سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

نقد پایان‏نامه «بررسی روایات سهو النبی»1

بررسی روایات سهو النبی، ابراهیم یعقوبی، کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث، استاد راهنما: دکتر سید رضا مؤدب، استاد مشاور: دکتر غلامحسین اعرابی. دانشگاه قم، 1388

 

گزارش پایان­نامه

مباحث این رساله به این قرار است:

کلیات(1-6).

بخش اول، عصمت و آرای مربوط به آن: (5-37)=32

فصل اول، مفهوم شناسی واژه عصمت و معنای اصطلاحی آن: عصمت لطف الهی، قوه عاقله، ملکه نفسانی، نظریه مختار؛(6-12)=6

فصل دوم، آرای اهل سنت درباره عصمت؛(12-16)=4

فصل سوم، آرای علمای شیعه درباره عصمت: آرای متقدمان، آرای معاصران(طباطبایی، حسن زاده، جوادی آملی، سبحانی)، سخنان مجلسی، ادله عصمت، بررسی آیه 124 بقره، نقد دیدگاه طباطبایی(16-37)=21

بخش دوم، بررسی روایات سهو النبی: (37-154)=117

فصل اول، روایات و دیدگاه ها: روایات سهو النبی، شیخ صدوق و سهو النبی،  آرای دیگر علمای شیعه و سهو النبی( شیخ مفید، شیخ طوسی، طبرسی، محقق حلی، شهید اول، محمد تقی مجلسی، محمد باقر مجلسی، سید محمد عاملی، خواجوی مازندرانی، فیض کاشانی، محقق اردبیلی، محقق نراقی، شیح حسن نجفی، شیخ عبدالله شبّر، سید شرف الدین، علامه عسکری، سید عبدالحسین موسوی سبزواری، آیت الله سبحانی، آیت جوادی آملی)، اشکالات شیخ مفید و پاسخ های علامه شوشتری(37-83)=46

فصل دوم، بررسی سندی روایات سهو النبی: روایت جمیل از امام صادق، روایت ابی بصیر از امام صادق، روایت حارث بن مغیره از امام صادق، روایت حضرمی از امام صادق، روایت زید بن علی از امام علی(ع)، روایت زید شحام از پیامبر، روایت ابی سعید قمّاط از امام صادق، روایت سماعة بن مهران از امام صادق، روایت حسن بن صدقه از امام کاظم، روایت سعید اعرج از امام صادق، روایت هروبی از امام رضا، روایت ابن قداح از امام صادق(83-122)=39

فصل سوم، بررسی دلالی روایات سهو النبی: تعارض روایات با دلایل عقلی، تعارض روایات با آیات قرآن، تعارض روایات با روایات دیگر، بررسی سهو النبی از منظر علم پیامبر و ائمه، بررسی نظریه اسهاء، بررسی نظریه متصوفه، بررسی حدیث إنامه، بررسی حدیث أبار نخل(122-154)=32

 

نقد پایان­نامه

حجم بخش ها و فصل ها متوازن نیست. بخش اول 32 صفحه است؛ اما بخش دوم 117 صفحه.
فصول بخش اول: فصل اول 6 صفحه و فصل دوم 4 صفحه و فصل سوم 21 صفحه

