سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

گفتمانی دانشجویی در زمینه رویه ها و دیدگاه هایم

متنی که اینک ملاحظه می فرمایید، گزارش یک گفتمان دانشجویی است که اخیراً میان دانشجویان ارشد رشته علوم قرآن و حدیث دانشگاه قم صورت گرفته است. مطالعه آن خالی از لطف نیست. متن این گفتمان از این قرار است:

سلام استاد

دیشب با بچه ها دور هم جمع شده بودیم. بچه ها اصولاً برای گرفتن پایان نامه و این که با کی بگیرن، از دیگران مشورت می گیرند و سعی می کنند که همه جوانب را بسنجند و بعد استاد راهنمای خود را انتخاب کنند. برای همین گردهمایی داشتیم که بچه ها درباره شما و گرفتن با شما صحبت می کردند و هر کسی چیزی می گفت.

سه نفر از بچه ها می گفتند که الان موقعیت استاد نکونام خوب نیست. حتی اگر حرفی بزند که هیچ مشکلی هم نداشته باشد، باز هم در دفاعیه های ایشان بحث پیش می آید و نمره بی جهت کم می شود، و در لابلای نظرات چند نکته بود.

یکی از بچه ها می گفت که از دانشجویی شنیده که دکتر نکونام احادیثی که استفاده می کنند، جعلی است. می گفت کسی که این حرف را زده تحقیق کرده و می گوید. من برایم سئوال شد و گفتم کجا مثلا کدام حدیث، گفت: اطلاعی ندارند.

یا این که می گفتند که استاد چون خودش طرح را تکمیل می کند و سر کلاس هم خودشان گفته اند که طرح را خودشان می نویسند تا انتها هم طرح بر طبق نظر ایشان پیش می رود. من عرض کردم که ایشان دانشجویانش را بعد از راهنمایی اولیه وادار می کنند که هر چه می دانند و می فهمند بنویسند و بیاورند و بروند در زمینه آن تحقیق کنند، و طرح را برای تکمیل نهایی تحویل ایشان می دهند و بعد ایشان آن را اصلاح می کنند. دوستان قائل بودند که روش استاد موجب رشد دانشجو نمی شود و در عین حال می گفتند که به نحوی پیش می رود که تحمیل رأی و نظرات ایشان در روند طرح می شود. البته انصافا من که خود دیده ام در بین دانشجویانتان که مخالف نظر شما را نیز در پایان نامه شان آورده بودند، عرض کردم که چنین نیست. استاد نظرشان را تحمیل نمی کنند. شاهدش این که یکی از دانشجویان گفت که در جلسه ها دیده اند که خود دانشجو گفته است که نظرات آمده در پایان نامه از خود اوست و ربطی به نظر استاد ندارد؛ اما اونها می گفتن که چون استاد قدرت علمی دارد و دانشجو بنیه علمی ندارد، بنا بر این به راحتی می تواند دانشجو را قانع و راضی به نظر خود کند. عرض شد که خب در تحقیق و پژوهش فرد مجال این را می یابد که بنیه ی علمی خود را بالا ببرد و بی اطلاع از نظرات دیگر که شما می فرمایید نمی مانند که بخواهند فقط نظر استاد را بشنوند و همان را بپذیرند.

خلاصه این که طفلی بچه ها می ترسن موضوعات پیشنهادی شما را با این که دوست دارند بگیرند. بعضی حتی می ترسند که با شما بگیرند با این که قلباً تمایل دارند که با شما بگیرند.

در بین ما شش نفر علوم قرآنی بچه ها یکی دو نفرشون خیلی با نظرات شما هم مخالف بود؛ اما بدون اطلاع کافی و درست و چیزهایی که می گفتند، سنجیده نبود.

اون هم واحدی مون که رشته ی کلام بود، می گفت: موضوعاتی که استادتون مطرح می کند، ارزش و جای کار دارد، چرا صرف ترسیدن از این که می خواد یه چیز نو بگه از گرفتن اونها إبا می کنید؟ بچه ها می گفتن شرایط دانشگاه قم در کل خوب نیست و در عین حال همه چیز بر علیه این استاد است؛ حتی اگر ایشان نظری هم بدهد که درش مسئله و مشکلی نباشد، باز هم برای کسانی که با ایشان موضوعاتی را که خود استاد پیشنهاد می کند، بگیرند، در جلسه دفاع مشکل ایجاد می شود.

خلاصه این که بحث های مختلف شد و بنده از دوتا از بچه ها پرسیدم که موافقند که از شما آنچه را که درباره ی استاد نکونام مبهم است، از ایشان بپرسم موافقت کردند.

