داستان عجیب غصب طرح های تحقیق
خیلی عجیب است. من به هریک از افرادی که دست اندر کار تصویب طرح های تحقیق در شورای دانشکده اند، جز خصم وقتی می گویم، چرا طرح های تحقیقم را غصب کردید و به همکاران دیگر دادید، پاسخ می دهند که من در جلسه نبودم یا من مخالف بودم و یا وقتی دلیل شرعی یا قانونی کارشان را طلب می کنم، پاسخی جز سکوت ندارند. من نمی دانم، اگر این اینان نبودند که طرح های تحقیق من را غصب کردند، پس چه کسانی بوده اند؟ (نک: چالش های پیشاروی معرفت دینی معاصر؛ داستان غم انگیز طرح «تفسیر فراتاریخی قرآن...»؛ ظلمی دیگر در تصویب طرحی دیگر به نام همکاری دیگر؛ حرمت نقض مقررات دولتی در محیط علمی؛ حرمت غصب طرح های تحقیق)
بعد هم به جای این که اقدامات ظالمانه خود را فروگذار کنند و طرح های غصب شده را به من برگردانند، به من اعتراض می کنند که چرا موضوع را به وبلاگت می کشانی. این کار صحیح نیست. آنچه را که اینک منعکس می کنم، ذکر گوشه ای از داستان غصب طرح های تحقیق و تحلیل آن است.
1. گوشه ای از داستان
من به یکی از کسانی که خصومتش با من سابقه دارد و یک پست درباره خصومت هایش نوشته ام، (نک: داستان هایی در زمینه نقد خصمانه نظریات علمی) عرض کردم: «آیا این درست است که طرح تحقیقی را که من ایده اش را داده ام و حتی با دست خودم نوشته ام و دانشجو من را به عنوان استاد راهنمایش انتخاب کرده است، به همکار دیگری بسپارید؟ آیا شما هیچ دلیل شرعی یا قانونی برای این کار دارید؟» گفت: «من نکردم که دلیلش را از من می خواهید؟»
عرض کردم: «آیا این کار خلاف شرع و قانون و اخلاق نیست؟» پاسخ داد: «چرا.» عرض کردم: «چرا آنان را که این کار را کردند، نهی از منکر نکردید؟ آیا شما متشرع نیستید؟ و وظیفه شرعی ندارید که نهی از منکر کنید؟»
گفت: «نهی از منکر من تأثیر ندارد و وقتی من می بینم، تأثیری ندارد، وظیفه ندارم. فرض کن که تو با یک آدم روانی سر و کار داری که امر به معروف و نهی از منکر در او هیچ تأثیری ندارد».
من عرض کردم: «یعنی می فرمایید که آنان یک مشت آدم روانی اند؟» پاسخ داد: «حالا نیایید، از قول من بنویسید که آنان روانی اند. المجالس بالامانة». البته شاید ایشان توجه نداشت که افشای اسرار و جهر به سوء، حق کسی است که مورد ظلم واقع شده است و هیچ اشکال شرعی ندارد؛ به ویژه این که برای حفظ آبروی ایشان از ذکر نامشان هم خودداری می شود. بالاخره باید همه عالم و آدم بدانند که این جماعت بر خلاف اخلاق و شرع و قانون یک دانشیار را عملاً از راهنمایی پایان نامه و تدریس دروس تخصصی منع می کنند. با این که او نه علمش از دیگران کمتر است و نه تعبّدش. جرمش فقط نوآوری و نظریه پردازی در چارچوب اصول و ضروریات دین و مذهب است.
