سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

تفسیر معناشناسانه آیه محکم و متشابه

بررسی تفسیر معناشناسانه آیه محکم و متشابه در آخرین شماره از فصل‌نامه پژوهش دینی

گروه اندیشه: مقاله «تفسیر معناشناسانه آیه محکم و متشابه»، نوشته «جعفر نکونام» در آخرین شماره فصل‌نامه علمی‌ ـ پژوهشی «پژوهش دینی» منتشر شده است.

به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا)، تفسیری که در این مقاله از آیه محکم و متشابه قرآن به دست داده می‌شود، به روش معناشناسی است و در آن سعی بر این است که معنای واژگان و عبارات از رهگذر نحوه کاربرد آن‌ها در جملات مشابه کشف شود.

واژگان و تعابیر کلیدی که در این‌جا معناشناسی شده‌اند، عبارت‌اند از: فتنه، تأویل، متشابه، راسخون، علم، ایمان و زیغ. حاصل بررسی این است که مراد از فتنه عذاب اخروی و آیات متشابه، آیات قیامت و تأویل این آیات تحقق خارجی آن‌هاست و راسخان در علم عبارت از مؤمنان به آیات آسمانی و زائغان عبارت از مشرکان مکه است.

به اعتقاد نویسنده مفاد آیه شریفه 7 سوره مبارکه آل عمران این است که در قرآن دو دسته از آیات وجود دارد؛ آیات محکم و آیات متشابه. محکمات آیاتی است که الفاظ در آن‌ها به همان معنای معهود مخاطبان استعمال شده و در آن‌ها از حقایق معهود دنیوی سخن رفته است و تأویل و تحقق خارجی آن‌ها در همین دنیا وجود دارد. از این رو کافران مفاد این آیات را انکار نمی‌کردند و دنبال تأویل و تحقق خارجی چنین آیاتی نبودند؛ چون تأویل و تحقق خارجی آن‌ها را به وضوح می‌یافتند.

نکونام می‌نویسد: اما متشابهات آیاتی است که الفاظ در آن‌ها به معنایی غیر معهود مخاطبان به کار رفته و در آن‌ها از حقایق نامعهود از قبیل «زقوم» سخن گفته شده است و تأویل و تحقق خارجی آن‌ها در این دنیا وجود ندارد. از این جهت کافران مفاد این آیات را انکار می‌کردند و تأویل و تحقق خارجی آن‌ها را در همین دنیا طلب می‌کردند، اما مؤمنان در عین حالی که به تأویل این آیات علم نداشتند، به آن ایمان داشتند و اعتراف می‌کردند که پروردگارا تو مردم را در روزی که شکی در تحقق آن نیست، گرد می‌آوری و خلف وعده نمی‌کنی.

نویسنده مهم‌ترین ادله‌ای که بر اختصاص علم تأویل متشابهات به خدا دلالت دارد، را به این قرار عنوان کرده است؛ اولاً، در عبارت «ابْتِغاءَ تَأْویلِه» طلب تأویل مذموم دانسته شده و از صفات کسانی معرفی شده است که در دلشان زیغ و میل به ضلا لت است؛ لذا معنا ندارد که آن در ادامه از صفات راسخان در علم خوانده شود که مورد مدح قرار گرفته‌اند.

 
در عبارت «ابْتِغاءَ تَأْویلِه» طلب تأویل مذموم دانسته شده و از صفات کسانی معرفی شده است که در دلشان زیغ و میل به ضلا لت است؛ لذا معنا ندارد که آن در ادامه از صفات راسخان در علم خوانده شود که مورد مدح قرار گرفته‌اند

ثانیاً، در آیه شریفه 7 سوره مبارکه آل عمران دو گروه معرفی شده است که یکی از آن‌ها کسانی‌اند که در دلشان زیغ و میل به ضلالت است و طی «فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ» از آن‌ها سخن گفته شده است. تردیدی نمی‌توان داشت که گروه دوم راسخان در علم‌اند که طی عبارت «وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم» از آن‌ها سخن رفته است.

ثالثاً، گروه راسخان در علم مؤمنان به تأویل متشابهات خوانده شده‌اند و بی‌تردید ایمان به اموری تعلق می‌گیرد که علم به آن‌ها امکان ندارد. رابعاً، چنان که از مقایسه سیاق آیه شریفه 7 سوره مبارکه آل عمران و آیات متحد الموضوع دانسته می‌شود، مراد از تأویل متشابهات حقایق قیامت است که هنوز تحقق پیدا نکردند تا بشر بتواند به آن‌ها علم پیدا کند.


نظریه عرفى بودن زبان قرآن

مقدمه

نظریه عرفى بودن زبان قرآن اگرچه کهن ترین و مشهورترین نظریه اى است که درباره زبان قرآن ارائه گردیده و همواره مبناى تفسیرى اغلب مفسّران بوده است، لکن به نظر مى رسد تاکنون صورت منقّح و منسجمى به خود نگرفته است. تنقیح و انسجام این نظریه، اهتمام ویژه قرآن پژوهان را مى طلبد.

