سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

استشهاد آری، استشمام هرگز

وقتی من دلیل خصم و ایادی او را برای غصب طرح های تحقیقم و بذل و بخشش آنها به دیگران جویا می شوم، اظهار می کنند که موضوع این طرح ها حساس است. شما می خواهید یا احتمال دارد که در آن، قرآن را متنی تاریخمند و فاقد کارآیی در دوره معاصر معرفی کنید و جاودانگی و جهانی بودن قرآن را زیر سئوال ببرید یا بگویید که قرآن از فرهنگ زمانه تأثیرپذیرفته و اباطیل را تأیید کرده است یا افکار دکتر سروش را در آن بیاورید و یا می خواهید در آن فقه المقاصد را مطرح کنید. (نک: چالش های پیشاروی معرفت دینی معاصر؛ داستان غم انگیز طرح «تفسیر فراتاریخی قرآن...»؛  ظلمی دیگر در تصویب طرحی دیگر به نام همکاری دیگر)

وقتی می پرسم، شما این سخنان و استنباطات را بر اساس چه چیزی می گویید؟ آیا در طرح های تحقیق چنین چیزی آمده است یا من در یکی از نوشته هایم چنین چیزهایی را بیان کرده ام؟ پاسخ می دهند که نه، ولی ما مطئمن هستیم یا احتمال می دهیم.

به خاطر دارم، روزی از جایی من را احضار کردند. در آنجا آقای محترمی مقداری مرا سین جیم کرد. بعد از آن، من از او پرسیدم: «تلقی شما از افکار من چیست؟» او پاسخ داد: «ما داریم، افکار شما را تجزیه و تحلیل می کنیم. افکار شما بوی افکار دکتر سروش و وهابیت می دهد». من عرض کردم: «این را از کجا به دست آوردید؟ افکار دکتر سروش و وهابیت روشن است. من کدامیک از آنها را اظهار داشته ام؟ آیا هیچ موردی را یافته اید که من از آنان نقل کرده باشم؟ یا آیا حتی یک مورد از باورهای وهابیت را یافته اید که من به آن گرایش یافته باشم؟ آیا من عقاید شیعی چون امامت، عصمت، توسل، شفاعت و نظایر آنها را انکار کرده ام که شما چنین می فرمایید؟» او پاسخ داد: «ما شاهدی نداریم؛ بلکه ما از سخنان شما چنین استشمام می کنیم»؛ یعنی بو می کشیم و آنگاه چنان بویی به مشاممان می رسد. (نک: دین و مذهب من؛  من شیعه ام؛ عصمت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع))

این قصه مرا یاد آبگوشت های مادرم در ایام کودکی و نوجوانی می اندازد که در روستایمان وقتی دیزی را روی اجاق می نهاد و غُل غُل آن در می آمد، بوی مست کننده اش تا فاصله های زیادی استشمام می شد. گاهی هم شاید از فرط بوی آبگوشت، گربه ها سراغ دیزی می رفتند و آن را در می گرداندند و گوشت هایش را نوش جان می کردند.

من به این آقایان عرض می کنم: نه شما گربه اید که بو بکشید و نه سخنان من، آبگوشت است که بو بدهد. نیاز به بو کشیدن نیست. معانی سخنان من مشخص است. شما فقط می توانید به معنای عرفی یا عقلی سخنان من استناد کنید و با تکیه بر آن معانی، افکاری را به من نسبت دهید. شما حق ندارید، هر آنچه را که به ذهنتان رسید، به من نسبت دهید. (نک: اصول نقد دوستانه نظریات علمی)

من اینک در تحلیل و نقد این رویکرد ناصوابی که مخالفان در قبال نوآوری های و نظریه پردازی هایم دارند و بر اساس آن به تضییع حقوقم می پردازند، نکات ذیل را عرض می کنم:

 

1. حرمت انگ زدن به دیگران

من به جماعت خصم می گویم: شما تنها معنایی را می توانید به سخنان من نسبت بدهید که یا عرفی باشد و یا عقلی. به عبارت دیگر، معنای قابل انتساب به سخنان من نظیر هر سخن دیگر، یا عبارت از معنای وضعی و استعمالی است که هر یک از اهل زبان به آن معنا پی می برد و یا عبارت از لوازم عقلی و منطقی آن معناست که چگونگی استنباط آنها در منطق و اصول فقه معرفی شده است و هر عاقلی می تواند از آن استنباط کند. شما بیایید با استدلال نشان بدهید که معنای عرفی یا عقلی کدام سخن من چنان است که شما می فرمایید و گرنه، سوء ظن بردن و انگ زدن که کاری شرعی و اخلاقی نیست. اگر بنا بر چنین رویکردی باشد، دیگران هم می توانند به شما انگ بزنند و بگویند شما از خوارج و غلات و اخباری ها و طالبان هستید و یا می خواهید افکار خوارج و غالیان و اخباری ها و طالبان را ترویج کنید؛ اما چنین رویکردی هرگز صحیح نیست.

استنباط اگر مبتنی بر قواعد عرفی و عقلی نباشد، هیچ ارزش علمی ندارد و به لحاظ اخلاقی نیز چیزی جز سوء ظن بردن نیست. بنابراین استشمام یعنی سوء ظن بردن و این هم حرام و گناه کبیره به شمار می رود.

 

2. قصور خصم در فهم نظریات

مشکلی که مخالفان دارند، این است که اساساً از نظریات من آگاه نیستند و کارشان قیاس کردن است. به ادنی شباهتی، اظهار می دارند که پس تو می خواهی، همان نظریات وهابی ها یا دکتر سروش و یا دیگران را بگویی. گویا قدرت تمییز و تفکیک اندیشه ها را از همدیگر ندارند.

علتش هم این است که یا به اوهام خودشان رجوع می کنند و یا به سخنان دیگران اعتماد می کنند و افکار من را می خواهند از افواه دیگران به دست آورند؛ حال آن که هرگز این طریق صحیحی نیست. آنان باید افکارم را از نوشته های خودم استخراج کنند و یا از خودم استفسار نمایند. هیچ گاه نشده است که آنان بیایند طی جلسات متوالی و منظم ریز به ریز سخنانم را بشنوند و تمام ایرادات و سئوالات خودشان را از من پاسخ بگیرند. این هم نتیجه ای جز سوء فهم ندارد.

 

3. حرمت سوء ظن

محیط علمی با سایر محیط ها هیچ تفاوتی ندارد. چنان که سوء ظن در سایر محیط ها حرام است، در محیط های علمی هم حرام است. من به خصم و ایادی او می گویم: در طرح نامه پایان نامه تمام جزئیات تحقیقی که قصد انجام آن است، توضیح داده شده است. در آن، روشن شده است که رویکرد پایان نامه دفاع از قرآن و اسلام است. شما هم که علم غیب ندارید که با اطمینان اظهار می دارید، در پایان نامه چه خواهد آمد؛ پس چگونه با اطمینان اظهار می کنید که بعد در پایان نامه فلان مطلب باطل ثابت خواهد شد. بدون علم و از روی سوء ظن هم سخن گفتن که حرام است؛ پس چه مجوز شرعی برای چنین اظهاراتی دارید؟ آیا می خواهید اسلام و قرآن را با سوء ظن و تهمت و گناه حفظ کنید؟ اسلام و قرآن اساساً آمده است که جلوی سوء ظن و تهمت و گناه را بگیرد و بعد حالا شما می خواهید، با این چیزهایی که اسلام و قرآن با آنها مبارزه کرده است، از اسلام و قرآن دفاع کنید؟

 

4. وظیفه استاد راهنما

وظیفه ای که استاد راهنما در پایان نامه های دانشجویان دارد، این است که آنان را در مسیر تحقیق یاری کند؛ نه این که نظریاتش را بر آنان تحمیل نماید. مخالفان قیاس به نفس می کنند. تصور می کنند، همان طور که خود، دانشجویان را مجبور می کنند، همان نظریاتی را در پایان نامه مطرح کنند که خودشان قبول دارند، من نیز این گونه ام. این در حالی است که همواره سخن من به دانشجویان این است که:

اولاً، خود شما دانشجویان مسئول مطالبی هستید که در پایان نامه می آورید. شما حتی اگر نظریات من را هم قبول می کنید، خودتان باید از آنها دفاع کنید.

ثانیاً، به ایشان توصیه می کنم، گزارش مطالبتان توصیفی باشد؛ یعنی همه نظریات را اعم از مخالف و موافق با ادله اشان منعکس کنید و حتی هرگز موضع علمی خود را صریحاً، بیان نکنید و قضاوت را به خوانندگان خود بسپارید.

مخالفان می گویند، تو در پایان نامه ها نظریاتت را به دانشجو القاء می کنی یا می گویند، وقتی نوشتار پایان نامه های تحت راهنمایی تو را می بینیم، گویا صدای تو را در آنها می شنویم. تو می خواهی از طریق پایان نامه های دانشجویان اندیشه های خودت را مطرح کنی. البته گاهی هم می گویند که تو برای دانشجویان پایان نامه می نویسی. یا گاهی می گویند، تو نظریاتت را به دانشجو تحمیل می کنی و آنان را مجبور می کنی و نظریاتت را در پایان نامه بیاورند.

بیایید این سخنان را تحلیل کنید.

اولاً، آیا القای نظریات به دانشجویان جرم است؟ و آیا وظیفه استاد راهنما جز این است که نظریاتش را به دانشجویان القاء کند؟ و آیا شنیدن صدای استاد راهنما در پایان نامه گناه است؟

راز این که گفته شده است، صدای من در پایان نامه ها شنیده می شود، کثرت راهنمایی هایی است که من به دانشجویان می کنم. توصیه من به دانشجویانم این است که اگر حتی یک صفحه هم از پایان نامه خود می نویسید، برایم ارسال کنید و نگذارید، مطالبتان تلنبار شود که من فرصت دقت نظر و راهنمایی مؤثر برای شما نداشته باشم. بسا پایان نامه هایی هست که دانشجو حدود صد فایل از پایان نامه اش را به تدریج برایم ایمیل می کند و من در حواشی راهنمایی های خود را یادداشت می کنم و برایش می فرستم. این خیلی طبیعی است که حضور من در پایان نامه دانشجو بسیار محسوس باشد. آیا تلاش من برای دانشجویان ستایش برانگیز است یا سرزنش برانگیز؟ آیا راهنمایی های شما صحیح است که بعد از اتمام پایان نامه یک نگاه سرسری به آن می اندازید و کل راهنمایی های شما از یک صفحه تجاوز نمی کند یا راهنمایی های من که بسا به ازای مطالب دانشجو، در حواشی پایان نامه راهنمایی های لازم را یادداشت می کنم؟ نتیجه راهنمایی های شما چیست؟ جز یک پایان نامه مفلوک و دورانداختنی؟ نتیجه راهنمایی های من چیست؟ جز این که پایان نامه های کارشناسی ارشد تحت راهنمایی من به اندازه رساله های دکتری و بلکه بیش از آن ارزش علمی دارد؟

ثانیاً، تحمیل نظر به دانشجو از تهمت های مخالفان است. کاش از خود دانشجویان نظرخواهی می کردند و آنگاه اظهار نظر می فرمودند. من بسیاری از دانشجویان را می توانم برشمارم که نتایج پایان نامه اشان مخالف نظریات من بوده است که از آن جمله می توان به پایان نامه ای با عنوان «معناشناسی اسلام در قرآن» یاد کرد.

