mp3 player شوکر

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
   1   2      >
 

آقاي دکتر ! اينکه آيه43نوراز ميان حدود 20 نوع ابر تنها کومولونيمبوس را به عنوان ابري که در آن تگرگ تشکيل مي شود ذکر مي کند معجزه علمي نيست؟ تفصيل مطلب را مي توانيد در لينک: http://eajazquran14.blogfa.com/post/15 مطالعه نماييد.
+ ايماني نسب 

ببخشيد. به نظرم اگه اشتباه نکنم يک گيام برا آي دي من اومد ولي من بلد نبودم جواب بدم .در هر حال خوشحال ميشم مني رو که تو زمينه اعجاز علمي کار مي کنم. اگه اشتباهي در اين مسير مي بينيد به من تمرکز بديد شايد موضوعت تحقيقاتي ديگه اي برا خودم انتخاب کردم.

البته منظورم اينه که به طور خاص روي مقالاتي که اشاره کردم درباره تگرگ و خورشيد.البته مقالاتتون رو اجمالا خوندم در اين زمينه تا حدي درست ميگيد ولي بايد بيشتر روشون تامل کنم.

با سپاس فراوان-علي ايماني نسب.

با سلام آقي دکتر .بنده طلبه حوزه علميه هستم. لطف بفرماييد اين دو مقاله را که اثر خودم است با لينکهاي زير مطالعه نماييد . به نظر من در هرچه ترديد روا داشت در اعجاز علمي دو آيه اي که در مقالات آمده نميتوان ترديد روا داشت. خوشحال مي شوم نقدتان را بفرماييد

http://eajazquran14.blogfa.com/post/8

http://eajazquran14.blogfa.com/post/15

+ امير 
خيلي از کشفيات از يک سوال کوچک شروع ميشود و نتيجه ميدهد.به هر حال بنده هم نميخواهم بگويم اين آيه در مقام بيان يک مطلب علمي بوده ولي ميتوانست براي مسلمانان اهل دقت و حتي اهل علم موجب سوال و در نتيجه محرک شود تا به دنبال پاسخ اين سوال باشند که براي چه خداوند باز سازي سر انگشتان را براي اثبات قدرت خود بر زنده کردن مردگان مثال ميزند؟و شايد اين امر منجر به کشف تفاوت اثر انگشتها قبل از کشف آن توسط فرانسيس گالتون در قرن 19 ميشد.
پاسخ

اولاً، موضوع اين است که آيه در مقام بيان تفاوت ميان انسان ها نيست؛ بلکه در مقام بيان اين است که خداوند مي تواند ظريف ترين اعضاي انسان را بازسازي کند و اين اختصاص به خطوط انگشتان ندارد. ابروها و چشم ها و ساير اعضاي ظريف هم مي تواند مورد توجه باشد؛ ثانياً،‌ تفاوت ميان انسان ها به خصوص تفاوت خطوط سر انگشتان دست اختصاص ندارد. خطوط تمام بدن انسان ها با هم تفاوت دارد. دي ان اي همه انسان ها با هم متفاوت است.
+ امير 
بله بنده هم نگفتم بنان به معناي خطوط انگشتان است بلکه معناش همان سر انگشتان است منتها سوالي که بود علت ذکر بازسازي سر انگشتان بعنوان دليل قدرت خداوند براي زنده کردن انسانها بعد از مردن است. اگر اين آيه را عرف زمان نزول بخواهد بفهمد حداکثر چيزي که ميفهمد باز سازي سر انگشت را به عنوان اينکه يکي از کوچکترين عضوهاي بدن است نشانه قدرت خداوند ميداند ولي امروزه چه ايرادي دارد اين معنا وسيع و دقيق تر در نظر گرفته شود و همان دقت و ظرافت و تفاوت اثر انگشتها استنباط شود.اين نوع فهم نه خلاف عقل است ونه عرف زمان نزول منکر آن. دلالت اين آيه هم با پيگيري و يافتن علت آن سوالي است که اول ذکر کرديم.
پاسخ

