سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

قدرت روشنفکری دینی در دفاع عقلانی از دین

متنی که اینک ملاحظه می کنید، نامه هایی است که یکی از استادان فرهیخته دانشگاه به من نوشته و این نامه ها پس از آن است که من پست هایی با را عنوان «اغراق گویی، ریشه دین گریزی» و سپس «شبهه بطلان خلاف علم در قرآن» و در پی آن پاسخی در هفت قسمت، به ایرادات یکی از فضلای محترم راجع به مطالبم، نوشته بودم.

قصد من از انتشار نامه های ایشان این است که به مخالفان فکری عرض کنم، شما این روی سکه را هم ملاحظه فرمایید که پاسخ های سنتی شما لااقل برای طبقه روشنفکر، قدرت اقناع آوری ندارد و لذا اقتضاء دارد، لااقل فهم خودتان را از دین، عین دین نشمارید و مخالفان فکری خود را منحرف و خارج از دین و دین ستیز نخوانید. بدانید که اگر فهم شما از دین، عین دین به شمار آید و فهم های روشنفکرانه، انحرافی و خارج از دین و مخالف دین معرفی شود، طبقه روشنفکر، وقتی نسبت به سئوالاتشان پاسخ قانع کننده نیابند، به کلی از دین رویگران می شوند و گناه دین گریزی آنان بر گردن شما خواهد بود. باید توجه داشته باشید که آخرین سنگر دفاع از دین از آن روشنفکران دینی است.

 

نامه اول

او اولین نامه خود را این چنین آغاز می کند:

امروز که پاسخی از جناب عالی دریافت کردم، روز بسیار مبارکی برای حقیر است؛ روز تکمیل کشف است و روز کشف حدود یک ماه پیش بود که مقاله "بطلان خلاف علم در قرآن" را از شما خواندم. این نظریه به بسیاری از پرسش های حقیر پاسخ داده و فهم آیات قرآن را برایم آسان کرده است. اکنون مقداری ذوق زده شده ام و نمی دانم کدام یک از پرسش هایم را مطرح کنم.

وی در ادامه این نامه و چندین نامه بعدی به طرح سئوالاتی که درباره آیات قرآن برایش پیش آمده بود، می پردازد و من اکنون به تدریج در حال، پاسخ دادن به سئوالات ایشان هستم. اولین قسمت آن نیز با عنوان «تکمله شبهه بطلان خلاف علم در قرآن» در وبلاگم منتشر شده است.

 

نامه دوم

به نظر می رسد، وی ماجرای محاکمه اینجانب و مصائبی را که مخالفان برای من فراهم آورده اند، در وبلاگم مطالعه کرده و نامه ذیل را ناظر به آنها نوشته است:

چند سالی است که از استحقاق ارتقای به درجه استادی عبور کرده ای؛ اما با استادی تو موافقت نکرده اند و نمی کنند. بدیهی است در برخوردهای اولیه و عمومی، یک استاد دانشگاه مقبولیتش بیشتر و دارای برش و نفوذ کلام بیشتری از یک دانشیار دانشگاه و صدای بلندگویش قویتر است. آنها می ترسند که چنانچه به استادی ارتقا یابی نظریه هایت توان جذب بسیاری از افراد و گسترش بیش از پیش داشته باشد. بنابراین از این قدرت و ابزار محدودکننده ای که در دست دارند کمال استفاده را به راحتی می برند.

اما آنچه در نهایت یک ایده را موفق و جهانی می کند، قدرت ایمان، جسارت، استدلال، پشتکار و اخلاق است. پیامبر گرامی اسلام(ص) اگر توانست اسلام را به کرسی بنشاند و اکنون حدود یک و نیم میلیارد انسان را وادار کند که بگویند، «اشهد ان محمد رسول الله» همان بی سوادمحمد است. او نه استاد محمد بود، نه دانشیار محمد و نه حتی استادیار محمد. او حتی مربی دانشگاه هم نبود. چه می گویم و تو میدانی که معلم مدرسه هم نبود؛ او حتی دانش آموز مدرسه ای هم نبود؛ بی سواد بود و خواندن و نوشتن نمی دانست! اما همین بی سوادمحمد که در تاریخ و در قرآن به بی سوادیش تصریح شده است، ایده و نظریه ای را طرح کرد و با پنج عنصر ایمان، جسارت، استدلال، پشتکار و اخلاق توانست به درجه رسول خدا محمد در نزد خدا و فرشتگان و میلیاردها انسان در آن زمان و تاکنون ارتقا یابد. اگر قرار بود، اعتبارش را از دشمنان خود بگیرد که چیزی جز دیوانه محمد یا ساحر محمد نصیبش نمی شد. محمد بی اعتنا به مخالفانش و با توکل بر خدای خویش پیش رفت و عالمگیر شد.

اکنون تو ای دانشیار نکونام اگر بخواهی عنوان از مخالفانت بگیری، میلشان این است که دانشیاری را هم از تو پس بگیرند و به استادیاری تنزلت دهند. اگر بتوانند حتی مدرک دکترای تو را باطل خواهند کرد. تنها با ایمان، جسارت، استدلال، پشتکار و اخلاق است که خواهی توانست نظریه هایت را گسترش دهی.

حقیر شانس و توفیق داشتم و از کودکی با قرآن آشنا شده و آن را خوانده ام و مونس من بوده است و شاید تاکنون بیش از صدبار قرآن را خوانده باشم و شاید دهها بار با تعمق آیات آن را مرور کرده باشم و دارای دکترای مهندسی برق و نویسنده و مترجم چند کتاب هستم و چندین دانشجوی کارشناسی و کارشناسی ارشد را راهنمایی کرده ام و چندین کتاب را ارزیابی و صدها مقاله را برای همایش های ملی و بین المللی نوشته یا ارزیابی کرده ام؛ اما هنوز چنان سوادی ندارم که به گفته هایت ایمان صد در صد آورده باشم؛ ولی گواهی می دهم، از وقتی که با تو و نظریاتت در باره قرآن آشنا شده ام، بسیاری از نقاط کور فهم قرآنم برطرف شده و از خواندن قرآن لذت بیشتری می برم. تو اکنون میدان وسیعی را برای نظریه پردازی و تحقیق در باره قرآن باز کرده ای و در واقع پرچم نظریه پردازی را به دست گرفته ای و بر زوایای تاریک شده و ناخوانای قرآن به سبب نظریات مشهور پرتوافکنی می کنی. دیگرانی که قبلاً از آنها سؤال می کردم، گویی به یک کم سواد و فریب خورده پاسخ می دهند و در پاسخ هایشان چنین لحنی آشکار بوده و هست. این پاسخ ها که براساس نظریات مشهور و عمومی می دادند، چنان غریب و نامأنوس بود که با پتک هم در سرم فرو نمی رفت. اما تو اینک با رعایت اصول اخلاقی و بدون ذره ای توهین به هر سؤالی پاسخ می دهی و حتی با مخالفان فکری ات بدون توهین، تندی و استهزا سخن می گویی.

