سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

نقد پایان نامه: تجلی اسماء و صفات و افعال الهی در سوره های قرآن

آنچه اینک ملاحظه می کنید، گزارش و نقد پایان نامه کارشناسی ارشد خانم مریم یوسفی در رشته علوم قرآن و حدیث با عنوان «تجلی اسماء و صفات و افعال الهی در سوره های قرآن» است که به راهنمایی دکتر محمد کاظم شاکر و مشاورت دکتر رضیه سادات سجادی تحقیق و نگارش شده است و در روز چهارشنبه سوم مهر در واحد خواهران دفاع می شود.

1. چکیده

خدامحوری از ویژگی های قرآن کریم است تا آنجا که اسماء، صفات و افعال خدای متعال به طور چشمگیری در سوره های قرآن منعکس شده است. این پایان نامه با روشی جدید به بررسی تجلی اسماء و صفات و افعال الهی در سوره های قرآن پرداخته است و هدف از آن این است که اوّلاً نشان دهد، هر یک از سوره ها به چه وجه یا وجوهی، ذات الهی را متجلی ساخته اند و ثانیاً، رابطه آنها با موضوع یا موضوعات سوره به چه صورت است.

از بررسی سوره های مکی و مدنی چنین حاصل می شود که سوره های مکی با این که تعداد بیشتری از سوره ها را دربرگرفته اما نام جلاله "الله" در این سوره ها کمتر از سوره های مدنی به کار رفته است، در عوض نام "رب" و "اله" در این سوره ها بیشتر آمده است. در بقیه موارد، یعنی تعداد صفات و ضمایر و افعال، سوره های مکی آمار بیشتری از سوره های مدنی دارد و تنها فعل های نهی هستند که در هر دو گروه به طور یکسان به کار رفته است.

در این میان سوره ای که ارتباطی بین صفات و موضوعات آن وجود نداشته باشد دیده نشد حتی سوره هایی که صفاتی در آنها نبوده، موضوعات سوره با صفت رحمن و رحیم ابتدای سوره مرتبط است.

2. سئوال ها و فرضیات تحقیق

در زمینه سئوالات این پژوهش آمده است که آن به طور عمده به 4 پرسش زیر پاسخ دهد:

1) مناسبت اسماء و صفات خداوند تنها با آیه یا مجموعه آیات یک موضوع است یا با سوره نیز مربوط است؟

2) چه تفاوت هایی بین اسماء و صفات خداوند در سور مکی و مدنی وجود دارد؟

3) روش قرآن در تعلیم اسماء و صفات به مردم چگونه است؟

4) افعال خداوند در هریک از سور قرآن کریم چگونه انعکاس یافته است؟

و فرضیات آن از این قرار بیان شده است:

1) اسماء و صفات خداوند با خود سوره نیز مرتبط بوده و نقش مهمی در وحدت سوره ها دارد.

2) در سور مکی با وجود این که سوره های بیشتری نسبت به سور مدنی وجود دارد؛ اما تعداد نام های خداوند نسبت به سور مدنی کمتر بوده و از نظر صفات، می توان گفت صفات زوج در سور مدنی بیشتر و صفات تنها در سور مکی بیشتر است.

3) در مورد هر موضوع مطرح شده در آیات صفاتی بیان شده است که با آن مرتبط است.

4) به جای نام ها و صفات خداوند، بیشتر از افعال غائب و متکلم مع الغیر در سور استفاده شده است.

3. بررسی سوره علق به عنوان نمونه

در این پایان نامه،‌ درباره هریک از سوره های قرآن موضوعات یکسانی مطرح شده است که اینک برای نمونه به معرفی موضوعات مطرح در سوره علق پرداخته می شود:

الف. اسماء و صفات و افعال خدا: اسماء: «الله»(2بار)؛ «ربّ»(3بار)؛ صفات:‌ «الأَکرَم» به صورت مفرد؛ «الرَّحمن الرَّحیم» به صورت زوج؛ موصولات: «الذی»(2بار)؛ افعال ماضی غائب، «خَلَقَ»(2بار) و «عَلَّمَ»(2بار) و مضارع غایب: «یری»(1بار) و مضارع متکلم مع الغیر: «لَنَسفَعَن» و «سَنَدعُ».

ب. موضوعات سوره: 1) دستور قرائت و تلاوت بر پیامبر(ص)؛ 2) سخن از آفرینش انسان با عظمت از یک قطعه خون بی ارزش؛ 3) تکامل انسان در پرتو لطف و کرم خداوند و آشنایی او به علم و دانش و قلم؛ 4) طغیان انسان هایی ناسپاس با وجود موهبت و اکرام فراوان الهی؛ 5) مجازات کسانی که مانع هدایت مردم و اعمال نیک هستند.

ج. نمای کلی سوره: خداوند در این سوره بر پیامبر(ص) امر می کند به این که قرآن را که به وحی خدا نازل می شود تلقی کند.

1) حکمت خداوند در خلق انسان از گوشت و خلقت کامل او و بسط قدرتش بر بسیاری از موجودات

2) آموزش بیان به انسان و افاضه نعمت های فراوان که او را بر بسیاری از ساکنان زمین قدرت داد.