چنان که عرض کردم، اين که خطوط انگشتان انسان ها با هم فرق دارد، چيزي نيست که عبارت آيه بر آن دلالت داشته باشد. اين را علم کشف کرده و اگر علم کشف نکرده بود، هيچ اهل زباني نمي توانست چه چيزي را از آيه قرآن درک کند. سخن من اين است که آنچه را از خود قرآن نمي توانيم استنباط کنيم، نمي توانيم به قرآن نسبت بدهيم.
+ امير 
1-سوره قيامت آيه4 :بلي قادرين علي ان نسوي بنانه
خداوندمتعال درجواب کساني که منکرجمع آوري وجان گرفتن استخوانهاي پوسيده بودندميفرمايدکه حتي قادريم سرانگشتانش رادرست و نيکوبازسازى کنيم
باتوجه به پيشرفت علوم کساني که اين آيه راميخوانندازخود ميپرسندکه چراخداوندازميان آن همه اعضاء پيچيده بدن سر انگشتان راذکر کرده وبعد ازتامل و دقت به اين نتيجه ميشه رسيد که باتوجه به تفاوت اثرانگشتهااين کمال قدرت الهي راميرساندکه قادربربازسازي اثرانگشت انسانها هم باهمان ظرافت ودقت اوليه است
پاسخ

اولاً، تفاوت انسان ها فقط به سر انگشتان نيست. تمام خطوط بدن انسان ها متفاوت است. ثانياً، بنان هرگز به معناي خطوط انگشتان نيست؛ بلکه خود انگشتان يا سر انگشتان است و اين هيچ دلالتي ندارد که خطوط انگشتان انسان ها با هم تفاوت دارد. به هيچ وجه از خود آيات چنين معنايي برداشت نمي شود. اين که از طريق علوم معنايي کشف شود، هرگز قابل انتساب به قرآن نيست.
+ امير 
-و همچنين است مطلب در سوره انعام آيه 125 : وَ مَن يُرِد اَن يُضِلَهُ يَجعَل صَدرَهُ ضَيِقا حَرَجا کَاَنَما يَصعَدُ فِي السماء
توضيح آيه (برگرفته از کتاب : فيزيک در قرآن): قرآن در اين آيه از سختي و دشواري زندگي گمراهان سخن مي گويد و آنان را به کسي تشبيه مي کند که در حال صعود به لايه هاي بالايي جو است و در اثر اين صعود دچار تنگي نفس و فشار بر سينه خود مي گردد.
فشار هوا در سطح زمين با فشار درجه خون بدن در تعادل است.
( فشار وارده از طرف هوا بر بدن را فشار خارجي و فشار خون داخل بدن را فشار داخلي گويند.)
با زياد شدن ارتفاع (صعود به آسمان) فشار هوا کاهش مي يابد،در نتيجه در ارتفاعات تعادل بين فشار هوا (فشار خارجي) و فشار خون (فشار داخلي) از بين مي رود و فشار خون از فشار هوا بيشتر مي شود و حاصل اين عدم تعادل احساس سنگيني بر دستگاه تنفسي بدن است که بر اثر افزايش فشار خون بر عروق تنفسي تحميل مي شود و مجراي تنفس را تنگ کرده و موجب دشواري نفس کشيدن مي شود.
در اين آيه هم فهم اين چنيني نه تفسير به راي است و نه مورد انکار عرف زمان نزول(اگر الان حاضر بودند رد نميکردند.)
پاسخ

اولاً، آيه در سوره انعام است که مکي و خطاب به مشرکان مکه است. در آيه حالت کفر به خدا تشبيه شده به حالت کسي به بالاي کوه مي رود و نفسش تنگ مي شود. شهر مکه هم کوهستاني است و اطراف کعبه را کوه هاي بلند فراگرفته است و شرجي هم هست. مشرکان مکه هم به طور طبيعي از کوه ها بالا مي رفتند و خود به وضوح احساس مي کردند که هرچه به قله نزديک مي شوند، نفس تنگي مي گيرند. ثانياً، تشبيه براي تقريب ذهن به معناي مقصود است و در علوم بلاغي آمده است که تشبيه ابلغ از حقيقت است. در آيه کفر به خدا که يک معناي عقلي است به نفس تنگي که يک معناي حسي است،‌ تشبيه شده است تا مشرکان مکه ضرر کفر را بهتر بفهمند. ثالثاً، هرگز معنا ندارد،‌ آيه اي خطاب به مشرکان مکه نازل شود؛‌اما آنان معناي مراد را نفهمند. اين خلاف فصاحت و بلاغت قرآن است.
+ امير 
با سلام و خسته نباشيد
با تاملي که در نوشته هاي شما حول اين موضوع داشتم فکر ميکنم شما هم موافق باشيد با اينکه : ما حق نداريم مطلبي خلاف آن چيزي که عرف زمان نزول آيات و روايات فهميده بفهميم و البه اين فرق ميکند با اينکه بگوييم امکان دارد خداوند متعال و معصومين (ع) مطالبي را بيش از مطالبي که عرف آن زمان فهميده از کلمات خود اراده کرده باشند. به عبارت ديگر آنچه که ممنوع است فهم چيزهاي غير منطقي غير معقولانه است اما اگر بعدا افرادي بيايند و مطالبي را بفهمند که عرف زمان نزول نه تنها آنرا انکار نميکند بلکه اگر حاضر بود تاييد ميکرد اين نوع فهم اشکالي ندارد و بلکه مطابق دستور قرآن و روايات در مورد تدبر و تعقل و تفکر در اطراف ريالرآن کريم است
(با توجه به محدويت کلنات در هر پيام بقيه مطالب را در پيام بعدي مينويسم)
پاسخ