به نظر مى رسد که تنها نظریه صحیح درباره زبان قرآن، همین نظریه عرفى بودن است و در پرتو این نظریه، مى توان تمام مشکلات تفسیرى قرآن را برطرف ساخت.

مراد از «عرفى بودن زبان قرآن» این است که زبان قرآن همان زبان عرب حجاز عهد رسول خدا9 است، لکن زبان داناترین و تواناترین خطیبى که در موقعیت هاى گوناگونى، خطاب به عرب آن عهد خطابه هایى کمابیش موزون و در کمال صحت و اتقان را به قصد هدایت آنان ایراد کرده است.

اگرچه براى این نظریه ادلّه بسیارى وجود دارد، ولى طرح آن ها چندان ضرورى به نظر نمى رسد. در این جا، صرفاً مواردى از مشکلات تفسیرى، که در پرتو آن راه حل شایسته اى مى یابند، بیان مى شود، سپس برخى از اشکالاتى که بر آن وارد آورده اند، بررسى مى گردد:

http://www.qabas.org/marefat/archive/24/08.htm

ادامه مطلب...

نگاهى به کتاب «مصحف على (ع) و سه مصحف دیگر»

 

اشاره

از این مؤلف به سال 1378 اثرى به نام «پژوهشى در مصحف امام على علیه السلام و سه مصحف دیگر» انتشار یافته، مشتمل بر سه فصل با این عنوان‏هاست: حضرت على و مصحف او; مصاحف سه‏گانه; توقیف و اجتهاد در مصحف عثمانى . در این اثر نخست مصحف امام على علیه السلام بررسى شده، سپس به لحاظ آن که تبیین حقایق مربوط بدان مستلزم این است که چگونگى مصاحف سه‏گانه ابن مسعود و ابى بن کعب و عثمانى و اجتهادى بودن ترتیب مصحف عثمانى در مواردى که بر خلاف نزول مرتب شده، بیان گردد، این مباحث نیز بدان افزوده شده است .

اینک به مناسبت ویژه‏نامه‏ى امام على علیه السلام مناسب به نظر رسید، با نگاهى منقح‏تر به پاره‏اى از مهم‏ترین مطالب آن اشاره‏اى برود .

http://www.hawzah.net/Per/Magazine/mb/025/MB02510.asp

1 . مقدمه

على علیه السلام در مکه به دنیا آمد و نخستین مردى بود که به پیامبر اسلام گروید . به این ترتیب از همان آغاز با وى همدم و بر نزول آیات قرآن حاضر و شاهد بود و پیوسته در شب و روز تنزیل و تاویل قرآن را از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مى‏آموخت (1) و با املاى آن حضرت و خط خود مى‏نوشت . (2)

نگارش قرآن و تاویل آن به فرمان پیامبر صلى الله علیه و آله بود; به این منظور که میراثى از علم نبوى نزد ائمه‏ى پس از او باشد . (3)

2 . چگونگى کتابت مصحف على علیه السلام

شاید بتوان با توجه به ظاهر روایات گفت: قرآن على علیه السلام طى دو مرحله کتابت و تالیف شد:

مرحله‏ى نخست، در عهد رسول خدا بود که هرگاه بخشى از قرآن نازل مى‏شد، یکى از صحابه از جمله على علیه السلام را مى‏فرمود که آن را کتابت کند . قرآن‏نوشته‏ها در هر نوشت‏افزارى که به دست مى‏آمد، نوشته مى‏شد . محل نگهدارى این قرآن‏نوشته‏ها خانه‏ى رسول خدا صلى الله علیه و آله بود .

ظاهر روایات نشان مى‏دهد که قرآن در زمان حیات رسول خدا صلى الله علیه و آله در نوشت‏افزارهاى گوناگونى نوشته شده بود; مانند: شظاظ (جوال گیر)، کتف (استخوان شانه‏ى شتر)، قرطاس (کاغذ)، حریر (پارچه‏ى ابریشمى)، سیر (بند چرمى)، رق (پوست نازک)، خزف (سفال). (4)

این مرحله را مى‏توان مرحله‏ى «کتابت صحف‏» خواند .

مرحله‏ى دوم، پس از وفات رسول خدا بود . على علیه السلام پس از وفات رسول خدا آن بخش از قرآن‏نوشته‏هایى را که در نوشت‏افزارهاى ناهمگونى کتابت‏شده بود، به نوشت‏افزار واحدى منتقل ساخت و در پوششى - که در روایات از آن به «ثوب واحد» ، «ازار واحد» ، «مصحف واحد» و «بین اللوحین‏» تعبیر شده‏است - قرار داد . (5)

از پاره‏اى از قرائن چنین به دست مى‏آید که آن قرآن‏نوشته‏ها به همان صورت اولیه باقى نماند; بلکه به روى نوشت‏افزار واحدى منتقل شد .

نخستین قرینه، آن است که در بیشتر روایات آمده است که آن حضرت در چند روز - حداقل سه روز و حداکثر شش روز - به این مهم همت گمارد . (6)

طبیعى است که گردآورى قرآن‏نوشته‏ها با همان نوشت‏افزارهاى اولیه به چند روز صرف وقت نیاز ندارد; بلکه در پاره از یک روز نیز قابل جمع‏آورى است .