با کمال تأسف باید بگویم: یکی از دانشجویانم را که اصرار دارد، فقط با راهنمای من پایان نامه بگیرد، قریب یکسال دوانده اند. تا کنون سه طرح او را رد کرده اند. من به این دانشجویم بعد این که دو بار طرحش را رد کردند، عرض کردم: «شما که می بینید، چطور رفتار می کنند، برو پایان نامه ات را با کس دیگر بگیر»؛ اما او نپذیرفت. بعد از رد طرح دومش برای این که بیش از آن اذیت نشود، به او گفتم: «نزد فلانی یعنی همان که ذکرش رفت، برو و هر موضوعی را که پذیرفت، آن را بیار تا طرحش را بنویسیم». وقتی نزد فلانی رفته بود، او پیشنهاد کرده بود، بیا و درباره «دانش های عصر نزول و قرآن» پایان نامه بگیر. وقتی پیشم آمد، به دانشجو گفتم: «این موضوع خیلی گسترده است، بیا و فقط درباره «دانش نجوم عصر نزول و قرآن» پایان نامه بگیر. این را به فلانی مطرح کن، اگر پذیرفت، بیا تا طرحش را بنویسیم. فلانی هم موافقت کرد. ما هم طرحش را نوشتیم و به رؤیت فلانی هم رسید و او تأیید کرد. مع الوصف همین فلانی بعد از این که طرح تحقیق در گروه – البته بدون حضور او – تصویب شد، وقتی طرح در شورای دانشکده می رود و فلانی به عنوان نماینده گروه در آن شرکت می کند، می گوید: «این موضوع در تخصص نکونام نیست» و با همین منفی گویی ها این طرح سوم را هم رد کردند. البته گفته بودند، راهنمای دوم برایش معین کنیم؛ اما باز گفته بودند، اگر راهنمای دوم تعیین کنیم، دوباره در وبلاگش می نویسد که طرحم را غصب کردند؛ لذا بیایید و طرح را به کلی رد کنیم.
من به فلانی گفتم: «شما نماینده گروه بودید، باید از رأی و مصوبه گروه دفاع می کردید؛ نه این که به اظهار نظر شخصی بپردازید و در مخالفت سخن بگویید. به علاوه، موضوع پیشنهاد خودت بود، چرا وقتی آن را پیشنهاد کردی، در تخصص من بود، اما حال که در شورای دانشکده مطرح شد، در تخصص من نیست؟ آیا بررسی آیاتی که در زمینه نجوم است، نیازمند تخصص در نجوم است؟ آیا خود مفسرانی که آیات نجومی قرآن را تفسیر کردند، تخصص در نجوم داشتند؟ آیا پایان نامه های مشابهی که به انجام رسیده، با راهنمایی متخصصان در علم نجوم بوده است؟ مگر در آیات قرآن چه امر پیچیده ای مطرح شده است که نیازمند تخصص در نجوم است؟ آیا در آیات قرآن مباحث پیچیده نجومی مطرح شده است؟ مگر خودت که در این زمینه تدریس می کنی، چه تخصصی داری؟» (نک: ممنوعیت اظهار نظرها و دخالت های غیرتخصصی)
جالب این که من هیچ اثری از ایشان در این زمینه نیافته ام و این در حالی است که من دو مقاله علمی – پژوهشی در این زمینه منتشر کرده ام. یک مقاله با عنوان «بازتاب اندیشه های نجومی بابلی در واژگان دخیل قرآن» و مقاله دوم با عنوان «معناشناسی توصیفی سماوات در قرآن».
البته او گفت که من از طرح تحقیق دفاع کردم؛ اما نمی دانم این چه دفاعی بوده است که دیگر اعضای شورای دانشکده گفتند: وقتی نماینده گروه گفت: موضوع در تخصص نکونام نیست، ما وجهی نداشت، از طرح تحقیق دفاع کنیم.
من وقتی این قضیه را شنیدم، خیلی ناراحت شدم. خصومت و مردم آزاری حدی دارد و اینان آن را از حد گذرانده اند. آیا یک دانشجوی بینوا را قریب یکسال سرگردان و در خوف و رجاء نگاه داشتن، اخلاقی و انسانی و شرعی است؟ در این که این دانشجو تمدید ترم و کسر نمره پیدا می کند، چه کسی مقصر است؟ آیا یک دانشجو را یکسال دواندن ظلم نیست؟ آیا چنین کاری، چهره اسلام و روحانیت را نزد این دانشجو و دوستانش منفور و زشت نمی سازد؟ آیا اعمال اینان موجب تضعیف ایمان و اعتماد دانشجویان به اسلام و روحانیت نمی شود؟
2. تضعیف کنندگان ایمان دانشجویان
