وبلاگ :
مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حديث
يادداشت :
حقانيت دين از دو منظر
نظرات :
0
خصوصي ،
6
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
بان
3- من حيطه "اعتماد به شخص راستگو" و "اطاعت اوامر او" را جداگانه مي دانم (چنانکه پيش از اين تاکيد کردم لزوم اطمينان به خبر او از اموري چون وقوع قيامت را منطقي مي دانم).
تعطيلي عقل آن جا رخ مي دهد که صرف راستگو بودن شخصي، اوامر او را (که با عقل سليم خودمان قابل ارزيابي هستند) انجام دهيم. شما از مخالف يا موافق عقل يافتن سخن مي گوييد، اما ظاهرا توجه نمي کنيد که مطابق فرمايش خودتان يک شخص مذهبي صرف راستگو يافتن فردي از او اطاعت مي کند. در اينجا اصلا بررسي عقلي صورت نمي پذيرد که نتيجه اش خلاف يا موافق عقل يافتن باشد. (يا حداقل در سطوح پايين تري بررسي صورت مي گيرد)
4- ظاهرا پيش فرضتان را اين قرار داده ايد که هر چه عقل گفت، خدا هم مي گويد.(لذا مي فرماييد احکام دو نوع هستند...) البته اين فکر مفيد است، اما اثبات علمي آن که بايد با آيات قرآن صورت پذيرد که به نظر بنده کار آساني نيست.
پاسخ
1. وقتي اطاعت امري متکي بر خبر شخص صادقي باشد، ميان آنها جدايي نمي توان انداخت. مثل اين که پدرتان بگويد، فردا ميهمان داريم؛ لذا مقدمات را فراهم کنيد. 2. حکم عقل در چنين موردي عمل به خبر مخبر صادق است. تعطيلي عقل به اين است که به خبر مخبر صادق بي اعتنايي شود. 3. شخص عاقل در امتثال هر هر امري در عين حالي که به وثاقت و صداقت مخبر توجه دارد، به صحت و درستي خود خبر هم توجه مي کند. براي مثال، شما اگر باباي شما به شما خبر دهد که فردا اوباما رئيس جمهور امريکا ميهمان ماست، هرگز سخن او را قبول نمي کنيد. در اخبار ديني هم همين گونه رفتار مي شود. 4. شما مي توانيد آيات مورد نظر خود را که سخن ما را نقض مي کند، بياوريد تا بحث کنيم.
+
بان
1- اگر روشنفکران ديني زرتشتي و هر ديني، آموزه هايي خلاف عقل در آن بيابند و درصدد عقلاني کردن همان آموزه ها برآيند، البته روند بيهوده و مضري را طي کرده اند. چاره کار رها کردن آن آموزه هاست نه زيباسازي آن ها. دليلم را نيز در همان کامنت نخست گفته ام: سر کار گذاشن مومنان. يعني روشنفکران تا مدت زيادي براي آن يافته عقلي بشري رجز مي خوانند و آن يافته را مضر مي شمارند، بعد که ميبينند مخالفت با آن يافته فايده اي ندارد، همان يافته را از متون خودشان بيرون مي کشند.
اجراي اين روند يعني درگير کردن مومنان با سخنان بيهوده و تلف کردن عمر آن ها و ضايع کردن حقشان و عقب انداختن آنان از کاروان تمدن بشري به مدت ده ها يا صدها سال.
2- ظاهرا مواردي که شما ذکر کرده ايد هر کدام به نقل از يک نفرند. لذا شاهدان متفاوتي وجود ندارند که دروغگو شمردن آن ها (که البته فقط احتمالش مطرح شد)، لجاجتي بيافريند.
ضمن اينکه تعدد گزارش از واقعه هاي مختلف (اما با موضوع يکسان)، به هيچ عنوان دليل مستقلي براي صحت وقوع آن گزارش ها نيست. ما احاديث بسياري داريم که در موضوع واحدي نقل شده اند، ولي بسياري آن ها را جعلي مي دانند. (مثل احاديث کاربرد سوره ها براي درمان بيمماري ها)
من همچنان تاکيد ميکنم که انگيزه جعل در اقراد مذهبي در اين حيطه ها زياد است. وقتي يک مذهب براي اثبات حقانيت خودش به معجزه محتاج است،واضح است که برخي پيروان آن مخلصانه در راه مذهبشان جعل مي کنند.
ارتکاب جرم بحثي جداگانه است (اگر چه در اين حيطه هم ادعاهايي برعکس ادعاي شما وجود دارد)
پاسخ
1. سخن در اين است که آموزه هاي ديني به گونه اي باشد که با مدرنيته در تعارض نباشد؛ بنابراين اتلاف عمر و عقب انداختن از کاروان تمدن جاي طرح ندارد. 2. اگر عنايت بفرماييد، به روشني مي يابيد که منابع نقل ها متعدد و متفاوت است. به علاوه براي هر مورد شاهدان متعددي وجود دارد. بنابراين هم موارد متعدد است و هم شاهدان آن موارد تعدد دارد. قدري تأمل فرماييد. 3. قياس مواردي که اينجانب آورده ام با رواياتي که قرائن جعل بارزي دارند، مثل احاديث فضائل و خواص نادرست است. 4. يک مذهب براي اثبات حقانيتش به دلايل عقلي محتاج است و استدلال به معجزه هم يکي از ادله عقلي است. 5. کذب نوعي ناهنجاري اخلاقي و اجتماعي است و چنين ناهنجاري هايي در غير مذهبي ها به مراتب افزون تر است. کافي است، شخصيت بزهکاران در هر جامعه اي بررسي شود و درستي اين مطلب را ملاحظه فرماييد.