این که شما تحمیل رأی می کنید. طرح رو از اول دارید و همه ی روند کار را می دانید. و این را دلیلی می آوردند، بر این که تحمیل رأی از سمت شما اتفاق می افتد و دانشجو را به نحوی تابع تام شما می دانستند به نحوی که چون بنیه ی علمی ندارد، تحت نظر شما ناخودآگاه حرکت می کند. البته بنده عرض کردم که این خوب نیست که استادی موضوعی را بدهد و یا این که در آن تخصص نداشته باشد و بعد راهنمایی موضوع را به عهده بگیرد؛ چون دانشجو که نمی داند چه باید بکند. استاد باید تسلط داشته باشد که بتواند کمکش کند و عرض کردم که به عقیده ی بنده استاد نکونام شاگردان خود را استاد می کند؛ چرا که نظم دادن به ذهن و آموخته را به فرد می آموزد و او را رها نمی کند و بچه هایی که با ایشان دارند، خیلی چیزها را یاد می گیرند، چگونه یک موضوع مشوش و به هم ریخته را پلان بندی کنند و...

یکی به نظرم به عنوان یک خصیصه منفی می گفت که ایشان در مورد آیات فقط با توجه به اسباب نزول نظر می دهند؛ یعنی این که آیه را منحصر در آن می داند. این دیگه خیلی برای من عجیب بود؛ چون تا جایی که اطلاع داشتم، این گونه بود که به تناسب و سیاق بین آیات خیلی توجه داشتید که این به مسائل متن و زبان شناسی بر می گردد، و عرض کردم برخی از دیگر علما نظیر علامه هم نسبت به آیات و گزینش و انتخاب روایات اسباب نزول همین روی کرد را دارند که اگر روایت اسباب نزولی به گونه ای باشد که با قراین آیات مورد تأیید نباشد و با آنها تنافی داشته باشد، به عنوان سبب نزول پذیرفته نیست.‌ خلاصه این که گفتم اتفاقا ایشان قائل به فهم در سایه ی سیاق و بعد اسباب نزول است.

کلا استاد نظراتی که درباره ی شما داده می شد، از روی کم اطلاعی بود.

یک موضوعی مطرح بود که یکی از بچه ها می خواستند، با شما بگیرن، حول اون بحث می کردیم و بعضی نظراتتون مطرح می شد که به نظر اونها شاذ بود. بنده عرض کردم ایشون که نفی نمی کنند چیزهایی را که شما می فرمایید. فقط می گن که راه رسیدن به اثبات این مباحث روایت و سنت است؛ نه قرآن، و ایشون از طریق شواهد روایی و تاریخی به اثبات اون مسائل می رسند و....

یکی از دوستان کلام آنجا بودند که ورودی امسال هستن، در تأیید حرف بنده گفتند: یاد این افتادند که اوایل سال که اومده بود وقتی نظر شما (استاد نکونام) را درباره ی آیه ی تطهیر شنیده، براش عجیب و ناراحت کننده بوده و دنبال این رفته که ایشون چی میگن. البته من براش توضیح دادم و بعد از تحقیق فهمیدن که حرف شما این بوده که از این آیه نمی توان عصمت را برداشت نمود و باید برای رسیدن به آن به روایات و سنت رسول الله مراجعه نمود، دیدم نگاهی خیلی عاقلانه تر و صحیح است.

اونقدر ما اون شب پراکنده بحث کردیم که نمی دونم کجاشو بگم.

 

ابهام زدائی در زمینه نکات مذکور در این گفتمان

سلام علیکم

اینک چند نکته را به منظور روشن شدن پاره ای از ابهامات، عرض می کنم:

1. من معتقدم، در راهنمایی پایان نامه ها باید دانشجو پایان نامه اش را از آغاز تا پایان به صورت گام به گام و با تمام جزئیات با راهنمایی و کمک علمی استاد راهنما دنبال کند تا کار تحقیقی ارزشمندی تولید شود؛ نه این که تمام کارها بر عهده دانشجو باشد و استاد راهنما در حد نیم ساعت وقت بگذارد و بعد هم تنها یکبار پایان نامه را پس از اتمام نگارش نگاه کند و یک نظر اصلاحی مختصر بدهد. به نظر من دانشجو اینگونه محقق بار نمی آید. دانشجو باید ریز به ریز پایان نامه اش را با بحث با استاد راهنما و مشاورش پی بگیرد. البته این بدان معنا نیست که به استادان یا صاحب نظران دیگر مراجعه نکند. دانشجو باید از هر کس و کتاب و مقاله و پایان نامه ای که می تواند اطلاعاتی را مناسب موضوعش بیابد، کسب اطلاع کند. تأکید من بر این است که ای دانشجویان موضوعتان را محدود کنید؛ اما منابع تحقیقتان را محدود نکنید.