از خداوند هدایت همگان و سازندگی جامعه اسلامی را در سایه تعالیم و برداشت درست از قرآن خواستارم. شأن قرآن این نیست که مردمِ معتقد بدان کم دانش، فقیر و ناتوان باشند و از قافله جهانی علم و صنعت و اقتصاد و به گفته برخی بزرگان حتی از قافله اخلاق عقب و فاصله چندین و چندصد ساله داشته باشند. شأن قرآن این است: الاسلام یعلوا و لا یعلی علیه.

ظاهراً سخن وی مبنی بر منع از ارتقاء به استادی ناظر به سخن شاکی از من به هیئت بدوی بوده است که در ایام «ارسال پرونده ارتقای اینجانب به استادی برای دومین بار» نوشته بود، «در خواست داریم، در این ایام که پرونده ارتقاء ایشان متأسفانه مطرح است، ضمن تشکیل پرونده در آن هیئت و دریافت شکایت متعددی که از ایشان قابل دریافت است، طبق بندهای 13-15 از ماده 7 تخلفات انتظامی و جرائم تخلفات نامبرده مورد بررسی قرار گیرد. تسریع در این امر علاوه بر جلوگیری از ترویج اباطیل، باعث عبرت سایرین خواهد شد»؛ اما این تلاش مذبوحانه مخالفان کارگر نیافتاد و اینجانب در هیئت محترم بدوی دانشگاه از آن همه اتهامات سنگینی که مطرح کرده بودند، تبرئه شدم. منتها شاید به جهت همین اقدامات مخالفان، با ارتقای اینجانب به استادتمامی موافقت نگردید. (نک: ماجرای عبرت آموز محاکمه اینجانب؛   گناهان کبیره در ماجرای پرونده سازی محاکمه)

 

نامه سوم

نامه دیگری که مشار الیه نوشته در زمینه تأکید مقام معظم رهبری در خصوص برپایی کرسی های نظریه پردازی است. وی نوشته است:

چرا کرسی های نظریه پردازی مدنظر حضرت آقا شکل نمی گیرد؟ یک بحث و تحقیق علمی باید کاملاً آزاد و تنها مقید به روش علمی باشد تا نتایج آن بتواند قابل اعتماد و اتکا باشد. نکاتی را عرض می کنم.

وقتی قرار باشد خطوط قرمزی برای تحقیق وجود داشته باشد، آفاتی دارد: اولاً محقق ناچار است اندیشه های خود را تعدیل کند تا در خطوط قرمز بگنجد. ثانیاً محقق جرأت نمی کند ایده و اندیشه نوی را مطرح کند، چون از امکان پیگیری و تحقیق در آن موضوع اطمینان ندارد.

اصلاً خطوط قرمز را چه کسی قرار داده است؟ آیا این خطوط قرمز درست است؟ خود خطوط قرمز موضوع تحقیق است! خطوط قرمزی برای اندیشه وجود ندارد. تنها می توان در موضوعات محدوده تعیین کرد.

تنها در یک فضای آزاد است که علم و به تبع آن جامعه رشد می کند و مشکلات برطرف می شود.

اگر جامعه اسلامی نگذارد فضای علمیِ باز در مورد اندیشه های دینی وجود داشته باشد، باید منتظر رنسانس اسلامی باشد! جوانان می گویند اروپا از وقتی پیشرفت های جهشی کرد که دین را کنار گذاشت.

جامعه اسلامی تاکی می خواهد با اندیشه های بسته عقب بماند؟ چرا باید یک و نیم میلیارد مسلمان چنین فقیر و کم سواد و ناتوان باشند؟ بدیهی است هر حرکتی مبتنی بر یک اندیشه است و حرکت درست مستلزم اندیشه درست است و اندیشه درست از تضارب آرا و با روش علمی حاصل می شود.

تنها فضای برخورد افکار است که جامعه را پویا و بانشاط می کند و به جوانان انرژی چند برابر در پیدا کردن حقیقت و روش های ساخت جامعه می دهد.

هزینه نظر دادن و انتقاد کردن باید کم باشد تا همه وارد صحنه نقد و از قِبَل آن وارد صحنه سازندگی کشور و جامعه اسلامی شوند.

کجاست آن کرسی های نظریه پردازی که حضرت آقا فرموده اند؟ چرا کرسی های نظریه پردازی شکل نمی گیرد و حضرت آقا از این بابت گله مند هستند؟ آیا جز این است که بستر جامعه و متحجرین اجازه نظریه پردازی را نمی دهند؟ آیا کرسی‌های نظریه پردازی مبتنی بر خطوط قرمز معنی دارد؟! نظریه پردازی مستلزم ایجاد عوامل لازم شامل حمایت های مادی و معنوی از طرف بزرگان و نبود موانع از قبیل حربه تکفیر و تفسیق است.

ایده به صرف ایده بودن مستلزم تشویق و جایزه است؛ حتی اگر نادرست باشد! نباید منتظر اثبات درستی ایده بود و سپس به آن جایزه داد. باید به ده ها ایده جایزه داده شود تا از بین آنها چند ایده منجر به گشایش راهی جدید برای پیشرفت شود.

جامعه برای پیشرفت خود در ابعاد و زمینه های مختلف به یک لشگر نظریه پرداز نیاز دارد و تحقق چنین لشگری تنها با باز بودن فضای نقد و برخورد افکار متصور است. تنها عده کمی هستند که حاضرند خطر کرده و با دادن هزینه نظریه پردازی کنند.

 البته گاهی به ناچار وقتی که ضرورت پیدا کرد، باید عده ای شهید راه دانش شوند، چنان که پیامبران و مصلحان وارد شدند، نظریه پردازی کردند و خطرات آن را به جان خریدند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

لینک مرتبط: مظلومیت روشنفکران دینی


مظلومیت روشنفکران دینی

روشنفکران دینی یعنی کسانی که با تئوری های عقلانی به دفاع از دین می پردازند، بسان پارچه ای هستند که دم مقراض قرار گرفته اند؛ یعنی، از دو سو بریده می شوند؛ یکی از سوی تاریک اندیشان دینی که بر تئوری های کهن خود جمود می ورزند و آن تئوری ها را عین دین می خوانند و به تئوری پردازان مخالف خود سخت می تازند و آنان را کافر و فاسق و منحرف و بدعت گذار می نامند و اظهار می دارند که شما تیشه به ریشه دین می زنید. دیگر از سوی مخالفان دین که هیچ اعتباری برای دین قائل نیستند و دین را جز خرافه و تحجر و پس ماندگی نمی دانند. مخالفان دین به روشنفکران دینی می گویند، این تئوری های شماست که دین را ماندگار کرده است و شما با معقول نشان دادن خرافه ها و پس ماندگی ها باعث شده اید که همچنان دین پایدار بماند.