ثالثاً، مگر من اگر بخواهم نظریاتم را بیان کنم، جایی بهتر از پایان نامه های دانشجویانم ندارم؟ کدام عاقلی می آید، در حالی که می تواند خود، کتاب و مقاله بنویسید یا در وبلاگ مطالبش را منتشر کند، افکارش را در پایان نامه های دانشجویان بیاورد که هیچ فایده ای برای او ندارد و چندان کسی به آنها مراجعه نمی کند؟ اساساً، من هیچ تمایلی به راهنمای پایان نامه ندارم. پیش تر چند سال، به طور کلی هیچ پایان نامه ای نمی گرفتم. این اصرار دانشجویان است که مرا به پذیرش راهنمایی پایان نامه می کشاند. چقدر باید، آدم ساده اندیش باشد که تصور کند، من می خواهم از طریق پایان نامه دانشجویان، افکارم را منتشر کنم. من هیچ ترسی از انتشار افکارم ندارم؛ چرا که همه افکارم در چارچوب اصول و ضروریات دین اسلام و مذهب حقه تشیع است. من به خصم گفته ام: من چندین کتاب و مقاله و بیش از هزاران صفحه مطلب وبلاگی نوشته ام. بروید بگردید، اگر یک مورد مطلب خلاف اصول و ضروریات دین و مذهب یافتید، به من نشان دهید.

 

5. ضرورت رفتار علمی و منطقی

به قول ابن سینا «نحن ابناء الدلیل، نمیل حیث یمیل»؛ ما طرفدار دلیل هستیم، به هر نظری که دلیلی داشته باشد، به آن گرایش پیدا می کنیم. در روایات نیز آمده است که حکمت را بگیرید، ولو از اهل شرک یا اهل نفاق باشد. اصل، صحت اندیشه است؛ نه صاحب اندیشه. در روایت است که «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال»؛ بنگرید که چه گفته می شود؛ نه این که چه کسی سخن می گوید. به فرض این که دکتر سروش یا وهابی ها اندیشه ای را اظهار کرده باشند که با ادله معتبری پشتیبانی بشود، چه اشکال دارد که آن اندیشه را از آنان گرفت؟

البته این صرف فرض است و این بدان معنا نیست که من اندیشه ای را از آنان گرفته ام. باور من این است که من بیش از همه از اندیشه های علامه طباطبایی و آیت الله معرفت تأثیر پذیرفته ام. هرچند که این بزرگواران نیز از نظیر چنین اتهاماتی مصون نبودند. یکی از دوستانی که شاگرد آیت الله معرفت بود، می گفت: «ایشان را متهم کرده بودند که سنی است و افکار سنی دارد. ما در دفتر یکی از مراجع طی جلسات متعددی تمام اتهامات آنان را به طریق علمی رد می کردیم؛ اما آنان هرگز نمی پذیرفتند و ما دریافتیم که سخن گفتن با این جماعت فایده ای ندارد و لذا ما آن جلسات را بدون هیچ نتیجه ای متوقف کردیم».

 

6. حربه مخالفان نوآوری و نظریه پردازی

مخالفان همواره در میدان بحث و استدلال علمی کم می آورند. سوابق علمی آنان هم نشان می دهد که هیچ مقاله علمی پژوهشی ارزشمندی ندارند و هیچ گونه نوآوری و نظریه پردازی ارزشمندی در کارنامه علمی آنان مشاهده نمی شود؛ لذا همواره میدان بحث علمی را خالی می کنند. باری، من به خصم گفتم: بیایید در حضور اعضای هیئت علمی یا دانشجویان با هم مناظره کنیم و قضاوت را به آنان بسپاریم تا آنان داوری کنند که اندیشه و عمل چه کسی درست است؛ اما او اظهار داشت که من حاضر نیستم.

گاهی مشاهده می شود، مخالفان حاضرند، در جلسات گعده ای خود، جک های زشت را برای همدیگر تعریف کنند و قهقهه سر دهند و دیگران را مسخره کنند و از همدیگر غیبت کنند و به دیگران تهمت بزنند؛ اما حاضر نیستند، به بحث و یا مناظر علمی که باعث رفع سوء تفاهمات و نشاط و رشد علمی است، اهتمام بورزند.

کار مخالفان در محیط علمی، گردن کلفتی و زورگویی و رفتار بی منطق و خارج از اخلاق و قانون و شرع است و اگر آنان این حربه را نداشتند، هرگز در محیط علمی نمی توانستند، اظهار وجود کنند. اگر یک محیط شایسته سالار و فرهیخته محوری داشتیم، نباید چنین کسانی را اساساً در محیط علمی بیابیم، چه رسد به این که در مصادر امور قرار بگیرند و به اتخاذ تصمیم راجع به دیگران بپردازند و حقوق آنان را تضییع کنند. (نک:  گناهان کبیره در ماجرای پرونده سازی محاکمه)

 

7. سرانجام قصه من

در این روزها نوشته های وبلاگ مرا روزانه صدها نفر از سراسر ایران و بلکه سراسر جهان ملاحظه می کنند و قصه مرا دنبال می کنند که سر انجام چه خواهد شد. من عرض می کنم، سرانجام قصه من از دو حال بیرون نیست و در هر حال پیروزی از آن این بنده ناچیز خداست:

الف. سرانجام شوم: یک احتمال این است که خصم همچنان بر خر بداخلاقی و قانون شکنی و اعمال خلاف شرع خود سوار خواهند بود تا آنجا که به قصد نهایی خود که اعدام و یا حداقل اخراج از دانشگاه باشد، برسند؛ چنان که اتهامات سراسر کذب آنان در جریان محاکمه همین را هدف گرفته بود. البته من هیچ بیمی از این اهداف شوم ندارم. نه عمرمان دست خصم است و نه روزیمان. خدای ما بزرگ است.

منتها، من باید بکوشم، هزینه این کارشان را زیاد کنم؛ به گونه ای که خسر الدنیا و الآخره شوند و هم در دنیا به زشتی از آنان یاد کنند و هم در آخرت هیچ حجت شرعی در برابر خدای منتقم نداشته باشند.

به خاطر دارم، همان مسئول محترمی که طی نامه ای به هیئت بدوی، وبلاگ مرا پایگاه افکار منحط وهابیت خوانده و مرا به محاکمه کشیده بود، به من می گفت: «ما بسیاری را محاکمه می کنیم و بی سر و صدا، محاکمه انجام می شود؛ اما تو چرا این قدر سر و صدا می کنی و موضوع را به وبلاگت می کشانی. همه به ما مراجعه می کنند و می گویند که مگر این نکونام چه کرده است که می خواهید او را محاکمه کنید». من عرض کردم: «من را دارند (دارید)، خفه می کنند (می کنید)، حال می گویید، آخ هم نکش». او گفت: «خب، این را در داخل دانشگاه و به مسئولان بگو، چرا آن را به وبلاگ می کشانی؟» من عرض کردم: «این جماعت خصم، هرجا رسیده اند، بر ضد من بد گفته و من را تخریب کرده اند و من ناگزیرم، همان طور که آنها همه جا مرا تخریب کرده اند، من نیز به طور گسترده و در وبلاگم به دفاع از خودم بپردازم». (نک: ماجرای عبرت آموز محاکمه اینجانب؛ متن دفاعیه ماجرای محاکمه) 

این گزارش به روشنی نشان می دهد که تنها بیم خصم این است که جامعه، با اقدامات خلاف اخلاق و قانون و شرع آنان همراهی نکند و سرانجامی جز آبرو ریزی و سرافکندگی دنیوی برایشان نداشته باشد. البته من سرافکندگی و شرمندگی اخروی را هم به ایشان مژده می دهم. مطئمن باشند که در آخرت نیز از این اقداماتشان سربلند بیرون نخواهند آمد و جهنم را برای خود خریده اند.

البته در این دنیا هم کاری از پیش نخواهند برد؟ مگر تا کی می خواهند، مرتکب اعمال خلاف اخلاق و شرع و قانون بشوند؟ بالاخره مسئولان پاک اندیش جلوی این نیروهای خودسر را خواهند گرفت. همیشه وجدان های بیدار و افراد پاکی در میان مسئولان هستند که جلوی این اقدامات را می گیرند. مگر همین جماعت خصم نبودند که مرا با اتهامات سنگین و سراسر دروغ و تهمت به هیئت بدوی دانشگاه کشاندند؟ آیا به نتیجه دلخواهشان رسیدند؟ سرانجام هیئت محترم بدوی دانشگاه اعلام کرد که هیچ یک از این اتهامات محرز نیست.

ب. سرانجام خوب: احتمال دیگر این که جماعت خصم از خر بداخلاقی و اعمال خلاف شرع و قانون پیاده شوند و ما مثل دو تا دوست با هم به گفتگو بنشینیم و سوء تفاهمات را برطرف کنیم و گردن کلفتی و سرگردنه گیری را به مباحثات و مناظرات دوستانه علمی تبدیل کنیم و از پناسیل علمی من برای ایجاد نشاط علمی بهره برداری شود. من به این نوع سرانجام امید بسیار دارم. جهتش این است که:

اولاً، چنین اهتمامی مورد تأکید مقام معظم رهبری است و قوانین و راهکارهای خوبی در قوانین برای نوآوری و نظریه پردازی و نقد و مناظره پیش بینی شده است و مسئولان محترم نظام و حتی مراجع عظام تقلید هم بر آن تأکید دارند.

به واقع، خصم در حال حاضر دارد بر خلاف سیل خروشان عقلانیت و اخلاق حاکم بر جهان و کشور شنا می کند و این سرانجامی جز شکست فضاحت بار نخواهد داشت.