2. نیز معتقدم، استاد راهنما هرگز نباید نظر علمی اش را به دانشجو تحمیل کند و از او بخواهد پایان نامه اش در صدد اثبات نظر استاد راهنمایش باشد. آری، اگر خود دانشجو به این نتیجه رسید که نظر استاد راهنمایش درست است، می تواند آن را به عنوان نظر مورد قبول معرفی کند. به هر حال، به طور عمده این دانشجوست که در جلسه دفاع باید از پایان نامه اش دفاع کند.

3. من همواره به دانشجویان توصیه می کنم، نحوه بحث و نگارش پایان نامه اتان در انعکاس نظرها توصیفی باشد؛ یعنی همه نظرها را با ادله اشان بیاورید؛ نه این که فقط نظر مورد قبول خودتان را بیاورید. در ضمن اگر نظر خودتان یک نظر شاذ و خلاف مشهور است، به آن تصریح نکنید که به شما گیر بدهند؛ بلکه بگویید: این نظر هم قابل طرح است و این ادله را هم می توان برایش آورد و حتی اگر نقدی هم بر آن می توانید پیدا کنید، آن را هم مطرح کنید؛ طوری که شما را یک آدم بی طرف تشخیص دهند. معمولاً دانشجویانی که این توصیه را رعایت نمی کنند، با آنان برخورد غیرعلمی و تعصب آلود می شود و این در حالی است که اختلاف نظر در چارچوب اصول و ضروریات دین و مذهب اشکال شرعی ندارد و همه علمای ما با هم اختلاف نظر دارند و این اختلاف نظرهاست که زمینه تحقیق و رشد علمی را فراهم می سازد.

4. نظر من درباره رابطه قرآن و سنت همان حدیث عرضه است که ائمه(ع) فرموده اند، آنچه را که مخالف قرآن است، دور بیاندازید. بنابراین اگر روایتی را رد می کنم، به جهت مخالفت آن با قرآن است. در زمینه روایات اسباب نزول هم بر همان نظر علامه طباطبایی هستم که معتقدند، باید خود آیات بر اسباب نزول مندرج در روایات دلالت داشته باشد و گرنه به صرف روایاتی که ذیل آیات نقل شده، نمی توان به اسباب نزول آیات پی برد. به نظر او روایات اسباب نزول عبارت از قصصی است که مفسران بر آیات قرآن انطباق داده اند و لذا لزوماً بر اسباب نزول دلالت ندارند (نک: قرآن در اسلام).

5. نظر من در زمینه اثبات عقاید شیعه آن است که اثبات آنها از برخی آیات مشکل است و آیات بر آنها دلالت روشنی ندارد و با آن آیات نمی توان در برابر مخالفان شیعه احتجاج کرد؛ زیرا شکست می خوریم؛ بلکه باید با آیات دیگر و یا روایات - به خصوص روایاتی که در خود کتب اهل سنت آمده - به اثبات عقاید شیعی بپردازیم تا واقعاً احتجاج ما مقبول خصم واقع شود. برای مثال، من معتقدم عصمت ائمه(ع) را نمی توان با آیه تطهیر ثابت کرد؛ بلکه باید با آیه «وَ إِذِ ابْتَلى‏» (بقره، 124) با انضمام حدیث ثقلین ثابت کرد (نک: عصمت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) )

6. درباره سیاق آیات نیز معتقدم، قرآنی که با تواتر لفظی به دست ما رسیده است، نباید محکوم روایات آحادی بشود که قریب به تمام آنها نقل شفاهی شده و عین الفاظ معصوم(ع) نیستند. با تکیه بر روایات نباید رشته متصل آیات را از هم گسیخت و صدر و ذیل آیات را نادیده گرفت. صدر و ذیل آیات قرائن فهم آیات اند و فروگذاشتن قرائن فهم آیات موجب بدفهمی و تفسیر به رأی آیات می شود که امری حرام است. شیوه بسیاری از مفسران از جمله علامه طباطبایی هم تکیه بر سیاق در تفسیر آیات و نیز ارزیابی صحت و سقم روایات بوده است.