فصول بخش دوم: فصل اول 46 و فصل دوم 39 و فصل سوم 32

بخش اول که درباره عصمت است، لااقل به لحاظ ساختار نوعی حاشیه روی تلقی می شود. مناسب بود، یک فصل از پایان نامه به «کلیات» اختصاص می یافت و در آن مبانی یا پیش فرض های بحث از جمله عصمت مورد بررسی قرار می گرفت تا انسجام مطالب شکل بهتری پیدا می کرد. با این کار توازن فصول هم بر قرار می­شد؛ زیرا که بخش اول 32 صفحه است و هر یک از فصول دیگر نیز تقریباً همین مقدار است. اساساً، بخش­بندی نیاز نداشت و کلیات فصل اول به شمار می رود و فصول دیگر از بخش دوم نیز فصول بعدی محسوب می شد.
نقل های طولانی از دیگر ضعفای این پایان نامه است؛ نظیر نقل قول ده صفحه ای از بحار الانوار درباره عصمت از صفحه 22 تا 32 یا نقل قول پنج صفحه ای از علامه شوشتری در پاسخ به اشکالات شیخ مفید به شیخ صدوق در زمینه سهو النبی از صفحه 77 تا 82. نویسنده می توانست، به اشاره ای بسنده کند.
اشکال دیگری که وجود دارد، نقل عین متن عربی است؛ نظیر صفحات 53 و 54 و 65 و 66 و 67؛ در حالی که ضرورتی ندارد و بلکه آفت دارد؛ چون هم موجب حجیم شدن بی جهت پایان نامه می شود و هم سبب گسیختگی مطالب.
اشکال دیگر آن است، چون عنایت به نقل عین مطلب هست، در نقل دیدگاه های علما تکرارهای فراوانی صورت گرفته است. برای مثال ضعف روایات سهو النبی و ادله آن در جاهای متعدد به نقل از افراد متعدد تکرار شده است؛ نظیر: صفحات 67-68 به نقل حر عاملی، صفحه 74 به نقل از سبحانی. در حالی که شایسته بود، در مکررات به سابق الذکر ارجاع می شد و از تکرار خودداری می گردید.
تعابیر احساسی و اهانت آمیز در پاره از موارد دیده می شود؛ نظیر: چنین کسانی از مبانی عصمت معصومین غافلند(14)؛ (خطاب به علامه شوشتری: این که شما با استناد به روایات اهل سنت روایت خاصه را زیر سؤال بردید، از مثل شما امری بسیار غریب است (78).
تحت عنوان بیان مسئله سؤال علمی که محور پایان نامه باشد، مطرح نشده است. در آن آمده است که این رساله - که البته باید گفت، پایان نامه – عهده دار شرح و بررسی روایات سهو النبی و تحلیل دیدگاه موافقان و مخالفان درباره آن است(ص2)؛ بنابراین تحقیق حاضر مسئله پژوهانه نیست؛ بلکه موضوع پژوهانه است؛ چرا که در آن مسئله ای علمی یعنی سؤالی که پاسخ نیافته باشد یا پاسخ منقح نیافته باشد و نویسنده خواسته باشد، به بیان پاسخ یا تنقیح پاسخ آن بپردازد، به چشم نمی خورد.
 نویسنده جنبه های نوآوری پایان نامه را به این قرار بیان می کند:
الف. بررسی تفصیلی ادله عصمت از نگاه اهل سنت و شیعه

ب. بررسی گسترده سندی روایات سهو النبی با مراجعه به منابع مهم رجالی شیعه

ج. ذکر تفصیلی دیدگاه فقهاء و نوع تعامل آنها با روات و روایات سهو النبی

د. نقل تفصیلی آرای موافقان نظریه سهو النبی، خاصه علامه شوشتری

هـ . بررسی سهو النبی و نقد آن از منظر علم پیامبر و ائمه

این عناوین حاکی از این است که نویسنده تنها خواسته است، تمام اطلاعات مربوط به سهو النبی را گردآوری کند؛ بدون این که از خود نظریه نوی عرضه کرده باشد. به این ترتیب، چنان که آمد، مسئله­پژوهانه بودن این پایان نامه منتفی است.

ذیل عنوان «سؤالات» این سؤال ها آمده است:
الف. عصمت به چه معناست و گستره و شمول آن چقدر است؟

ب. سهو النبی از چه زمانی مطرح شده است؟

ج. آیا صدوق قائل به سهو النبی بوده است یا إسهاء النبی؟ تفاوت آن دو در چیست؟

د. روایات سهو النبی را چگونه باید تحلیل کرد؟

تمام یا اغلب این سؤالات پاسخ داده شده اند؛ بنابراین سؤالات مذکور علمی نیست؛ بلکه سؤالاتی آموزشی و تعلیمی است.

ذیل عنوان «بیان فرضیه» آمده است که ساحت پیامبر و ائمه از سهو مبراست. این در حالی است که نظریه مشهور همین است و بنابراین فرضیه ای جدیدی را مطرح نمی کند. البته به لحاظ ساختاری نیز اشکال عدم تطابق میان سؤالات و فرضیه است. در قسمت سؤالات چهار سؤال مطرح شده که تقریباً به هیچ یک از آنها در بیان فرضیه پاسخ داده نشده است. فرضیه به واقع پاسخ خام به سؤال تحقیق است و لذا باید مطابق آن باشد.
نویسنده سه تعریف درباره عصمت نقل کرده است، به این قرار:
الف. عصمت لطفی الهی است که مانع معصیت می شود؛ در حالی  که قدرت بر انجام آن هست (مفید، النکت الاعتقادیة، بیروت، دار المفید، 1414ق، ص37؛ حلی، البا الحادیی عشر، شرح مقداد سیوری، مشهد، انتشارات آستان قدس، 1374ش، ص37). بر اثر ملکه و علم به کیفر گناه و ترس از مؤآخذه (مقداد سیوری، ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، قم، کتابخانه آبت الله مرعشی، 1405ق، 301).