من اینک برای این که مظلومیت روشنفکران دینی را بیش تر بر آفتاب کنم، ضمن تعریف روشنفکران دینی، به ذکر مختصات این گروه و گروه مقابل آنان می پردازم.

1. تعریف روشنفکران دینی

به نظر من مراد از روشنفکران دینی کسانی هستند که می کوشند، تفسیرها و تئوری های عقلانی برای دین به دست بدهند و آن را به زبان روز و متناسب با مقتضیات معاصر بازتعریف و بازتولید نمایند و از این رهگذر از حقانیت دین دفاع نمایند.

این تعریف من از روشنفکری دینی، شامل تمام علما و مجتهدان آگاه به زمان که در مقام دفاع عقلانی از دین هستند، می شود. اسلام عزیز اگر در طول تاریخ حفظ شده، با زحمات خالصانه علمای روشنفکر ما بوده است.

به تعبیر کهن، روشنفکران دینی ما عبارت از همان علمای اصولی هستند که اکنون کانون علم و دانش دینی را در حوزه های مقدس علمی گرم ساخته اند.

به این ترتیب، در مقابل، مراد از تاریک فکران دینی کسانی اند که بر تفسیرها و تئوری های کهنه خود که برای دین برساخته اند، اصرار می ورزند؛ در حالی که این تفسیرها و تئوری ها غیر عقلانی و مخالف زبان روز و مقتضیات معاصر است و موجب دین گریزی جوانان ما می شود.

به تعبیر کهن، تاریک اندیشان دینی، عبارت از همان اخباری مسلک هایی هستند که از گذشته تا حال کمابیش بوده اند و در مقابل عقلانیت و اخلاق، قد علم کرده اند.

2. مختصات تاریک فکران دینی

برخی از مهم ترین ویژگی های تاریک اندیشان دینی به قراری است که در ذیل می آید:

2. 1. بسته بودن فکر

تاریک اندیشان دینی، فکر بسته ای دارند. سر را در لاک خود فرو برده اند و از توده مردم بی خبرند. ذهن آنان پر است از اندیشه ها و دانش های کهنه ای که اکنون نخ نما شده است. آنان هرگز به دانش های جدید آشنایی ندارند و جهان را ندیده و با شرایط جهانی بیگانه اند. برای مثال، تصور می کنند، اقتصاد امروز عبارت از همان مضارعه و مساقات و مضاربه ساده ای است که در چهارده قرن پیش معمول بوده است. آنان حتی در عصر مدرنیته در آرزوی پیاده کردن احکام تاریخی و منسوخی مثل احکام برده داری و اخذ جزیه از اهل کتاب هستند. تصور می کنند، در دنیای مدرن پذیرفته می شود که گروهی از انسان ها با عنوان «برده» مالک هیچ چیزی نباشند و نه مالی بتوانند داشته باشند و نه بتوانند همسری بگیرند و مثل یک کالا خرید و فروش گردند و می پندارند زنان در این عصر می پذیرند که شوهرانشان چند زن نیز با عنوان «کنیز» داشته باشند.

آنان از توده مردم هم بی خبرند. گویا تصور می کنند، مسلمانی یک شخص به این است که در شناسنامه او، دینش را اسلام ثبت کرده باشد. آنان هرگز نظرسنجی نمی کنند یا به نظرسنجی ها توجهی ندارند که نشان می دهد، اکنون پس از گذشت سی و چند سال از انقلاب اسلامی، هشتاد درصد جوانان ما نماز که ستون دین است، نمی خوانند و یا پنجاه درصد جوانان ما تجربه جنسی غیرشرعی دارند و یا در قم که به تعبیر برخی ام القرای کشور اسلامی ماست، پنجاه درصد مردم ماهواره دارند. آنان فقط ظاهر را می ببیند و لذا اگر موی یک زنی بیرون زده باشد، فریاد واسلاما بر می آورند و توجه ندارند که اسلام در مردم بیش از این ها ضعیف شده و همه اینها از این است که ما دین را درست معرفی نکرده ایم و یا درست پیاده ننموده ایم و این موجب دین گریزی مردم شده است.

تاریک فکران دینی، فقط خود را بر حق و ذیحق می شمارند و بندگان برگزیده خدا تلقی می کنند و اهل نجات می خوانند؛ اما مخالفان فکری را بر باطل می دانند و حقی برای آنان قائل نیستند و لذا به خود حق می دهند که آنان را از تمام حقوق اجتماعی محروم سازند و حتی حق حیات را نیز از آنان بگیرند. آنان دامن خودی و دوست را چنان تنگ کرده اند که فقط شمار اندک خودشان را خودی و دوست می دانند و تمام مردم را دشمن و بیگانه و یا فریفته تلقی می کنند.

تاریک فکران دینی برای رأی و نظر مردم هیچ اعتباری قائل نیستند و تنها خود را عقل کل می دانند و اکثریت مردم را «لایعقلون» می خوانند و هیچ توجهی ندارند که مردم متقابلاً همین تلقی را نسبت به آنان دارند و خود آنان را «لایعقلون» به شمار می آورند.

2. 2. عین دین دانستن تفاسیر خود

تاریک اندیشان دینی تئوری ها و تفسیرهایی را که خود برساخته اند، در عین حالی که آنها بر خلاف نص آیات و روایات معتبرند، عین دین می خوانند و لذا اگر روشنفکران دینی در مقام نقد تفسیرها و تئوری های آنان بر آیند، فریاد واسلامای آنان به آسمان بلند می شود و تیغ تکفیر و تفسیق و اتهام انحراف فکری را بر ضد آنان بر می کشند.

این در حالی است که میان اسلام و فهم و تفسیر اسلام تفاوت هست. اسلام آیات شریفه قرآن و روایات معتبر معصومین(ع) است؛ نه این فهم ها و تفسیرهایی که از آیات و روایات به دست داده می شود و بر خلاف ظاهر و سیاق آنهاست.

تاریک اندیشان دینی پیش فرض هایی را که هرگز با واقعیت اسلام سازگار نیست، برساخته اند و آیات و روایات را بر اساس آن پیش فرض ها تفسیر و توجیه می کنند و آنگاه این تفسیرها و توجیه های خود را عین اسلام معرفی می نمایند.