7. به طور کلی نظرم درباره روایات این است که تا قرینه ای بر جعلی بودن آنها نیابیم، نباید آنها را رد کنیم؛ بلکه باید اگر مخالف آیات قرآن و روایات معتبر نباشند، به آنها اعتماد کنیم و اگر حتی در مواردی خلاف ظاهر آیات و روایات دیگر باشند، تا جایی که امکان دارد، به توجیه و تأویل صحیح آنها اقدام کنیم. جهتش این است که روایات آن گونه که از معصوم(ع) صادر شده، به دست ما نرسیده و قدری در آنها دخل و تصرف شده است؛ لذا ما اگر قرینه بر جعلی بودن آنها نیافتیم، باید آنها را به گونه صحیح توجیه نماییم. قرینه بر جعل هم این است که در سند روایت افراد دروغگو وجود داشته باشد یا محتوای روایات با صریح آیات قرآن مخالف باشد.

به هر حال، ما در ارزیابی و تحلیل یک روایت باید تمام اطلاعات لازم را گردآوری کنیم و آنگاه به ارزیابی و تحلیل آن بپردازیم (نک: روش تحقیق با تأکید بر علوم اسلامی).


ادامه گفتمان علوم انسانی در متون کهن دینی

در ادامه گفتمانی که راجع به وجود علوم انسانی در متون کهنی مثل نهج البلاغه شروع کردیم، نقد دیگری از سوی دانشجوی محترم آقای موتورچی ارسال شده است که اینک با پاسخی اجمالی از اینجانب آورده می شود. پاسخ های اینجانب با رنگ سبز متمایز شده است.

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام خدمت استاد گرامی

پاسخ جنابعالی را مطالعه کردم، از توجه و عنایتی که داشتید سپاسگزارم؛ لکن بر پاسخ شما نقدی دارم که خدمتتان ارائه می کنم.

1- اگر تردیدی ندارید که تربیت انسان هدف قرآن و حدیث است، پس لزوما معتقدید که متناسب با هدف، این دو منبع باید سرشار از آموزه های تربیتی باشند و اگر اینگونه نباشد حکمت خداوند مورد تردید قرار خواهد گرفت.

اینکه علوم تربیتی روز در قرآن و حدیث موجود است یا نه، محل بحث اینجانب نیست. ما مدعی این هستیم که هر آنچه برای تربیت انسانها لازم است، در قرآن و حدیث آمده که البته بر خلاف نظر جنابعالی بسیار پیچیده و دقیق هستند.

اثبات هر نظر به صرف ادعا ثابت نمی شود. برای تأیید هر نظر لااقل یک شاهد لازم است. باید برای اثبات این معنا که در قرآن و حدیث، دستاوردهای پیچیده امروزی آمده است، اگر لااقل یک شاهدی ذکر می شد، امکان بررسی صحت و سقم چنان ادعایی وجود داشت.

باید توجه داشت که امام علی(ع) خطب نهج البلاغه را خطاب به عرب عصرش ایراد فرموده و آنان از هر گونه دانش امروزی بی بهره بودند و لذا اقتضاء نداشت که از مباحث پیچیده امروزی سخن به میان بیاورند. آن حضرت از بلغای عرب بودند و شرط بلاغت نیز ایراد کلام به اقتضای حال مخاطب است. وقتی اقتضای طرح مباحث پیچیده امروزی در آن زمان نبوده باشد، انتظار طرح آنها از سوی ما بی جاست.

نکته مهم اینجاست که آیا آموزه های علوم تربیتی روز منطبق و یا در جهت گیری متناسب با گزاره های تربیتی قرآنی و حدیثی ست یا خیر؟ و آن هنگام که سخن در نقد این گونه علوم به میان می آید، در همه ی موارد به معنای انکار تمام آموزه های این علوم نیست، این مطلب نیاز به بحث تخصصی به تفکیک هر رشته علمی دارد و در این مقال نمی گنجد.

ما مخالف این هستیم که داده های این علوم را مطلقاً صحیح بدانند و بدتر از آن آموزه های دین را با معیار آنها بسنجند و قرآن را غیر علمی بخوانند. چگونه می توان با معیاری که خود متزلزل و بر پایه ی استقرای ناقص است چیزی را آزمود؟ در خود این علوم مکاتبی موجود است که مبانی یکدیگر را نقض می کنند. از شما می پرسم آیا اقتصاد کمونیستی علم است؟ و یا اقتصاد سرمایه داری؟ در نظر داشته باشید سالهای متمادی اقتصاد کمونیستی در معتبر ترین دانشگاه ها تدریس می شد و این نظریات بر بخش عظیمی از این کره ی خاکی حاکم بود. آقای دکتر کدامیک از اینها علم اقتصاد است؟ پاسخ این است که هیچکدام از اینها علم نیستند؛ بلکه تنها مکاتب اقتصادیی هستند که مبانی هر یک ناقض مبانی دیگری است.