ب. عصمت عبارت از غلبه قوه عاقله بر قوای طبیعیه و حیوانیه و نفسانیه است (محمد مهدی نراقی، انیس الموحدین، تهران، انتشارات الزهراء، 1369ش، 99).

ج. عصمت ملکه ای است که مانع معصیت می شود (علی شیروانی، شرح مصطلحات فلسفی، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1377ش، 99).

آنگاه نویسنده در بیان نظریه مختارش می نویسد: عصمت دو جهت دارد: یکی استعداد و قابلیت نبی یا امام و دیگری لطف و فضل الهی. نیز می افزاید: عصمت محصول لطف الهی، قوه عاقله و ملکه نفسانیه است (ص10). اما به هر حال روشن نکرده است که:

اولاً، آیا لطف الهی در عصمت موهبتی یا اکتسابی؟ یعنی آیا خداوند ذات نبی یا امام را بیزار از معصیت قرار داده است یا خود نبی یا امام بر اثر تهذیب نفس به این مقام دست یافته است؟

ثانیاً، چه تفاوتی میان غلبه قوه عاقله و ملکه نفسانیه وجود دارد؟ مگر جز با ایجاد ملکه عصمت، قوه عاقله بر سایر قوا غلبه پیدا می کند؟

مهم ترین دلیلی که بر عصمت اقامه می شود، این است که اگر معصیت یا سهوی از نبی یا امام سر زند، جایگاهشان را در دل مردم از دست می دهند و اعتمادی به سخنانشان نخواهد بود و فایده نبوت و امامت از میان می رود(طوسی، الرسائل العشر، قم، انتشارات اسلامی، 1414ق، 97).
اما آیا چنین ملازمه ای وجود دارد که اگر معصیت یا سهوی ولو یکبار و کوچک از کسی سر زند، اگرچه با توبه همراه باشد، مردم از او اعراض می کنند. اگر چنین است، اقبال مردم به علما و فقهاء علیرغم قطع به این که به باور مشهور معصوم نیستند، از چه روست؟ بالاتر از آن اقبال مردم به حکام جور نظیر فراعنه و ملوک از چه روست؟ اینها همه حاکی از این است که ملازمه ای میان اقبال مردم و عصمت نیست. بسیاری از مردم از انبیاء و ائمه اعراض می کردند و حتی آنان را دیوانه و دروغگو می خواندند. آیا به جهت این بوده است که از آنان گناه و سهو سر می زده است؟ پنهان نیست که سلب اعتماد وقتی حاصل می شود که معصیت یا سهو به دفعات متعدد و مکرر اتفاق بیافتد؛ نه آن که در مواردی معدود رخ دهد و بعد هم جبران شود. بنابراین عصمت مطلق در نبی و امام لازم نیست.

بلی در دریافت و ابلاغ رسالت نباید نبی دروغگو باشد؛ چرا که اگر چنین باشد، مردم نمی توانند به صحت یا صدق سخن او پی ببرند. اما در اطاعت از نبی نیز عصمت لازم نیست؛ چون لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق. اطاعت از نبی و غیر نبی تا جایی است که امر به معصیت خدا نکنند. بنابراین وجوب اطاعت از نبی مطلق نیست تا با لزوم مخالف با او در صورت معصیت متناقض باشد. البته نبی یا امام باید به لحاظ اخلاق و رفتار هم به گونه ای باشد که صلحای بشر از او اعراض نکنند؛ اما بیش از آن لازم نیست.

علامه طباطبایی خطاهایی که مربوط به گرفتن و رساندن وحی و عمل به آن نیست؛ مانند خطای حواس در ادراکات واقعی و خطا در تشخیص صلاح و فساد و نفع و ضرر امور تکوینی یا در علوم اعتباری را خارج از عصمت می داند (المیزان، 2/134؛ شیعه در اسلام، 136).

