سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

اغراق گویی، ریشه دین گریزی

پیش تر در پستی با عنوان «خشونت ورزی، ریشه دین گریزی» به شرح یکی از مهم ترین ریشه های دین گریزی جوانان پرداختم. اینک یکی دیگر از مهم ترین ریشه های دین گریزی جوانان را شرح می دهم و آن غلو و گزافه گویی در تبلیغ دین و قرآن است. به باور من اگر ما دین و قرآن را همان گونه که هست،‌ معرفی کنیم، کاملاً معقول و دلپذیر است و بسیاری از شبهات درباره دین و قرآن جای طرح نخواهد داشت و دیگر آن شبهات، موجبات گریز جوانان را از دین و قرآن فراهم نخواهد ساخت. هیچ چیزی بهتر از راستگویی در تبلیغ دین نیست. بلوف زنی و گزافه گویی آفت ماندگاری دین و قرآن است. این نظریات ناصواب ماست که چهره دین را مشوه و زشت و نفرت آور می سازد.

غرض من در این نوشتار این است که ما اگر بخواهیم، مردم را با دین و قرآن به رستگاری برسانیم،‌ باید واقعیت نورانی دین و قرآن را همان طور که هست،‌ معرفی کنیم و گرنه نه تنها مردم را با دین و قرآن به رستگاری نمی رسانیم که به عکس مردم را به گمراهی می کشانیم و از دین و قرآن می گریزانیم. ما باید نظریاتی که درباره دین و قرآن می دهیم، با دین و قرآن مطابقت کند؛ اما اگر در دین و قرآن غلو کنیم و برای آنها،‌ انتظارات خلاف واقع بتراشیم،‌ نتیجه این خواهد شد که مردم وقتی خود به دین و قرآن مراجعه می کنند و خلاف انتظارات برساخته ما را در دین و قرآن مشاهده می کنند، به کلی از دین و قرآن گریزان می شوند.

 

1. اغراق گویی ها درباره قرآن

دو نمونه از مهم ترین مدعیات غلوآمیز و خلاف واقعی که درباره دین و قرآن اظهار می شود و موجبات دین گریزی را فراهم ساخته، به قراری است که در پی می آید:

 

1. 1. موافقت قرآن با علم

در سال گذشته، یکی از دانشجویانم خاطره دردناکی را درباره خواهرش نقل کرد که بسیار عبرت آموز است. او گفت که خواهرم قرآن را از آغاز تا پایان خواند و آن را با علوم جدید مطابقت داد و در آن بسیاری از آیات را یافت که مخالف علوم جدید بود. ابتدا از پدرم که روحانی و استاد دانشگاه در فلسفه و کلام بود، راجع به آنها توضیح خواست؛ اما توضیحات پدرم برای او قانع کننده نبود. بعد پدرم او را نزد‌ آیت الله جوادی آملی برد؛ اما توضیحات او نیز برایش قانع کننده نبود. این موجب شد که قرآن نزد او بی اعتبار شود و بعد به طور کلی در وجود خدا و قیامت و درستی دین هم شک کند و از دین گریزان گردد تا آنجا که علیرغم این که دانشجوی دکتری فیزیک در دانشگاه تهران بود، اظهار می کرد که من اساساً نمی توانم در ایران زندگی کنم؛ لذا با پذیرشی که از کشور ترکیه گرفته بود، ایران را ترک کرد و به ترکیه رفت.

تحلیل این واقعیت تلخ نشان می دهد، سبب گریزان شدن این دختر مذهبی و روحانی زاده از قرآن و دین این بوده است که ما از سویی مدعی شده ایم، «خلاف علم باطل است و در قرآن خلاف علم وجود ندارد؛ چرا که اگر در قرآن خلاف علم باشد، مستلزم این است که باطل در قرآن راه پیدا کرده باشد. حال آن که در قرآن باطل راه ندارد» و از سوی دیگر مدعی شده ایم، «قرآن خطاب به همه مردم در هر عصر و مصر نازل شده است و در قرآن اعجاز علمی وجود دارد؛ یعنی آیاتی هست که قرن ها به مراد آنها پی نبرده بودند و اکنون با پیشرفت علوم موفق به فهم آن آیات شده اند».