+
بانو
اگر ممکن است درباره اينکه چرا فرضتان را بر اين قرار داده ايد که احکام دين يا عقلي است يا عقلايي نيز توضيح دهيد. آيا قرآن چنين ادعايي دارد؟ يا عقل شما به چنين چيزي حکم مي کند؟
هم چنين در صورت پذيرفتن اين مبنا دو سوال به ذهن مي آيد:
1- در اين صورت آيا انتظار بشر از دين به يادآوري صرف کاهش نمي يابد؟ وجود اين دين ضرورتي هم دارد؟
2-با در نظر داشتن اينکه عمل به يافته هاي عقلم، عمل به احکام دين است؛ اگر عقل من حکم داد که خدايي وجود ندارد، آيا عمل به اين يافته ي عقلم نيز عمل به حکم دين است؟ يا آنچه شما درباره عمل به عقل مي فرماييد حيطه محدودي از يافته هاي عقل را در بر مي گيرد؟
باتشکر...
پاسخ
1. چنين تقسيم بندي يك حصر عقلي است: احكام يا عقلي است يا با احكام عقلي مخالفت ندارد. مراد از احكام عقلائي آن قراردادها و سنت هايي است كه با احكام عقلي منبعث از حسن و قبح عقلي مخالفت ندارد. 2. نظر به اين كه دين، احكام را به غيب يعني خدا و قيامت مرتبط مي كند، ضمانت اجرايي قويي در اختيار مي نهد. 3. اثبات اين كه خدا يا قيامت هست، متكي بر عقل نوعي است؛ نه عقل فردي. 4. هر كسي مكلف است به آنچه كه عقلش صحيح تشخيص مي دهد، عمل كند. منتها بايد عقلش را به درستي به كار اندازد و در اين زمينه قصور نورزد.
+
بانو
به نظر شما اينکه من صرفا بخاطر راستگو بودن فردي، سخنش را بپذيرم و به هرچه او مي گويد اعتماد کنم، عقل را تعطيل نمي کند؟ اگر اگر باور به صادق بودن فردي به باور به آموزه هاي او و عمل به آن ها منجر مي شود، ديگرچه جايي براي بررسي عقلي مي ماند؟ يک شخص غير ديندار همواره هر توصيه اي را مي سنجد، مشورت مي کند، آن را مي پرورد و سپس عمل مي کند. اما فرد ديندار (آنچنان که شما مي فرماييد) هيچ يک از اي مراحل را طي نمي کند؛ چرا که به صادق بودن پيامبر و در نتيجه درست بودن آموزه هاي او اعتماد دارد.
البته من فرمايش شما درباره لزوم اطمينان به خبري که آن ها از غيب مي آورند (مثل وقوع قيامت) را منطقي مي دانم. چرا که حداقل خودم راهي براي بررسي عقلي آن ها نمي شناسم. اين اخبار نه اثبات پذير و نه ابطال پذير هستند. اما درباره آموزه هايي که پيامبر مي آورد و عقل مي تواند آن ها را بسنجد، عمل به آموزه هاي پيامبر (صرفا بخاطر صادق بودن او) به نظر مضر مي رسد.
پاسخ
1. اعتماد به شخص راستگو و بدگمان نبودن به او، حكم عقل است؛ نه تعطيلي عقل. تعطيلي عقل آن است كه بي جهت به ديگران سوء ظن داشته باشد. البته اگر كسي قرينه اي بر دروغگو بودن شخصي يافت، باز حكم عقل است كه به او اعتماد نكند و سخنش را نپذيرد. همين طور اگر قرينه اي يافت كه او صادق است، اما تشخيص او غلط است، به حكم عقل نبايد به سخن او اعتماد كرد. 2. اعتماد به آدم دروغگو يا كسي كه داراي تشخيص درست نيست، از آن شخص ساده لوح است. شخص ساده لوح هم ممكن است، ديندار باشد يا بي دين. شخص دين دار هم ممكن است، ساده لوح باشد و هم ممكن است، اهل دقت باشد. 3. هرگز سخني كه مخالف عقل است، قابل اعتماد نيست؛چه آن سخن به پيامبر منسوب باشد، يا غير پيامبر.