2. 3. تکیه بر روایات غالیان

 تاریک اندیشان دینی بر روایات ضعیف و جعلی تکیه کرده و باورهای خود را بر اساس آنها استوار ساخته اند. این در حالی است که روایات جعلی را نمی توان به اسلام منسوب ساخت. روایات غالیان که ائمه(ع) آنان را جاعل احادیث به نامشان معرفی کرده و آنان را لعن نموده اند، اساساً نباید به ائمه(ع) نسبت داده شود؛ اما این تاریک اندیشان دینی، روایات آنان را روایات ائمه(ع) می خوانند و بر اساس آنها باورهای گزاف و غالیانه ای را درباره ائمه(ع) برساخته اند و چنان کرده اند که ائمه(ع) را از چشم نسل تحصیل کرده انداخته اند.

حال اگر روشنفکران دینی در مقام رد این روایات بر آیند و آنها را به جهت مخالفت با ظاهر و سیاق آیات مردود اعلام کنند، هوار تاریک اندیشان دینی بلند می شود که اینان ناصبی و مخالف ائمه(ع) هستند. این در حالی است که خود ائمه(ع) در روایات مشهور به «روایات عرضه» فرمودند، هرگاه این غالیان روایاتی را به نام ما نقل کردند، آنها را بر قرآن عرضه کنید. اگر مخالف بود، آنها را دور افکنید. این روایات از آن ما نیست و آنان به نام ما جعل کرده اند. روایت یونس بن عبد الرحمن از امام رضا(ع) در همین زمینه است.  

2. 4. مباهته

یکی از بداندیشی های تاریک اندیشان دینی در زمینه روایت مشهور به روایت مباهته است. آنان عبارت «باهتوهم» را در این روایت، این گونه معنا کرده اند که بر شما رواست، به اهل بدعت بهتان بزنید و به دروغ برای مثال بگویید که آنان زنا و لواط کرده اند و یا جاسوس و از عوامل اجانب اند و به این طریق آنان را از میدان به در کنید. بعد اهل بدعت را نیز هر کسی معرفی می کنند که نظریه ای خلاف نظریات آنان ارایه می کند. آنان نظریات خود را عین دین می شمارند و هر کسی را که نظریه ای خلاف نظریات آنان بدهد، اهل بدعت می خوانند و این نیز از دیگر بداندیشی های آنان است. زیرا بدعت در مقابل سنت است و سنت عمل پسندیده ای است که دین آن را امضاء یا تأسیس کرده است؛ نه اندیشه و نظریه جدیدی که در مقام تفسیر عقلانی و صحیح از دین ارایه می شود.

تاریک فکران دینی با نام دین فقط نفرت می پراکنند و خشونت می آفرینند و چهره زیبای دین را مشوه و زشت می سازند. اینان خود اهل بدعت اند و هر روز با جعل عناوین مجرمانه و انگ زنی هایی مثل لیبرال و فتنه گر و جاسوس و وابسته به دول خارجی، مردمی را که با آنان هم فکر نیستند، به انزوا می کشانند و جامعه را میدان یکه تازی خود می خواهند. آنان چیزهایی را جرم می شمارند که نه در اسلام عزیز و نه در نظام مقدس جمهوری اسلامی، جرم شناخته نشده است و بعد با استناد به این انگ ها و جرم های من درآوردی در مقام حذف رقبای فکری خود بر می آیند.

آنان دین را که عین اخلاق و عدالت و احسان و ایثار است، تحریف کرده و مدارا را به خشونت، و حفظ حرمت را به حرمت شکنی و لجن مالی، و عدالت و پاسداری از حقوق را به ستمگری و تبعیض و تضییع حقوق، و برابری را به انحصارطلبی و امتیازخواهی تأویل برده اند.

2. 5. تیغ تکفیر و تفسیق و انحراف و بدعت

تاریک اندیشان دینی با عنایت به این که تفسیرها و تئوری های خود را عین دین می دانند؛ اما نمی توانند از تفسیرها و تئوری های خود دفاع عقلانی کنند، برای از میدان به در کردن مفسران و تئوری پردازان رقیب، به شیوه ناجوانمردانه روی می آورند و مخالفان فکری خود را کافر و فاسق و منحرف از دین و بدعت گذار در دین معرفی می کنند و می کوشند، آنان را از حق شغل و حضور در صحنه های اجتماعی و سیاسی و حتی حق حیات محروم سازند.

باید به این تاریک اندیشان گفت که اگر شما جوانمردید، با منطق و استدلال به مقابله با تئوری ها و تفاسیر روشنفکران دینی بپردازید. این که شما بر مسند فتوا بنشینید و حکم به کفر و فسق و انحراف و بدعت گذاری مخالفان فکری بدهید، از عهده هر بی سوادی بر می آید. شما بیایید با دلیل و برهان ثابت کنید که تئوری ها و تفسیرهای مخالفانتان، مخالف آیات قرآن و روایات صحیح معصومین(ع) است.

3. مختصات روشنفکران دینی

برخی مهم ترین ویژگی های روشنفکران دینی به شرحی است که در پی می آید:

3. 1. باز بودن فکر

روشنفکران دینی به دانش های کهن بسنده نمی کنند و به دانش های روز آشنایی دارند و از رهگذر تعامل دانش های جدید با دانش های کهن به بازسازی و تکمیل دانش های کهن اهتمام می ورزند و نیز با توده مردم در تماس اند و از کم و کیف دین داری مردم آگاهی دارند و دین داری مردم را با روش های علمی آسیب شناسی می کنند. آنان دینداری را بیش از آن که در حضور اندک پیرمردان و پیرزنان در مسجد ببینند، به میزان پایبندی توده مردم به مناسک و اخلاق می بینند. روشنفکران دینی احکام تاریخی و منسوخی مثل احکام برده داری و جزیه گرفتن از اهل کتاب را به تاریخ پیوسته می شمارند و هرگز در مقام احیای آنها نیستند و معتقدند که باید احکام اسلام متناسب با شرایط و مقتضیات معاصر بازسازی گردد. به باور آنان، نسخ امری ساری و جاری در احکام شریعت است و همواره شامل احکامی می شود که کارآیی خود را از دست داده و مفسده انگیز شده است.

روشنفکران دینی، تمام مردم را عبارت از معدود افراد دست بوس پیرامونی نمی دانند؛ بلکه افراد کوچه و بازار را نیز که بسا هرگز پایشان به مسجد باز نشده، جزو مردم به حساب می آورند. آنان وقتی می خواهند مردم را به دین دعوت کنند، به آنان امر و نهی نمی کنند؛ بلکه با شیوه های علمی مشاوره، در مرحله اول، به شناخت مشکلات عمقی مردم می پردازند و بعد به خود مردم کمک می کنند که با میل و رغبت خودشان به دین بگرایند و دین داری را پیشه کنند.