حال آن که اگر از همان ابتدا از یک سو می گفتیم که «در قرآن علاوه بر این که اعجاز علمی نیست، پاره ای از آیات خلاف علم نیز هست و جهت آن این است که قرآن خطاب به عرب حجاز عصر پیامبر(ص) نازل شده است که شناخت آنان از جهان در حد حواس ظاهری و خیال خودشان بود و لذا در قرآن در حد شناخت آنان از جهان سخن گفته شده است» و از سوی دیگر می گفتیم، «قرآن یک کتاب علمی نیست و در مقام اصلاح باورهای علمی آنان نازل نشده است؛ بلکه قرآن کتاب موعظه است و از یک کتاب موعظه نباید انتظار داشت که در آن مطالب علمی آمده باشد». با این بیانات هرگز در او این انتظار پدید نمی آمد که باید قرآن مطابق علوم امروز سخن گفته باشد و وقتی در قرآن خلاف آنها را ببیند، به کلی از قرآن روی بگرداند.

 

 1. 2. جاودانگی احکام تاریخی قرآن

در اینجا مناسب می دانم، خاطره تلخ دیگری را نقل کنم و آن این است که یک دانشجوی مذهبی با حفظ قرآن موفق می شود، بدون کنکور به تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث اشتغال یابد. این دانشجو به آیاتی بر می خورد که توجیه صحیحی برای آنها نمی یابد؛ نظیر این که چرا در قرآن بر مخالفان تعابیر سگ و خر و چارپا و نظایر آنها اطلاق شده یا چرا در قرآن آمده است که افراد را به سبب عقیده اشان که مشرک اند، بکشید یا چرا آمده است که از اهل کتاب به جهت تفاوت عقیده، جزیه بگیرید و یا چرا قرآن برده داری را تجویز کرده است؟ یا چرا در قرآن زنان تحقیر شده اند و گفته شده است که آنان را بزنید و نظایر اینها.

وی نیز با نیافتن پاسخ قانع کننده برای سئوالاتش به تدریج از قرآن و دین گریزان شده است. تحلیل این واقعیت تلخ نیز نشان می دهد که ریشه آن این است که ما به او گفته ایم، «قرآن خطاب به همه مردم در همه اعصار نازل شده و لازمه آن این است که این احکام در همه اعصار اجرا شود».

اما اگر به او گفته بودیم که «قرآن طی دوره رسالت پیامبر اسلام(ص) شکل گرفته است و حدود نود سوره آن در دوره مکی و خطاب به مشرکان مکه نازل شده و حدود 24 سوره آن در دوره مدنی و خطاب به مردم مدینه نازل گردیده»، در می یافت که آیات قرآن متناسب با شرایط آن دوره ها نازل شده و لذا باید آیات قرآن را در همان فضای تاریخی قرار داد و فهمید. برای مثال، در آن شرایط تاریخی چهارپا خواندن سران مشرک مکه که همواره پیامبر و مسلمانان را می آزردند تا آنجا که آنان را شکنجه می کردند و در حصر اقتصادی قرار داده بودند و این فشارها موجب شده بود، از وطن خود هجرت کنند و به حبشه یا مدینه بگریزند، کاملاً عقلائی بوده است. در این صورت هرگز تصور نمی کرد که آیات مربوط ناظر به اشخاص محترم و باشخصیتی است که تنها تفاوت عقیده با مسلمانان دارند و بر این اساس، تعابیر قرآنی را نسبت به چنین دشمنان ستمگری، طبیعی و عقلائی می خواند و خلاف ادب و نزاکت بر نمی شمرد. خداوند هرگز بدزبانی را دوست ندارد؛ مگر برای کسانی که مورد ستم واقع شده باشند؛ چنان که در قرآن آمده است:

لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ وَ کانَ اللَّهُ سَمیعاً عَلیماً (نساء، 148)؛ خداوند، بانگ برداشتن به بدزبانى را دوست ندارد، مگر [از] کسى که بر او ستم رفته باشد، و خدا شنواىِ داناست.  

 

2. ویژگی های واقعی قرآن

بی تردید اگر به این دانشجویان واقعیت قرآن همان طور که هست، گفته می شد،‌ هرگز موجب نمی شد، نسبت به قرآن بدبین شوند و از آن اعراض کنند و بعد به کلی از دین بگریزند. من به وضوح می بینم که وقتی واقعیت قرآن را همان طور که هست، برای چنین افرادی توضیح می دهم، تردیدهای آنان نسبت به حقاینت قرآن از بین می رود و کمابیش به سوی قرآن و دین بر می گردند.