+
بانو
شما براي اثبات مدعاي افراد مدعي حفظ خارق العاده قرآن دلايلي آورده ايد که به نظر قانع کننده نمي رسند. اگر هيچ قرينه اي براي دروغگويي آنان وجود ندارد، قرينه اي بر راستگويي آن ها هم وجود ندارد. در عوض تاريخ نشان داده انگيزه جعل در افراد مذهبي فراوان است و اين موضوع حداقل ظن به کذب بودن اين ادعاها را به وجود مي آورد. هم چنين تعدد اين ادعاها هيچ چيز را اثبات نمي کند. اين راويان، مدعي وقوع يک جريان نيستند که تعدد آن ها، احتمال وقوع آن امر ر تقويت کند. بلکه هر يک امري جداگانه را روايت کرده اند. (اگر با اصول بررسي حديث هم اين روايات را بررسي کنيم، گمان نمي کنم حکم به صحت آن ها بتوان داد)
پاسخ
1. اقناع يك امر شخصي است. ممكن است، كسي منكر وجود خورشيد هم باشد. 2. سيره عقلاء چنين است كه وقتي قرينه اي بر دروغ گويي كسي نمي يابند، به سخن او اعتماد مي كنند. 3. وقتي افراد متعددي كه شاهدند يك كسي بي سواد بوده، بعد حافظ كل قرآن مي شود يا مي تواند كل قرآن را بدون هيچ آموزشي صحيح بخواند، آنها همه گواهان صدق آن كس هستند. دروغگو شمردن همه آن شاهدان بي هيچ دليلي، لجاجت است. 4. حافظ شدن يا قدرت قرائت صحيح قرآن بدون آموزش افراد ذکر شده، نه تنها شاهدان بسياري دارد؛ بلکه تعدد وقوع هم دارد و اين از دو جهت، معجزه بودن واقعه حفظ يا قدرت قرائت قرآن را براي آن افراد ثابت مي کند. افراد متعددي که هيچ قرينه اي بر دروغگويي آنها وجود ندارد، خبر داده اند که برايشان معجزه اي در زمينه قرآن رخ داده است. اين تعدد وقوع در يک زمينه باعث افزايش اطمينان مي شود. 5. ادعاي اين که انگيزه جعل در افراد مذهبي فراوان تر است، خلاف واقع است. کافي است، مجرميني که به چنگال عدالت گرفتار آمده اند، بررسي شود و مشخص گردد که قريب به اتفاق آنان کساني بوده اند که پايبندي به مذهب نداشتند.
+
بانو
با چه آدم لجبازي طرف بوديد! :)
البته نظر X درباره شما : "
من در صدد توجيه دين هستم و مي خواهم هر حکمي که در واقع دين هست و مخالف عقل است به نحو موافق عقل برگردانم" خيلي هم عاقلانه نيست، چرا که در اينصورت شما فقط منتظريد تا عاقلان چيزي را تشخيص دهند و شما توجيه را آغاز کنيد و دين را موافق با آن جلوه دهيد. تلاشي که به نظر بنده بي ارزش است. چرا که به جاي اينکه حکم عقل (يافته هاي بشري) را يک راست در زندگي بپذيريم، وقت خودمان را صرف توجيه ميکنيم و در نهايت يافته بشري را با تبصره و غيره مي پذيريم. در واقع موضع گيري هاي علماي ديني و مخصوصا روشنفکران ديني هم همين رخ مي دهد. مدتي براي يافته هاي بشري رجز مي خوانند که فساد انگيز است و غير معنوي است و...اما اسلام روان انسان ها را هم در نظر دارد و کامل است و...سپس وقتي مشاهده مي کنند براي بقاي خودشان و دينشان بايد خودشان را به روز کنند، دست به توجيه متون ديني مي زنند و يافته بشري را تاييد مي کنند. نمونه ي مشهود اين روند درباره حقوق زنان است. زماني همين مراجع تقليد به شاه نامه نوشتند که شرکت زنان در انتخابات فساد انگيز است و....بعد از حدود 15-20 سال کوتاه آمدند و حديث هايش را هم از متون بيرون کشيدند. (و به روي خود نياوردند که چه حقوقي از زنان ضايع شد در آن سال ها). نمونه ي در حال اجرا براي روندي که عرض کردم به رسميت شناختن حقوق هم جنس گرايان است. از چند سال پيش دينداران شروع کرده اند که: غرب متلاشي شد، به نهايت ابتذال رسيد و.....اما قرآن اجازه هم جنس گرايي نمي دهد، چرا که مصالح خانواده (آن رکن رکين) را در نظر گرفته است و....اما من به شما اطمينان مي دهم چند سال ديگر اين به يکي از بزرگترين دغدغه هاي روشنفکران ديني بدل خواهد شد و همه براي اثبات سازگاري اسلام و به رسميت شناختن حقوق هم جنس گرايان با هم مسابقه مي گذارند. کما اينکه اين روند از هم اکنون آغاز شده.
و مومنان در اين ميان فقط سرکار گذاشته شده اند!
پاسخ
من هرگز ادعا نكرده ام كه آموزه هايي خلاف عقلي در دين هست و بايد آنها مطابق عقل گرداند. اما فرض بگرييم كه در يك ديني مثل زرتشتي پاره اي از آموزه هاي خلاف عقل وجود دارد،آيا اگر روشنفكران ديني زرتشتي در صدد بر آيند كه آنها تغيير دهند و مطابق عقل كنند، كار خطايي كردند؟