ثانیاً، به طور عملی نیز برخی از همکاران چنین رویکردی را آغاز کرده اند که تفصیل آن را ان شاء الله در پست دیگر شرح خواهم داد. اجمالاً، عرض بکنم که یکی از همکاران محترم در درس «زبان قرآن»، چهار جلسه از من دعوت کرد که نظریه خودم را درباره زبان قرآن در کلاس درس دکتری اش برای دانشجویان تشریح کنم و این جلسات در عین حالی که با نقدهای جدی همراه بود، اما با عزت و احترام و نشاط زاید الوصف همگی خاتمه یافت و من پیوسته از ایشان تشکر کرده ام و اکنون نیز به این وسیله از او تشکر می نمایم و به جماعت خصم عرض می کنم، این یک الگوی رفتار دوستانه علمی است. شما را بار دیگر دعوت می کنم، بیایید از چنین الگویی تبعیت کنید. نه این که با گردن کلفتی، از پاسخگویی منطقی سرباز بزنید و در پاسخ من که دلیل شرعی یا قانونی اقدام ظالمانه اتان را خواسته ام، بفرمایید: «من وظیفه ندارم، به شما پاسخ بدهم. من به مافوقم پاسخگو هستم». بعد از پاسخگویی به مافوقتان هم طفره بروید. یا مثل دزدان سرگردنه طرح های پایان نامه مرا غاصبانه بگیرید و به دیگران بسپارید. به شما مسئولیت داده شده است که مقررات را اجرا کنید؛ نه این که به حقوق زیرمجموعه دست اندازی کنید.  

ثالثاً، به تدریج همه همکاران از حقایق آگاه خواهند شد و دیگر به اقدامات غلط خصم تن نخواهند داد و دیگر هرگز ذره ای از موازین قانونی و شرعی تخطی نخواهند نمود. خصم همیشه نخواهد توانست از بی اطلاعی همکاران سوء استفاده کند و از آن به نفع اقدامات خصمانه خود بهره برداری نماید. (نک: حرمت نقض مقررات دولتی در محیط علمی؛ حرمت غصب طرح های تحقیق)

رابعاً، کم کم هیمنه خصم فرو خواهد ریخت و آنان که من را محق می دانند؛ اما از ترس سکوت کرده و با خصم همراهی می کنند، دیگر ترسشان برطرف خواهد شد و جرئت دفاع از مظلوم را به خود خواهند داد.

واقعاً خیلی جالب است. من به یکی از همکاران عرض کردم: تو می دانی که به من ظلم می شود، پس چرا از من حمایت نمی کنی؟ پاسخ داد: «من شجاعت تو را ندارم. من متهم خواهم شد و بعد از نان خوردن خواهم افتاد». بسیاری از همکاران که مرا می بینند، می گویند: «بنویس که تو حرف دل ما را هم می نویسی؛ اما ما جرئت تو را نداریم. به علاوه ما قسط داریم و نمی خواهیم از نان خوردن بیافتیم».

لینک های مرتبط: داستان هایی در زمینه نقد خصمانه نظریات علمی ؛ نقد علمی یا محاکمه عالم؛ اخلاق اسلامی در نقد علمی؛  شیوه نقد نظریه؛  خطوط قرمز آزاداندیشی و نظریه پردازی


اصول نقد دوستانه نظریات علمی

آنچه اینک ملاحظه می کنید، تنها بیانگر برخی از مهم ترین اصول اخلاقی در نقد نظریات علمی است. من در اینجا از رهگذر بیان این اصول اخلاقی، مخالفان را دعوت می کنم، اگر قصد نقد مطالب اینجانب را دارید، بیاید دوستانه نقد کنید. برخی از مهم ترین این اصول، آن چنان که آیات و روایات به ما رهنمود می دهند، از این قرار است:

 

1. رفتار دوستانه در نقد سخن مخالف

در نقد علمی باید رفتاری دوستانه پیشه کنیم. ما باید آن کسی را که نظریه اش را نقد می کنیم، جای خودمان بگذاریم. ببینیم که آیا اگر نظریه ما این چنین نقد می شد، راضی بودیم؟ آیا اگر دو تا دوست بخواهند نظریه یکدیگر را نقد کنند، این گونه رفتار می کنند؟ من از آن استاد محترمی که مانع گفتمان میان من و دانشجویش شد، می پرسم، آیا اگر نظریات خود شما این چنین نقد شود، خوشنود هستید؟ آیا خودتان می پذیرید که بدون شنیدن تمام سخنانتان در زمینه نظریه اتان، به نقد آن پرداخته شود؟ آیا شما می پذیرید، سخنان شما تفسیر به رأی شود و معنایی به سخن شما نسبت داده شود که منظور شما نیست؟ در این زمینه مناسب است، به روایات ذیل توجهی داشته باشیم.

امام علی(ع) به فرزندش فرمود: یا بُنَی تَفَهَّمْ وَصِیتِی، وَ اجْعَلْ نَفْسَک مِیزَاناً [فِیمَا] بَینَک وَ بَینَ غَیرِک، فَأَحْبِبْ لِغَیرِک مَا تُحِبُّ لِنَفْسِک وَ اکرَهْ لَهُ مَا تَکرَهُ لِنَفْسِک، وَ لَا تَظْلِمْ کمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ(تحب أن لا تظلم)، وَ أَحْسِنْ کمَا تُحِبُّ أَنْ یحْسَنَ إِلَیک وَ اسْتَقْبِحْ لِنَفْسِک(مِنْ نَفْسِک) مَا تَسْتَقْبِحُ‍هُ مِنْ غَیرِک، وَ ارْضَ مِنَ النَّاسِ [لَک] بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِک‏ وَ لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ بَلْ لَا تَقُلْ کلَّ مَا عَلِمْتَ مِمَّا لَا تُحِبُّ أَنْ یقَالَ لَک؛ ای فرزندم، سفارشم را دریاب و خویش را میان خود و دیگری میزان قرار ده و برای دیگری دوست داشته باش، آنچه را که برای خود دوست می داری و برای او ناخوش داشته باش، آنچه را برای خود ناخوش می داری و ستم مکن؛ چنان که خود دوست نداری به تو ستم شود و نیکی کن؛ چنان که خود دوست داری به تو نیکی شود و برای خود زشت شمار، آنچه را که برای دیگری زشت می شماری و از مردم نسبت به خود خشنود باش، به آنچه که از خود نسبت به مردم خشنودی و آنچه را که نمی دانی، نگو؛ بلکه آنچه را بگو که می دانی، دوست داری درباره خودت گفته شود». (نهج‌البلاغة طبع صبحی صالح، نامه 31)

رسول خدا(ص) فرمود: «ألا أنبئکم بشر الناس؟ قالوا: بلى یا رسول الله، قال: من أبغض الناس و أبغضوه؛ آیا شما را از بدترین مردم خبر دهم؟ عرض کردند: آری، یا رسول خدا. فرمود: هرکه با مردم دشمنی کند و مردم هم با او دشمن باشند (مستدرک الوسائل - المیرزا النوری – 9/ 79)

نیز امام باقر(ع) فرمود: إیاکم والخصومة فإنها تحبط العمل، و تمحق الدین؛ از دشمنی پرهیز کنید که آن عمل را از بین می برد و دین را نابود می کند. (بحار الأنوار، 89/ 111)

نیز امام صادق(ع) فرمود: «إیاکم والخصومة، فإنها تشغل القلب و تورث النفاق و تکسب الضغائن؛ از ستیزه جویی پرهیز کنید که دل را مشغول می کند و نفاق را بر جای می گذارد و کینه ها را به وجود می آورد». (همان)

رسول خدا(ص) فرمود: «ذروا المراء، فإنه لا تفهم حکمته، ولا تؤمن فتنته؛ ستیزه جویی را وانهید که حکمت را نخواهید فهمید و از آشوب در امان نخواهید بود». (مستدرک الوسائل - المیرزا النوری، 9/ 76)

  

2. صداقت در نقل سخن مخالف

تلقی من این است که تهمت فقط به این نیست که در امور عادی و اجتماعی به کسی نسبت دروغی داده شود. ما اگر در مباحث علمی نیز از روی سوء ظن و یا شایعه و یا سوء فهم، یک دیدگاه علمی را به کسی نسبت بدهیم که او به آن قائل نیست، این هم تهمت است و گناه کبیره شمرده می شود. ما باید واقعاً، آنچه را که به صراحت در کلام کسی معیوب می یابیم، معیوب بخوانیم؛ نه آن که برای آن عیب بتراشیم. باید دانست، نسبت دادن یک سخن به دیگران آسان نیست. بسا از رهگذر آن حقی پایمال شود یا آبرویی برود.

رسول خدا(ص) فرمود: «یعذب الله اللسان بعذاب لا یعذب به شیئا من الجوارح فیقول: ای رب عذبتنی بعذاب لم تعذب بعده شیئا، فیقال له: خرجت منک کلمة، فبلغت مشارق الأرض و مغاربها فسفک بها الدم الحرام و انتهب بها المال الحرام و انتهک بها الفرج الحرام، و عزتی لأعذبنک بعذاب لا أعذب به شیئا من جوارحک؛ خداوند زبان را به عذابی معذّب خواهد کرد که هیچ یک از اعضا را معذب نمی کند. شخص می پرسد: ای پروردگار، چرا من را به عذابی گرفتار کردی که فراتر از آن عذابی نیست؟ خداوند به او می فرماید: از دهان تو سخنی بیرون آمد که به شرق و غرب زمین رسید؛ آنگاه بر اساس آن خون حرام ریخته شد و مال حرام ربوده شد و فرج حرام هتک گردید. به عزتم سوگند، [زبان] تو را چنان عذاب کنم که هیچ یک از اعضای دیگرت را عذاب نکرده باشم». (وسائل الشیعة آل البیت، 27 / 21 - 22)

بی تردید نسبت دادن نظری به کسی در حالی که او به آن قائل نیست، مصداق تهمت است و تهمت نیز از گناهان کبیره برشمرده شده است.

خدای تعالی فرمود: «وَ الَّذینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبیناً (احزاب، 58)؛ کسانی که مردان و زنان مؤمن را به سبب کاری که انجام نداده اند، می آزارند، بهتان و گناه بزرگی مرتکب شده اند».