روشنفکران دینی تنها خود را بر حق نمی دانند و حق ویژه ای برای خود قائل نیستند و به حقوق مخالفان فکری احترم می گذارند و همه انسان ها را مادامی که اهل لجاجت با حق نباشند و به حکم عقل عمل کنند، اهل نجات می شمارند؛ چرا که می دانند، خداوند هر کسی را به میزان عقل و آگاهی اش تکلیف و مجازات می کند.

روشنفکران دینی به رأی و نظر مردم، اهمیت می دهند و خرد جمعی را ملاک ارزیابی و شناخت صحت و سقم عملکردها به شمار می آورند. آنان برای آحاد جامعه حق انتخاب قائل اند و آنان را آزادگانی به شمار می آورند که به مسئولان وکالت داده اند، به نیابت از آنان اتخاذ تصمیم کنند؛ نه آن که خود را عقل کل به شمار آورند و مردم را محجور و بی شعور محسوب کنند و به خود اجازه دهند، بر خلاف نظر مردم، اتخاذ تصمیم کنند.

3. 2. اخلاق

روشنفکران دینی، گوهر دین را اخلاق معرفی می کنند و هر حکم و رفتاری را که غیر اخلاقی باشد، مخالف دین و غیر شرعی می خوانند و بر این اساس، به هر حکم و فتوایی که از رهگذر آن، یک عمل غیر اخلاقی تجویز شده باشد، انتقاد می کنند و وقتی در مقام نقد چنین نظریاتی بر می آیند، جانب اخلاق و انصاف را مراعات می کنند. آنان در صدد نقد نظریات رقیب هستند و هرگز نمی کوشند، خود نظریه پردازان را با تهمت و افتراء و وارد کردن اتهامات غیر اخلاقی و غیر شرعی نظیر انحراف و بدعت گذاری در دین از میدان به در کنند و از حقوق اجتماعی اشان محروم سازند. آنان به آزادی و حق مندی تمام انسان ها باور دارند و حدود آن را تا جایی می دانند که به آزادی و حق دیگری تعدی نشود.

3. 3. عقلانیت

تاریک اندیشان دینی بر پایه تعصب کوری که دارند، از باورهای خود دفاع کورکورانه می کنند و باورهای خود را که فقط خودشان قبول دارند، معیار و ملاک حق با باطل بودن اندیشه های دیگر قرار می دهند و روش دفاع آنان از دین ایدئولوژیک است؛ حال آن که روشنفکران دینی بر پایه عقلانیت جهانی از باورهای دینی خود دفاع می کنند و پیش فرض هایی را اساس فهم و تفسیر از متون دینی قرار می دهند که همه عقلای عالم آنها را می پذیرند؛ لذاست که در مقام مناظره و بحث با رقباء موفق و پیروز ظاهر می شوند؛ بر عکس تاریک اندیشان دینی که وقتی ملاحظه می کنند، باورهای آنان مورد پذیرش قرار نمی گیرد و در میدان بحث و مناظره علمی شکست می خورند، تیغ خشونت بر می کشند و به تضییع حقوق اجتماعی و حتی گرفتن حق حیات مخالفان فکری روی می آورند.

3. 4. باور به تکثر قرائت های دینی

روشنفکران دینی به وضوح می بینند که افراد و گروه های مختلف بدون این که تعمدی داشته باشند، به پیش فرض های متفاوتی رسیده اند و دین را به گونه های مختلف فهم و تفسیر و معرفی می کنند؛ لذا این حق را به آنان می دهند که از دین، فهم ها و قرائت های مختلفی داشته باشند. وقتی خداوند به انسان ها عقل های متفاوتی داده و تفاوت عقل ها و فهم ها را به رسمیت شناخته است، هیچ دلیلی ندارد که ما انتظار داشته باشیم، همه انسان ها از یک فهم و تفسیر از متون دینی برخوردار باشند و فهم ها و تفسیرهای مخالف خود را باطل تلقی کنیم. فهم و درک هر کسی از متون دینی، منوط به این که از روی لجاجت نباشد، نزد خدا حجت دانسته می شود و می تواند بر اساس آن نزد خداوند احتجاج کند و لذا ما را نرسد که مخالفان فکری خود را بر باطل و هلاکت بدانیم.

اختلاف فکری یک امر فطری و اجتناب ناپذیر است؛ حتی در میان یک طیف فکری نیز اختلاف نظر وجود دارد و لذا نمی توان با آن مقابله کرد. اکنون در حوزه های علمی ما داشتن فتاوی مختلف و نظریات متفاوت را پذیرفته است و هرگز یک مجتهد، مجتهد دیگری را به واسطه فتوای متفاوت، طرد و هجو نمی کند و منحرف و بدعت گذار در دین نمی شمارد. آنان اظهار نظر دینی را در چارچوب اصول و ضروریات دین و مذهب، هرگز خروج از دین نمی خوانند و برای نظریات متفاوت در این چارچوب احترام می گذارند.

4. خاک ریزهای دفاع از دین

 باید توجه داشت که عوام و متعبدان با اندیشه ها و تفسیرهای تاریک اندیشان مشکلی ندارند؛ اما نسل تحصیل کرده و روشنفکر هرگز نمی توانند آن تفسیرها و تئوری های غیر انسانی و غیر اخلاقی و کهنه و غیرکارآمد را بپذیرند. اگر ما بکوشیم، فقط به یک تفسیر و قرائت از دین بسنده کنیم و آن را هم عین اسلام بخوانیم، این موجب خواهد شد که نسل تحصیل کرده به کلی از دین گریزان شود و گناه دین گریزی نسل تحصیل کرده، بر عهده این تاریک اندیشان دینی خواهد بود.

ما به تاریک اندیشان دینی می گوییم، بیایید، قبول کنید که ما روشنفکران دینی و شما در یک جبهه هستیم و هر دو به باور خود داریم از دین دفاع می کنیم و شما در یک خاکریز هستید و ما هم در خاکریز دیگر. شما می توانید، عوام و متعبدان را که بر دین استوار بدارید؛ اما نمی توانید، نسل تحصیل کرده را با تفسیرها و تئوری های خود دیندار نگه دارید؛ لذا به ما اجازه بدهید که ما با تفسیرها و تئوری های عقلانی که از دین به دست می دهیم، به بقای آنان بر دین داری کمک کنیم. اگر تنگ نظری نکنید، به درستی می یابید که تمام نظریه پردازی های ما روشنفکران دینی در چارچوب اصول و ضروریات دین و مذهب است و در مقام دفاع عقلانی از دین ارایه می شود؛ لذا منصفانه نیست که ما را به صرف مخالفت با نظریات شما، از دین خارج بشمارید و یا منحرف و بدعت گذار بخوانید. 