با سلام و عرض ارادت. عرض من اين است که معناي عرفي آيات را بايد عرب عصر نزول بفهمند؛ اما لوازم منطقي آن و يا شناخت مصاديق جديد آيات و يا معرفت به حقايق غيبي آيات را کساني مي فهمند که از انديشه يا طهارت قلبي بالاتري برخوردار باشند و به طور طبيعي ائمه(ع) از سرآمدان ايشان هستند.
+ امير 
خيلي جالب است که آيات و کلمات قرآن را به نفع خود معنا ميکنيد اينها نظرات شماست يا کسان ديگري هم اينطور معني کرده اند؟آيا زوال شمس يعني حرک خورشيد و آيا مغرب خورشيد يعني حرکت خورشيد؟و مطلع الشمس يعني شروع حرکت ظاهري خورشيد ؟و ايا جعل الشمس دليلا يعني دلالت حرکت سايه بر حرکت ظاهري سايه؟(بفرض هم اينطور باشه بايد ميگفتيد حرکت خورشيد دلالت دارد جعل الشمس عليه دليلا) به هر حال خوب است اولا از تفسير به راي که شما بحق مخالفش هستيد پرهيز کرد و البته بنده هم نگفتم منکر حرکت ظاهري خورشيد هستم ولي شما هم نبايد در رد مطلبي نسبتي را به خداوند بدهيد که واقعيتي ندارد. بله حضرت ابراهيم اين جمله را فرموده .ولي نه اينکه اشتباه کرده باشد بلکه همانطور که گذشت از باب مجادله و افهام خصم است کما اينکه در جاي ديگر به بت پرستان فرمود اني سقيم
پاسخ

اگر شما غروب و طلوع و مغرب و مشرق و مطلع و دلوک شمس و مانند آنها را اشاره به حرکت ظاهري خورشيد نمي دانيد، اشاره به چه چيزي مي دانيد؟ آيا مطلع يا مشرق را به جايي نمي گويند که خورشيد از آنجا در مي آيد؟ آيا دلوک شمس چيزي جز همين حرکت ظاهري خورشيد را دلالت دارد؟ و آيا مغرب شمس جز همين جايي که خورشيد در آسمان ناپديد مي شود، معنا مي دهد؟ آيا طلوغ و غروب شمس ناظر به حرکت ظاهري خورشيد نيست؟
+ امير 
من قصد توهين نداشتم و اگر چنين برداشت شده عذر ميخواهم
ولي از شما هم انتظار دقت بيشتري است به قول عزيزي آن جمله که در قرآن هست *(ان الله يأتي بالشمس من المشرق)* بيان خود قرآن نيست بلکه سخن ابراهيم(ع) است که در مقام جدل با نمرود آن را بر زبان آورده و در مقام جدل، آنچه مهم است واقعيت نيست بلکه اعتقاد طرف مقابل، مهم است و در چنين مقامي همان را ملاک قرار مي دهند و با لحاظ همان اعتقاد، شخص را رد مي کنند فلذا اساساً از مقام صحبت ما خارج است
و ثانيا
در قرآن کريم کلمه ان الله ياتي بالشمس من المشرق آمده است و هيچ صحبتي از حرکت خورشيد از سمت مشرق نشده است فقط فرموده خداون خورشيد را از سمت شرق مياورد و اين ملازمه اي ندارد که حتما به معناي حرکت خورشيد از شرق باشد بلکه مراد رويت آن از سمت شرق است کما اينکه در صحبتهاي عاميانه هم از اين تعبيرات است.
پاسخ