این روایات اشاره به این واقعیت دارد که آن حضرت در این مدت قرآن‏نوشته‏هایى را که بر روى نوشت‏افزارهاى نامناسبى تابت‏شده بود، بر روى نوشت افرار واحدى مثل پوست انتقال داده است .

این نوشت‏افزار واحد که على علیه السلام قرآن نوشته‏ها را بر روى آن بازنویسى کرده‏است، به احتمال قوى پوست‏بوده‏است; چون آن را براى صحیفه‏ى جامعه نیز نقل کرده‏اند و نیز به احتمال قوى در حالى که یکى از نوشت‏افزارهاى آن عصر پوست‏بوده‏است، به طور قطع برخى از قرآن‏نوشته‏هاى سابق بر روى پوست نوشته شده بوده‏است; بنابراین بازنویسى همه‏ى قرآن نوشته‏هاى پیشین لازم نبوده‏است; براین‏اساس بازنویسى پاره‏اى از قرآن‏نوشته‏هاى قبلى و تهیه‏ى قرآنى بر روى نوشت‏افزار واحد در مدت تقریبى یک هفته کاملا ممکن بوده‏است; به ویژه آن که آورده‏اند، کسانى نیز در بازنویسى قرآن به آن على علیه السلام کمک مى‏کرده‏اند .

دومین قرینه، پوشش واحدى است که براى قرآن‏نوشته‏ها ذکر شده است . روشن است که یکجا ساختن قرآن‏نوشته‏هایى که در نوشت‏افزارهاى ناهمگونى وجود دارد، به نحو مطلوب و شایسته امکان ندارد . چگونه مى‏توان استخوان، کاغذ، سفال، چرم و پارچه‏ى ابرایشمى را در کنار هم چید و حتى آنها را میان دو لوح قرار داد؟ این معنا به طور تلویحى مى‏فهماند:

اولا على علیه السلام ترتیب چینش قرآن‏نوشته‏ها را مشخص کرد; چرا که یکجاسازى بدون ترتیب چندان مطلوب و معقول نیست;

ثانیا آنها را به روى نوشت‏افزار واحدى نظیر پوست‏بازنویسى کرد . مرحله‏ى اخیر را مى‏توان مرحله‏ى «توحید صحف‏» نامید .

پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مناسب‏ترین زمانى که مى‏توانست‏به انجام این مرحله دستور دهد، در اواخر عمر شریف او بوده است; چون تا قبل از آن نزول قرآن همچنان ادامه داشت و پیامبر یا صحابه نمى‏دانستند که نزول قرآن در چه زمانى خاتمه مى‏یابد (7) ، تنها در لحظات آخر عمر آن حضرت براى او و صحابه مشخص شده بود که نزول قرآن پایان گرفته است .

در این لحظات هیچ روایتى نقل نشده که آن حضرت به صحابه دیگرى جز على علیه السلام دستور جمع‏آورى قرآن را داده باشد .

بنابراین قرآن تا پیش از این لحظات نه کاملا به نوشت‏افزار واحدى انتقال یافته بود و نه به طور کامل ترتیب مشخصى پیدا کرده بود; زیرا چنان که آمد، قرآن‏نوشته‏هایى که در نوشت‏افزارهایى ناهمگونى کتابت‏شده بود، نه قابل مرتب‏سازى بود و نه مى‏توان آنها را به شایستگى یکجا ساخت .

دراین لحظات کوتاه نیز پیامبر صلى الله علیه و آله در خصوص چینش قرآن جز سخنى مختصر نمى‏توانست‏بفرماید; یعنى مى‏توانست‏بفرماید قرآن را موافق نزول یا مخالف نزول و یا از بلند به کوتاه و یا به عکس مرتب کنید; بنابراین ترتیب کنونى قرآن را که طبق نظم خاصى چینش پیدا نکرده است، نمى‏توانست در این لحظات پایان عمر به یک یا چند جمله‏ى مختصر بیان فرموده باشد; به علاوه سخن بلندى که معتبر و متضمن بیان ترتیب یکایک 114 سوره‏ى قرآن باشد، نیز هرگز به دست نیامده است .

بنابراین در طول دوره‏ى نبوت رسول خدا صلى الله علیه و آله که قرآن بر روى نوشت‏افزارهاى ناهمگونى به نگارش در مى‏آمده و هنوز پایان وحى مشخص نشده بود، مرتب‏سازى کامل قرآن میسور نبود; لذا باید آن حضرت صلى الله علیه و آله این کار را در همین لحظات پایانى عمر شریف خود مورد توجه قرار داده باشد .

آنچه از زید بن ثابت (11 ق ه - 45 ق) نقل شده که گفته است: «ما نزد فرستاده‏ى‏خدا صلى الله علیه و آله قرآن را از روى رقعه‏ها (پاره‏هاى پوست‏یا برگ یا کاغذ) تالیف مى‏کردیم‏» ، (8) مشکوک و مجعول به نظر مى‏رسد; چون در ذیل حدیث‏سخنى در ضیلت‏شام آمده‏است .