شما نباید بر ما که با شما در یک جبهه هستیم و هر دو به دین پایبندی داریم و از حقانیت دین دفاع می کنیم،‌ تیغ بکشید. باید بدانید که شما هرچه بکوشید که برای روشنفکران دینی و بازتعریف و بازتولید اندیشه های دینی از سوی آنان، متناسب با مقتضیات و حاجات معاصر مشکل تراشی کنید و میدان را بر آنان تنگ نمایید، در عمل، هم بیش تر خود را به انزوا می کشانید و هم موجبات دین گریزی مردم را فراهم می آورید.


اغراق گویی، ریشه دین گریزی

پیش تر در پستی با عنوان «خشونت ورزی، ریشه دین گریزی» به شرح یکی از مهم ترین ریشه های دین گریزی جوانان پرداختم. اینک یکی دیگر از مهم ترین ریشه های دین گریزی جوانان را شرح می دهم و آن غلو و گزافه گویی در تبلیغ دین و قرآن است. به باور من اگر ما دین و قرآن را همان گونه که هست،‌ معرفی کنیم، کاملاً معقول و دلپذیر است و بسیاری از شبهات درباره دین و قرآن جای طرح نخواهد داشت و دیگر آن شبهات، موجبات گریز جوانان را از دین و قرآن فراهم نخواهد ساخت. هیچ چیزی بهتر از راستگویی در تبلیغ دین نیست. بلوف زنی و گزافه گویی آفت ماندگاری دین و قرآن است. این نظریات ناصواب ماست که چهره دین را مشوه و زشت و نفرت آور می سازد.

غرض من در این نوشتار این است که ما اگر بخواهیم، مردم را با دین و قرآن به رستگاری برسانیم،‌ باید واقعیت نورانی دین و قرآن را همان طور که هست،‌ معرفی کنیم و گرنه نه تنها مردم را با دین و قرآن به رستگاری نمی رسانیم که به عکس مردم را به گمراهی می کشانیم و از دین و قرآن می گریزانیم. ما باید نظریاتی که درباره دین و قرآن می دهیم، با دین و قرآن مطابقت کند؛ اما اگر در دین و قرآن غلو کنیم و برای آنها،‌ انتظارات خلاف واقع بتراشیم،‌ نتیجه این خواهد شد که مردم وقتی خود به دین و قرآن مراجعه می کنند و خلاف انتظارات برساخته ما را در دین و قرآن مشاهده می کنند، به کلی از دین و قرآن گریزان می شوند.

 

1. اغراق گویی ها درباره قرآن

دو نمونه از مهم ترین مدعیات غلوآمیز و خلاف واقعی که درباره دین و قرآن اظهار می شود و موجبات دین گریزی را فراهم ساخته، به قراری است که در پی می آید:

 

1. 1. موافقت قرآن با علم

در سال گذشته، یکی از دانشجویانم خاطره دردناکی را درباره خواهرش نقل کرد که بسیار عبرت آموز است. او گفت که خواهرم قرآن را از آغاز تا پایان خواند و آن را با علوم جدید مطابقت داد و در آن بسیاری از آیات را یافت که مخالف علوم جدید بود. ابتدا از پدرم که روحانی و استاد دانشگاه در فلسفه و کلام بود، راجع به آنها توضیح خواست؛ اما توضیحات پدرم برای او قانع کننده نبود. بعد پدرم او را نزد‌ آیت الله جوادی آملی برد؛ اما توضیحات او نیز برایش قانع کننده نبود. این موجب شد که قرآن نزد او بی اعتبار شود و بعد به طور کلی در وجود خدا و قیامت و درستی دین هم شک کند و از دین گریزان گردد تا آنجا که علیرغم این که دانشجوی دکتری فیزیک در دانشگاه تهران بود، اظهار می کرد که من اساساً نمی توانم در ایران زندگی کنم؛ لذا با پذیرشی که از کشور ترکیه گرفته بود، ایران را ترک کرد و به ترکیه رفت.

تحلیل این واقعیت تلخ نشان می دهد، سبب گریزان شدن این دختر مذهبی و روحانی زاده از قرآن و دین این بوده است که ما از سویی مدعی شده ایم، «خلاف علم باطل است و در قرآن خلاف علم وجود ندارد؛ چرا که اگر در قرآن خلاف علم باشد، مستلزم این است که باطل در قرآن راه پیدا کرده باشد. حال آن که در قرآن باطل راه ندارد» و از سوی دیگر مدعی شده ایم، «قرآن خطاب به همه مردم در هر عصر و مصر نازل شده است و در قرآن اعجاز علمی وجود دارد؛ یعنی آیاتی هست که قرن ها به مراد آنها پی نبرده بودند و اکنون با پیشرفت علوم موفق به فهم آن آیات شده اند».

حال آن که اگر از همان ابتدا از یک سو می گفتیم که «در قرآن علاوه بر این که اعجاز علمی نیست، پاره ای از آیات خلاف علم نیز هست و جهت آن این است که قرآن خطاب به عرب حجاز عصر پیامبر(ص) نازل شده است که شناخت آنان از جهان در حد حواس ظاهری و خیال خودشان بود و لذا در قرآن در حد شناخت آنان از جهان سخن گفته شده است» و از سوی دیگر می گفتیم، «قرآن یک کتاب علمی نیست و در مقام اصلاح باورهای علمی آنان نازل نشده است؛ بلکه قرآن کتاب موعظه است و از یک کتاب موعظه نباید انتظار داشت که در آن مطالب علمی آمده باشد». با این بیانات هرگز در او این انتظار پدید نمی آمد که باید قرآن مطابق علوم امروز سخن گفته باشد و وقتی در قرآن خلاف آنها را ببیند، به کلی از قرآن روی بگرداند.

 

 1. 2. جاودانگی احکام تاریخی قرآن

در اینجا مناسب می دانم، خاطره تلخ دیگری را نقل کنم و آن این است که یک دانشجوی مذهبی با حفظ قرآن موفق می شود، بدون کنکور به تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث اشتغال یابد. این دانشجو به آیاتی بر می خورد که توجیه صحیحی برای آنها نمی یابد؛ نظیر این که چرا در قرآن بر مخالفان تعابیر سگ و خر و چارپا و نظایر آنها اطلاق شده یا چرا در قرآن آمده است که افراد را به سبب عقیده اشان که مشرک اند، بکشید یا چرا آمده است که از اهل کتاب به جهت تفاوت عقیده، جزیه بگیرید و یا چرا قرآن برده داری را تجویز کرده است؟ یا چرا در قرآن زنان تحقیر شده اند و گفته شده است که آنان را بزنید و نظایر اینها.