3) غفلت انسان از این نعمت‌ها زمانی که خود را بی‌نیاز دانست و به استکبار پرداخت.

د. نکات صفت «الاکرم» در این سوره: 1) کرم یعنی عطا کردن آنچه خواسته طرف مقابل است و هر عطایی منتهی به خداست. 2) بزرگتر از جهت کرامت، پس هر نعمتی از جانب او می رسد یا اینکه او اختراع کرده بوجود آورده و یا اینکه او تسبیب اسباب آن را فراهم کرده و راه وصول به آن را آسان نموده است.

پروردگار تو کسی است که عطایش فوق عطای هر کس دیگر است. چون هر کس دیگر که به تو عطایی می کند به استحقاق می کند؛ ولی پروردگارت بدون استحقاق عطاء می کند؛ علاوه بر این، عطای دیگران هم عطای اوست و بالاخره هر عطایی به او منتهی می شود.

هـ. ارتباط صفت «الأکرم» با موضوعات سوره: موضوعاتی که در سوره مطرح شده اند همه بیانگر و مرتبط با صفت «الأکرم» می باشند. از جمله: 1) نعمت القاء قرآن به پیامبر(ص) و دستور به تلاوت و قرائت آن. 2) نعمت آفرینش انسان از موجودی بی ارزش 3) نعمت آشنایی انسان با علم و دانش و قلم 4) نعمت های مادی که خداوند در اختیار انسان قرار داده و او ناسپاسی و طغیان نموده است.

بیان همه ی این ها در واقع گسترش معنای آیه ی «و ربک الأکرم» می باشد که تمام این نعمت ها را خداوند بدون استحقاق عطا نموده است به طوری که غیر او نمی تواند مانند او عطا کند.

4. نقد

برخی از مهم ترین نکاتی در نقد این پایان نامه می توان گفت، از این قرار است:

1. علیرغم این که در این پایان نامه تلاش گسترده ای به حجم 480 صفحه صورت گرفته و یکایک سوره های قرآن به ترتیب نزول از علق تا توبه مشابه آنچه درباره سوره علق گزارش شد، بررسی گردیده، نظر بر این که بر یک تئوری علمی مشخصی بنیان نهاده نشده، هیچ نتیجه علمی درخور توجهی از آن حاصل نشده است.

در این پایان نامه به طور عمده، آماری از کاربرد اسماء و صفات و افعال الهی در سوره ها به دست داده شده و مقایسه ای صورت گرفته، بدون این که درباره آن، تجزیه و تحلیلی صورت بگیرد و نتایج علمی ارزشمندی از آنها استخراج شود.

برای نمونه گفته شده است که صفات خدا در فلان سوره و یا سوره های مکی یا مدنی فلان تعداد است؛ اما بیان نشده که چرا چنین است و چه نکاتی از رهگذر آن دانسته می شود؟

یا گفته شده است که صفات خدا گاهی به صورت زوج و گاهی به صورت فرد آمده؛ اما توضیح داده نشده است که زوج یا فرد بودن صفات خدا چه نکته ای را می فهماند؟

یا گفته شده است،‌ گاهی افعال منسوب به خدا به صورت غایب و گاهی به صورت متکلم است؛ اما توضیح داده نشده است که چرا چنین است و چه نتایجی بر آن مترتب می گردد؟

یا گفته شده است که ضمایر راجع به خدا با فلان فراوانی به صورت متصل یا منفصل یا مفرد یا جمع و یا غایب یا حاضر به کار رفته؛ اما هرگز تحلیل نشده که چرا چنین است و چه نتایجی بر این تفاوت ها و ارقام ترتب می یابد؟

به وضوح ملاحظه می شود، هرگز اطلاعات گردآوری شده، بر اساس،‌ یک پیش فرض علمی صورت نگرفته و هرگز معنادار نشده و هیچ نتیجه ای را به بار نیاورده است. این در حالی است که صرف به دست دادن آمار و تحلیل و نتیجه گیری نداشتن از آن هیچ ارزش علمی ندارد. به این ترتیب، این تحقیق کاری پرزحمت و کم فایده یا بی فایده به نظر می رسد.

2. در استخراج موضوعات سوره، به نحو ذهنی و کلی گویانه، کوشش شده است، یک مفاهیم کلی استخراج و معرفی گردد؛ حال آن که هیچ یک از سوره های قرآن به نحو کلی و مستقل از شرایط و مقتضیات تاریخی نازل نشده است و لذا اگر ما خواسته باشیم،‌ به استخراج موضوعات هر سوره بپردازیم، باید نظارت مضامین سوره را به آن شرایط و مقتضیاتی که موجب نزول سوره شده است، مورد توجه قرار دهیم.

برای مثال سوره علق، به این سبب نازل شده بود که ابوجهل، رئیس وقت قریش که از او به «فرعون این امت» تعبیر می کردند، آنگاه که از بعثت پیامبر(ص) آگاه شده و نمازگزاردن او را در کنار خانه کعبه مشاهده کرده بود، در مقام تکذیب و جلوگیری از نمازگزاردن او برآمده بود. به این ترتیب، موضوع اصلی سوره علق، امر پیامبر(ص) به ادامه اقامه نماز در کنار خانه کعبه است. حال آن که در این پایان نامه، این موضوع اصلی، مورد غفلت واقع شده است.