باید توجه داشت که علوم بشری آمیخته ای از گزاره های علمی با درجه های اعتبار مختلف است. چنان نیست که هر چه در علوم بشری مطرح می شود، جزو یقینیات باشد. گزاره های یقینی در تمام علوم اندک است. بیش تر گزاره ها با شواهدی تأیید شده و تا جایی که مورد نقضی برای آنها یافت نشود، از اعتبار برخوردار خواهد بود.

شاید دانشجوی محترم از مکاتب اقتصادی همان تلقی مکاتب مذهبی و ایدئولوژیک را دارد و تصور کرده است که مکتب اقتصادی عبارت از یک تعبدیاتی است که گروهی از علمای اقتصاد دارند؛ اما چنین نیست. در علوم هیچ چیزی مقدس نیست. هر گزاره علمی در معرض آزمون قرار می گیرد و چنانچه در بوته آزمون صحتش را نشان ندهد، به کناری نهاده می شود. تعبد و تعصب خالی از تعقل در هیچ دانشی وجاهت ندارد. به صرف وجود فرضیاتی که احیاناً در علوم ابطال می شود، معقول نیست، علوم بشری را وانهاد.

اسلام دین زندگی است اگر به دنبال حیات طیبه هستیم باید تمام شوون زندگی را بر اساس آن بنا کنیم. نمی توان قران و حدیث را برای هدایت بشر دانست؛ اما گفت این دو منبع برای مهم ترین شوون زندگی ما نظیر سیاست و تربیت و جامعه و .. برنامه ای ندارند.

آقای دکتر علوم انسانی صحیحه و مفید آن است که مبانی آن از قرآن و سنت اخذ شود؛ سپس به مدد عقل که خود موهبت بزرگ الهی است پرورش یابد. البته اگر در روش ها و یا هست ها و نیست ها مطلب صریحی در منابع دینی وجود داشت، باید بدان ایمان داشت و طبق آن عمل نمود.

در بحث علمی نمی توان شعاری سخن گفت. اخذ مبانی علوم انسانی از قرآن و سنت بسیار کلی گویانه است. باید روشن کرد که کدامیک از مبانی علوم انسانی هست که تنها در قرآن و سنت آمده و چاره ای جز مراجعه به آن دو نیست. علوم انسانی مثل خود انسان ها نیستند که بتوان آنها را اسلامی یا غیر اسلامی کرد. هر گزاره ای تا در آزمون های علمی صحتش به تأیید نرسد، ارزش و اعتبار علمی نخواهد داشت. یک گزاره علمی معتبر چنان نیست که نزد باورمندان به مذاهب و ادیان مختلف ارزش و اعتبار متفاوتی داشته باشد. یک گزاره علمی معتبر مثل گزاره به جوش آمدن آب در صد درجه حرارت است که هر که آن را بیازماید، به صحت آن پی می برد. چه او مسلمان باشد یا غیر مسلمان.

2- آنچه که ناظر به انسانیت انسان است قدیمی و جدید ندارد. انسانی که امروز زندگی می کند، در انسانیت مشترک با بشر اول است و تفاوتی با هم ندارند؛ لذا سخنانی که ناظر به اینگونه مطالب باشند قدیمی نشده و برای تمام اعصار از ارزش یکسانی برخوردار است.

3- استاد گرامی ظاهرا به سخن بنده دقت نفرمودید. بنده عرض کردم تشت رسوایی علوم انسانی وارداتی، محکم بر زمین خورده؛ نه تمام دستاوردهای بشری. رد کردن تمام دستاورد های بشری عاقلانه نیست، قضاوت شما هم در مورد سخن بنده منصفانه نیست. بنده در مورد بخشی از این دستاوردها سخن گفتم.

اما اینکه برای دستیابی به این علوم نمی توان به متون کهن دینی رجوع کرد، نظر شخصی شماست که نمی توانید آن را اثبات کنید. نتیجه توضیحاتی که در موارد گذشته ارائه کردم، این است که نه تنها برای دستیابی به علوم انسانی می توان به متون دینی رجوع کرد بلکه اینکار لازم و ضروری است. در مورد ششم توضیح بیشتری خواهد آمد.