. . . عن یزید بن ابی حبیب ان عبد الرحمن بن شماسة حدثه عن زید بن ثابت رضی الله عنه قال کنا حول رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم نؤلف القرآن اذ قال طوبى للشام فقیل له ولم قال ان ملائکة الرحمن باسطة اجنحتها علیهم (9)

در روایت دیگر چنین آمده است:

. . . عن زید بن ثابت قال کنا عند النبی صلى الله علیه وسلم نکتب الوحی فقال طوبى للشام ثلاث مرات فقلنا وما ذاک یا نبی الله فقال ان الملائکة ناشرة اجنحتها على الشام (10)

و در روایت دیگر آمده است:

. . . زید بن ثابت‏یقول قال رسول الله و نحن عنده طوبى للشام فقلنا ما باله یا رسول الله قال ان الرحمن لباسط رحمته علیه (11)

چنان که ملاحظه مى‏شود، متن این حدیث‏به گونه‏اى پریشان نقل شده است: در روایتى «نؤلف القرآن‏» و در روایتى دیگر «نکتب الوحى‏» آمده و در روایت‏سوم هرگز از کتابت‏یا تالیف قرآن نزد رسول خدا سخن نرفته است; بنابر این به استناد آن نمى‏توان گفت: قرآن نزد رسول خدا مرتب مى‏شده است; به ویژه آن که مرتب‏سازى قرآن امر مهمى به شمار مى‏رود و دواعى فراوانى براى نقل آن بوده است; از این رو لزوما باید راوایان فراوانى آن را نقل مى‏کردند; نه آن که نقل آن به یک نفر منحصر باشد .

ذیل حدیث نیز که در فضیلت‏شام و معاویه‏است، صحت اصل آن را مشکوک و مجعول مى‏نمایاند . به نظر مى‏رسد، این روایت‏به طور کلى مجعول باشد و آن را زید یا روایان بعد از او جعل کرده باشند . علامه جعفر مرتضى پس اثبات جعلى بودن چند روایت در فضیلت زید بن ثابت مى‏نویسد:

آشکار است که هدف، اثبات فضیلت‏براى زید بن ثابت است، . . . و این به جهت انگیزه‏هاى سیاسى بوده‏است . . . نسبت‏به زید در زمینه‏ى جمع قرآن در زمان رسول خدا صلى الله علیه و آله مقام منحصر به فردى را یاد مى‏کنند . مى‏گویند: زید بن ثابت در عرضه‏ى پایانى قرآن بر رسول خدا صلى الله علیه و آله حضور داشت که در آن آنچه از قرآن نسخ شده بود، از آنچه نسخ نشده بود، باز شناخته شده‏است و رسول خدا صلى الله علیه و آله آنها را بر او قرائت کرد، . . . به همین رو ابوبکر و عمر به او و جمع قرآنش اعتماد کردند و عثمان او را به کتابت مصاحف گماشت . (12) ابن قتیبه گفته است: «آخرین عرضه‏ى قرآن بر رسول خدا مطابق مصحف او بوده‏است‏» (13) و ابوعمر این حدیث انس را که زید بن ثابت‏یکى از جمع‏آوران قرآن در زمان رسول خدا صلى الله علیه و آله بود، صحیح شمرده‏است . . . (14) ; حال آن که آن با روایت ابن شهاب ، از عبید بن سباق ، از زید بن ثابت منافات دارد که ابوبکر به او فرمان داد قرآن را جمع کند و او قرآن را از عسب و رقاع و صدور رجال جمع کرد . اگر او قرآن را در زمان رسول خدا جمع کرده بود، از سینه‏ى خود املا مى‏کرد و دیگر به آنچه گفته شد، نیاز نبود . . . (15) و در مقابل حضور زید در عرضه‏ى پایانى، در منابع فراوانى مى‏یابیم که ابن‏مسعود را حاضر در این عرضه یاد مى‏کنند . . . . (16)

گذشته از این، ما تلاش‏هاى مخالفان اهل بیت علیهم السلام، نخست امویان سپس عباسیان را در زمینه‏ى از میان بردن على علیه السلام و اهل بیتش علیهم السلام و پوشاندن فضائل آنان و خرده‏گیرى بر آنان آموخته‏ایم . مغیرة بن شعبه به صعصعه گفته بود:

«مبادا از تو به من خبر برسد که یکى از فضائل على علیه السلام را بیان کردى . ما به آن از تو آگاه‏تریم; اما این حکومت‏حاکم است و ما ماموریم در میان مردم بر او خرده بگیریم‏» (17) .

متونى که بر این سیاست دلالت دارد، بسیار فراوان و بلکه بى‏شمار است . آنان از سوى دیگر مى‏کوشیدند کسانى را که بر نظر و روش آنان‏اند، بسیار بزرگ شمارند و فضائل و کراماتى را براى آنان بسازند، و این امرى مشهود و واضح است . . . و هرکه به مطالعه‏ى زندگى زید بن ثابت و همراهى او با سیاست‏بپردازد، مى‏یابد: او از کسانى بوده‏است که حکومت در رفعت‏بخشیدن به مقام او و تاکید بر برترى او و نسبت دادن کرامات به او مى‏کوشیده‏است .