3. در نحوه ارتباط دهی صفات خدا به موضوع یا موضوعات سوره نیز رویکرد ذهنی و کلی گویانه و مبتنی بر ادعایی نادرست دنبال شده است. ادعا این بوده است که صفات خدا در وحدت سوره مربوط نقش دارد؛ به علاوه توضیح داده نشده است که چرا و چگونه صفات خدا در وحدت سوره نقش دارد؟

این در حالی است، آنچه آیات یک سوره را در کناره هم می نشاند، هرگز صفات الهی نیست؛ بلکه شرایط و مقتضیات بیرونی زمان و مکان نزول آن سوره است. شرایط و مقتضیات بیرونی نیز معمولاً متعدد و متنوع بوده اند و لذا موضوعات سوره های قرآن نیز تعدد و تنوع پیدا کرده است؛ به همین رو،‌ اساساً، در پی وحدت موضوعی سوره های قرآن بودن، منحرف شدن از واقعیت سوره های قرآن است و لذا نتیجه ای که از رهگذر ارتباط دادن همه آیات قرآن به یک یا چند موضوع ذهنی حاصلی می شود، جز تکلف و تذوق و خیال بافی دانسته نمی شود.

برای مثال، چنان که ملاحظه می شود، محقق خواسته است، تمام آیات سوره علق را بر محور صفت «اکرم» متحد سازد؛ بدون این که توضیح داده شود، این صفت، به چه دلیل انتخاب شده و سایر صفات رها گردیده است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بعد التحریر: این پایان نامه با موفقیت دفاع شد و نمره هجده و نیم با درجه عالی به آن تعلق گرفت.


ایرادات محتوایی رساله «تاثیر برخی اقدامات مکتب خلفاء،زندیقان وغا

برخی از مهم ترین ایرادات محتوایی رساله «تاثیر برخی اقدامات مکتب خلفاء،زندیقان وغالیان در تفسیر مفسران» نوشته آقای علیرضا رستمی از این قرار است. 

** در مواردی ادعاهایی اظهار شده است که با شواهد به دست داده نویسنده قابل اثبات نیست؛ نظیر:

الف. به نظر نگارنده اعطای درجه «اجتهاد» به جمیع صحابه ، فقط یک لقب تشریفاتی بدون آثار سیاسی و مذهبی نبود. گزارشات ذیل به صراحت روشن خواهد ساخت که این تئوری ساخته شد برای اینکه «عدالت جمیع صحابه» را جعل و یا تقویت نماید، بدین منظور که در مقابل مرجعیت مکتب اهل بیت علیهم السلام، اساس مکتب خلفاء (مرجعیت خلفاء،صحابه و تابعین ) را حفظ نماید، چرا که پایه حکومت خلفاء بر آن استوار بود ودر نتیجه آن چهره حاکمان جور از جرم و جرایم مرتکب شده پاک می گشت.

** این که گفته شود، نظریه عدالت صحابه برای این ارایه شد که با مرجعیت مکتب اهل بیت مقابله کنند، ادعای دشواری است. به نظر می رسد، صرفاً برای تطهیر صحابه ای بوده است که حاکم بودند و این حکومت آنان برایشان قداست ایجاد کرده است. یعنی اگر این حکومت آنان نبود، این قداست آفرینی هم نبود. اگر مقابله ای هم با علی(ع) و برخی دیگر از اهل بیت شده است، به این جهت بوده که آنان مانع حکومتشان شده اند. نیز اگر جلوی نقل فضائل آنان را گرفته اند، برای این بوده است که آن را خطری برای حکومتشان می یافته اند.

ب. مقریزى مى‏گوید: «اگر کسى در جوامع حدیث نبوى و آثار گذشتگان درنگ کند، خواهد دانست که هیچ حدیث درست یا نادرستى دیده نمى‏شود که اصحاب با بسیارى شمار و اختلاف طبقات از پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم درباره آن صفاتى که خداوند خود را در قرآن به آن صفات ستوده است، پرسیده باشند، و یا از معانى صفاتى که در زبان پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم براى خداوند گفته مى‏شد...»

این سخنان خود نمایانگر فراموش شدن احادیث فراوان رسول خدا(ص) در این زمینه هاست که موجبات نگرانی عمر بن عبد العزیز را که در دستور او بر تدوین احادیث بدان تصرح شده، فراهم ساخته است.

**اگر به فرض که احادیثی از پیامبر(ص) فراموش شده باشد، اما به چه دلیل این احادیث راجع به صفات خدا بوده است؟

ج. روشن است که قرائت غیر مشهور «وَعَدنا» با مبنای بسیاری از پیروان مکتب خلفاء که معتقدند، خداوند خالق همه افعال بندگان است، سازگار است. لیکن بر اساس قرائت مشهور«واعدنا» موسی در عمل استقلال داشته و به اختیار خود به میقات پروردگارش می شتابد، و این با مبنای آنان در خلق افعال عباد توسط خداوند سازگار نیست. 

**این که گفته شود، علت قرائت «وعدنا» این بوده است که مکتب خلفاء قائل بودند، خداوند خالق افعال بندگان است، سخن دقیق و متینی نیست.