این سخن نیز شعاری و کلی گویانه است. کدام گزاره علمی از علوم انسانی وارداتی و رسواست؟ یک گزاره با آزمون علمیتش تأیید یا ردّ می شود. تردیدی نیست در این که برخی از فرضیات در علوم بشری ابطال می شود، اما این دلیل نمی شود که کل یک علم رسوا و مردود اعلام شود. وارداتی بودن نیز دلیل بر غیر علمی بودن نیست؛ چنان که داخلی بودن نیز دلیل بر علمی بودن نیست. رشد بی حد و مرز علوم بشری و از آن جمله علوم انسانی در غرب انکار ناپذیر است. چشم فرو بستن بر دستاوردهای غربی ها در علوم انسانی هرگز خردمندانه نیست؛ چنان که جستجوی علوم انسانی معاصر در متون کهن نیز هرگز خردمندانه نیست. ادعای این که در متون کهن علوم انسانی معاصر را به همین گستردگی می توان یافت، بسیار گزافه و خیالبافانه است.

4- هنگامی که در نقد قبلی مورد 4 را می نوشتم، هم مقام سخن را ملحوظ داشتم و هم متوجه قراین بودم؛ لکن با در نظر گرفتن مقام سخن و قراین نیز انشاء این جملات را از شما مناسب ندیدم و هنوز بر این باورم که آن جملات تناسبی با مقام سخن شما نداشت و کمکی به استدلال شما نکرد.

متعجبم و مدتها با خود فکر کردم که چرا انتظار دارید، امام علی علیه السلام باید برای مطرح کردن مباحث خود کلاسی دایر می کردند و مانند دانشگاه و مدرسه بر سر کلاس حاضر می شدند، اما به نتیجه نرسیدم. کلاً از اینکه ایشان یک مکان و یا زمان خاص را در نظر نگرفته اند، به چه نتیجه ای می خواهید برسد؟ آیا اینها دلیل می شود که ایشان مباحث تخصصی تربیتی را مطرح نکرده اند؟

تردیدی نمی توان داشت که تا اقتضای طرح بحثی وجود نداشته باشد، هیچ وجه معقولی برای طرح آن نیست. وقتی شرایط و محافل علمی امروزی در گذشته وجود نداشته باشد، وجهی برای طرح مباحث علمی امروزی در گذشته وجود نخواهد داشت.

5- در مورد پنجم فرموده اید که منکر نیستید حضرت اشخاصی را تربیت کرده اند؛ بلکه منکر مطرح شدن مباحث تربیتی روز در نهج البلاغه اید. آنچه شما منکرید ظاهرا کسی مدعی نیست. آنچه ما مدعی هستیم، وجود مبانی علم تربیت است که باید برای دست یابی به علوم تربیتی صحیح بدان تمسک کرد.

کلی گویی کفایت نمی کند. بفرمایید، کدامیک از مبانی علمی علوم تربیتی تنها در متون کهنی مثل نهج البلاغه آمده است. یک مثال بزنید.

6- استاد گرامی بسیاری از مطالب قرآن و سنت در رابطه با هست ها و نیست هاست و مبتنی بر این هست ها و نیست هاست که باید و نباید ها را تبیین می کند. تمام توصیفات از خدا، سنن الهی، پیامبر، انسان، بهشت، جهنم و خیلی مطالب دیگر از این دست هستند و مبتنی بر این شناخت از مبداء و معاد است که باید و نباید ها را ترسیم می کند. استاد گرامی فراموش نکنید که تمامی علوم انسانی بر پایه ی تعریف انسان بنا شده اند. در اقتصاد سرمایه داری وقتی که از اصالت سود شخصی سخن گفته می شود، به این دلیل است که انسان را صرفا موجودی می دانند که دنبال حداکثر سود شخصی است. به عبارت دیگر چون تعریف کرده اند انسان اینگونه است، از این تعریف اصالت سود شخصی را استخراج کرده اند. به بحث مبانی باید توجه بیشتری شود.

به فرض این که همه علوم انسانی بر تعریف انسانی بنیان شده باشد، تعریف هر چیزی در صورتی علمی است که تابع مذهب خاصی نباشد و همه صاحبان مذاهب به آن تعریف برسند و گرنه علمی نخواهد بود. این که انسان ها باید دنبال سود شخصی باشند یا نباشند، ربطی به علوم انسانی ندارد. چنین سخنی ایدئولوژیک است؛ نه علمی.

7- بنده نگفتم که شما کسی را مسخره نموده اید. روی سخن من با کسانی بوده که افراد را به خاطر اشتباهشان مورد تمسخر قرار می دهند و تذکری هم داده ام، مبنی بر این که اگر یقین کردیم، سخنمان حق است نباید از ملامت ملامت کنندگان بترسیم.