وی نیز با نیافتن پاسخ قانع کننده برای سئوالاتش به تدریج از قرآن و دین گریزان شده است. تحلیل این واقعیت تلخ نیز نشان می دهد که ریشه آن این است که ما به او گفته ایم، «قرآن خطاب به همه مردم در همه اعصار نازل شده و لازمه آن این است که این احکام در همه اعصار اجرا شود».

اما اگر به او گفته بودیم که «قرآن طی دوره رسالت پیامبر اسلام(ص) شکل گرفته است و حدود نود سوره آن در دوره مکی و خطاب به مشرکان مکه نازل شده و حدود 24 سوره آن در دوره مدنی و خطاب به مردم مدینه نازل گردیده»، در می یافت که آیات قرآن متناسب با شرایط آن دوره ها نازل شده و لذا باید آیات قرآن را در همان فضای تاریخی قرار داد و فهمید. برای مثال، در آن شرایط تاریخی چهارپا خواندن سران مشرک مکه که همواره پیامبر و مسلمانان را می آزردند تا آنجا که آنان را شکنجه می کردند و در حصر اقتصادی قرار داده بودند و این فشارها موجب شده بود، از وطن خود هجرت کنند و به حبشه یا مدینه بگریزند، کاملاً عقلائی بوده است. در این صورت هرگز تصور نمی کرد که آیات مربوط ناظر به اشخاص محترم و باشخصیتی است که تنها تفاوت عقیده با مسلمانان دارند و بر این اساس، تعابیر قرآنی را نسبت به چنین دشمنان ستمگری، طبیعی و عقلائی می خواند و خلاف ادب و نزاکت بر نمی شمرد. خداوند هرگز بدزبانی را دوست ندارد؛ مگر برای کسانی که مورد ستم واقع شده باشند؛ چنان که در قرآن آمده است:

لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ وَ کانَ اللَّهُ سَمیعاً عَلیماً (نساء، 148)؛ خداوند، بانگ برداشتن به بدزبانى را دوست ندارد، مگر [از] کسى که بر او ستم رفته باشد، و خدا شنواىِ داناست.  

 

2. ویژگی های واقعی قرآن

بی تردید اگر به این دانشجویان واقعیت قرآن همان طور که هست، گفته می شد،‌ هرگز موجب نمی شد، نسبت به قرآن بدبین شوند و از آن اعراض کنند و بعد به کلی از دین بگریزند. من به وضوح می بینم که وقتی واقعیت قرآن را همان طور که هست، برای چنین افرادی توضیح می دهم، تردیدهای آنان نسبت به حقاینت قرآن از بین می رود و کمابیش به سوی قرآن و دین بر می گردند.

به نظر من واقعیت قرآن آن چنان که هست، از این قرار است که اینک معرفی می کنم:

 

2. 1. اختصاص خطابات قرآن به عرب حجاز عصر پیامبر(ص)

پیامبر اسلام(ص) سیزده سال از دوره رسالتش را در مکه به سر برد و مشرکان مکه را به آیین خود فرا می خواند و حدود 90 سوره قرآن خطاب به همین مشرکان مکه نازل شده است. آن حضرت ده سال بعد را در مدینه به سر برد و مردم مدینه را اعم از بت پرستان و یهودیان را به آیین خود دعوت می کرد و نیز به حاجات مسلمانان مدینه در این دوره پاسخ می گفت و حدود 24 سوره قرآن خطاب به همین مردم مدینه نازل شده است؛ لذا ادعای این که قرآن خطاب به مردمان اعصار و امصار دیگر نازل شده، خلاف واقع است و اظهار این ادعای خلاف واقع موجب می شود، جوانان ما انتظار داشته باشند، در قرآن از موضوعاتی که خاص عرب حجاز عصر پیامبر(ص) سخن نرفته باشد و به حاجات و سئوالات امروز ما پاسخگویی کند؛ اما وقتی قرآن را چنین نمی یابند، از آن رویگردان می شوند.

 

2. 2. بازتاب دانش های عرب حجاز در بیانات قرآن

نظر بر این که قرآن برای هدایت عرب حجاز عصر پیامبر(ص) نازل شده، متناسب با فهم آنان سخن گفته است. آنان از جهان پیرامون خود فهمی ساده و ظاهری در حد حواس و خیالشان داشتند. برای مثال، آنان وقتی با چشم سر به خورشید می نگریستند، می یافتند که آن از مشرق بر می آید و در مغرب فرو می رود و به واقع به دور زمین می چرخد و نیز مشاهده می کردند که هرگاه خورشید غروب می کند، ماه از پی آن بر می آید و به همان مسیری می رود که خورشید رفته بود. نیز با چشم سر می دیدند که تنها هفت جرم سماوی یعنی ماه، عطارد و زهره و خورشید و مریخ و مشتری و زحل در آسمان حرکت می کنند و طلوع و غروب دارند و سایر اجرام ثابت اند و در همان جایی قرار دارند که ماه است و نیز در نقاط مختلف آسمان مشاهده می کردند که گروه هایی از ستارگان قرار دارند. در گذشته در دروازه های شهرها برج هایی را می ساختند و نگهبانانی را بر فراز آن می گماشتند که از شهر نگهبانی کنند و آنان در شب ها شعله های آتشی را می افروختند تا بتوانند از دروازه شهر حراست کنند و هرگاه دشمنانی می خواستند به شهر هجوم آورند، آن شعله ها را به سویشان می افکندند. بر همین قیاس تصور می کردند، در آسمان نیز شهرهایی است و فرشتگان ساکنان آنها هستند و ستارگان شعله های برافروخته در برج های شهرهای آسمان است و نگهبانان از آنجا دروازه های شهر را می پایند و آن شهاب هایی که افکنده می شود، تیرهایی است که آنان به سوی دشمن پرتاب می کنند. آنان زمین را کف و آسمان را سقف می انگاشتند و بر این تصور بودند که نخست،‌ کف خلق شده و بعد سقف. آنان با چشم سر که می نگریستند، نمی توانستند از گستردگی و بی کرانگی آسمان آگاه شوند و لذا می اندیشیدند که مدت خلقت آسمان به همان مدت خلقت زمین و بلکه کمتر بوده است. آنان هفت روز هفته را به ازای همان هفت جرم سماوی متحرک قرار داده بودند و تصور می کردند، مدت زمان خلقت آسمان ها و زمین هفت روز بوده است. خدا در شش روز آنها را آفریده و روز هفتم استراحت کرده است.

ملاحظه آیات قرآن نیز نشان می دهد که همین اندیشه ها در آنها بازتاب یافته است؛ منتها این ها هیچ خللی به حقانیت قرآن وارد نمی سازد؛ چون قرآن یک کتاب علمی نیست و غرض از نزول آن،‌ این نیست که اندیشه های علمی عرب حجاز عصر نزول را اصلاح کند.