روشن است که الف های مدی در رسم الخط اولیه قرآن نبوده است و بدون آن زمینه هر دو قرائت بوده است؛ لذا گروهی از روایات به گونه ای و گروهی دیگر به گونه ای دیگر قرائت کرده اند.

د. بنابراین به نظر می رسد اینکه بسیاری از شاگردان مکتب خلفاء، جمیع صحابه را مجتهد دانسته و دست اجتهاد آنان را در همه زمینه ها حتی قرائت نصوص قرآنی باز دیدند، تا به این وسیله، خطاهای فاحش و حتی تغییر عمدی نصوص قرآنی توسط برخی (والبته بیشتر خلیفه دوم)از آنان را توجیه نمایند، زمینه ای را پدید آورد که در سده های بعدی نیز گروهی از قرّاء برای قرائت خود بر اساس حجت ودلیل و در جهت ایجاد تناسب لفظ و معنی دست به اجتهاد بزنند. 

** همه اختلاف قرائات به صحابه منسوب نیست. بسیاری از آنها به تابعان نسبت داده شده است؛ لذا نمی توان باور به این که صحابه حق اجتهاد داشته اند، موجب شده باشد، قرائات مختلف در قرآن پدید آید.

هـ. بدین سان بازار جعل احادیث اغراق آمیز(زمینه ساز غلو)روز به روز رونق بیشتری یافت. از این رهگذر، محبّین افراطی از پیروان مکتب اهل بیت (ع) نیز متأثر از این اقدامات ، به مقابله با آنان پرداخته و برای ائمه خود جایگاهی فراتر از آنچه اهل بیت علیهم السلام بودند، تصور کرده و صد البته در دام زنادقه و مشرکینی که در کسوت مسلمانی در آمده بودند گرفتار شدند.

** این که غلو غالیان شیعه متأثر از جعلیات اغراق گویانه نواصب برای خلفاست، گمانی بیش نیست و لذا ارزش علمی ندارد.

صرف تشابهات کلی میان فضائل خلفاء و فضائل ائمه(ع) دلیل قانع کننده ای نیست که فضائل ائمه از فضائل جعلی خلفاء اقتباس شده است.

و. حد اقل جریانی ازغالیان، گروه و جریانى سازمان یافته و سیاسى بودند که هدفشان کسب قدرت و نفوذ بیشتر از طریق ازدیاد هواداران و یا دست یابى به موقعیتهای خاص اجتماعی بود ، لکن زمانیکه ارشادات ائمه اطهار و مقابله شیعیان و سایر مسلمین سد راه آنان گشت و نتوانستند قدرت لازم براى دست یابى به حکومت و سلطه را پیدا کنند ، به وضع حدیث و ادخال عقائد فاسد خود در میان مسلمانان پرداختند و زمینه را براى انحرافات و تفرقه بیشتر در امت اسلام مهیا کردند.

** به استناد کدام شواهد ادعا می شود که غلات برای رسیدن به حکومت به جعل حدیث روی آورده اند. هرگز نوع احادیث غلات مناسبتی با این ادعا ندارد. عمده روایات غلات عبارت از تطبیق ائمه بر آیات قرآن یا گزافه گویی درباره ائمه است. این چه ربطی به قدرت طلبی غلات از رهگذر جعل حدیث دارد؟

ز. یحیی بن عبد الحمید حمانی در کتاب خود که در اثبات حقانیت امیر المومنین علی (ع) نگاشته، می گوید:

« روزی به شریک گفتم :چگونه است که اقوامی حدیث جعفر بن محمد(ص) را ضعیف می شمرند؟ او پاسخ داد : شخص جعفر بن محمد (ص)انسان صالح و پرهیز گاری بود، اما عده ای از مردم جاهل و نادان دور او را گرفته و مرتب نزد او رفت و آمد می کردند و احادیث ساختگی که دارای مضامین منکر و زشت و باطل بود را از قول او نقل می کردند...و در این راه از نسبت دادن هرگونه منکری به جعفر بن محمد(ص) ابا و امتناع نداشتند...»

این گزارش حاکی از این است که دشمنان اسلام تا حدود زیادی در منزوی ساختن اهل بیت (ع) و رویگردانی برخی از مسلمانان از گفتار و روایات ایشان، تحت تأثیر فعالیت اباحی گرایانه غالیان، موفق شده بودند، تا جایی که در صحیح بخاری که معاصر با امام هادی و امام عسگری علیهما السلام بود، هیچ روایتی از امام صادق(ع) نقل نشده و از سایر ائمه پیشین علیهم السلام نیز، تنها چند حدیث که برخی از آنها نیز ساختگی است، گزارش شده است. 

** این که اباحی گری غالیان سبب شده باشد، علمای اهل سنت احادیث ائمه را در کتاب هایشان نیاورند، ادعایی بی دلیل است. چه کسی در تاریخ این چنین مطلبی را نقل کرده است که با استناد به آن چنین گفته شود.

 * در برخی از موارد روایاتی را شاهد آورده است که نقدپذیر است؛ نظیر:

الف. سیوطی از ابن ابى حاتم از ابى جعفر روایت کرده که در معناى" کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ" فرمود: «منظور از بهترین امت، اهل بیت رسول خدا(ص) است.»