8- استاد گرامی فلسفه و کلام خطا پذیرند، اما در آموزه های وحیانی خطا راه ندارد. تفاوت آنچه قرآن و حدیث می گویند، با سایر علوم در این است که این دو منبع برای ما حجتند. تفاوت دیگر این است به اذعان شما آموزه هایی در قرآن و حدیث است که عقول بشر بدان راه ندارد. در سوره ی علق می خوانیم: عَلَّمَ الْانسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ(5)

در این تردیدی نیست که برخی از آموزه ها صرفاً منشأ وحیانی دارند؛ اما آیا کدامیک از آن آموزه ها می تواند به عنوان مبانی علوم انسانی مورد بهره برداری قرار گیرد؟

ارادتمند

سید محسن موتورچی


گفتمانی با یکی از اعضای گروه قرآن دانشجو راجع به تخریب های اخیر

یکی از ایمیل هایی که مدتی قبل تر به گروه قرآن دانشجو فرستادم و در زمینه سوء ظن ها و تخریب های اخیر بر ضد اینجانب بود، چتی است که من با یکی از اعضای گروه داشتم؛ به این شرح:
J: سلام علیکم
T: سلام
J: راستی شما عضو قرآن دانشجو هستید؟
T: بله
J: امروز یک مطلبی شنیدم، خیلی ناراحت شدم.
T: چی؟
J: یک دانشجویی پیش یک استادی آمده و گفته فلانی در ایمیل ها به فلان و فلان بزرگ دینی توهین کرده. چیزی که نه روح من خبر دارد و نه روحیه من چنین است. من نمی دانم چرا آنان اگر در من عیب می بینند، فکر می کنند که اگر به خودم بگویند، فایده ندارد و پشت سرم می گویند؟ آن هم دروغ. به خودم بگویند: نه تنها گناه نکردند که ثواب کردند.
J: به نظر شما من چه باید بکنم؟ من این گروه را برای این راه اندازی کردم که به دانشجویان ارشد کمک کنم. از سویی هم آنان برای پایان نامه هایشان مشکل دارند و از سوی دیگر باید به شبهات دینی پاسخ داده شود.
T: استاد خوب دلیل این گفته چه رفتاری از سمت شما بوده؟
J: هر چه فکر می کنم، چیزی به خاطرم نمی آید.
T: مهمه؟ شاید بتوان این افراد را تحمل کرد.
J: این ها ما را تخریب می کنند. ادامه کار را مشکل می کنند.
T: همیشه همین طور است؛ اما می شود تعدیل کرد با احتیاط بیشتردر سخن گفتن.
J: پیشنهاد شما چیه؟
T: نمی دونم استاد شما خیلی بی پروا حرفهاتونو می فرمایید و این ... اما معتقدم که ایمان شما تا حالا کمکتون کرده و من بعد هم کمکتون می کنه.
J: من به نظرم رسید یک مرامنامه ای برای گروه بنویسیم و از اعضا بخواهیم طبق آن رفتار کنند. این دانشجو اگر می خواست طبق وظیفه شرعی اش عمل کند، باید به خودم می گفت.
T: اما استاد این می تونه خطرناک باشه که شما ایمیل هایی را که پر از شبهات دیگران است، به گروه ناشناخته می فرستید.
J: من برای حل آن مشکل به نظرم رسیده که یک پاسخ اجمالی برای هر شبهه بنویسم. اخیرا این کار می کنم.
T: این ضروری است.
J: دانشجوها هم باید کمک کنند.
T: یعنی ما؟
J: بله
T: بنیه علمی قوی می خواد که من سعی در بدست آورنش دارم؛ اما هنوز..
J: در سایت ها کمابیش پاسخ های شبهات آمده است. شما هم می توانید آن پاسخ ها را به گروه بفرستید.
T: اگه بشه شما یک گروه برای بحث های علمی تشکیل دهید.
J: همین گروه می تواند همین کار را بکند.
T: استاد با سرعت بالایی ایمیل می فرستید برای گروه.
J: من وبلاگ ها و سایت هایی را که مفید برای گروه است، در ریدر گذاشتم. یک نگاه که می کنم، تازه ها را می بینم و ایمیل می کنم. شما از ریدر استفاده می کنید؟
T: نمی دونم چیه؟
J: جی میل دارید؟
T: بله
J: بالای صفحه ریدر را کلیک کنید و بعد آر اس اس هر وبلاگ یا سایتی را که می خواهید در آن اد کنید.
J: من به راهنمایی شما محتاجم. همین طور دعای شما.