امام صادق(ع) فرمود: «إذا اتهم المؤمن أخاه انماث الایمان من قلبه کما ینماث الملح فی الماء؛ هر که به مؤمنی اتهام بزند، ایمان از دلش ناپدید می شود، چنان که نمک در آب». (الکافی، 2/ 361)

پیامبر(ص) فرمود: من بهت مؤمنا أو مؤمنة أو قال فیه ما لیس فیه أقامه الله تعالى یوم القیامة على تل من نار، حتى یخرج مما قاله فیه؛ هرکه به مرد یا زن مؤمنی دشنام بدهد یا درباره او چیزی بگوید که در او نیست، خدا در روز قیامت او را بر تلی از آتش بیایستاند تا آن که عقوبت تهمتی که زده است، سپری شود. (بحار الأنوار، 27/ 194)

 

3. درست فهمی سخن مخالف

نظر من این است که این فقط کلام الهی نیست که تفسیر به رأی و خلاف مراد آن، حرام و مستحق آتش است؛ بلکه تفسیر هر کلامی به این شیوه ناصواب چنین است. ما درباره تفسیر قرآن از روی ظنّ و رأی شخصی می خوانیم:

رسول خدا(ص) فرمود: «من فسر القرآن برأیه فقد افترى على الله الکذب؛ هرکه قرآن را از روی رأی خودش تفسیر کند، بر خدا دروغ بسته است» (بحار الأنوار، العلامة المجلسی، 36/ 227)

نیز فرمود: «اتقوا الحدیث عنى إلا ما علمتم فمن کذب على متعمدا فلیتبوأ مقعده من النار، و من قال فی القرآن برأیه فلیتبوأ مقعده من النار»؛ از نقل سخن از من پروا کنید، مگر آنچه را که علم دارید که من گفته ام. هرکه از روی عمد، بر من دروغ ببندد، جایگاهش از آتش پر شود و هرکه درباره قرآن از روی رأی خودش سخن بگوید، جایگاهش از آتش پر شود». (سنن الترمذی، 4/ 268)

نیز فرمود: «یا أیها الناس إیاکم و کثرة الحدیث عنی من قال علی فلا یقولن الا حقا أو صدقا فمن قال علی ما لم أقل فلیتبوأ مقعده من النار؛ ای مردم از پرگویی به نقل از من پرهیز کنید. هرکه به من سخنی را نسبت دهد، جز سخن درست و راست نقل نکند. هرکه سخنی را به من نسبت دهد که نگفته ام، جایگاهش از آتش پر شود». (مسند احمد، 5/ 297)

 به موجب این روایات باید گفت، همان طور که سخن نگفته کسی را به او نسبت دادن، دروغ و افتراء بستن به اوست، سخن گفته او را نیز بر خلاف مرادش حمل کردن، دروغ و افتراء بستن است و از گناهان کبیره برشمرده می شود.

 

4. حسن ظن داشتن در تفسیر و نقد سخن مخالف

فقط در امور عادی و عمومی نیست که باید نسبت به قول و فعل برادر دینی خوش گمان بود و آن را بر معنای ناپسند و نادرستی حمل نکرد، در بحث و نقد علمی نیز باید چنین رویکرد اخلاقی را پیشه خود کرد. من از مخالفان می خواهم، هر فکر و عمل باطلی را که به ذهن مبارکشان رسید، به اینجانب نسبت ندهند. این گناهی بزرگ است.

جالب است، وقتی از آن استاد محترم پرسیده بودند که چرا با داوری فلانی برای پایان نامه ای که در نقد نظریه اش بود، مخالفت کردید؟ پاسخ داده بود: نمی خواستم، حاشیه سازی شود. قیاس به نفس فرموده بودند. تصور کرده بودند، ما مثل خودشان غائله راه می اندازیم. این استاد محترم، هیچ توجه می فرمایند که این سوء ظن است و سوء ظن هم گناه کبیره و حرام است؟

به هر حال، در این زمینه ملاحظه آیات و روایات ذیل مناسب به نظر می رسد:

پیامبر(ص) فرمود: «أحسنوا ظنونکم باخوانکم تغتنموا بها صفاء القلب ، ونقاء الطبع؛ گمان‌هایتان را به برادرانتان نیکو گردانید تا با آن صفای قلب و پاکی طبع به دست آورید». (همان)

علی (ع) نیز فرمود: «ضع أمر أخیک على أحسنه حتى یأتیک ما یغلبک منه ولا تظنن بکلمة خرجت من أخیک سوءا وأنت تجد لها فی الخیر محملا؛ کار برادرت را به وجهی که بهتر است، توجیه کن تا آن که دلیلی یقینی به دست آوری و به صرف یک سخنی که از دهان برادرت بیرون آمده و تو توجیه خوبی برای آن می یابی، بر او گمان بد مبر». (الکافی - الشیخ الکلینی، 2/ 361 - 362)

خدای تعالی در وصف مشرکان مکه فرماید: «وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً (نجم، 28)؛ آنان هیچ اطمینانی نداشتند. جز از گمان پیروی نمی‌کردند و حال آن که گمان هیچ حقی را ثابت نمی‌کند».

لذا به مؤمنان چنین سفارش می‌کند: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ (حجرات، 12)؛ ای مؤمنان از بسیاری از گمان‌ها بپرهیزید. برخی از گمان‌ها گناه‌اند».

امام صادق(ع) فرمود: «حسن الظن أصله من حسن إیمان المرء وسلامة صدره، وعلامته أن یرى کل ما نظر إلیه بعین الطهارة و الفضل، من حیث ما رکب فیه وقذف من الحیاء والامانة والصیانة والصدق؛ خوش گمانی ریشه‌اش ایمان نیکوی شخص و سلامت سینه‌اش(از بیماری‌های اخلاقی) است و نشانه‌اش این است که همه را با چشم پاکی و فضیلت می‌بیند و این از آن روست که حیاء و امانت‌داری و رازداری و صداقت در وجودش آمیخته شده و ریشه دوانده ‌است». (بحار الأنوار، 27/ 196)

 

5. نقد بی طرفانه سخن مخالف

در نقد علمی هرگز نباید ابتدا، نسبت به یک نظریه، موضعی تعصب آلود و انعطاف ناپذیری اتخاذ کرد و بعد در مقام نقد آن برآمد. برای نقد بی طرفانه، باید سخن مخالف را بدون هیچ تعصبی به طور کامل شنید و به درستی درک کرد و آنگاه بدون هیچ تعصب و سوگیری به نقد پرداخت.

تصور من این است که تنها در محاکم نیست که باید تمام سخنان طرفین شنیده و آنگاه به قضاوت پرداخته شود؛ بلکه در مباحث علمی نیز ضروری است، تمام سخنان طرفی که قصد نقد دیدگاه او را داریم، شنیده شود. به باور من، هر سخنی که ما درباره دیگری می گوییم، نوعی قضاوت شرعی است و باید از شروط آن برخوردار باشد. از جمله شروط قضاوت شرعی آن است که باید بر پژوهش از طرفین مبتنی باشد. در این زمینه، من مخالفان را به سفارش رسول خدا(ص) به امام علی(ع) توجه می دهم که وقتی او را به سوی یمن فرستاد، فرمود:

«إذا قضیت بین الرجلین فلا تقض للأول حتى تسمع ما یقول الاخر؛ هرگاه خواستی میان دو نفر قضاوت کنی، به نفع یکی قضاوت نکن تا این که سخن دیگری را نیز بشنوی». (جامع أحادیث الشیعة، 25/ 33)

روشن است که مخالفان به صرف مطالعه نصف و نیمه مطالب اینجانب نمی توانند به افکارم واقف شوند و درباره آنها به درستی قضاوت کنند. هرگز صحیح نیست، بدون این که تمام مطالب من مطالعه شود و تمام توضیحات من استماع گردد، به نقد دیدگاه هایم اهتمام گردد؛ چرا که آن به سوء فهم می انجامد. بی شک، هرگز روا نیست، مخالفان سوء فهم ها و سوء ظن های خود را افکار اینجانب بخوانند و آنگاه به نقد آنها بپردازند. شرط عدالت و انصاف آن است که افکارم را به درستی درک کنند و بعد با ادله قوی نادرستی آن را ثابت کنند و آنگاه به بطلان نظر اینجانب حکم دهند.

در یک جلسه دفاعی شنیدم که گفته بودند، فلانی قائل است، در قرآن باطل راه پیدا کرده است و آنگاه به خود اجازه داده بودند که در مخالفت، سخنانی را بفرمایند. این در حالی بوده است که من هرگز چنین چیزی نگفته ام. این فقط توهم و سوء فهم ایشان بوده است. سخن من این بوده است که خداوند در قرآن بر اساس نگاه ظاهری مخاطبان سخن گفته است؛ نه نگاه علمی. برای مثال، اگر در قرآن گفته شده، خورشید از مشرق به مغرب حرکت می کند(نک: بقره، 258)، با تکیه به نگاه ظاهری بوده است. نگاه ظاهری بشر چنین می یابد که خورشید از مشرق به مغرب حرکت می کند. مخالفان چنین مضمونی را که به صراحت در قرآن آمده، انکار می کنند و وجود آن را در قرآن به معنای راه یافتن باطل در قرآن تلقی می نمایند. در حالی که این اشتباه است. نگاه ظاهری انسان حق است، نه باطل. 

 

6. گردآوری تمام قرائن فهم سخن مخالف

تنها در متون دینی نیست که ظهور نهایی کلام – یعنی ظهوری که بعد از ملاحظه کلیه قرائن حاصل می شود – حجت و معتبر است؛ بلکه در تمام سخنان چنین قاعده ای حاکم است. در اینجا جا دارد، از دوستانی که این قواعد علمی و عقلائی را زیر پا می نهند، اظهار تأسف کنم. ما در حالی که به دانشجویان خرده می گیریم که چرا فلان مقاله و کتاب را که در زمینه موضوع پایان نامه اتان بود، مطالعه نکردید، چگونه است که حال یک دانشجویی را که در نقد نظریه اینجانب قلمفرسایی می کند، مانع می شویم از این که به جزئیات دیدگاه های من و منابع آن دسترسی پیدا کند؟ آیا این می تواند توجیه علمی داشته باشد؟ من خودم مقالات و حتی نوشته های منتشر نشده ام را در اختیار دانشجوی تحت راهنمایی ایشان قرار دادم و افزون بر آن کراراً اصرار کردم که هر نقدی که بر مطالب من دارید، به من منعکس کنید تا آخرین حرف های من را هم دانسته باشید و آنگاه به قضاوت علمی بپردازید. من به او اطلاع داده بود که در خصوص آن نظریه یک محتوایی حدود 350 صفحه فراهم کرده ام؛ مع الوصف، متأسفانه آن دانشجو بر اثر رفتار ناصواب آن استاد محترم، امکان این را نیافت که آخرین مطالب من را اخذ کند و لذا پایان نامه ای فراهم کرده است که مملو است از تهمت ها و سوء فهم ها و نقدهای ناوارد.

ما برای این که هر کلامی را اعم از آیات قرآن و احادیث معصومین(ع) و حتی سخنان افراد عادی را تفسیر کنیم و معنایی را به عنوان مراد آن کلام ادعا کنیم، باید مستند به همه قرائن آن کلام باشد. به همین ترتیب، ما هرگاه قصد داریم، سخن کسی را نقد کنیم، تا جایی که می توانیم، باید تمام اطلاعات و قرائن و شواهد را در زمینه آن سخن جستجو و فراهم کنیم و آنگاه به نقد آن بپردازیم.

به نظر می رسد، ما برای دسترسی به مراد واقعی سخن یک شخص، باید به یکی از شیوه های ذیل عمل کنیم:

الف. اگر طرف زنده است، باید از خود او بپرسیم که آیا منظور تو از این سخنتان این است که من برداشت کرده ام یا چیز دیگری را منظور دارید؛ نه این که ما از پیش خود معنایی را به سخن او نسبت دهیم که او هرگز به آن قائل نیست و به آن رضایت ندارد. به اصطلاح، «تفسیر بما لا یرضی صاحبه» انجام دهیم که هرگز صحیح نیست. این که درباره قرآن تفسیر به رأی حرام دانسته شده است، به آن اختصاص ندارد. درباره هر کلامی صدق می کند.