به علاوه هرکه به زندگى زید بن ثابت و مواضع او مراجعه کند، مى‏یابد: او در سقیفه از خلافت ابوبکر جانب‏دارى مى‏کرده‏است و ابوبکر او را براى این جانب‏دارى ستوده‏است (18) .

حتى آن زمان که عمر رفت تا على را از خانه‏اش براى بیعت‏بیاورد، او از کسانى بود که با عمر همراه شد . (19)

او هوادار عثمان و مخالف امیر مؤمنین على علیه السلام بوده است . نیز او یکى از کسانى بود که با على امیر مؤمنین علیه السلام بیعت نکرد . (20)

او در هیچ یک از جنگ‏هاى على علیه السلام با او نبود (21) و امیر مؤمنین عطا را از کسانى که در جنگ‏ها با او نبود، قطع کرد و در شمار مسلمانان بادیه‏نشین محسوب کرد . (22)

زید مردم را به دشنام‏گویى به امیر مؤمنین على علیه السلام تشویق مى‏کرد . . . (23) . و در زمان معاویه بر دیوان مدینه گماشته شده بود . . . . (24)

بر این اساس، کاملا روشن است که زید بن ثابت‏یکى از هواداران معاویه بود . عبدالرحمن بن شماسه مصرى (ت‏101ق) راوى زید بن ثابت نیز یکى از سپاهیان معاویه به شمار رفته‏است (25) .

بنابراین به احتمال فراوان صدر حدیث مورد بحث که دلالت تلویحى بر فضل زید و ذیل، آن در مدح شام و معاویه‏است، جعل او یا راویان پس از اوست .

3 . سرنوشت مصحف على علیه السلام

على علیه السلام زمانى به توحید صحف پرداخت که مشاهده کرد، مردم از او روى گردانیده و با ابوبکر بر خلافت‏بیعت کرده‏اند . آن حضرت در خانه نشست و جز براى نماز از خانه بیرون نشد تا آن‏که قرآن را جمع کرد; (26) شاید به این منظور که با عرضه‏ى قرآنى که به فرمان پیامبر جمع آمده و تمسک به حدیث ثقلین براى آخرین بار بر مردم اتمام حجت کند تا نگویند ما ندانسته با ابوبکر بیعت کردیم .

درست همین معنا در روایتى از مسعودى آمده است . او آورده است که على علیه السلام پس از جمع قرآن از خانه به جانب مردم که در مسجد گرد آمده بودند - بیرون شد و در حالى که قرآن را همراه خود آورده بود، فرمود:

«این کتاب خداست . من آن را چنان که رسول‏خدا صلى الله علیه و آله به من فرمان داد و وصیت کرد، همان گونه‏اى که نازل شد، فراهم آوردم .»

در این وقت‏یکى از آنها - که در روایتى دیگر عمر یاد شده است - بدان حضرت گفت: «آن را بگذار و برو .» آن حضرت به آنها فرمود:

رسول خدا به شما فرمود: من دو امر گران - کتاب خدا و خاندانم - را در میان مى‏گذارم . آن دو از هم جدا نشود تا در حوض بر من درآیند .

هرکه آن را مى‏پذیرید، (باید) مرا با آن بپذیرید . من در میان شما با احکام خدا که در آن هست، داورى مى‏کنم . آنها گفتند: ما را به آن و تو نیازى نیست . با آن برگرد . (27)

بارى آن حضرت فرموده بود:

اگر برایم مسندى نهاده و حقم شناخته شود، مصحفى را که نوشته‏ام و رسول خدا آن را بر من املا کرده است، براى آنها آشکار سازم . (28)

اما هیچ گاه چنین نشد; لذا زمانى که عمر، آن را از على علیه السلام خواست، به او نداد و خود نیز چون به خلافت رسید، به لحاظ آنکه آن‏گونه که مى‏خواست، حقش شناخته نشد و همواره در دوره‏ى کوتاه خلافتش گروه‏هاى مختلف در مقابل آن حضرت به جنگ برخاستند، شرایط مساعدى براى عرضه‏ى مصحفش نیافت و چنان که خود پیش‏بینى کرده بود، جز در وقتى که قائم قیام کند، زمینه‏ى مساعد عرضه و رسمیت آن در میان مردم فراهم نخواهد شد . (29)

4 . توقیفى بودن ترتیب مصحف على علیه السلام

کتابت قرآن از عهد رسول خدا آغاز شده بود; اما دشوار بتوان ادعا کرد که کسى جز حضرت على علیه السلام قرآن را در عهد آن حضرت و با امضا و توقیف او جمع و مرتب کرد; چون:

اولا از طرفى روایات چندى در دست است مبنى بر این که رسول خدا به على علیه السلام فرمان داد، قرآن را جمع کند; حتى در برخى از روایات آمده است که پیامبر صلى الله علیه و آله به على علیه السلام فرمان داد، قرآن را «کما انزل الله‏» تالیف کند; (30) از طرف دیگر در روایات چندى نقل شده است که على علیه السلام قرآن را موافق نزول تالیف کرد: آنچه را که در آغاز بعثت نازل شده بود، در آغاز مصحف نهاده بود و آنچه را که پس از آن نزول یافته بود، پس از آن جاى داده بود; به همین روى در مصحف آن حضرت، مکى بر مدنى و منسوخ بر ناسخ مقدم آمده بود (31) و از دیگر سو در روایات آمده است که آثار على علیه السلام نسل اندر نسل از امامى به امام دیگر به ارث رسیده و نیز آمده است که مصحف امام صادق یا امام زمان علیهما السلام به ترتیب نزول است . (32) از این روایات به دست مى‏آید که قرآن منسوب به این دو بزرگوار همان مصحف على علیه السلام است و این قرینه‏اى دیگر بر موافق نزول بودن ترتیب مصحف على علیه السلام است .

بى جهت نیست که در پاره‏اى از روایات آمده است: وقتى امام زمان (عج) قیام فرماید، مصحف على علیه السلام را به جاى مصحف عثمانى مرسوم مى‏گرداند . این روایات از سویى اشاره به این معنا دارند که ترتیب مصحف آن حضرت به توقیف و تایید پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله بوده است و از سوى دیگر فهم دقیق‏تر و صحیح‏تر قرآن منوط به مطالعه‏ى قرآن به ترتیب نزول است .

بنابر این مصحف على علیه السلام موافق نزول مرتب شده بوده و مستبعد است على علیه السلام از پیش خود و بدون اشاره‏ى پیامبر صلى الله علیه و آله قرآن را به این ترتیب جمع آورده باشد;

ثانیا قرآن کتابى است که آیات و سوره‏هایش به مقتضاى مناسبات و حاجات تدریجى عصر نزول نازل شده است; بنابراین پیام‏ها و مضامین قرآن ارتباط تنگاتنگى با شرایط تاریخى خود دارد و این شرایط به منزله‏ى قراین حالى و مقامى فهم قرآن تلقى مى‏شود; از این رو هرگز خردمندانه نیست قرآن صرف نظر از این قراین ترتیب و چینش پیدا کند و هرگز پذیرفته نیست‏حکمتى که در این چینش است، مورد توجه پیامبر صلى الله علیه و آله قرار نگرفته باشد; لذا خردمندانه آن است که پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله دستور فرموده باشد که قرآن را طبق ترتیب تاریخى مرتب کنند .

ثالثا در هر یک از سوره‏هاى قرآن از موضوع واحد و مشخصى سخن نرفته است و همه‏ى مضامین مربوط به یک موضوع در یک سوره نیامده است تا بتوان سوره‏ها را متناسب با موضوعاتشان مرتب ساخت . بر ترتیب دیگرى نیز نظیر رعایت طول سوره‏ها فایده‏ى روشنى مترتب دیده نمى‏شود; بنابر این جهتى ندارد که پیامبر دستور فرموده باشد قرآن کریم را برخلاف ترتیب نزول مرتب کنند .

بنا بر آنچه آمد، ادعاى این که ترتیب سوره‏هاى مصحف عثمانى به امضا و تایید پیامبر صلى الله علیه و آله رسیده، پذیرفته نیست .

این ادعا علاوه بر معارضتى که با قرائن مذکور دارد، بر ادله‏اى سست مبتنى است; چون برخى از روایات مورد استناد مجعول یا محرف است و برخى از آنها مجمل‏اند و بر مدعا صراحت‏یا ظهور ندارند و پاره‏اى از آنها اعم از مدعایند: هم بر مدعا و هم بر خلاف مدعا دلالت دارند و شمارى از ادله مستحسنات عقلى‏اند و توانایى اثبات واقعیات تاریخى را ندارند .

5 . اهمیت نظریه‏ى توقیفى بودن ترتیب مصحف على علیه السلام

این سخن که پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله ترتیب مصحف على علیه السلام را تایید و توقیف فرموده باشد، نتایج ارزشمند و عظیمى در پى دارد; چون بنا بر آن:

اولا تناسب در ترتیب مصحف عثمانى بى‏پایه و وهمى تلقى خواهد شد . به‏موجب آن باید علم تناسب را از نو و بر پایه‏ى ترتیب نزول بنیان کرد .

ثانیا علم تفسیر را پریشان و خالى از ترتیب شایسته در مباحث آن نشان مى‏دهد . بر اساس آن باید قرآن کریم را موافق نزول تفسیر کرد .

ثالثا علم مکى و مدنى را از اساس ویران مى‏نماید; چون هر سوره یا مکى است‏یا مدنى، و سوره‏اى که ممزوج از آیات مکى و مدنى باشد، وجود ندارد .

رابعا دانش اسباب نزول را مجموعه‏اى از قصص نشان مى‏دهد که کمتر نسبت‏سبب نزولى با آیات قرآن دارند: برخى از آنها از قبیل ذکر مصداق و پاره‏اى از آنها از نوع ذکر قصه و بعضى از آنها از گونه‏ى تمثل به آیات‏اند .