** اگر گفته شود، مراد آیه خصوص اهل بیت رسول خدا(ص) است، دلیلی از خود آیه لازم است که وجود ندارد؛ اما اگر گفته شود، اهل بیت از مصادیق بارز آیه است، پذیرفتنی است.

البته مراد همه اصحاب رسول خدا(ص) هم نیستند؛ چون همه آنان متصف به صفتی که در ذیل آیه است، نبودند.

ب. قرائت معروف بین شیعه و اهل سنت «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الکِتاب» است. که مقصود از آن را شیعه، ائمه معصومین‏علیهم السلام و راسخان در علم، بویژه حضرت على‏علیه السلام مى‏داند که در تفاسیر ذکر شده است.   لیکن عمر آنرا چنین قرائت مى‏کرد: «وَ من عِنْدِه علم الکتاب» که بر اساس قرائت او ضمیر «عنده» به خداوند بر مى گردد.

روشن است که بر اساس این قرائت فضایل اهل بیت علیهم السلام بویژه امیرالمومنین علی(ع) انکار می شود.

**اولاً، سوره رعد مکی است و نه مدنی؛ ثانیاً چنانکه در صدر آیه آمده، «من عنده علم الکتاب» باید شاهد برای «الذین کفروا» یعنی مشرکان مکه باشد. شاهد هم باید مرضی الطرفین باشد و آن جز اهل کتاب نمی توانند باشند؛ نه حضرت علی(ع) که از سوی مشرکان مکه متهم بود. ثالثاٌ، در آیات دیگر پیامبر(ص) برای اثبات حقانیت خودش، مشرکان را به اهل کتاب ارجاع داده است.

این همه قرائن نشان می دهد که نمی تواند مراد از «من عنده علم الکتاب» ائمه(ع) و حضرت علی(ع) باشد.

 ** در اندکی از موارد قضاوت تعصب آلود و یک طرفه صورت گرفته است؛ نظیر:

* بسیاری از شاگردان این مکتب اینگونه آیات، که خداوند متعال در آنها قبل از وقوع امرى، خبر از وقوعش داده است را حمل بر جبر کرده‏اند. چرا که اگر خداوند مسیر مخلوقین را مشخص نکند، آن امر که خداوند خبر داده محقق نمى‏شود؛ مانند:

1-   آیه شریفه :

«إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً » «من در روى زمین، جانشینى [ نماینده‏اى ] قرار خواهم داد.»

 عمر بن عبدالعزیز، آیه شریفه را حمل بر جبر نموده و گفته است:

«چون آدم علیه السلام را براى زمین آفرید لذا او را بسوى آن معصیت سوق داد ،و به آن مبتلا کرد.»

** آیا فقط به تعبیر شما در مکتب خلفا تعابیر جبرگرایانه وجود دارد؟ آیا در روایات شیعه وجود ندارد؟ آیا احادیث طینت و خلقت ارواح قبل از ابدان یا عالم ذر در میان روایات شیعی دال بر جبر نیست؟

ب. اسفراینی می گوید: «وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ ، معنیش آن بود که آنچه ترا رسید از بدى، از قبل تن تو رسید. یعنى به گناهانى که کرده باشى»

** بالاخره اسفراینی و امثال ایشان پیرو مکتب خلفاء بودند یا مخالف مکتب خلفا؟ نویسنده هم در اثبات جبر از ایشان نقل کرده است و هم در نفی جبر.

* معنایی که برای متشابه ذیل 7 سوره آل عمران ضمن ترجمه به دست داده شده، غیر مدلل است:

« هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِه»

«و او کسی است که این کتاب (آسمانی )را بر تو نازل کرد؛ که قسمتی از آن، آیات «محکم »[=صریح و روشن]است؛ که اساس این کتاب می باشد؛(و هرگونه پیچیدگی ذدر آیات دیگر ،با مراجعه به اینها ،بر طرف می گردد.) و قسمتی از آن «متشابه» است[=آیاتی که بخاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفی در آن می رود، ولی با توجه به آیات محکم تفسیر آْنها آشکار می گردد.] اما آنها که در قلوبشان انحراف است، بدنبال متشابهاتند، تا فتنه انگیزی کنند(و مردم را گمراه سازند)؛ و تفسیر (نا درستی) برای آن می طلبند؛»

** چنین تفسیری برای متشابه بی دلیل و خلاف ادله معتبر است که آیه ای از قرآن بالاتر از سطح فهم مخاطبان قرآن باشد یا بر بیش از یک معنا دلالت داشته باشد و هیچ قرینه ای هم وجود نداشته باشد که مشخص کند، کدام یک از معانی مراد الهی است.

* در توضیح معنای تشابه به نقل از علامه طباطبایی آورده است:

منظور از تشابه در آیه مورد بحث، این است که آیات متشابه طورى است که مقصود از آن براى فهم شنونده روشن نیست، و چنان نیست که شنونده به مجرد شنیدن آن، مراد از آن را درک کند، بلکه در این که منظور، فلان معنا است یا آن معناى دیگر تردید مى‏کند، و تردیدش بر طرف نمى‏شود تا آن که به آیات محکم رجوع نموده و به کمک آنها معناى آیات متشابه را مشخص کند، و در نتیجه همان آیات متشابه نیز محکم شود، پس آیات محکم به خودى خود محکم است، و آیات متشابه به وسیله آیات محکم، محکم مى‏شود.