ب. اما اگر طرف زنده نیست و ما در عین حال که تمام سخنان او را احصاء کرده ایم، اطمینان کامل و یقینی نداریم که منظور او را دریافت کرده باشیم، نباید با قاطعیت اظهار کنیم که منظور او این است؛ بلکه باید وجوه مختلفی را که احتمال می رود، مطرح کنیم و اگر بخواهیم، احتمالی را مراد او محسوب کنیم، بهترین احتمال باشد؛ چنان که در روایت آمده است، سخن برادر دینی را بر احسن وجوه حمل کنید؛ نه این که همواره بکوشیم با سوء ظن ها و سوء فهم های خود، سخن طرف را بر معنایی حمل کنیم که نوعی نقص و عیب برای او ثابت شود.

ما برای این که علم پیدا کنیم به این که آنچه ما نقد می کنیم، همان چیزی است که طرف اراده کرده، باید به تمام مطالب او مراجعه کنیم. بسا آن سخنی که به آن استناد کرده ایم، همه مطلب نباشد و در جای دیگر مطلبی باشد که مراد را مشخص کند. این که درباره آیات و یا روایات معصومین(ع) آمده است که باید متشابه را به محکم ارجاع بدهیم تا گمراه نشویم، فقط به آیات و روایات اختصاص ندارد. در همه کلام ها چنین باید باشد.

امام رضا(ع) فرمود: من رد متشابه القرآن إلى محکمه هدى إلى صراط مستقیم، ثم قال علیه السلام : ان فی اخبارنا متشابها کمتشابه القرآن ، ومحکما کمحکم القرآن ، فردوا متشابهها إلى محکمها ، ولا تتبعوا متشابهها دون محکمها فتضلوا؛ هر که متشابه قرآن را به محکمش برگرداند، به راه راست هدایت یافته است. سپس افزود: در احادیث ما نیز مانند قرآن محکم و متشابه است؛ پس متشابه آنها را به محکم آنها برگردانید و از متشابه آنها بدون محکم آنها پیروی نکنید که گمراه می شوید. (تفسیر نور الثقلین، 1/ 318)

نیز رسول خدا(ص) فرمود: «و القرآن یفسر بعضه بعضا؛ برخی از آیات قرآن برخی دیگر از آنها را تفسیر می کند» (تفسیر المیزان، 3/ 76)

نیز علی(ع) فرمود: «کتاب اللّه ... و ینطق بعضه ببعض، و یشهد بعضه على بعض؛ کتاب خدا برخی از آیاتش با برخی دیگر به سخن در می آید و برخی از آیاتش بر برخی دیگر گواهی می دهد». (همان)

 آری، این که پاره ای از کلام پاره دیگر از آن را تفسیر می کند، به کلام الهی و احادیث معصومین(ع) اختصاص ندارد. در هر کلامی چنین است و لذا اگر ما می خواهیم گرفتار تفسیر به رأی و افتراء زدن به دیگران نشویم، ضروری است، به تمام سخنان آنان در زمینه یک موضوع مراجعه کنیم؛ نه این که برخی را بگیریم و برخی را فرو گذاریم.

لینک های مرتبط:  داستان هایی در زمینه نقد خصمانه نظریات علمی ؛ نقد علمی یا محاکمه عالم؛ اخلاق اسلامی در نقد علمی؛  شیوه نقد نظریه؛  خطوط قرمز آزاداندیشی و نظریه پردازی؛  قصه پرغصه آزاداندیشی و نظریه پردازی 


نقد علمی یا محاکمه عالم؟

متنی که اینک ملاحظه می کنید، گزارش یک عضو هیئت علمی دانشگاه قم بر ضد اینجانب به یکی از مقامات رسمی است که با حذف اسامی اشخاص مندرج در آن آورده و پاسخی اجمالی به اقدام و مطالب ایشان داده می شود. غرض از آوردن این مطالب در اینجا، هم جنبه آموزش اخلاقی دارد و هم جنبه علمی. بالاخره ما باید نوع مواجهه ای که در محافل علمی با یکدیگر داریم، هم اخلاقی باشد و هم عالمانه.
نوشته اند:
اینجانب به عنوان یکی از اعضای هیئت علمی دانشگاه قم در مواردی شاهد اشاعه افکار نادرست آقای دکتر جعفر نکونام عضو هیئت علمی گروه قرآن و حدیث بودم که از باب نگرانی نسبت به ایجاد شبهه در اعتقادات دانشجویان مشهودات خود را خدمتتان عرض می نمایم.
پاسخ:
اولاً، به باور من، چنین رفتاری که از مشار الیها سرزده، هرگز اخلاقی و شرعی نیست. باید پرسید: آیا من برادر دینی مشار الیها هستم یا خصم ایشان؟ آیا رفتار با برادر دینی این گونه است که وی معمول کرده است؟ آیا خود ایشان می پسندند که دیگران با او چنین کنند که خود درباره من کرده است؟ ایشان را به سفارش امام علی(ع) به فرزندش توجه می دهم که فرمود: یا بُنَی تَفَهَّمْ وَصِیتِی، وَ اجْعَلْ نَفْسَک مِیزَاناً [فِیمَا] بَینَک وَ بَینَ غَیرِک، فَأَحْبِبْ لِغَیرِک مَا تُحِبُّ لِنَفْسِک وَ اکرَهْ لَهُ مَا تَکرَهُ لِنَفْسِک، وَ لَا تَظْلِمْ کمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ(تحب أن لا تظلم)، وَ أَحْسِنْ کمَا تُحِبُّ أَنْ یحْسَنَ إِلَیک وَ اسْتَقْبِحْ لِنَفْسِک(مِنْ نَفْسِک) مَا تَسْتَقْبِحُ‍هُ مِنْ غَیرِک، وَ ارْضَ مِنَ النَّاسِ [لَک] بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِک‏ وَ لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ بَلْ لَا تَقُلْ کلَّ مَا عَلِمْتَ مِمَّا لَا تُحِبُّ أَنْ یقَالَ لَک (نهج‌البلاغة طبع صبحی صالح، نامه 31)؛ ای فرزندم، سفارشم را دریاب و خویش را میان خود و دیگری میزان قرار ده و برای دیگری دوست داشته باش، آنچه را که برای خود دوست می داری و برای او ناخوش داشته باش، آنچه را برای خود ناخوش می داری و ستم مکن؛ چنان که خود دوست نداری به تو ستم شود و نیکی کن؛ چنان که خود دوست داری به تو نیکی شود و برای خود زشت شمار، آنچه را که برای دیگری زشت می شماری و از مردم نسبت به خود خشنود باش، به آنچه که از خود نسبت به مردم خشنودی و آنچه را که نمی دانی، نگو؛ بلکه آنچه را بگو که می دانی، دوست داری درباره خودت گفته شود».
ثانیاً، قضاوتی که مشار الیها طی آن نامه درباره اینجانب کرده، هرگز منصفانه و شرعی نیست. ایشان از کجا احراز کرده اند که افکار اینجانب نادرست است که چنین حکمی را صادر فرموده اند؟ اگر بر اساس اتهاماتی است که دیگران به اینجانب می زنند، به لحاظ شرعی لازم بود، دفاعیات من را هم می شنیدند و آنگاه قضاوت می کردند. به باور من، هر سخنی که ما درباره دیگری می گوییم، نوعی قضاوت شرعی است و باید از شروط آن برخوردار باشد. از جمله شروط قضاوت شرعی آن است که باید بر پژوهش از طرفین مبتنی باشد. در این زمینه، من ایشان را به سفارش رسول خدا(ص) به امام علی(ع) توجه می دهم که وقتی او را به سوی یمن فرستاد، فرمود: «إذا قضیت بین الرجلین فلا تقض للأول حتى تسمع ما یقول الاخر؛ هرگاه خواستی میان دو نفر قضاوت کنی، به نفع یکی قضاوت نکن تا این که سخن دیگری را نیز بشنوی». (جامع أحادیث الشیعة بروجردی، 25/ 33)
اما اگر بر اساس، سخنان نصف و نیمه ای است که به طور گذری از من شنیده اند، روشن است که به صرف شنیدن نصف و نیمه سخنان گذری اینجانب نمی توانند  به افکارم واقف شوند و درباره آنها قضاوت کنند. آیا بهتر نبود، پیش از آن که چنین نامه خصمانه ای را بنویسند، کتاب ها و مقالات و یا مطالب وبلاگم را مطالعه می فرمودند یا لااقل یک جلسه اختصاصی با اینجانب بحث علمی می کردند تا به آنچه که به اینجانب منتسب می نمایند، افتراء و سوء ظن و سوء فهم نباشد و به گناهان کبیره متعددی گرفتار نیایند؟ بی شک، هرگز روا نیست، ایشان سوء فهم ها و سوء ظن های خود را افکار اینجانب بخوانند. خدای تعالی فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ (حجرات، 12)؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از بسیارى از گمانها بپرهیزید که پاره‏اى از گمانها گناه است‏».
به هر حال، شرط عدالت و انصاف آن است که افکارم را به درستی درک کنند و بعد با ادله قوی نادرستی آن را ثابت کنند و آنگاه چنین حکمی صادر نمایند. خدای تعالی فرماید: «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلا (إسراء، 36)؛ و چیزى را که بدان علم ندارى دنبال مکن، زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد».
نمونه هایی از افکاری را که ایشان به اینجانب انتساب داده اند، به روشنی نشان می دهد که مشار الیها اساساً به افکار اینجانب وقوف صحیح و کاملی ندارند؛ اما در عین حال به خود اجازه می دهند، درباره افکارم داوری نمایند. تفصیل بیش تر در ادامه می آید.
باید دانست، سخن گفتن درباره دیگران آسان نیست. بسا از رهگذر آن حقی پایمال شود یا آبرویی برود. رسول خدا(ص) فرمود: «یعذب الله اللسان بعذاب لا یعذب به شیئا من الجوارح فیقول: ای رب عذبتنی بعذاب لم تعذب بعده شیئا، فیقال له: خرجت منک کلمة، فبلغت مشارق الأرض و مغاربها فسفک بها الدم الحرام و انتهب بها المال الحرام و انتهک بها الفرج الحرام، و عزتی لأعذبنک بعذاب لا أعذب به شیئا من جوارحک؛ خداوند زبان را به عذابی معذّب خواهد کرد که هیچ یک از اعضا را معذب نمی کند. شخص می پرسد: ای پروردگار، چرا من را به عذابی گرفتار کردی که فراتر از آن عذابی نیست؟ خداوند به او می فرماید: از دهان تو سخنی بیرون آمد که به شرق و غرب زمین رسید؛ آنگاه بر اساس آن خون حرام ریخته شد و مال حرام ربوده شد و فرج حرام هتک گردید. به عزتم سوگند، [زبان] تو را چنان عذاب کنم که هیچ یک از اعضای دیگرت را عذاب نکرده باشم». (وسائل الشیعة آل البیت، 27 / 21 - 22)
ثالثاً، خطوط قرمز نوآوری و نظریه پردازی و نقد، اصول و ضروریات دین و مذهب است. انکار اینها موجب خروج از دین و مذهب می شود؛ اما در چارچوب این اصول و ضروریات اظهار نظر و نقد کردن هیچ منع شرعی ندارد و منطقة الفراغ دانسته می شود و رویه علمای ما از دیرباز بوده است. باید ایشان آگاه باشند که شیخ صدوق کتابی را در اعتقادات نگاشت و شاگردش شیخ مفید کتاب «تصحیح الاعتقادات» را در نقد آن نوشت. کسی نیز تألیف شیخ مفید را ایجاد شبهه در اعتقادات به شمار نیاورد و نسبت به آن احساس نگرانی نکرد.
 خامساً، اصطلاح «شبهه» در خرده گیری بیجا بر اصول و ضروریات دین و مذهب به منظور رد و انکار آنها انصراف دارد. حال آن که نظریات و نقدهای اینجانب همگی در چارچوب این اصول و ضروریات و در دفاع از آنهاست؛ بنابراین اطلاق شبهه بر نظریات و نقدهای اینجانب صحیح نیست. اگر چنین باشد که بیان هر نظر و نقدی ایراد شبهه خوانده شود، باید همه علمای اسلام را که از دیرباز تاکنون به نقد نظریات همدیگر پرداخته اند، شبهه پرداز نامید. 