به نظر من واقعیت قرآن آن چنان که هست، از این قرار است که اینک معرفی می کنم:

 

2. 1. اختصاص خطابات قرآن به عرب حجاز عصر پیامبر(ص)

پیامبر اسلام(ص) سیزده سال از دوره رسالتش را در مکه به سر برد و مشرکان مکه را به آیین خود فرا می خواند و حدود 90 سوره قرآن خطاب به همین مشرکان مکه نازل شده است. آن حضرت ده سال بعد را در مدینه به سر برد و مردم مدینه را اعم از بت پرستان و یهودیان را به آیین خود دعوت می کرد و نیز به حاجات مسلمانان مدینه در این دوره پاسخ می گفت و حدود 24 سوره قرآن خطاب به همین مردم مدینه نازل شده است؛ لذا ادعای این که قرآن خطاب به مردمان اعصار و امصار دیگر نازل شده، خلاف واقع است و اظهار این ادعای خلاف واقع موجب می شود، جوانان ما انتظار داشته باشند، در قرآن از موضوعاتی که خاص عرب حجاز عصر پیامبر(ص) سخن نرفته باشد و به حاجات و سئوالات امروز ما پاسخگویی کند؛ اما وقتی قرآن را چنین نمی یابند، از آن رویگردان می شوند.

 

2. 2. بازتاب دانش های عرب حجاز در بیانات قرآن

نظر بر این که قرآن برای هدایت عرب حجاز عصر پیامبر(ص) نازل شده، متناسب با فهم آنان سخن گفته است. آنان از جهان پیرامون خود فهمی ساده و ظاهری در حد حواس و خیالشان داشتند. برای مثال، آنان وقتی با چشم سر به خورشید می نگریستند، می یافتند که آن از مشرق بر می آید و در مغرب فرو می رود و به واقع به دور زمین می چرخد و نیز مشاهده می کردند که هرگاه خورشید غروب می کند، ماه از پی آن بر می آید و به همان مسیری می رود که خورشید رفته بود. نیز با چشم سر می دیدند که تنها هفت جرم سماوی یعنی ماه، عطارد و زهره و خورشید و مریخ و مشتری و زحل در آسمان حرکت می کنند و طلوع و غروب دارند و سایر اجرام ثابت اند و در همان جایی قرار دارند که ماه است و نیز در نقاط مختلف آسمان مشاهده می کردند که گروه هایی از ستارگان قرار دارند. در گذشته در دروازه های شهرها برج هایی را می ساختند و نگهبانانی را بر فراز آن می گماشتند که از شهر نگهبانی کنند و آنان در شب ها شعله های آتشی را می افروختند تا بتوانند از دروازه شهر حراست کنند و هرگاه دشمنانی می خواستند به شهر هجوم آورند، آن شعله ها را به سویشان می افکندند. بر همین قیاس تصور می کردند، در آسمان نیز شهرهایی است و فرشتگان ساکنان آنها هستند و ستارگان شعله های برافروخته در برج های شهرهای آسمان است و نگهبانان از آنجا دروازه های شهر را می پایند و آن شهاب هایی که افکنده می شود، تیرهایی است که آنان به سوی دشمن پرتاب می کنند. آنان زمین را کف و آسمان را سقف می انگاشتند و بر این تصور بودند که نخست،‌ کف خلق شده و بعد سقف. آنان با چشم سر که می نگریستند، نمی توانستند از گستردگی و بی کرانگی آسمان آگاه شوند و لذا می اندیشیدند که مدت خلقت آسمان به همان مدت خلقت زمین و بلکه کمتر بوده است. آنان هفت روز هفته را به ازای همان هفت جرم سماوی متحرک قرار داده بودند و تصور می کردند، مدت زمان خلقت آسمان ها و زمین هفت روز بوده است. خدا در شش روز آنها را آفریده و روز هفتم استراحت کرده است.