** شرط فصاحت کلام این است که بدون جستجو معنای کلام روشن باشد. اگر الفاظ و تعابیری نظیر تکأکأتم و جحلنجع در کلام باشد و هیچ قرینه ای هم در خود کلام نباشد که معنای کلام را روشن کند، این مخل به فصاحت کلام است و نمی تواند در کلام الهی که در اوج فصاحت نازل شده، وجود داشته باشد.

** غلات آیات قیامت را نیز به همین دنیا تأویل می کردند. این هم جای بررسی دارد. به نظر می رسد، هیچ آیه ای در قرآن بر رجعت در آینده دلالت ندارد و روایاتی که آیات قیامت را بر رجعت حمل کرده اند، جعل غلات است. رجعت در آینده تنها با روایات ثابت می شود.


ایرادات شکلی رساله «تاثیر برخی اقدامات مکتب خلفاء،زندیقان وغالیا

برخی از مهم ترین ایرادات شکلی رساله «تاثیر برخی اقدامات مکتب خلفاء،زندیقان وغالیان در تفسیر مفسران» نوشته آقای علیرضا رستمی از این قرار است. 

** فصل رساله به لحاظ حجمی با هم توازن ندارند. فصل اول 11 صفحه کمترین حجم و فصل دوم 196 صفحه بیش ترین حجم را به خود اختصاص داده است. در حالی که دو فصل دیگر به طور میانگین حدود 75 صفحه دارند.

**ضمائم ضرورت ندارد. حذف شود، بهتر است.

** در برخی از ترجمه ها نظم دستوری زبان فارسی رعایت نشده است؛ نظیر:

«شرافت بخشیده است خداوند عز وجل به آنها، با نعمتی که بر آنها ارزانی داشت، با قرار دادن آنها در جایگاه اقتدای به آنها، گرامیشان داشت و دور ساخت از آنها شرک وکذب وغلط و ریبة و فخر را و نامید آنها را عدول امت آنجا که فرمود: "وکذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء على الناس "   و پیامبر(ص) از جانب خداوند تفسیر کرد "وسطا" را به عدالت، پس آنها عادلان امتند و امامان هدایت و حجت های دین و ناقلان کتاب و سنت.»

** در بسیاری از موارد به منابع دسته دوم استناد شده است. روشن است که نقل اخبار باید از شاهدان اخبار و یا منابع نزدیک به آنها نقل گردد. برخی از موارد چنین است:

الف. مرحوم استاد معرفت می گوید: «به نظر می رسد قصه گویی ابزاری سیاسی بود که در پوشش پند و اندرز، ملعبه ارباب سیاست قرار گرفته بود و چنان که دیدیم سیاست بازان، آن را بعنوان ابزار پیشبرد سیاستهای خود و توجیه عوام الناس در خدمت گرفته بودند...در پی خواست سیاست بازان، ارزش قصه گویی افزایش یافت و رفته رفته به عنوان یک کار رسمی تلقی گردید و حکام و فرمانروایان برای قصه گویی مزد پرداخت می کردند.»

مروتی می گوید: «خلفاى اموى مى‏کوشیدند تا با استمداد از آنچه اهل کتاب مى‏گفتند، یا آنچه که آنان در دهان اهل کتاب مى‏گذاشتند، یا به هر نحو بر پایه مصالحه‏اى که صورت مى‏گرفت، چنین وانمود کنند که نام آنان در کتب آسمانى پیشین آمده است.»

دیارى مى‏گوید: «در میان راویان عامه، گروهى افسانه ساز و دروغ پرداز بوده‏اند که برخى از آنان از سوى دستگاه حکومت خلفاء نیز تأیید و حمایت مى‏شده‏اند. از این رو، اخبارى که آنان جعل مى‏کرده‏اند، مورد پذیرش توده ناآگاه مردم قرار مى‏گرفت.» 

 ** نقل اخبار باید از شاهدان باشد؛ نه از غایبان. نویسندگان معاصر چگونه از خلفای اموی و ترویج اسرائیلیات خبر داده اند؟ اگر تحلیلی راجع به روایات از معاصرین نقل شود، بی اشکال است؛ اما نقل خبر از طریق ایشان صحیح نیست. تحلیل روایت هم باید ذیل روایت مربوط باشد. این در حالی است که در مواردی مشخص نیست که تحلیل ناظر کدام روایت است.

ب. استاد سبحانى مى گوید :

«برخى از غالیان معتقدند که امام على کرم الله وجهه - و سیدة فاطمه الزهرا رضى الله عنها - مصاحفى داشتند که با مصحف متواتر بین مسلمین مخالفت داشت، و گمان کرده‏اند که صحابه، به عمد بسیارى از سوره‏ها و آیاتى را که در فضائل اهل البیت‏علیهم السلام نازل شده حذف و از قرآن انداخته‏اند و از جمل? آن سوره هایى که ادعا مى‏کنند حذف شده، سوره‏اى به نام «ولایت»است که مدعی هستند که جزء قرآن بوده است... این دسته از غالیان که مدعى تحریف هستند معتقدند که آنها سفارش شده‏اند به عمل بر طبق این مصحف که در اختیار مسلمین است تا زمانیکه حضرت مهدى‏علیه السلام خروج کند، و مصحف کامل به گمان آنها در نزد اوست.»