نوشته اند:
1. در جلسه دفاعیه مربوط به ... در مقطع کارشناسی ارشد تحت عنوان «مخاطبان قرآن» به راهنمایی دکتر نکونام، بنده به عنوان نماینده تحصیلات تکمیلی حضور داشتم. ایشان دانشجو را به این سمت هدایت کرده بودند که «من خوطب به قرآن» طبق معنای عرفی مخاطب هر کلامی، تنها مشافهین و عرب عصر نزول بوده، در غیر این صورت لازم بود که در قرآن قرائن لفظی تأکید می شد که «ای انسان در تمام عصرها و نسل ها» که چنین قراینی نداریم و وقتی بنده و سایر اساتید ناظر (...) تالی فاسدهای نظر ایشان را گوشزد شدیم، ایشان در جواب گفتند که همه شما دارای رسوبات فکری هستید و با همان ها با من محاجه می کنید. متأسفانه در این جلسه تعدای دانشجوی مستمع هم حضور داشتند.
پاسخ:
اولاً، نظر به این که ایشان در رشته علوم قرآن و حدیث تخصص ندارند، شایسته بود، خود را صاحب نظر در این زمینه نمی دانستند و نظر خود را صائب و نظر اینجانب را نادرست نمی خواندند. روشن است که ایشان در زمینه مخاطبان قرآن حتی یک مقاله تألیف نکرده اند. به علاوه تصور نمی کنم، نماینده تحصیلات تکمیلی حقی داشته باشد، در اموری که ربطی به ایشان ندارد، ورود پیدا کند.
ثانیاً، این نظریه که مخاطبان قرآن مشافهین یعنی عرب عصر نزول قرآن اند، به میرزای قمی تعلق دارد و چیزی نیست که من ابداع کرده باشم. منتها نظریه ایشان به جهت تلقی های ناصوابی که از آن پیدا شده، مهجور واقع شده است. کافی است، سوره های قرآن بدون هیچ پیش فرضی مطالعه شود و به روشنی دریافت گردد که مخاطبان قرآن در دوره مکی پیامبر(ص) و مشرکان مکه و در دوره مدنی مشرکان مکه و مسلمانان و یهودیان مدینه و مسیحیان نجران و حوالی جزیرة العرب بوده اند. برای نمونه به اولین سوره نازله در مکه بنگرید. آیا مخاطبان آن همه مردم در همه اعصار بودند؟
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ (1) خَلَقَ اْلإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ (2) اقْرَأْ وَ رَبُّکَ اْلأَکْرَمُ (3) الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (4) عَلَّمَ اْلإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ (5) کَلاَّ إِنَّ اْلإِنْسانَ لَیَطْغى (6) أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى (7) إِنَّ إِلى رَبِّکَ الرُّجْعى (8) أَ رَأَیْتَ الَّذی یَنْهى (9) عَبْداً إِذا صَلَّى (10) أَ رَأَیْتَ إِنْ کانَ عَلَى الْهُدى (11) أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى (12) أَ رَأَیْتَ إِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى (13) أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى (14) کَلاَّ لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِیَةِ (15) ناصِیَةٍ کاذِبَةٍ خاطِئَةٍ (16) فَلْیَدْعُ نادِیَهُ (17) سَنَدْعُ الزَّبانِیَةَ (18) کَلاَّ لا تُطِعْهُ وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ (19)؛ بخوان به نام پروردگارت که آفرید. * انسان را از عَلَق آفرید. * بخوان، و پروردگار تو کریمترین [کریمان‏] است. * همان کس که به وسیله قلم آموخت. * آنچه را که انسان نمى‏دانست [بتدریج به او] آموخت. * حقّاً که انسان سرکشى مى‏کند، * همین که خود را بى‏نیاز پندارد. * در حقیقت، بازگشت به سوى پروردگار توست. * آیا دیدى آن کس را که باز مى‏داشت، * بنده‏اى را آن گاه که نماز مى‏گزارد؟ * چه پندارى اگر او بر هدایت باشد، * یا به پرهیزگارى وادارد [براى او بهتر نیست‏]؟ *  [و باز] آیا چه پندارى [که‏] اگر او به تکذیب پردازد و روى برگردانَد [چه کیفرى در پیش دارد]؟ * مگر ندانسته که خدا مى‏بیند؟ * زنهار، اگر باز نایستد، موى پیشانى [او] را سخت بگیریم *  [همان‏] موىِ پیشانى دروغزن گناه‏پیشه را. *  [بگو] تا گروه خود را بخواند. * بزودى آتشبانان را فرا خوانیم. * زنهار! فرمانش مَبَر، و سجده کن، و خود را [به خدا] نزدیک گردان.
چنان که ملاحظه می شود، مخاطب آیات 11 و 12 این سوره، - چنان که در روایات آمده - ابوجهل است و مخاطب سایر آیات این سوره، شخص پیامبر اسلام(ص) است.
کافی است، مخالفان این نظریه برای نمونه یک سوره را از سوره های قرآن نشان دهند که مخاطبان آن، همه مردم در همه اعصار باشد؛ اما هرگز چنین سوره ای را در قرآن نخواهند یافت.
ثالثاً، یک نظریه معتبر آن است که قرائن و مؤیداتی داشته و موارد نقض هم نداشته باشد. وقتی ملاحظه می شود، 114 سوره قرآن طی حدود 23 سال ناظر به حوادث و مسائل مردمان مکه و مدینه نازل شده و هیچ قرینه و شاهدی در سوره های قرآن وجود ندارد که نشان دهد، مخاطبان آنها همه اقوام در تمام اعصار اعم از عرب و عجم و شرق و غرب بوده است، چگونه می توان ادعا کرد که همه آنان مخاطبان قرآن اند؟
چگونه مخاطبان یک متن باز شناخته می شود؟ چه شاخص هایی را می توان برشمرد که مخاطبان یک متن چه کسانی اند؟ آیا این که زبان قرآن عربی است و آن هم زبان عرب عصر نزول، دلیل بر این نیست که عرب عصر نزول مخاطبان قرآن اند؟ آیا اگر خداوند می خواست، خطاب به همه مردم حتی در همان زمان پیامبر اسلام(ص) سخن بگوید، چه جهتی داشت، زبان عربی را برگزیند؟ آیا اکثر مردم در تمام اعصار عرب اند؟ به علاوه، آیا در قرآن هیچ نقطه جغرافیایی و هیچ حادثه تاریخی و هیچ پیامبر(ص) و قومی که خارج از معهودات عرب حجاز بوده باشد، ذکر شده است؟ چرا در قرآن هیچ سخنی راجع به مناطق آمریکا و اروپا و خاور دور و جز آنها نیست؟ آیا هیچ موردی از نداها و ضمایر مخاطب در سوره های قرآن می توان یافت که غیر عرب حجاز عصر پیامبر(ص) را مخاطب ساخته باشد؟ آیا همه اینها گواه این نظریه نیست که مخاطبان قرآن در دوره مکی که حدود 90 سوره نازل شده، پیامبر(ص) و مشرکان مکه و در دوره مدنی که حدود 24 سوره نازل شده، پیامبر(ص) و مشرکان مکه و مسلمانان و اهل کتاب مدینه و حوالی آن بوده اند؟
باید دانست که قرآن به طور شفاهی و ناظر به مقتضیات دوره 23 ساله نبوت پیامبر اسلام(ص) نازل شده است و هر کلام شفاهی که چنین باشد، خطاب به مشافهینی است که آن کلام شفاهی را دریافت می کنند و در زمان و مکان صدور کلام حاضر و شاهدند. قرآن نیز از این قاعده خارج نیست.
رابعاً، توهم تالی فاسد داشتن چنین نظریه ای نادرست است. مخالفان چنین نظریه ای پنداشته اند که اگر قائل باشند، مخاطبان قرآن عرب عصر نزول بوده، مستلزم این است که دیگر، قرآن برای اعصار دیگر هدایت کننده نباشد. در حالی که چنین نیست و خود میرزای قمی که صاحب چنین نظریه ای بود، چنین اندیشه ای نداشت. نظر او بر این بود که همه در عمل به قرآن اشتراک تکلیف دارند و باید به آن عمل کنند؛ چه مخاطب قرآن باشند یا نباشند.
تحلیل من هم این است که خداوند بسان طبیبی نسخه هایی را برای هدایت عرب عصر پیامبر(ص) نوشته است؛ اما بیماری هایی معنوی که آن مردم داشتند، اختصاصی نبوده است؛ لذا هر مردمی که به آن بیماری های معنوی مبتلا هستند، به حکم عقل باید برای بهبودی به آن نسخه ها عمل کنند.
خامساً، این که رسوبات و پیش فرض های فکری در پذیرش یا نقد یک نظریه مؤثر است، امری انکارناپذیر است؛ اما می توان جلوی تأثیر رسوبات و پیش فرض های فکری را گرفت یا از میزان تأثیر آنها کاست. تمام تأکید من در این زمینه این است که به جای شنیدن نصفه و نیمه سخنان اینجانب و سوء تعبیرها و سوء ظن هایی که مخالفان نظریات من دارند، دوستانه و عالمانه تمام سخنان مرا بشنوند یا مطالعه کنند و نسبت به اشکالات و ایراداتی که وارد می کنند، پاسخ های مرا هم استماع نمایند و آنگاه قضاوت کنند تا رسوبات و پیش فرض های فکری اشان مانع از قضاوت صحیح نشود.
متأسفانه، مشکلی که من همواره با آن مواجه بوده ام، این بوده است که به جای نقد دوستانه و عالمانه، مخالفان همیشه کوشیده اند، با هوچی گری و تهمت زنی جلوی سخن گفتن و تدریس من را بگیرند و حقوقم را تضییع نمایند تا این که اخیراً در صدد اقداماتی بر آمده اند که از گفتنش شرم دارم.