خامسا جز چاپ قرآن - که تغییر ترتیب آن به وحدت مسلمانان آسیب مى‏رساند - لزومى ندارد که در امور دیگر نظیر قرائت، حفظ و تفسیر قرآن از ترتیب مصحف عثمانى تبعیت کرد . باید با اقبال به ترتیب نزول براى ظهور امام زمان آمادگى کسب کرد و زمینه‏ى رسمیت مصحف على علیه السلام را در عهد آن امام فراهم ساخت .

6 . اعتبار روایات مربوط به مصحف على علیه السلام

خبر کتابت مصحف توسط على علیه السلام غیر قابل انکار است . آن را شیعى و سنى نقل کرده است و بى‏تردید خبرى که مورد اتفاق این دو فرقه باشد، گرد تردید بر آن نمى‏نشیند .

راویانى که مرحله‏ى نخست کتابت مصحف على علیه السلام یعنى کتابت در عهد رسول خدا صلى الله علیه و آله را نقل کرده‏اند، عبارتند از:

على بن رباح (ت . ح 110 ق)، ابراهیم بن یزید تیمى (50- 92 ق)، حارث بن سوید (ت بعد 70 ق)، ابوالطفیل (3- 110 ق)، ابوحسان مسلم بن عبدالله بصرى (ت 130ق)، ابو جحیفه وهب بن عبدالله سوائى (ت 74 ق)، طارق بن شهاب (ت 82 ق)، سلیم بن قیس (4 ق ه - 75 ق)، جبلة بن سحیم (ت 125 ق).

چنان که ملاحظه مى‏شود، نه تن از صحابه و تابعان خبر مذکور را نقل کرده‏اند:

راویانى که مرحله‏ى دوم کتابت مصحف على علیه السلام، یعنى کتابت پس از وفات پیامبر صلى الله علیه و آله را گزارش کرده‏اند، به این قرارند: ابو رافع ابراهیم قبطى (ت 36 ق)، ابوبکر حضرمى عبدالله بن محمد (ز 115ق) و ابان بن تغلب (ت 141ق) و از امام صادق علیه السلام، سلیم بن قیس (4 ق ه - بعد 75 ق) از ابوذر غفارى (ت 32 ق) و سلمان فارسى (ت 34ق) و ابن عباس (ت 68) سالم بن ابى سلمه (ز 136ق) عبد خیر (ت ح 90 ق) از یمان (ز 13ق)، ابن سیرین (ت 110 ق) از عکرمه (ت‏107ق) عبدالله بن عبدالرحمن (ت 145 ق)، جابربن یزید جعفى (ت 127 ق) از امام باقر علیه السلام .

همان طور که ملاحظه شد، این مرحله را نیز نه تن از صحابه و تابعان گزارش کرده‏اند .

نیز این مضمون را که مصحف امام على علیه السلام یا امام صادق علیه السلام یا امام زمان علیه السلام موافق نزول است، نه راوى به قرار ذیل نقل کرده‏اند: ابو رافع (ت‏36ق)، عکرمه (ت‏107ق)، محمدبن سیرین (ت‏110ق)، حبة عرنى (ت‏76ق)، ابوبصیر (ز115ق)، جابربن یزید (ت‏128 ق)، سالم‏بن ابى سلمه (ز148 ق)، شعبة‏بن حجاج (82- 160ق)، مسعودى (ت 345 ق).

پى‏نوشت‏ها:

1) محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص‏290- 292 و محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ص‏40: 208 و سید نورالله مرعشى; احقاق الحق و اذهاق الباطل، ص 6: 519- 524

2) محمد باقر مجلسى; پیشین 36: 275 .

3) همان

4) سلیم بن قیس هلالى; کتاب سلیم بن‏قیس، بى‏چا، تهران، مؤسسة البعثه 1407ق، 63- 64 و محمد بن حسن صفار، پیشین 198 و محمد باقر مجلسى; پیشین 40: 139 و 89: 99 و محمد بن یعقوب کلینى، پیشین، 1: 82- 83 و احمد بن على طبرسى; الاحتجاج، بى چا، النجف، منشورات دارالنعمان‏1386 ق، 141 و محمد بن حسن حر عاملى; وسائل الشیعة ج 18، ط 5، بیروت، داراحیاء التراث العربى 1403 ق، ص 53 .

5) محمد باقر مجلسى، پیشین 89: 48 و 51- 52 و 88 و 40: 155 و 28: 191 و 297 و 356و سلیم بن قیس هلالى; پیشین 32- 33 و 85- 88 و 93 و 297- 298 و احمد بن على طبرسى; پیشین 47 و 51 و 105 و 107 و 156 و 222 و 225 و 279 و 281 و عبیدالله بن عبدالله حسکانى; پیشین 1: 36- 38 و احمد بن یحیى بلاذرى; پیشین 1: 586- 587 و احمد بن عبدالله ابونعیم اصفهانى; پیشین 1: 97 و محمد بن سعد; پیشین 2: 101 و عبدالرحمن سیوطى; الاتقان; پیشین 1: 127 و سیدنورالله مرعشى; پیشین 7: 636 و محمد بن على صدوق; التوحید، ط 2، قم، مؤسسة النشر الاسلامى التابعه لجماعة المدرسین 1357 ش، ص 72- 73 .