** در نقل اخبار باید به منابع دسته اول مراجعه کرد. بی تردید آقای سبحانی خود قائل خبر درباره غالیان نیست. او از آثار دیگری که به قرن ها قبل می رسد، نقل کرده است.

یکی از مشکلات بزرگ این نوشتار عدم مراجعه به منابع دسته اول در نقل اخبار و اقوال است.

* در مواردی اندکی یک روایت دوبار در مواضع مختلف تکرار شده است؛ نظیر:

الف. «از طرق حماد بن سلمه از حمید طویل نقل شده که گفت:با حسن بصری بر ایاس بن معاویه زمانیکه برای منصب قضاوت خواسته شده بود، وارد شدیم .او(حمید) نقل کرد:ایاس در حالیکه گریه می کرد ، گفت:ای ابا سعید (یعنی حسن بصری) ، می گویند قاضیان سه دسته اند:کسی که اجتهاد نموده و خطا نماید ،پس او در آتش است.کسی که از روی هوای نفس قضاوت نماید،او نیز در آتش است.و کسی که اجتهاد نموده و به حق نایل شود ،او در بهشت است.حسن گفت: در ردّ گفتار اینان و پندار تو داستانی از قرآن است درباره حضرت سلیمان و سپس آیه شریفه: «وداود وسلیمان إذا یحکمان فی الحرث ... شاهدین» را قرائت کرد و گفت:خداوند سلیمان را بخاطر دست یافتن به حق ستوده است و داود را بخاطر خطایش مذمت ننمود.»

ب. « در کتاب الاحتجاج طبرسی،از حفص بن غیاث قاضى روایت کرده که گفت: من در محضر سرور همه جعفرها، جعفر بن محمد (علیهما السلام) بودم، در آن زمانى که منصور آن جناب را احضار کرده بود، ابن ابى العوجاء که مردى ملحد بود به حضورش آمد، و عرضه داشت: چه مى‏فرمایى در معناى آیه:" کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها، لِیَذُوقُوا الْعَذابَ" که من در آن اشکالى دارم، و آن این است که به فرضى که پوست خود انسان گناه کرده باشد، پوستهاى بعدى که در دوزخ بعد از سوخته شدن پوست اول به بدن مى‏روید چه گناهى کرده، که بسوزد؟ امام صادق (ع) فرمود: ویحک- واى بر تو- پوست دوم هم در عین اینکه غیر پوست اول است پوست همین شخص گنه کار است، ابى العوجاء عرضه داشت: این جواب را درست به من بفهمان، فرمود: تو به من بگو که اگر شخصى خشتى را خرد کند، و دوباره آن را خیس کرده خشت بزند، و به شکل اولش برگرداند، این خشت همان خشت اول نیست و آیا غیر آن نیست، و جز این است که در عین این که غیر آن است همان است؟ گفت: بله، ...» 

** این دو حدیث دو بار تکرار شده اند. در حالی که در صورت لزوم تکرار باید اجمال آن نقل به معنا شود و به اصلش ارجاع داده شود.

** در تمام متون عربی که حاوی تای مدورند، به همزه تبدیل شده است؛ نظیر:

* در حالیکه خداوند می فرماید: (ما ننسخ من آیة او ننسها )

** فونت تمام متون عربی باید بی بدر شود تا تای مدور به همزه تبدیل نشود.

* در اندکی موارد ایراد انشایی به چشم می خورد؛ نظیر:

اما اینجانب (نگارنده) در مورد قرائت واژه «مُلْکاً»بصورت «مَلِکا»هیچ سندی بدست نیاوردم.

** اینجانب در نامه نگاری اداری معمول است. عبارت فعلی مجهولی نظیر به دست نیامد و ملاحظه نشد، برای انتساب به خود نویسنده ادبی تر است.

** در مواردی قبل از «که» ویرگول یا دو نقطه گذاشته شده است؛ حال آن که قبل از آن هیچ نشانه ای نمی آید؛ نظیر:

برخی شاگردان این مکتب گفته‏اند : که هدایت و ضلالت به دست خداوند است.

در مواردی تعابیر احساسی آمده است؛ نظیر:

الف. غالیان علاوه بر تأویلات فاسد نسبت به شأن اهل بیت(ع)، با عقائد و آراء فاسد خود به سراغ قرآن کریم رفتند و بدترین جنایات را درباره این کتاب مقدس انجام دادند.

ب. تا ناجوانمردانه شیعه را متهم به اعتقاد به تحریف نمایند

** تعابیر احساسی در نوشتار علمی جایگاهی ندارد.

* در مواردی دو عنوان بدون هیچ توضیحی بر روی هم قرار گرفته است؛ نظیر:

3-1- جریان شناسی زندیقان

 3-1-1- مفهوم شناسی(زندیق)

** میان دو عنوان باید مطلبی نوشته شود که حاوی توضیحی راجع به عناوین ذیل آن باشد.

** در بسیاری از موارد بعد از عنوان فرعی بالای پاراگراف دونقطه گذاشته شده است که دو نقطه گذاشتن بعد از عنوان بالای پاراگراف صحیح نیست.

