من شیعه ام
به قول معروف خدا شری بدهد، خیری تویش باشد. این تخریب هایی که به مناسبت راه اندازی گروه اینترنتی قرآن دانشجو بر ضد اینجانب انجام شد، برای من و شاید جامعه علمی منافعی داشت. یکی از آنها روشنگری نسبت به افکار و عقاید اینجانب است.
1. اتهام تبلیغ وهابیت
به یکی از آقایانی که نزد افراد مختلفی رفته بود و من را به داشتن افکار وهابیت و تبلیغ آن متهم ساخته بود و بسیاری از اتهامات دیگر، عرض کردم: «آیا این اتهامات برای تو ثابت است؟» پاسخ داد: «نه.» عرض کردم: «پس به چه جهت، پشت سرم پیش افراد مختلف، بر ضد اینجانب سخن گفتی و مرا تخریب نمودی؟ من از شما راضی نیستم. تا این که روز قیامت خداوند میان ما داوری کند.» گفت: «ببخشید. من دیگر بر ضد تو تا آخر عمر سخنی نمی گویم.» حال باید کسی به او بگوید که آیا با یک ببخشید، کار تمام شد. پس این همه تخریب هایی که بر ضد اینجانب انجام دادی، چه می شود؟ تهمت زدن و هتک حرمت مؤمن کم گناهی است؟ آیا توبه از آن یک ببخشید است؟ این قصه ما را یاد آن حدیث گهربار امام علی(ع) می اندازد که خطاب به کسی که در حضور او گفت: استغفر الله، آن حضرت فرمود:
ثکلتک أمک أتدری ما الاستغفار؟ الاستغفار درجة العلیین و هو اسم واقع على ستة معان: أولها الندم على ما مضى و الثانی العزم على ترک العود إلیه أبدا و الثالث أن تؤدی إلى المخلوقین حقوقهم حتى تلقى الله أملس لیس علیک تبعة و الرابع أن تعمد إلى کل فریضة علیک ضیعتها فتؤدی حقها و الخامس أن تعمد إلى اللحم الذی نبت على السحت فتذیبه بالأحزان حتى تلصق الجلد بالعظم و ینشأ بینهما لحم جدید و السادس أن تذیق الجسم ألم الطاعة کما أذقته حلاوة المعصیة فعند ذلک تقول أستغفر الله (نهج البلاغة - خطب الإمام علی (ع) - ج 4 - ص 97 - 98)
مادرت بر مرگت اشک بریزد! استغفار مقام والایی دارد. زمانی بگو «استغفر الله» که این شش کار را انجام داده باشی:
الف. پشیمانی از گناهانی که انجام شده.
ب. تصمیم به برنگشتن به آن گناهان برای همیشه.
ج. ادای حقوق مردم و بریء الذّمه شدن.
د. جبران هر واجب ترک شده.
هـ. آب کردن گوشت هایی که از راه حرام در بدن روییده با اندوه ها تا این که پوست به استخوان بچسبد و گوشت جدیدی بروید.
و. چشاندن درد طاعت به بدن؛ چنان که شیرینی معصیت را چشیده است.