ملاحظه آیات قرآن نیز نشان می دهد که همین اندیشه ها در آنها بازتاب یافته است؛ منتها این ها هیچ خللی به حقانیت قرآن وارد نمی سازد؛ چون قرآن یک کتاب علمی نیست و غرض از نزول آن،‌ این نیست که اندیشه های علمی عرب حجاز عصر نزول را اصلاح کند.

خداوند به پیامبران فرموده بود، در حد فهم مردم با آنان سخن بگویند؛ چنان که پیامبر اسلام(ص) فرمود:

انا معاشر الأنبیاء أمرنا ان نکلم الناس على قدر عقوله؛ ما گروه پیامبران امر شدیم که با مردم به اندازه عقل هایشان سخن بگوییم. (ابن حجر، لسان المیزان، 6/ 274)

عقل و فهم مردم به هنگام بعثت پیامبر اسلام و نزول قرآن، در حد حواس غیر مسلح و خیال آنان بوده است؛ لذا در قرآن در قالب همین حد از فهم از جهان با آنان سخن گفته شده است.

 

2. 3. قرآن کتاب موعظه

ارسال رسل و انزال کتب از سوی خدا برای تذکر و موعظه و هدایت به سوی فلاح و رستگاری بوده است. بر همین اساس است که در قرآن آمده است:

یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ (یونس، 57)؛ اى مردم، به یقین، براى شما از جانب پروردگارتان اندرزى، و درمانى براى آنچه در سینه ‏هاست، و رهنمود و رحمتى براى گروندگان آمده است.

نیز پیامبر اسلام(ص) فرمود:

إنما بعثت لأتمم مکارم الأخلاق؛ من مبعوث شدم که مکارم اخلاق را تکمیل کنم. (بیهقی، السنن الکبری، 10/ 192)

به همین رو،‌ انتظار این که پیامبران و کتب آسمانی بخواهند اندیشه های علمی مردم را اصلاح و تکمیل کنند، ناموجه است.

 

2. 4. تاریخمندی قرآن

نمی توان انکار کرد که قرآن طی مدت رسالت پیامبر اسلام(ص) در چهارده قرن پیش نازل شد و شکل گرفت. به همین رو،‌ برخی از احکامی که در قرآن از آنها سخن رفته، امروزه کارآیی ندارد و در عمل نیز نسخ شده است؛ نظیر احکام برده داری و جزیه گرفتن از اهل کتاب و زدن زنان و مانند آنها.

چنان که مشهور است، احکام دین تابع مصالح و مفاسد است؛ بر این اساس،‌ هرگاه یک سنت دینی مصلحت و منفعت نداشته و حتی مفسده داشته باشد، دانسته می شود که دوره آن سنت دینی گذشته است. اگر باور ما بر این است که نسخ در احکام به سبب تغییر مصالح و مقتضیات است و یک حکم از آن رو نسخ می شود که دیگر دارای مصلحت و منفعت نیست، چرا دوره نسخ را به دوره رسالت پیامبر اسلام(ص) محدود کنیم؟ اساساً، نسخ مستمر احکامی که مصلحت و منفعت آنها از میان رفته است، راز پویایی و ماندگاری دین به شمار می آید.

به طور طبیعی، مجتهدان زمان شناس هرگاه دریابند، یکی از احکام دین مثل احکام برده داری کارآیی اش از دست رفته است، آن را منسوخ اعلان می کنند و استمرار نسخ را لازمه پویایی شریعت به شمار آورند تا هرگاه که در عمل، حکمی از احکام دین منسوخ گردید، دشمنان دین،‌ آن را نشانه کهنگی دین نشمارند.

 

2. 5. کمال تدریجی دین

این تلقی که همه باورها و سنت های قوم پیامبر(ص) در چهارده قرن پیش تا ابد و برای همه اقوام کارآیی داشته باشد، ناصحیح است. همچنان که سطح اندیشه ها و زندگی انسان ها در گذر زمان ارتقاء می یابد و هر زمان سئوالات و حاجات جدیدی پیدا می شود، مجتهدان و اندیشمندان دینی پاسخ های نوی را عرضه می کنند و بیانات جدیدی را در معرض می گذارند.