6) محمد باقر مجلسى; پیشین 40: 155 و 89: 51 و محمد بن‏على صدوق; التوحید، پیشین 72- 73 .

7) على بن احمد واحدى; پیشین 10 و احمد بن حسین بیهقى; شعب الایمان، ج 2، ط 1، بیروت، دارالکتب العلمیه 1410 ق، ص 439 و میرزا حسین نورى; مستدرک الوسائل، ج 4، بى چا، بیروت، موسسة آل البیت علیه السلام، بى تا، ص 165 و166 و عبدعلى حویزى; پیشین 1: 6 .

8) رک: عبدالرحمن سیوطى; پیشین 1: 126 و محمد بن عبدالله زرکشى; پیشین 1: 323- 324

9) المعجم الکبیر، ج‏5، ص‏158، ش‏4934

10) همان

11) همان‏4935

12) الاتقان ج 1 ص 50 عن البغوی فی شرح السنة وراجع تاریخ القرآن للزنجانی ص 39- 40 .

13) المعارف ص 260 وعنه فی المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام ج 8 ص 134 وراجع البرهان للزرکشی ج 1 ص 237 .

14) الاستیعاب بهامش الاصابة ج 1 ص 552 .(× /) صفحة 340

15) الاستیعاب بهامش الاصابة ج 1 ص 552 .

16) راجع طبقات ابن سعد ج 2 قسم 2 ص 104 وص 4 ، وکنز العمال ج 2 ص 224- 225 عن ابن عساکر ، وکشف الاستار عن مسند البزار ج 3 ص 251 ومجمع الزوائد ج 9 ص 288 عن احمد ، والبزار ، ورجال احمد رجال الصحیح ، وفتح الباری ج 9 ص 40 و 41 والاستیعاب بهامش الاصابة ج 2 ص 322 ، ومشکل الاثار ج 1 ص 115 وج 4 ص 196 .(× /) صفحة 341

17) راجع الکامل لابن الاثیر ج 3 ص 430 وتاریخ الامم والملوک طبع الاستقامة ج 4 ص 144 .(× /) صفحة 342

18) راجع سیر اعلام النبلاء ج 2 ص 433 ومسند احمد ج 5 ص 186 وتهذیب تاریخ دمشق ح 5 ص 449 والتمهید فی علوم القرآن ج 1 ص 244 عنه .

19) انساب الاشراف ج 1 ص 585 .(قسم حیاة النبی صلى الله علیه و آله).

20) راجع تاریخ الامم والملوک طبع دار المعارف ج 4 ص 430 و 431 والکامل فی التاریخ ج 3 ص 191 .

21) اسد الغابة ج 2 ص 222 والاستیعاب بهامش الاصابة ج 1 ص 554 وقاموس الرجال ج 4 ص 239 وتنقیح المقال ج 1 ص 462 وراجع الکامل لابن الاثیر ج 3 ص 191 .

22) دعائم الاسلام ج 1 ص 391- 392 .

23) سفینة البحار ج 1 ص 575 .

24) الصحیح من السیرة - السید جعفر مرتضى، ج 6، ص 343 با حذف و تلخیص

25) تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر، ج 95، ص 24 .

26) محمد بن على بن شهر آشوب مازندرانى; پیشین 1: 266 و 2: 41 و محمد باقر مجلسى; پیشین 89: 51 و 40: 155 و محمد بن یعقوب کلینى; پیشین 4: 443 و محمد بن حسن صفار; پیشین 193 و احمد بن یحیى بلاذرى; پیشین 1: 587 .

27) على بن حسین مسعودى; اثبات الوصیه، پیشین 121 و محمد باقر مجلسى; پیشین 28: 308 .

28) محمد باقر مجلسى; پیشین 89: 52 و 40: 155 .

29) احمد بن على طبرسى; پیشین 225 و محمد باقر مجلسى، پیشین 89: 43 .

30) محمد بن على بن شهر آشوب مازندرانى; مناقب آل ابى طالب، ج 2، بى چا، قم، المطبعة العلمیة، بى تا، ص 41 و ج 1، ص 266 و محمد باقر مجلسى; پیشین 89: 51 و 40: 155 و محمد باقر مجلسى; پیشین 89: 48 و عبدعلى بن جمعه حویزى; پیشین 5: 726 .

31) محمد بن على بن شهر آشوب مازندرانى; پیشین 1: 266 و 2: 41 و محمد باقر مجلسى; پیشین 89: 51 و 40: 155 و محمد بن یعقوب کلینى; پیشین 4: 443 و محمد بن حسن صفار; پیشین 193 و محمد بن یعقوب کلینى; پیشین 1: 332 و محمد بن حسن صفار; پیشین 193 و محمد باقر مجلسى; پیشین 89: 88 و عبید الله بن عبدالله حسکانى، پیشین 1: 38 و محمد بن سعد; پیشین 1: 338 .

32) همان 52: 364 و محمد بن عبدالکریم شهرستانى; پیشین 1: 3 آ و 6 آ - 9 آ .