سادساً، میان سخنان مشار الیها تناقض وجود دارد. از یک سو اظهار تأسف می کند که در جلسه دفاعیه شماری از دانشجویان ارشد حضور داشتند و مباحثه علمی اینجانب را با همکاران استماع می کردند و از سوی دیگر در خاتمه این نامه، تقاضای برگزاری میزگرد علمی تخصصی می کند که دانشجویان هم مستمع باشند. مگر در جلسه دفاعیه جز این است که خود یک میزگرد علمی تخصصی است و در آن بحث علمی صورت می گیرد؟ شمایی که متأسف اید که دانشجویان ارشد مناظرات و مباحثات علمی اینجانب را با همکاران در جلسه دفاع می شوند، چگونه تقاضای میزگرد علمی دیگری را پیشنهاد می دهید؟
سابعاً، اساساً، ایشان و امثال ایشان چرا اصرار دارند، دانشجویان ارشد را چشم و گوش بسته نگه دارند؟ آیا در آیین نامه های دوره های تحصیلات تکمیلی و سرفصل های دروس و تصویب موضوعات پایان نامه ملاحظه نکرده اند، تأکید تمام بر مطرح شدن تازه های دانش و نظریه پردازی و نوآوری و نقد است؟ آیا اگر ما نتوانیم دانشجویان ارشد و دکتری را از طریق مطرح کردن مباحث نو و چالشی در بحث علمی توانمند کنیم، می توانیم ادعای دانشجوپروی کنیم؟ اگر ما دانشجویان ارشد و دکتری را بازداشتیم که نظریات حتی یک استاد متدین و متهجد را که در دفاع از دین و مذهب نظریه پردازی می کند، بشنوند، چطور می خواهیم، آنها را در پاسخگویی به شبهات و ایرادات مخالفان اسلام و تشیع توانمند سازیم؟ مگر ما اکنون در قرون گذشته زندگی می کنیم که بتوانیم، دانشجویان را گوش و چشم بسته بار بیاوریم؟ آیا ما باورمان نشده است که درعصر اینترنت و ماهواره زندگی می کنیم؟ به علاوه چرا باید دانشجویان ارشد و حتی دکتری را این قدر حقیر شمرد که گفته شود، آنان قدرت تشخیص صحت و سقم نظریات را ندارند و اگر نظریات اینجانب را بشنوند، به راحتی می پذیرند؟
نوشته اند:
2. حدود دو سال پیش، ایشان جلسه ای تحت عنوان «زبان قرآن» در سالن اندیشه با حضور اساتید دیگر رشته ها و دانشجویان ارشد برگزار کردند (...). در آن جلسه ایشان اظهار می داشتند که قرآن به تصریح خودش «بلسان عربی مبین» نازل شده و نیاز به تفسیر و تأویل و پرده برداری از بطون معانی آیات نیست و اینها معنا ندارد و هر انسانی می تواند و حق برداشت از قرآن را دارد. استدلال آقای ... و دیگر اساتید در ایشان مؤثر واقع نشد.
پاسخ:
اولاً، این که قرآن در دلالت بر مقاصدش مستقل از بیان پیامبر(ص) و ائمه(ع) است، نظریه علامه طباطبایی است و ابداع اینجانب نیست. حق هم همین است. نباید منزلت قرآن را فرو کاست. قرآنی که خود را به زبان عربی روشن و غیر گنگ و هادی مردم معرفی می کند و برای هدایت مردم نازل شده، نمی توان بسان آدم کر و لالی تلقی کرد که خود نمی تواند مقاصدش را بفهماند و نیاز به آدمی دارد که از زبان کر و لال ها آگاه باشند و اطوار و حرکات او را تفسیر نماید. قرآن به اجماع علمای اسلامی در اوج فصاحت و بلاغت نازل شده است. فصاحت و بلاغت را نیز چنین تعریف کرده اند که الفاظ کلام برای مخاطبان مأنوس و مفهوم بوده و ترکیبات الفاظ نیز تعقید و پیچیدگی معنایی نداشته و به اقتضای حال و سطح فهم مخاطبان بیان شود. شرط فصاحت و بلاغت را چنین گفته اند که مخاطبان در فهم مقصود کلام، نیازمند درنگ و پرسش و تفحص نباشند و گرنه آن کلام، خالی از فصاحت و بلاغت خواهد بود.
سخن ما در زمینه تفسیر قرآن این است که آن نیازی عرضی است؛ یعنی ذات قرآن ابهام و اغلاقی ندارد و این اختلافات تفسیری بر اثر گذشت زمان و فقد قرائن و پدید آمدن پیش فرض های علمی و مذهبی حادث شده است. بر این اساس، هرگاه هر سوره ای از سوره های قرآن نازل می شد، کسانی که حاضر و شاهد نزول آن سوره بودند، مراد آیات آن سوره را به روشنی درک می کردند. چگونه موجه است، حدود 90 سوره که در مکه و خطاب به مشرکان قریش نازل شده، مشرکانی که به پیامبر اسلام(ص) ایمان ندارند، بیایند نزد آن حضرت زانو بزنند و تفسیر آیات را از ایشان بخواهند؟
باید توجه داشت که ما نمی گوییم، در غیر عصر نزول نیازی به تفسیر یعنی بیان مقاصد آیات نداریم یا نیازی نداریم که ائمه(ع) یا سایر مفسران به تفسیر قرآن و بیان مقاصد آیات بپردازند. نیز هرگز سخن ما این نبوده است که هرکسی می تواند مقاصد قرآن را درک کند. سخن ما این است که هرکس بخواهد مقاصد قرآن را درک کند، باید به زبان عرب عصر نزول آشنایی داشته باشد و به تمام قرائن فهم آیات اعم از قرائن لفظی و حالی توجه نماید تا قادر به درک مقاصد آیات بگردد.
ثانیاً، دیدگاه اینجانب در زمینه بطون قرآن همان دیدگاه آیت الله معرفت است که قائل اند، بطون قرآن عبارت از لوازم غیر بیّن آیات قرآن است؛ یعنی هر معنایی که به عنوان بطن به قرآن نسبت می دهیم، باید با دلیلی ربط آن را به آیات قرآن ثابت کنیم. بنابراین، هرگز سخن ما این نبوده است که قرآن بطون ندارد و نیز هرگز سخن ما این نیست که بطون قرآن را همه افراد می توانند درک کنند.
ثالثاً، نمی توان انتظار داشت، در حد یک سخنان نصف و نیمه و محدود تمام استدلال های طرفین شنیده شود و اقناعی حاصل گردد. در چنین حالتی، باید به طرفین حق داد که استدلال هایشان در دیگری مؤثر واقع نشود. به علاوه عدم اقناع ممکن است، علل گوناگونی داشته باشد. از مهم ترین علل آن، نامعتبر بودن صورت یا ماده استدلال طرف است. بنابراین نمی توان گفت که لزوماً وقتی کسی استدلال های طرف را نمی پذیرد، از روی لجاجت است. مگر خود مشار الیها تمام استدلال ها را می پذیرند که توقع دارند، اینجانب بپذیرم. آیا اگر کسی استدلال های طرف دیگر را نپذیرفت، می توان لزوماً عیبی برای او برشمرد؟ به علاوه، باید دانست که اقناع یک امر شخصی و درونی است و هرکسی باید نزد خدا برای پذیرش یا رد هر نظری حجت داشته باشد. به زور و تحکم که نمی توان در دیگران اقناع آفرید. اگر کسی هم محققانه به نظری گراییده باشد و برای خود نزد خداوند حجت داشته باشد، نمی توان بر او خرده گرفت.
به علاوه یک نظریه با شهرت یا کثرت طرفدارانش حقانیت پیدا نمی کند؛ بلکه با اعتبار و قوت ادله آن است که حقانیت پیدا می کند. اگر کثرت طرفداران و پیروان یک نظر ملاک حقانیت بود، باید عقاید بودائی حق تلقی می شد و عقاید اسلامی ناحق؛ چرا که طرفداران و پیروان عقاید بودائی چند برابر طرفداران و پیروان عقاید اسلامی است. آیا اگر بگویند، استدلال های بودائی ها در مشار الیها مؤثر واقع نمی شود، آیا در وی عیبی وجود دارد؟ البته در مثل نباید مناقشه کرد و نباید بداندیشی کرد و گفت که فلانی به علمای اسلام اهانت می کند. اینجانب هیچ قصد اهانت به کسی ندارم.
نوشته اند:
3. مکرراً دانشجویان ارشد به ما مراجعه می کنند و افکار مخرب و بدعت های ایشان در فهم قرآن و توهین به مفسرین کبیری چون مرحوم علامه طباطبایی را مطرح می کنند.
پاسخ:
اولاً، هرکس با تدریس من آشنا باشد یا سری به مطالب وبلاگ عشق الهی ام بزند، هرگز چنین تهمت ناروایی را به من نمی زند. شایسته است، مشار الیها قسمت اخلاقی فرم های ارزیابی اینجانب را ملاحظه کند و از نمره ای که دانشجویان به اخلاق اینجانب می دهند، واقف گردد. مشار الیها سزاوار بود، به نظر اکثریت دانشجویانی که اخلاق اینجانب را می ستایند و یا افکارم را می پسندند و یا لااقل قابل مطالعه می دانند و در هر حال، در چارچوب شرع و قانون می یابند، التفات می فرمود.
ثانیاً، بسیاری از دیدگاه های اینجانب همان دیدگاه های علامه طباطبایی است، حال توهین اینجانب به ایشان چه وجهی می تواند داشته باشد؟ به فرض این که اینجانب نظیر بسیاری دیگر به پاره ای از نظریات ایشان نقد داشته باشم، آیا نقد نظریات صاحب نظران توهین شمرده می شود؟
ثالثاً، کاش مشخص می فرمودند که اینجانب چه توهینی به مفسر بی نظیر و کبیر حضرت علامه طباطبایی کرده ام تا حقیقت مطلب بهتر روشن می شد. به علاوه، اساساً، آیا به راحتی می توان به برادر دینی تهمت زد؟ وظیفه شرعی ما در قبال تهمت چیست؟ آیا باید بر آن صحه گذاشت و شایعه پراکنی کرد؟