بسیار آشکار است که اکنون، هرگز دین و شریعت به همان بساطت و در همان محدوده ای که در صدر اسلام بود، نیست. در قرآن هر آنچه که مورد حاجت بشر است، نیامده است؛ لذا ما را نسزد که بگوییم، «حسبنا کتاب الله؛ ما را کتاب خدا بسنده است». این سخن ناصوابی بوده است که عمر به هنگام وفات رسول خدا(ص) سرداد. ابن عباس آورده است:

قال النبی(ص) اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعده أبدا فقال عمر ان رسول الله(ص) قد غلب علیه الوجع و عندنا القرآن حسبنا کتاب الله؛ پیامبر(ص) فرمود:‌ برای شما نوشته ای بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید. عمر گفت: درد بر رسول خدا چیره شده است. ما کتاب خدا را داریم. همان ما را بسنده است. (مسند احمد، 1/ 336)

 پیامبر اسلام(ص) لزوم پویایی اسلام را به وضوح یافته بود؛ لذا عترتش را مکمل قرآن و راهنمای مردم بعد از خودش قرار داد و فرمود:

انى تارک فیکم الثقلین أحدهما أکبر من الآخر کتاب الله حبل ممدود من السماء إلى الأرض و عترتی أهل بیتی و انهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض (مسند احمد، 3/ 14)؛ من دو امر گران را در میان شما نهادم. یکی از آن دو از دیگر بزرگ تر است. کتاب خدا ریسمانی است که از آسمان به زمین کشیده شده و عترتم اهل بیتم. آن دو از هم جدا نشوند تا این که در حوض بر من در آیند.

پنهان نیست که حتی عترت و سنت نیز نمی تواند برای تمام اعصار کافی باشد؛ بلکه باید در غیبت عترت، مجتهدان زمان شناس به اجتهاد و استنباط احکام متناسب با شرایط عصر و مصر خود اهتمام کنند؛ به همین رو، امام رضا(ع) فرمود:

علینا إلقاء الأصول و علیکم التفریع؛ بر ماست که اصول را بیاموزانیم و بر شماست که فروع را از آنها در آورید (الوسائل 18 / 41 ، الباب 6 من أبواب صفات القاضی ، الحدیث 52)

حاصل آن که مجتهدان با اجتهاد مستمر خود هر روزه به تکمیل دین می پردازند و به ازای هر سئوال و حاجت جدیدی که فراهم می شود، پاسخی را فراهم می آورند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

لینک های مرتبط:  خاص بودن مخاطبان قرآن و عام بودن هدایت آن؛ پاسخ نقدی درباره خاص بودن مخاطبان قرآن و عام بودن هدایت آن؛  راز بیگانگی جوانان نسبت به آموزه‏ های قرآن؛ معناسازی و اعجازتراشی‏ های بی‏جا برای قرآن؛ قیاس قرآن به طبیعت


نقد نظریه ابوزید در زمینه گفتاری بودن قرآن

متنی که اینک ملاحظه می کنید، برخی از نقد هایی است که اینجانب بر نظریه ابوزید در زمینه گفتاری بودن قرآن داشته ام. این نقد در میزگردی مطرح شد که در ماه رمضان در نمایشگاه قرآن به همراه حجة الاسلام و المسلمین جناب آقای سید محمد علی ایازی برگزار شد. من در اینجا فقط مطالب خودم را که پیاده شده و ویرایش کردم، منتشر می کنم.

1.  تعریف ابوزید از گفتاری بودن قرآن

گویا ابوزید به پیروی از «محمد ارکون»، معتقد است که مصحف موجود عین وحیی که به پیامبر شده، نیست؛ بلکه در فرایند کتابت مصحف، تغییراتی در آن به وجود آمده است؛ به همین رو، مصحف موجود، قداست وحی پیامبر را ندارد و از این جهت به ما اجازه می ­دهد که به صورت یک اثر بشری با آن مواجه شویم.

عین باور محمد ارکون این است: آنچه امروز مسلمانان به عنوان متن قرآن می ­شناسند، نه مقدس است و نه وحیانی، بلکه این متن حاصل گردآوری یادداشت های صحابه از گفته ­های پیامبر اسلام است که در تنظیم آیه ­ها و سوره ­ها، دخل و تصرف داشته­اند.

مطابق دیدگاه ابوزید، گفتارهای قرآن بر چند قسم است: 1. قدسی که عبارت از سخنان خداوند با پیامبر است. 2. محاوره­ ای که عبارت از سخنان پیامبر با مردم زمان خودش (مشرکان یا اهل­ کتاب یا مسلمانان) است. 3. نیایشی عبارت از که سخنان پیامبر و دیگران در برابر خدا است. 4. روایی که عبارت از قصه ها و گفتگوهای گذشتگان است.