نویسنده بعد در نقد سندی هر روایت یک جمع بندی در پایان نقد هر سند به دست نداده و سرانجام روشن نکرده است که سند روایت در مجموع معتبر است یا نه. تنها در پایان بررسی همه اسناد گفته است: از دوازه روایت مربوط به سهو النبی هشت روایت یعنی روایات چهارم، پنجم، ششم، هفتم، هشتم، نهم، یازدهم و دوازدهم از نظر سندی با ابهامات جدی مواجه اند و نمی توانند اثبات کننده سهو النبی باشند(ص121).
اما این جمع بندی دقیق نیست؛ زیرا نویسنده برای مثال، درباره راویان مورد بحث روایت چهارم یعنی سیف بن عمیره (ص96) و ابوبکر حضرمی(ص98) در نهایت به وثاقت آنان گراییده است یا بعد از بررسی حال حسین بن علوان و عمرو بن خالد و ذکر اختلاف اقوال رجالی درباره وثاقت آن دو نتیجه گرفته است که حتی اگر قائل به توثیق آنان نباشیم، می توان با وجود قرائن به اعتبار روایات آنان قائل بود(104). جالب آن که در ذیل سند قبلی دو روای مذکور زیدی و گاهی عامی خوانده شده و گفته اند که آنان چون به عصمت مطلقه انبیاء قائل نیستند، روایاتشان درباره سهو النبی مقبول نیست (ص98) و ذیل روایت ششم نیز بر ابوجمیله مفضل بن صالح به جهت غالی بودنش خرده گرفته شده است(105)؛ در حالی که نقل روایت سهو النبی از سوی غالی خود دلیل به عدم دروغ گویی راوی غالی در خصوص آن روایت است؛ علاوه بر این که در ادامه انتساب غلو به او از سوی رجالیون اهل سنت دانسته شده و این ناشی از محبت زیاد او به اهل بیت به شمار رفته است(ص107). سخن پایانی نویسنده درباره او این است که چشم پوشی از تضعیفات جمع بسیاری از علما مشکل است(ص108). این به وضوح نشان می دهد که نقد سندی نویسنده ضابطه مند نیست. نظیر این مطلب درباره روایت هشتم که در آن محمد بن سنان قرار دارد، مطرح است. او نیز به غلو متهم شده است(ص112). در روایت نهم منصور بن عباس به سبب فطحی بودنش تضعیف شده است(ص117)؛ حال آن که هیچ روشن نشده، چه ملازمه ای میان فطحی بودن او و جعل حدیث از سوی او در خصوص سهو النبی وجود دارد.

نویسنده یکی از ادله رد روایات سهو النبی را تعارض آنها با دلایل عقلی برشمرده است. از جمله گفته است، با سهو النبی موجب اعراض مردم از پیامبر می شود و این با غرض بعثت منافات دارد و جالب آن که خود نیز توجه داشته است، به این که مجوزین سهو النبی یعنی اهل سنت که اکثریت مسلمین را تشکیل می دهند، از پیامبر اعراض نکرده اند. مع الوصف گفته است: حتی اعراض بعضی از مردم نیز منافی غرض از بعثت است(ص122). طبق گفته نویسنده اگر شیعه به سهو النبی معتقد باشد، از او اعراض خواهد کرد؛ اما آیا واقعاً چنین است؟ صرف ادعا و تخیل که واقعتیتی را ثابت نمی کند.
دیگر دلیل عقلی او این است که ما مأمور به اطاعت از نبی هستیم و اگر سهو بر او جایز باشد، در آن مورد هم باید اطاعت کنیم؛ حال آن که خدای حکیم آن را از ما نمی خواهد(122). او حتی افزوده است که اگر مردم او را به مورد سهو بیاگاهانند، موجب تساوی مقام او با مردم یا سقوط مقام او می شود یا گفته است: دیگر شهادت یا روایت او مقبول نخواهد بود (123).

حال آن که اولاً، ما مأمور به اطاعت مطلق از نبی نیستیم؛ بلکه در مواردی مأموریم که امر به طاعت باشد، نه به معصیت.

ثانیاً، سهوی که بسیار مکرر و متعدد باشد، موجب سلب اعتماد خواهد شد؛ نه در موارد معدود، و آنچه که از پیامبر نقل شده است، معدود است.

ثالثاً، سهوی که خدا به آن توجه ندهد یا خود یا مردم به آن توجه نکنند، منافی بعثت و شریعت است؛ نه آنها را که خداوند به آن توجه داده است یا آنها را که خود یا مردم به آن توجه کرده اند. سهو مذکور در روایات نیز از قسم اخیر است.