خیلی شگفت است که این جماعت مرا به تضعیف ایمان دانشجویان متهم می کنند و این در حالی است که در واقع این اقدامات اینان است که ایمان دانشجویان را تضعیف می کند. توان اقناع دانشجویان را هم ندارند و به جای این که قوت بیان من را بستایند و حمایت کنند، می گویند: «فلانی پیش دانشجویان پفک می ریزد و دانشجویان تغییر ذائقه می دهند و لذا دیگر حرف های ما را نمی پذیرند». به من که ده ها شبهه دانشجویان را پاسخ داده ام، اتهام می زنند که فلانی شبهه پراکنی می کند. (برای نمونه نک: پاسخ به شبهات یک دانشجوی علوم قرآنی درباره دین؛ پاسخ به شبهات یک دختر ایرانی مقیم خارج درباره دین؛ اصالت ما، ایرانیت یا اسلامیت و تشیع؛ پیامبر(ص) و دغدغه جانشینی؛ عصمت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)؛ گریه و لباس سیاه برای امام حسین(ع)؛ اخلاقی بودن نظریه ولایت فقیه)
به خاطر دارم، یک روز دانشجویی نزدم آمد و گفت: «من از اسلام و روحانیت بیزار شدم. به همه چیز تردید پیدا کرده ام. استاد راهنمایم یک روحانی است، اما حتی پنج دقیقه برایم وقت نمی گذارد. یکبار که نزدش رفتم، به خاطر این که چادرم کمی عقب رفته بود، بر سرم چنان فریاد کشید که اشکم جاری شد. حرف ها و استدلال های آنها بر عقاید هرگز برایم قانع کننده نیست. من پیش شما آمدم تا به من پاسخ دیگری بدهید» و شروع کرد، سئوالات فراوانی را راجع به عقاید مطرح کردن. من هم آنها را یادداشت کردم و در عین حال از او خواستم که خودش نیز آنها را بنویسد و برایم ارسال کند تا به تمام آنها پاسخ دهم. اما در آن جلسه به او گفتم: «من به همه این سئوالات در این جلسه نمی توانم پاسخ بدهم. یکی از آنها را که از همه مهم تر می دانی، مشخص کن تا فقط آن را پاسخ دهم». ظاهراً او قریب این باور را مطرح کرد که گفته می شود، هرکه مسلمان و حتی شیعه نباشد، اهل نجات نیست و به جهنم می رود. وقتی من به تفصیل و با ذکر ادله و شواهد پاسخ دادم که هرگز این گونه نیست. خداوند هرکس را به اندازه عقل و فهمش تکلیف می کند و جزا می دهد و هرکه به آنچه که عقل و فهمش درست یافته است، عمل کند و اهل لجاجت در پذیرش حق نباشد، اهل نجات است، از صندلی اش برخاست و با چشمانی پر از اشک گفت: «من دارم، پرواز می کنم. من در پوست خودم نمی گنجم؛ یعنی آیا امکان دارد که ایمان من برگردد؟»
3. جواز شرعی افشای ظلم ظالمان
به من اعتراض می کنند که چرا چهره دانشکده را زشت نشان می دهی؟ چرا این مسائل را به وبلاگ می کشانی؟ همه که مخالف تو نیستند. چرا به صورت مبهم می گویی؟ افرادی را که به تو ظلم می کنند، به اسم یاد کن تا دیگران مورد سوء ظن واقع نشوند. به علاوه، مشکل این طوری حل نمی شود؛ بلکه با مذاکره حل می شود.
من عرض کردم: وقتی با من با گردن کلفتی رفتار می کنند و به نامه مافوقشان هم پاسخ نمی دهند و هیچ کسی هم برای حل مشکل اقدامی نمی کند، من چه کار می توانم بکنم؟ من وقتی به مسئولان مافوق نامه می نویسم و آنان هم رسیدگی نمی کنند و به اشاره می گویند که خصم گوشش به آنان بدهکار نیست، چه کار می توانم بکنم؟ اگر خصم با گردن کلفتی با من مواجه نمی شد و با احترام و ادب دلیل غصب طرحم را می گفت و از قانون و شرع تبعیت می کرد، کار به اینجا کشیده نمی شد. وقتی به او می گویم، دلیل شرعی یا قانونی خود را بر غصب طرح هایم بگویید و او با تحکّم می گوید: «من وظیفه ندارم، به تو پاسخ دهم و به مافوقم پاسخگو هستم» و بعد هم به مافوقش پاسخگو نیست، من چه کار می توانم بکنم؟ من چاره جز این ندارم که برای مبارزه با ظلم به صورت علنی و در وبلاگ مطلب بنویسم.