به نظر می رسد، بشری تلقی کردن قرآن از سوی محمد ارکون و نصر حامد ابوزید بدون تأثیرپذیری از قیاس قرآن با عهدین نبوده است؛‌ حال آن که قرآن با عهدین یعنی تورات و انجیل تفاوتهای بارزی دارد از جمله:

اولاً؛ عهدین مجموعه ­ای از نوشته ­هایی است که شاگردان حضرت موسی و حضرت عیسی به نگارش درآورده­اند؛ اما قرآن مجموعه ­ای از وحی های خداوند به پیامبر است.

ثانیاًً؛ از آنجا که عهدین نوشته افراد مختلفی است، همواره نسخه­ های متعددی داشته که از میان آنها بعضی گزینش و بعضی دیگر مهجور و بی اعتبار تلقی شده است؛ در حالی که قرآن از همان صدر اسلام نسخه ­ای واحد داشته است.

ثالثاً، پیامبر اسلام(ص) در خصوص قرآن همواره اهتمام به کتابت و قرائت و حفظ قرآن داشته است و لذا توده مردم با متن قرآن آشنا بودند و امکان این که کسی بتواند در قرآن دخل و تصرفی بکند و از نظر آنان پنهان بوده باشد، وجود نداشته است؛ حال آن که عهدین سرگذشت نامه هایی است که شاگردان حضرت موسی و عیسی به طور انفرادی نوشته اند و سابقه آنها به درستی روشن نیست که چگونه به نسل های بعدی رسیده است.

2.  تفاوت های گفتار و نوشتار از نظر ابوزید

ابوزید به موجب نظریه خود ویژگی هایی را برای قرآن قائل است که اینک به آنها پرداخته می شود.

2. 1. اسطوره ای بودن گفتار

ابوزید معتقد است که در گفتار اسطوره وجود دارد؛ در حالی که در نوشتار، واقعیات آن­چنان که هست، ثبت و ضبط می­ شود. البته اسطوره به طور کامل خلاف و باطل نیست؛ بلکه واقعیاتی آمیخته به خلاف است. بنابراین به نظر ایشان قصص قرآن چون ثبت و ضبط نشده و به صورت شفاهی نسل به نسل گشته و به صورت واقعیات آمیخته به خلاف در اختیار اعراب قرار گرفته، اسطوره است. شاید بتوان در تأیید نظر ایشان قصه یأجوج و مأجوج را یاد کرد. راجع به قوم یأجوج و مأجوج در قرآن بیان شده شخصی به نام ذوالقرنین یک سدی در مقابل آنها ساخت تا از تعدی آنها به ملل دیگر جلوگیری کند و این سد تا زمان زلزله قیامت که کوه ها خرد می شوند، برقرار است؛ اما بر اثر آن زلزله، آن سد نیز خرد می شود و آن قوم از پشت آن سد به مناطق دیگر سرازیر می شوند. یکی از احتمالاتی که درباره این قصه مطرح است، اسطوره بودن آن است؛ زیرا اکنون علیرغم پیشرفت علم و تکنولوژی، چنین قوم و سدی کشف نشده است. اشکالی که نظریه ابوزید در این زمینه دارد، این است که او مشخص نکرده است که دائره اسطوره ای بودن قرآن تا کجاست. آنچه مسلم است، این است که نمی توان تمام قصه های قرآن را اسطوره ای خواند. پنهان نماند که برخی مانند علامه طباطبایی به اسطوره ای بودن قصه یأجوج و مأجوج باور ندارد؛ لذا وی آیات مورد اشاره را بر تمثیل حمل می کند و مراد از خرد شدن سد مذکور را غلبه علمی و تکنولوژیکی آن قوم می داند.