انکار دلالت قرآن بر حرکت ظاهري قرآن تکلف آميز است. اين که گفته شود، حضرت ابراهيم اشتباه کرده است؛ اما خدا اشتباه نمي کند و ايراد آنجا خواهد بود که به خود خدا نسبت داده شود، سخت سست است. شما درباره آيات ذيل که سخن خود خداست، چه مي فرماييد: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى‏ غسَقِ اللَّيْلِ» (الإسراء : 78). در اين آيه سخن از زوال شمس است و زوال شمس يعني حرکت خورشيد. يا درباره اين آيه چه مي فرماييد: «حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ» (الكهف : 86 ). مغرب خورشيد يعني حرکت خورشيد در سمت غرب آسمان و ناپديد شدن آن در آنجا. نيز اين آيه: «حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ» (الكهف : 90). مطلع شمس يعني شروع حرکت ظاهري خورشيد در شرق آسمان. همين طور اين آيه: سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها (طه : 130). طلوع و غروب شمس يعني آغاز و پايان حرکت ظاهري خورشيد. يا اين آيه: أَ لَمْ تَرَ إِلى‏ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَليلا (الفرقان : 45). اين آيه به وضوح بر حرکت ظاهري سايه بر اثر حرکت ظاهري خورشيد دلالت دارد. به نظر من نبايد گفت که حرکت ظاهري خورشيد باطل است تا دچار مخمصه شويم. بايد بگوييم: هم حرکت ظاهري خورشيد حق است و هم حرکت هاي ديگر آن.
+ امير 
آقاي دانشمند در مورد جوابي که به خانم زهرا داده بوديد بايد عرض کنم امروزه ثابت شده که خورشيدثابت نيست و مجموعه شمسي (که خورشيد هم جزء آن است) در حال حرکت و چرخش اند.
پاسخ

خورشيد نسبت به منظومه شمسي ثابت است؛ اما نسبت به كهكشان راه شيري و فضاي لايتناهي متحرك است. نيز حركت انفجاري درون خودش. سخن ما اين است كه در قرآن از حركت ظاهري خورشيد از شرق به غرب سخن گفته شده است. حضرت ابراهيم به صراحت مي گويد: خداي من خورشيد را از مشرق بر مي آورد. يک مشکل عمده اي وجود دارد، اين است که شما تصور مي کنيد، من يک شخص ناشي و بي سوادم و روي تمام ابعاد موضوع انديشه و مطالعه ندارم. شما اين تصور را نفرماييد. هيچ کس را خرد نپنداريد. اهانت هم نکنيد و کنايه نزنيد. فقط بحث علمي بفرماييد.
+ امير 
البته اين حرف درست است که ما نبايد خلاف آن چيزي را بفهميم که عرف آن زمان فهميده است ولي اين به اين معنا نيست که مطالب و نکات ديگري هم که منافاتي با فهم آنها نداشته بفهميم
به عبارت ديگر آدم بايد خيلي جمود داشته باشد که بگوييد ديگران حق ندارند چيزي بيشتر از آن بفهمند که مردم زمان نزول فهميده اند
پاسخ

من نيز عرض نکردم، کسي حق ندارد، چيزي بيش تر بفهمد. عرض من اين است که ما هر معنايي را به قرآن نسبت مي دهيم، بايد ربط منطقي به آن داشته باشد تا مشمول تفسير به رأي و افتراء بر خدا نشويم.
+ منتقد 
کجاي حرف بنده اهانت آميز بود.شما مسائل را سروته مطرح مي فرماييد. بعد هم زمين و زمان را دشمن خود مي پنداريد. شما همين مساله خورشيد را سروته فهميده و به مخاطب القا مي کنيد که قرآن؟؟؟ مي فرمايد خدا خورشيد را از مشرق در مي آورد تا نوعي اشکال علمي مطرح شود. شما که الان عالم هستيد در مورد خورشيد از چه کلمه اي استفاده مي کنيد؟ مي فرماييد امروز زمين از اين طرف چرخ خورد تا خورشيد را دور بزند و حرکت انتقالي انجام دهد و چنين و چنان شود و بعد هم مضحکه مردم شويد. ؟؟؟!!!مثل هميشه وقتي هم کم مي آوريد با يک سوال بي ربط و بي سر و ته از معرکه در مي رويد. مرده باد آزادي بيان!!
پاسخ