T: نفرمایید استاد آنچه هم که به خودم اجازه می دهم که عرض کنم برای این است که نظر خود را نیز اصلاح کنم.
J: به هر حال من خوشحال می شوم، راهنمایی و کمک کنید. برادران و خواهران دینی مثل یک پیکرند. باید به کمال بخشی همدیگر کمک کنند.
T: دعا چشم اگر ما را ارزشی.... استاد قبول؛ اما من بیشتر نیازمندم و این تعارف نیست؛ اما چون شما بسیار نکته برای گفتن دارید. بازخورد تحلیلی بر فرمایشاتتان بیشتر پیش می آید.
J: ما اگر رحمانیت خدا و بندگان خدا نباشد، گرفتار شیطان می شویم. احتیاج به تذکر و راهنمایی داریم. ان النفس لامارة بالسوء الا ما رحم ربی. هر کسی ممکنه عیب خودش را نبینه؛ اما دیگران ببنند. المؤمن مرآة المؤمن. نمی دانم شاید خطایی از من سر زده که آن دانشجو پشت سرم چیزی گفته.
T: اما آن دانشجو یا قدرت تحلیل درست نداشته؛ یا این که شما را نتوانسته به درستی بشناسد. من که زیاده روی در نقد از شما حس نکردم. با این که معتقدم باید رها نقد کرد.
J: به هر حال هیچ درنگ نکنید که اگر عیبی در من دیدید، به من یادآور شوید. خیلی خوشحال می شوم. البته آنهایی هم که پشت سرم حرف می زنند، به آنها هم دعا می کنم. گاهی دلم می شکند، دل شکسته هم طلاست. در دل شکسته خدا جای می گیرد. به آنها هم دعا می کنم که این لطف را به من کردند.
T: اما درباره من واقعی شما می توانم بگوییم که چگونه واقع شده ید که با خودتون خیلی تطبیق ندارد که باید توجه کنید.
J: نمی دانم چه عرض کنم. تصور من این است که باید ظاهر و باطنمان یکی بشه. آدم دورو از خدا دورست. دروغ گویی آدم را از خدا دور می کند. با اخلاص است که آدمی مقرب درگاه خدا می شه.
T: قبول، منظورم این نبود که شما اخلاص ندارید. نه چیزهایی هست که فکر می کنم که بعداً براتون به نحویی نا حق تموم میشه.
J: گاهی به نظرم می رسه این بحث های چالشی را رها کنم. برم درس اخلاق بدهم تا خودم هم اخلاقی بشم. اگر یک مجرم را معلم اخلاق کنند، اصلاح می شه.
T: خیلی خوبه معلم اخلاق شدن؛ اما شما فکر نمی کنم نیازی داشته باشید و معلم اخلاق به طور عملی باشید. که هستید
J: آنچه برای من مسلم است، این است که هر وقت نتونیم گریه کنیم و ارتباطمان با خدا کم بشه، وضع خوبی نداریم. اما اگر حال مساعد داشته باشیم، هم خودمان لذت می بریم، هم مخاطبانمان علیه ما نیستند. دعا کنید همیشه حال گریه داشته باشیم. حال گریه هم با دائم الذکر بودن و پیوسته زمزمه داشتن حاصل می شه. درس اخلاق گفتن هم یک دائم الذکر بودن است. تصور من این است که سوراخ دعا را باید پیدا کنیم. سوراخ دعا هم گریه است. دلدادگی و عشق است. اگر عاشق شدیم، هم مشکلات حل می شه. عشق اکسیره. طلا می کنه. اگر ما همیشه دلمان به یاد خدا بتپه، کار تمامه. ریشه تمام مشکلات بشر دوری از خداست. اگر ما غیبت می کنیم یا همدیگر را تخریب می کنیم یا به یکدیگر کینه داریم و یا هزار مشکل دیگر، همه از این است که دلداده خدا نیستیم.
T: من خیلی لذت نماز شب را نمی دانم. خیلی دورترم.
J: اصل در عبادت اشک و گریه و دل تپیدن است. دولا و راست شدن چندان ارزشی ندارد. هر وقت که بتونیم دلمان را جلا بدهیم، آن وقت بهترین وقت است. نیمه شب برخاستن به جهت این که خستگی تن به در شده و دل مشغولی ها نیست، شرایط مناسبی برای دلدادگی است.

J: التماس دعا دارم.
T: باز فرمودید!!! دعا چشم و بعد برداشتهای خود را خدمتتان عرض خواهم کرد.
J: منت می نهید.
T: بهترین لحظاتم بود.
J: خدا بر توفیقاتتان بیافزاید.
T: خدا نگهدار
J: خدا حافظ