2. 2. تأثیر لحن در گفتار

تفاوت دیگری که ابوزید درباره گفتاری بودن یاد می ­کند، تأثیر لحن در گفتار است. گوینده در گفتار می ­تواند با لحن های مختلف مثل خشم آلودگی یا ملاطفت سخن بگوید؛ ولی در نوشتار این­گونه نیست. وی می گوید، چون ما به وحی دسترسی نداریم، آن لحنی که پیامبر می­ خوانده، برای ما معلوم نیست. منتها این سخن ایشان قابل دفاع نیست؛ زیرا سیاق کلام چگونگی لحن را نیز نشان می دهد. برای مثال، وقتی قرآن می­ گوید، مشرکان مکه بسان چارپا هستند، شدت لحن از آن هویداست.

2. 3. پراکندگی در گفتار

تفاوت دیگری که ابوزید میان گفتار و نوشتار قائل است، پریشانی و تشتت در گفتار و انسجام در نوشتار است. این سخن او قابل دفاع به نظر می رسد؛ چون در گفتار بر حسب مقتضیات، سخن گفته می شود و این­گونه نیست که یک موضوع دنبال و بر محور آن سخن گفته شود. به باور من، سوره­ های قرآن به مثابه خطابه­ هایی است که بر مردم زمان پیغمبر القا شده است. سوره های قرآن مثل خطبه ­های نماز جمعه است. در خطبه­ های نماز جمعه ملاحظه می شود، خطیب راجع به موضوعات مختلفی مثل انرژی اتمی، جنگ عراق، سوریه، فلسطین، اقتصاد مقاومتی و امر به تقوا سخن می­گوید. علتی که موجب شده تا از این موضوعات مختلف در یک خطبه سخن گفته شود، مقتضیات بیرونی در این زمان است. سوره­ های بلند قرآن مثل بقره و آل عمران را نمی ­توانیم بگوییم هرکدام یک موضوع خاص دارد و نمی ­توان برای هر سوره یک موضوع متمایز مشخص کرد. به علاوه ملاحظه می شود، متناسب با فضا و شرایط گاهی یک مطلب تکرار شده است. من از این جهت، این نظریه ایشان را قابل دفاع می­ دانم.

3. مبانی نظریه ابوزید در زمینه گفتاری بودن قرآن

در زمینه مبانی نظریه ابوزید، از بیانات ایشان چند مبنا را می­توان اثبات کرد؛ یعنی همان پیش­فرضها و زمینه‌ هایی که موجب شده است ابوزید به نظریه گفتاری بودن زبان قرآن گرایش پیدا کند:

3. 1. گفتار بنیاد بودن جامعه در عصر نزول

منظور ابوزید از این مبنا این است که در عصر نزول نوشتار رواج نداشت، حتی اهل ­کتاب نیز که بومی بودند، با کتاب های خود آشنایی نداشتند و از محتوای آن آگاه نبودند. از این جهت علمای آنان به گونه ­ای سخن می ­گفتند که غلط­انداز باشد و توده اهل ­کتاب تصور کنند که متن خوانده شده از کتاب مقدس است. وقتی نوشتار وجود نداشته باشد، سبک نوشتاری هم وجود نخواهد داشت؛ بنابراین جامعه گفتار بنیاد بود و قرآن نیز به تبع آن باید گفتاری باشد.

3. 2. شفاهی بودن سوره های قرآن

مبنای دیگری که ابوزید مطرح می کند، این است که قرآن به صورت مکتوب به پیامبر(ص) داده نشده است؛ بلکه ایشان قرآن را در سینه خود دریافت می کرد و بعد برای مردم قرائت می فرمود. این مبنا تردید ناپذیر است که قرآن به صورت مکتوب نبوده است.

3. 3. از بین رفتن سیاق حالی آیات

دیگر مبنای که او مطرح می کند، این است که قرآن با توجه به حوادث و رخدادها و مقتضیات و شرایط خاصی نازل شده است؛ اما آن شرایط از بین رفته و ثبت و ضبط نشده است؛ لذا نمی‌ توان به دلالتهای آیات قرآن اطمینان پیدا کرد و این مشکل، فضایی را فراهم می ­کند که فهم های مختلفی از آیات قرآن وجود داشته باشد. در نتیجه می­توان قرآن را به راحتی تحریف معنوی کرد و این در طول تاریخ اتفاق افتاده و هرکس به نفع خود آیات را تفسیر کرده است.

