی دیگر به سخن در می آید و برخی از آیاتش بر برخی دیگر گواهی می دهد». (همان)

 آری، این که پاره ای از کلام پاره دیگر از آن را تفسیر می کند، به کلام الهی و احادیث معصومین(ع) اختصاص ندارد. در هر کلامی چنین است و لذا اگر ما می خواهیم گرفتار تفسیر به رأی و افتراء زدن به دیگران نشویم، ضروری است، به تمام سخنان آنان در زمینه یک موضوع مراجعه کنیم؛ نه این که برخی را بگیریم و برخی را فرو گذاریم.

لینک های مرتبط:  داستان هایی در زمینه نقد خصمانه نظریات علمی ؛ نقد علمی یا محاکمه عالم؛ اخلاق اسلامی در نقد علمی؛  شیوه نقد نظریه؛  خطوط قرمز آزاداندیشی و نظریه پردازی؛  قصه پرغصه آزاداندیشی و نظریه پردازی