به نام خدا. من باز به اهانت هاي شما کاري ندارم. فقط سئوال علمي اتان را آن طور که مي فهمم، پاسخ مي دهم. ظاهراً شما مي فرماييد، در قرآن با نگاه ظاهري سخن گفته نشده است؛ بلکه با نگاه علمي سخن گفته شده است. لذا اگر در قرآن آمده، خورشيد حرکت مي کند، منظور حرکت ظاهري نيست؛ بلکه حرکت هايي است که امروزه علم درباره خورشيد کشف کرده است. اما من بر خلاف شما نظر دارم. من مي گويم، وقتي حضرت ابراهيم مي گويد: خداي من آن است که خورشيد را از مشرق بر مي آورد و تو اي نمرود اگر مي تواني از مغرب در آور، سخن او ناظر به حرکت ظاهري است. ظاهراً شما مي فرمايد، حضرت ابراهيم اشتباه کرده، اين چه ربطي به قرآن و کلام خدا دارد. اما بيان حرکت ظاهري فقط به اين مورد ختم نمي شود. موارد متعدد ديگري هم هست. در جايي آمده است که ماه در پي خورشيد حرکت مي کند و بي ترديد اين با نگاه ظاهري درست در مي آيد؛ نه به لحاظ علمي. سخن من اين است که نگاه ظاهري هم حق است و لذا باطل در قرآن راه نيافته است؛ اما شما مي فرماييد، نگاه ظاهري باطل است و لذا بايد چنين آياتي را به گونه اي معنا کرد که با نگاه علمي مطابق باشد. من عرض مي کنم، بدون قرينه و دليل از خود قرآن نمي توان، آيات را بر خلاف ظاهرش معنا کرد. نمي توان گفت: قرآني که براي هدايت عرب عصر نزول نازل شده، آنان آيات را نفهميدند و يا اشتباه فهميدند و در عين حال ادعا کنيم، قرآن در اوج فصاحت و بلاغت نازل شده است. موفق باشيد
+ منتقد 
نه خير حضرت عالي خلط فرموديد در داستان خورشيد اصلا صحبت علمي نيست که قران ظاهري بگويد امروز هم در همه زبانها از عبارت در آمدن خورشيد استفاده مي شود.آنجا صحبت گيرانداختن طرف است نه بيان علمي ضمن اين که قران آن را نقل مي کند واز جانب خدا نمي گويد و مي گويد که کسي به کسي چنين گفت. عوام فريبي نفرماييد.
پاسخ

مي توانستيد، تعبيرهاي اهانت آميز به کار نبريد. عرض من اين است که اين که در قرآن آمده، خورشيد از مشرق در مي آيد و در مغرب غروب مي کند، حق است؛ البته طبق نگاه ظاهري. حال شما چه مي فرماييد؟ آيا مي فرماييد، بيان قرآن باطل است؟
+ زهرا 
به نام خدا
فرموديد که خورشيد ثابت است ولي طبق علم جديد هيچ چيزي در کهکشان ثابت نيست. خورشيد هم مانند ساير سيارات حرکت مي کند و آيه قرآن با آنچه علم جديد در اين مورد بيان کرده منافاتي ندارد. کاش به موارد بيشتري از تناقضات علمي جديد با ايات قرآن اشاره فرماييد يا اگر در کتابي اين موارد نوشته شده نام کتاب را بفرماييد تا تهيه و مطالعه کنم.

پاسخ

به نام خدا و با سلام. چنان كه عرض كردم،‏در قرآن در حد همان آگاهي هاي عرب حجاز عصر پيامبر(ص) سخن گفته شده است. اطلاعات آنان در همان حدي بوده است كه با چشم غير مسلح قابل مشاهده بود؛‏لذا همان طور كه با نگاه ظاهري ملاحظه مي شود، خورشيد از مشرق به مغرب جريان دارد،‏درقرآن هم از همين جريان ظاهري خورشيد سخن رفته است. من در اين زمينه كتابي را نمي شناسم.
   1   2      >