اما این مبنا مخدوش است؛ زیرا آیات قرآن نسل به نسل قرائت شده، فهمیده شده و به دست ما رسیده است. با مقایسه متن قرآن با نهج البلاغه، می­ توان ملاحظه کرد که متن قرآن آشنا است؛ ولی نهج البلاغه پیچیده به نظر می­رسد. این در حالی است که حضرت علی(ع) برای فلاسفه و عرفا و دیگر صاحبان علوم سخن نمی­گفت؛ بلکه در مسجد کوفه و برای توده مردم سخن می گفت و قصد ایشان این بود که مقاصدش را به آنان بفهماند؛ بنابراین نمی ­توان گفت متن نهج البلاغه در اصل پیچیده بوده است. این مقایسه نشان می دهد که معانی قرآن حفظ شده است و می ­توان مقاصد آن را از خود قرآن فهمید و در مواردی که تردید وجود دارد، از روایات برای روشن شدن قرائن حالی و مقتضیات زمان نزول و کشف معانی آیات استفاده کرد. علاوه بر این که خود قرآن نیز قرائن حالی و مقتضیات زمان نزولشان را بازتاب می ­دهد. چارچوب مقاصد قرآن از خود آیات قرآن به دست می­آید و روایات را هم می توان در این چارچوب مورد بهره برداری قرار داد. روایات ثبت و ضبط شده و به دست ما رسیده است و نمی­توان گفت تمام روایات و تاریخ کذب و جعل است. می­توان روایات صحیح را از روایات ناصحیح بازشناسی کرد و خود قرآن نیز محکی برای ارزیابی روایات به شمار می رود. بنابراین نمی توان گفت هرکس می­تواند آیات قرآن را هرگونه می­خواهد، معنا کند.

مبنای دیگری که ایشان بر آن تأکید دارد، این است که قرآن را صحابه جمع­آوری کردند و نظارت پیامبر در آن نبوده است، بنابراین آنان در قرآن دخل و تصرف کردند و آیات را در کنار هم چیدند و بعضی از آیات را حذف کردند. او در تأیید سخنانش انواع چهارگانه نسخ را ذکر می­کند که در میان اهل ­سنت رواج دارد. نیز معتقد است: در قرآن نقطه و اعراب وجود نداشته است و امکان داشته است که آن را به گونه­ های مختلف خواند؛ پس نتیجه ­ای می­ گیرد که وحی اصیل هیچ­گاه به دست ما نرسیده است. این مبنا نیز مخدوش است، به جهت اینکه قرآن همانند تورات و انجیل به گونه­ای نبوده است که فقط علما آن را بخوانند و توده مردم با آن ناآشنا باشند. مردم در نمازهای خود قرآن را می­خواندند. برای مثال، مسلمانان در ماه رمضان هر سال، در نماز تراویح قرآن را از اول تا آخر تلاوت می­کردند. بنابراین امکان دخل و تصرف در آن وجود نداشته است. قرآن با تورات و انجیل فرق می ­کند؛ چون این کتب فقط نزد علما بوده است و آنان گاهی اوقات بخشی از آن را بر توده مردم می­ خواندند و آنان از محتوای کتب مقدس خود آگاهی نداشتند؛ اما قرآن از سوی توده مردم قرائت و حفظ شده است و نقطه و اعراب آن متکی بر حافظه توده مردم بوده است؛ بنابراین نمی­توان قرآن موجود را مخدوش نشان داد.

3. 4. قدسیت نداشتن قرآن

ابوزید بر این نظر بود که چون اصل وحی در اختیار ما نیست، مصحف موجود ساخته دست بشر است و در آن کم و زیاد دخل و تصرف شده است؛ لذا قدسیت ندارد و می­ توان با آن همانند یک متن بشری مواجه شد و گفت که بعضی از مطالب آن باطل است.

 

این مبنا نیز مخدوش به نظر می رسد؛ چون قرائن و شواهد نشان می دهد که این قرآن همان متنی است که بر پیامبر اسلام(ص) وحی شده و بعد به کتابت در آمده است؛ بنابراین بشری تلقی کردن آن ادعای باطلی است. باید توجه داشت، اگر در قرآن دانش ها و سنت ها و مقتضیات عرب حجاز عصر نزول لحاظ شده است، این هرگز دلیلی نمی شود، بر این که قرآن را متنی بشری به شمار آوریم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

لینک مرتبط:  مروری تاریخی و انتقادی بر نظریه ابوزید در زمینه گفتاری بودن قرآن