شما اگر می خواهید، چهره اتان زشت نشان داده نشود، ظلم نکنید و جلوی ظلم را بگیرید. من چهره شما را زشت نشان ندادم؛ بلکه چهره زشت شما را نمایان کرده ام. آیا شما وقتی مرا تحقیر می کنید و بر خلاف اخلاق و قانون و شرع یک آقا بالاسر برایم مشخص می کنید، توقع دارید که من شما را تعظیم کنم؟ به قول معروف، «جواب "های"، "هوی" است». حرمت و احترام، کسی و کسانی دارند که حریم ها و حرمت ها را رعایت کنند و بر خلاف اخلاق و شرع و قانون عمل نکنند؛ اما کسانی که مرتکب خلاف اخلاق و قانون و شرع شوند، هیچ حرمت و احترامی ندارند. خداوند هم می فرماید:
لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ (نساء، 148)؛ خداوند، بانگ برداشتن به بدزبانى را دوست ندارد، مگر [از] کسى که بر او ستم رفته باشد.
ابوالفتوح رازی در تفسیر این آیه آورده است:
سدّى گفت مراد آن است که الّا آن کس که انتقام کشد از ظالم و تشفّى کند و این قول روایت کردهاند از باقر- علیه السّلام- و نظیر قوله: و لمن انتصر بعد ظلمه فاولئک ما علیهم من سبیل (شورى، 41)؛ و هر که پس از ستم [دیدنِ] خود، انتقام گیرد، راه [نکوهشى] بر ایشان نیست. و قال تعالى: وَ الَّذِینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنْتَصِرُونَ (شورى، 39)؛ و کسانى که چون ستم بر ایشان رسد، به انتقام برمىخیزند، و قال تعالى: وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا (شعراء، 227)؛ و پس از آنکه مورد ستم قرار گرفتهاند انتقام کشند، و در خبر است که رسول- علیه السّلام به مردى بگذشت که با کسى خصومت مىکرد و بر او سفاهت مىکرد و آن مرد مىگفت: حسبى اللَّه حسبى اللَّه. رسول- علیه السّلام- او را گفت: ابل من نفسک عذرا فاذا عجزت فقل حسبى اللَّه، اوّل از خویشتن ابلاى عذرى کن چون عاجز شوى آنگه بگو حسبى اللَّه، و امیر المؤمنین [علیه السّلام] گفت: رُدَّ الحجر من حیث آتاک فانّ الشرّ لا یدفعه الّا الشرّ. گفت سنگ هم به آن راه که آمده باشد باز فرست که شرّ را دفع نکند الّا شرّ (همو، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ذیل آیه)
در ادامه افزوده است:
گویند یک روز متوکّل ابو العینا را گفت: الى کم تمدح النّاس و تذمّهم قال ما احسنوا و أساءوا؛ تا چند مردمان را مدح و ذمّ خواهى کردن؟ گفت: تا [هر زمان که] ایشان احسان و اساءت کنند. نبینى که خداى تعالى چون از بنده راضى شود مدحش چنین کرد که «نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (ص، 30) [؛ چه نیکو بندهاى! به راستى او توبهکار بود. ]» و بر آن که خشم گرفت او را ذمّ چنین کرد که «هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ، عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ زَنِیمٍ (قلم، 11-13) [؛ عیبجوست و براى خبرچینى گام برمىدارد، مانع خیر، متجاوز، گناه پیشه، گستاخ، [و] گذشته از آن زناکار است.]»
4. جواز شرعی لعن ظالمان
مفسران ذیل آیه «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ» یکی از مواردی را که حق مظلوم برشمرده اند و به موجب این آیه اظهار آن را جایز دانسته اند، لعن کسانی است که بر او ظلم کرده اند (نک: جامع البیان، ذیل آیه)؛ به علاوه در آیات بسیاری ظالمان و آزاردهندگان مؤمنان مستحق لعن شمرده شده اند. برخی از مهم ترین آیات از این قرار است:
إِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهیناً * وَ الَّذینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبیناً (احزاب، 57-58)؛ بىگمان، کسانى که خدا و پیامبر او را آزار مىرسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابى خفّتآور آماده ساخته است و کسانى که مردان و زنان مؤمن را بىآنکه مرتکب [عمل زشتى] شده باشند، آزار مىرسانند، قطعاً تهمت و گناهى آشکار به گردن گرفتهاند.
یَوْمَ لا یَنْفَعُ الظَّالِمینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ (غافر، 52)؛ [همان] روزى که ستمگران را پوزشطلبىشان سود نمىدهد، و براى آنان لعنت است، و برایشان بدفرجامىِ آن سراى است.