** هم قبل از نقل اقوال و هم در میان دو نقل قول باید توضیحی آورده شود که آنها را به هم ربط دهد. آوردن اقوال بی مقدمه و بی ربط میانی نوشتار را از هم گسیخته می کند.

** شکستن صفحه در اینجا در حالی که پایان فصل نیست، به لحاظ صفحه آرایی صحیح نیست.

* در مواردی متن اصلی برخی از آثار در عین حالی که نثری نامأنوس و کهن دارد و نقل اصل آن هم هیچ وجهی ندارد، آورده شده است؛ نظیر:

اسفرائینی در تفسیر آیه فوق می گوید: «هر که خواهد خداى تعالى که وى را راه نماید روشن بکند دل وى مسلمانى را، و هر که خواهد که وى را بیراه کند بکند دل وى تنگ سخت، چنان که مسلمانى را در دل وى راه نباشد، چنان که بر شدن بر آسمان بر وى دشخوار است، همچنان برنهد خداى- عزّ و جلّ- عذاب بر آن کسانى که ایمان نیاورند. و اندرین آیت ظاهرترین دلیلى است بر آنکه هدایت و ضلالت بنده را خداى آفریند «5» خلاف آنکه معتزلیان گفتند که بنده خود را آفریند به این صفتها، و بدان خلاف اجماع مسلمانان گویند که جمله مسلمانان گفتند: «لا خالق إلّا اللّه» چنان که گفتند: «لا إله إلّا اللّه». پس ایشان بیامدند و هزاران خالق اثبات کردند اندر اعصار پیشین، و قول قول مسلمانان است »

** در حالی که انشای متن کهن و نامأنوس است و نقل عین عبارت هم موضوعیت ندارد، شایسته نیست، عین آن نقل شود؛ بلکه بهتر است، نقل به معنا گردد.

** نیز در اینجا کپی پیست شده، بدون این که ویرایش صورت بگیرد.

** در مواردی بیش از حد نقالی شده و این به گسیختگی یا تکرار متن منجر گردیده است؛ نظیر:

* عمر بن عبدالعزیز در رساله خود بر ردّ قدریه، این آیه را حمل بر معناى جبر نموده و اینکه آنها نمى‏توانند ایمان آورند جز آنکس که خدا بخواهد.و آیه شریفه: «وَ ما تَشاءونَ الاّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ »   «و شما اراده نمى‏کنید مگر اینکه خداوند - پروردگار جهانیان - اراده کند و بخواهد» را ضمیمه آن نموده است، و به آن استدلال کرده است بر رد بر قدریه . 

سور آبادی می گوید: «معناه: من شاء اللَّه له الایمان یؤمن و من شاء له الکفر یکفر، یعنى تو یا محمد حق مى‏گوى هر که خداى او را گرویدن خواهد بگرود و هر که او را ناگرویدن خواهد نگرود.»

طبری و قرطبى نیز مى‏گویند: «معنى آیه اینست که حق از ناحیه پروردگارتان است و به دست اوست توفیق و خذلان، و به دست اوست هدایت و ضلالت. هرکس را که بخواهد هدایت مى‏کند و او مؤمن مى‏شود، و هرکس را بخواهد گمراه مى‏سازد و او کافر مى‏شود.»

** نقالی در حالی که موجب تکرار شود و انسجام نوشتار را از هم بگسلد و از رسایی آن بکاهد، هرگز صحیح نیست؛ به خصوص آن که عین عبارت منقول موضوعیت ندارد. مناسب بود، نقل به معنا می شد و از این رهگذر مکررات حذف و عبارت رسا و انسجام برقرار می گردید.

در نقل هر قولی مشخص نشده است که آیا همان مضمون قبلی است یا افزون بر آن است یا متفاوت از آن. ذکر این جهت میان اقوال موجب برقرار انسجام میان آنها می شود.

** در نقل اقوال تقدم و تأخر آنها رعایت نشده است؛ نظیر:

طبری و قرطبى نیز مى‏گویند: «معنى آیه اینست که حق از ناحیه پروردگارتان است و به دست اوست توفیق و خذلان، و به دست اوست هدایت و ضلالت. هرکس را که بخواهد هدایت مى‏کند و او مؤمن مى‏شود، و هرکس را بخواهد گمراه مى‏سازد و او کافر مى‏شود.» 

از ابن عباس نیز نقل کرده‏اند که گفت: «هرکس را که خدا بخواهد ایمان آورد، او ایمان‏مى‏آورد. و هرکس را که خدا براى کفر ساخته باشد، کافر مى‏شود. و اینست معناى قول خداوند؛ «و ما تشاءون الا...»

** در نقل اقوال باید تقدم و تأخر زمانی ناقلان رعایت شود. اول قول صحابه و بعد قول تابعان و بعد مفسران دیگر به ترتیب تاریخ

** «را» مفعولی بلافاصله بعد از مفعول می آید.

** میان متن عربی و ترجمه نقطه ویرگول می آید؛ لذا نظیر مورد ذیل نادرست عمل شده است:

آیه شریفه « ولو شاء ربک ما فعلوه »« اگر خدا می خواست انجام نمی دادند».