محمد بن فضیل مى‏گوید: خدمت امام کاظم(ع) رسیدم و عرض کردم: فدایت شوم، درباره یکى از برادران دینى من کارى را نقل مى‏کنند که من آن را ناخوش دارم؛ ولى هنگامى که از خود او سئوال مى‏کنم، انکار مى‏کند با اینکه گروهى از افراد موثق و مورد اعتماد این خبر را براى من نقل کرده‏اند. حضرت فرمود: یا محمد کذب سمعک و بصرک عن أخیک، و ان شهد عندک خمسون قسامة و قال لک قول فصدقه و کذبهم، و لا تذیعن علیه شیئا تشینه به، و تهدم به مروته، فتکون من الذین قال الله: "إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ"؛ اى محمد گوش و چشم خود را در مقابل برادر مسلمانت تکذیب کن و اگر پنجاه نفر به عنوان شاهد قسم یاد کردند و درباره او چیزى به تو گفتند؛ ولى خود او انکار کرد، به گواهى آنان ترتیب اثر مده. سخن او را بپذیر و گفته آنها را قبول مکن. (سپس فرمود:) مبادا چیزى را که مایه عیب و ننگ او و وسیله درهم کوبیدن شخصیت و شرف انسانى او مى‏گردد، منتشر کنى؛ زیرا در زمره کسانى قرار خواهید گرفت که خداوند درباره آنها فرموده است: «کسانى که دوست مى‏دارند، زشتی ها در میان مؤمنان پخش شود، براى آنها عذابى دردناک در دنیا و آخرت است». (نور الثقلین، سوره نور، ذیل آیه19)
در این زمینه مناسب می دانم، به قسمتی از سخنان مقام معظم رهبری توجه دهم که فرمودند: «بنده یک وقتى به یک مناسبتى در یک صحبت عمومى عرض کردم به مردم که قرآن کریم می فرماید: «لولا اذ سمعتموه ظن المؤمنون و المؤمنات بأنفسهم خیراً»؛ یعنی وقتى افک را شنیدید، چرا به همدیگر حسن‌ظن نداشتید؟ یعنى از اول رد کنید افک را. [اگر] آمدند به یک نفرى تهمت زدند، یک چیزى را گفتند - حالا یا با عنوان تهمت یا به عنوان غیبت - چرا قبول می کنید؟ ببینید این کلمه‌ لولاى تحذیریه در قرآن و در کلام عرب خیلى معناى وسیعى دارد، فقط معنایش «چرا» نیست، که ما بگوییم چرا این کار را نکردى. چراى با تأکید است. یعنى آه، واى، چرا؛ معناى «لولا» این است؛ تحذیریه است.  [چرا]  «لولا اذ سمعتموه ظن المؤمنون و المؤمنات بأنفسهم [خیراً]»؛ یعنی چرا به هم ظن نیک ندارید؟ چرا به هم حسن‌ظن ندارید؟ تا فوراً کسى آمد، شما بگویید بله، احتمال درستى‌اش هم اگر بود، آدم به صورت یقین آن را بداند و نقل بکند. این درست نیست، این ممنوع است.»
چنان که مقام معظم رهبری اشاره فرمودند، هرگز روا نیست، به صرف شنیدن هر نقل و سخنی از گوینده ای، آن را بر معنای انحرافی و باطل و کفرآلود یا توهین آمیزی حمل کنیم؛ مگر آن که برای ما یقین حاصل شده باشد که مراد واقعی گوینده چنین معنایی بوده است. علی(ع) در این باره فرمود: «ضع أمر أخیک على أحسنه حتى یأتیک ما یغلبک منه ولا تظنن بکلمة خرجت من أخیک سوءا وأنت تجد لها فی الخیر محملا؛ کار برادرت را به وجهی که بهتر است، توجیه کن تا آن که دلیلی یقینی به دست آوری و به صرف یک سخنی که از دهان برادرت بیرون آمده و تو توجیه خوبی برای آن می یابی، بر او گمان بد مبر». (وسائل الشیعة، 12/ 302).
رابعاً، بدعت عبارت است از ایجاد و ترویج یک رویه دینی به منظور بر انداختن یک سنت دینی؛ نظیر بدعت تحریم متعه از سوی عمر. این در حالی است که اینجانب هرگز یک رویه دینی را ایجاد و ترویج نکرده ام. تمام مباحث من نظری است و هیچ جنبه عملی ندارد. مطرح کردن مباحث نظری نیز در چارچوب اصول و ضروریات دین و مذهب هیچ اشکال شرعی ندارد. بدعت به معنای نوآوری علمی و نظریه پردازی نه تنها مذموم نیست؛ بلکه ممدوح است و در مصوبات، تشویقاتی را برای آن منظور کرده اند. مقام معظم رهبری نیز تأکیدات فراوانی بر ترویج آن دارند که متأسفانه مورد بی توجهی قرار می گیرد.
خامساً، مشار الیها توضیح نداده اند که چگونه افکار اینجانب مخرب است. اگر مقصودشان این است که با افکار من آراء و نظریات صحیح و معتبر تخریب می شود، مشخص بفرمایند، آن آراء و نظریات صحیح و معتبر کدام اند و به چه دلیل معتبرند و چگونه افکار من آنها را تخریب کرده است؟ ایشان به طور مشخص بفرمایند که اینجانب کدام اصل و ضروری اعتقادی را رد و به تعبیر ایشان تخریب کرده است؟ کلی گویی که وجاهت علمی ندارد. به علاوه، تعبیر «افکار مخرب» به ناسزاگویی و دشنام بیش تر شباهت دارد تا اظهار نظر علمی.
از این گذشته، آنچه که منع شرعی دارد، تخریب اصول و ضروریات اعتقادی است و گرنه در چارچوب آن اصول و ضروریات، همه علمای اسلامی آراء و نظریات همدیگر را نقد و به تعبیر ایشان تخریب می کنند.
نوشته اند:
4. سرکار خانم ها... از اعضای گروه علوم قرآن و حدیث، دائماً اذعان می دارند که حداقل نیمی از اوقات ما در سر کلاس، صرف رد شبهه پراکنی های آقای نکونام در اذهان دانشجویان می گردد و این اساتید محترم، دقیق تر در جریان افکار ایشان هستند.
پاسخ:
اولاً، آنچه که مشار الیها شبهه پراکنی های اینجانب نامبردار می سازد، عبارت است از موضوعات کنفرانس ها و تحقیقات کلاسی است که در درس «بررسی آراء و نظرات جدید در زمینه علوم قرآن و حدیث» برای دانشجویان کارشناسی ارشد تعیین می شود تا با بررسی آنها و مطرح کردن نتایج تحقیقاتشان در کلاس به روشن شدن آنها کمک کرده شده باشد. به طور طبیعی آراء و نظریات جدید، اغلب از سوی روشنفکران و دگراندیشان دینی مطرح شده و چالش برانگیز است. البته در رد یا ابرام آنها نیز آثار متعددی تألیف گردیده است و لذا منابع تحقیق نیز به آنها معرفی می شود.
حال باید از مشار الیها و امثال ایشان پرسید که در این درس اگر چنین مباحثی مطرح نشود، باید چه مباحثی مطرح شود؟ آراء و نظریات جدید نوعاً چالش برانگیز است. ایشان اگر مخالف وجود این درس هستند، از طرق قانونی برای حذف آن اقدام نمایند؛ بلکه با پاک کردن صورت مسئله از این مشکل رهایی پیدا کنند.
ثانیاً، ممکن است، برخی از دانشجویان ارشد برای تکمیل تحقیقات خود از برخی از همکاران گروه نیز کمک گرفته باشند. اگر ایشان طبق چارچوب سرفصل های دروس خود به بحث درباره موضوعات مذکور پرداخته اند، وظیفه اشان را انجام داده اند. آیا اگر استادان گروه به سئوالات دانشجویان کارشناسی ارشد پاسخ ندهند، چه کسانی باید پاسخ دهند؟ اما اگر خارج از چارچوب سرفصل های دروس خود به بحث درباره آنها پرداخته اند، از سوی آنان تخلف صورت گرفته است. به فرض اگر ضروری می دانستند، سئوالات دانشجویان ارشد را پاسخ دهند، می توانستند خارج از زمان کلاس خود به آن اهتمام ورزند.
ثالثاً، مشار الیها که خود معترف اند، اعضای گروه به افکار اینجانب دقیق تر آشنایی دارند، آیا بهتر نبود، ایشان به مسائل مربوط به گروه خود می پرداختند و از ورود به مباحثی که در تخصصشان نیست، اجتناب می کردند؟
در پایان نوشته اند:
انتظار داریم، مسئولیت محترم... با هماهنگی دیگر متولیان امور اعتقادی و فرهنگی دانشگاه ترتیبی اتخاذ فرماید تا در یک میزگرد علمی تخصصی نظرات ایشان به دائره بحث و نقد گزارده شود و دانشجویان هم مستمعین باشند.
پاسخ:
اولاً، مشخص نیست که مشار الیها از نگارش این نامه قصد پرپایی میزگرد بحث علمی را داشته اند یا شکوائیه ای را به مقام مسئول ارائه داده اند. واضح است که مقام مسئول کرسی های نوآوری و نظریه پردازی و نقد و مناظره، معاونت محترم پژوهشی دانشگاه است؛ نه آن که وی با ایشان مکاتبه کرده است. البته این کرسی ها برای مچ گیری و اثبات جرم و جلوگیری از طرح اندیشه ها و نظریات علمی راه اندازی نمی شود. غرض از اهتمام به این کرسی ها جنیش نرم افزاری و تولید دانش و توسعه علمی است.
ثانیاً، ایشان اگر قصد داشتند، نظریات اینجانب در یک فضای سالم علمی به نقد گذاشته شود، هرگز شایسته نبود، تعابیر پیش داورانه و افتراء آمیز و غیر اخلاقی مثل «ایجاد شبهه در اعتقادات دانشجویان»، «افکار مخرب و بدعت ها» و «توهین به مفسرین کبیری چون مرحوم علامه طباطبایی» در نامه خود به کار ببرند. در یک فضای علمی نباید نسبت به افکار دیگران پیش داوری کرد یا تعابیر غیر اخلاقی و احساسی به کار برد یا با صاحب نظران و نظریه پردازان با رویکرد تکفیری و تفسیقی و تضییقی مواجهه کرد؛ بلکه باید فضای سالمی را برای طرح نظریات آنان فراهم نمود تا از رهگذر آن مرزهای دانش گسترش یابد.
ثالثاً، اینجانب همواره آمادگی خود را جهت نقد آراء و آثار خود اعلان کرده ام. هم خود طرحنامه ای را با عنوان «نظریه نزول قرآن به زبان معیار عرب عصر پیامبر(ص)» به حلقه علوم قرآن و حدیث ارایه کرده ام و هم کتاب «درآمدی بر معناشناسی قرآن» را برای نقد یا مناظره گذاشته ام.