خداوند به پیامبران فرموده بود، در حد فهم مردم با آنان سخن بگویند؛ چنان که پیامبر اسلام(ص) فرمود:

انا معاشر الأنبیاء أمرنا ان نکلم الناس على قدر عقوله؛ ما گروه پیامبران امر شدیم که با مردم به اندازه عقل هایشان سخن بگوییم. (ابن حجر، لسان المیزان، 6/ 274)

عقل و فهم مردم به هنگام بعثت پیامبر اسلام و نزول قرآن، در حد حواس غیر مسلح و خیال آنان بوده است؛ لذا در قرآن در قالب همین حد از فهم از جهان با آنان سخن گفته شده است.

 

2. 3. قرآن کتاب موعظه

ارسال رسل و انزال کتب از سوی خدا برای تذکر و موعظه و هدایت به سوی فلاح و رستگاری بوده است. بر همین اساس است که در قرآن آمده است:

یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ (یونس، 57)؛ اى مردم، به یقین، براى شما از جانب پروردگارتان اندرزى، و درمانى براى آنچه در سینه ‏هاست، و رهنمود و رحمتى براى گروندگان آمده است.

نیز پیامبر اسلام(ص) فرمود:

إنما بعثت لأتمم مکارم الأخلاق؛ من مبعوث شدم که مکارم اخلاق را تکمیل کنم. (بیهقی، السنن الکبری، 10/ 192)

به همین رو،‌ انتظار این که پیامبران و کتب آسمانی بخواهند اندیشه های علمی مردم را اصلاح و تکمیل کنند، ناموجه است.

 

2. 4. تاریخمندی قرآن

نمی توان انکار کرد که قرآن طی مدت رسالت پیامبر اسلام(ص) در چهارده قرن پیش نازل شد و شکل گرفت. به همین رو،‌ برخی از احکامی که در قرآن از آنها سخن رفته، امروزه کارآیی ندارد و در عمل نیز نسخ شده است؛ نظیر احکام برده داری و جزیه گرفتن از اهل کتاب و زدن زنان و مانند آنها.

چنان که مشهور است، احکام دین تابع مصالح و مفاسد است؛ بر این اساس،‌ هرگاه یک سنت دینی مصلحت و منفعت نداشته و حتی مفسده داشته باشد، دانسته می شود که دوره آن سنت دینی گذشته است. اگر باور ما بر این است که نسخ در احکام به سبب تغییر مصالح و مقتضیات است و یک حکم از آن رو نسخ می شود که دیگر دارای مصلحت و منفعت نیست، چرا دوره نسخ را به دوره رسالت پیامبر اسلام(ص) محدود کنیم؟ اساساً، نسخ مستمر احکامی که مصلحت و منفعت آنها از میان رفته است، راز پویایی و ماندگاری دین به شمار می آید.

به طور طبیعی، مجتهدان زمان شناس هرگاه دریابند، یکی از احکام دین مثل احکام برده داری کارآیی اش از دست رفته است، آن را منسوخ اعلان می کنند و استمرار نسخ را لازمه پویایی شریعت به شمار آورند تا هرگاه که در عمل، حکمی از احکام دین منسوخ گردید، دشمنان دین،‌ آن را نشانه کهنگی دین نشمارند.

 

2. 5. کمال تدریجی دین

این تلقی که همه باورها و سنت های قوم پیامبر(ص) در چهارده قرن پیش تا ابد و برای همه اقوام کارآیی داشته باشد، ناصحیح است. همچنان که سطح اندیشه ها و زندگی انسان ها در گذر زمان ارتقاء می یابد و هر زمان سئوالات و حاجات جدیدی پیدا می شود، مجتهدان و اندیشمندان دینی پاسخ های نوی را عرضه می کنند و بیانات جدیدی را در معرض می گذارند.

بسیار آشکار است که اکنون، هرگز دین و شریعت به همان بساطت و در همان محدوده ای که در صدر اسلام بود، نیست. در قرآن هر آنچه که مورد حاجت بشر است، نیامده است؛ لذا ما را نسزد که بگوییم، «حسبنا کتاب الله؛ ما را کتاب خدا بسنده است». این سخن ناصوابی بوده است که عمر به هنگام وفات رسول خدا(ص) سرداد. ابن عباس آورده است:

قال النبی(ص) اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعده أبدا فقال عمر ان رسول الله(ص) قد غلب علیه الوجع و عندنا القرآن حسبنا کتاب الله؛ پیامبر(ص) فرمود:‌ برای شما نوشته ای بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید. عمر گفت: درد بر رسول خدا چیره شده است. ما کتاب خدا را داریم. همان ما را بسنده است. (مسند احمد، 1/ 336)

 پیامبر اسلام(ص) لزوم پویایی اسلام را به وضوح یافته بود؛ لذا عترتش را مکمل قرآن و راهنمای مردم بعد از خودش قرار داد و فرمود:

انى تارک فیکم الثقلین أحدهما أکبر من الآخر کتاب الله حبل ممدود من السماء إلى الأرض و عترتی أهل بیتی و انهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض (مسند احمد، 3/ 14)؛ من دو امر گران را در میان شما نهادم. یکی از آن دو از دیگر بزرگ تر است. کتاب خدا ریسمانی است که از آسمان به زمین کشیده شده و عترتم اهل بیتم. آن دو از هم جدا نشوند تا این که در حوض بر من در آیند.

پنهان نیست که حتی عترت و سنت نیز نمی تواند برای تمام اعصار کافی باشد؛ بلکه باید در غیبت عترت، مجتهدان زمان شناس به اجتهاد و استنباط احکام متناسب با شرایط عصر و مصر خود اهتمام کنند؛ به همین رو، امام رضا(ع) فرمود:

علینا إلقاء الأصول و علیکم التفریع؛ بر ماست که اصول را بیاموزانیم و بر شماست که فروع را از آنها در آورید (الوسائل 18 / 41 ، الباب 6 من أبواب صفات القاضی ، الحدیث 52)

حاصل آن که مجتهدان با اجتهاد مستمر خود هر روزه به تکمیل دین می پردازند و به ازای هر سئوال و حاجت جدیدی که فراهم می شود، پاسخی را فراهم می آورند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

لینک های مرتبط:  خاص بودن مخاطبان قرآن و عام بودن هدایت آن؛ پاسخ نقدی درباره خاص بودن مخاطبان قرآن و عام بودن هدایت آن؛  راز بیگانگی جوانان نسبت به آموزه‏ های قرآن؛ معناسازی و اعجازتراشی‏ های بی‏جا برای قرآن؛ قیاس قرآن به طبیعت