2. سبب اتهام
حال ممکن است، پرسیده شود، چه باعث شده است که چنین اتهامی را به اینجانب ببندند. پاسخم این است که من دلالت برخی از آیات را درباره ائمه(ع) صریح و روشن نمی بینم. نیز روایات غلات را به جهت مخالفت با عقل و قرآن و احادیث معتبر رد می کنم. تمام سخن من این است که عقاید شیعی را باید با ادله محکم ثابت کرد، نه ادله ای که مجمل اند یا نامعتبر؛ چرا که نتیجه آن شکست عقاید شیعی است. دفاع بد از عقاید بهترین هجمه به عقاید است. به نظر من، همان طور که اخیراً در سخنان آیت الله بهجت هم دیدم، بهترین ادله برای اثبات عقاید شیعی، همان روایاتی است که راجع به این عقاید در کتب حدیثی اهل سنت آمده است. سخن ایشان که در سایت های عربی به عربی ترجمه شده، چنین است:
س ـ کیف یمکن إثبات حقانیت التشیع مقابل أهل السنة وسائر الفرق الإسلامیة؟
ج ـ لأثبات حقانیة التشیع تکفینا روایات السنة , وهذا من الواضحات , فإن عند أهل السنة روایات معتبرة وهی من الزیادة بمکان بحیث لا نحتاج معها إلى مراجعة روایات الشیعة أذکر بأنی سجلت من مصادر سنیة روایات بهذا المضمون ( الأئمة من بعدی إثنا عشر تسعة منهم من ولد الحسین علیه السلام تاسعهم المهدی ) وکثیر من تلک الروایات ذکرت أسماء أولئک التسعة , أتذکر أنی سجلت عشرین روایة مع أنه لم یکن هناک تداخل بین تلک الروایات فی السند و هذه الروایات تنتهی إلى عشرین صحابیا من صحابة رسول الله لیس بینهم علی ابن أبی طالب علیه السلام حتى أبو بکر وعمر وعثمان نقلوا هذه الروایة وفی الواقع هذه الروایة هی متواترة عند أهل السنة لأن التواتر عند السنة هو أسهل تحققا منه عند الشیعة فإذا قال أحد الشیعة بأنی تمسکت بروایات السنة فقط لإثبات حقانیة التشیع فإنه لم یقل جزافا
من اخیراً سخنان یک وهابی ایرانی به نام ملا محمد شریف زاهدی را که شیعه شده بود، گوش می کردم، می گفت: «مؤثرترین ادله ای که موجب شد، من شیعه بشوم، استناد علمای شیعه به همان روایاتی بود که در کتب ما اهل سنت وجود داشت.» بخشی از سخنان او چنین است:
شب عاشورای سال 1375 بود که بنده آخرین نفری بودم که از مسجد بیرون آمدم؛ چون ملای مسجد بودم، کلید مسجد در دست من بود. صدای سخنرانی روحانی شیعی را از حسینیه شنیدم. در دلم افتاد که بروم گوش بکنم که این عالم شیعه چه میگوید؟ چون در گوش ما خوانده بودند که ـ نعوذ بالله ـ آخوندهای شیعه، دروغ میگویند و حرفهایی که اینها میگویند، کذب است و قبول نیست. فورا در ذهنم آمد که مولوی چه گفته است و من مجبور شدم بروم کنار پنجره. چون با آن محاسن و لباس مولوی بودم، جرأت نکردم که از پنجره نگاه کنم، تا یک نفر ببیند که این چه کار دارد که اینجا آمده است؟ کنار پنجره نشستم. به محض این که کنار پنجره رسیدم، این روحانی، این روایت را از بخاری سنیها خواند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: إن الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة.
در کنار این یک روایت که از بخاری سند میداد، مطلب مهم و اساسی که برای من تکاندهنده بود، این بود که گفت در کتاب حیاة الصحابة، جلد 3 ملا محمد یوسف و محمد إلیاس کام دهلوی آمده است: برای شهادت امام حسین (علیه السلام)، هر سنگریزهای را که برمیداشتند، از زیر آن سنگریزه، خون منجمد و بسته بیرون میآمد. انکسفت الشمس کسفة و هی ظلمة و کانت السماء کالعلقة أیاما؛ خورشید تاریک شد و آسمان، چندین روز مثل خونِ سرخ شد.
گفتم عجب! کتاب برای ماست، ولی من تا بحال این کتاب را مطالعه نکردم. اسم کتاب را شنیدهام. خیلی تعحب کردم و این در ذهنم آمد که این عالم شیعه از کجا کتابهای ما را خوانده است. مولویهای ما میگویند که کتابهای شیعیان را نخوانید، گمراهکننده است. چطور آنها کتابهای ما را میخوانند و نمیگویند که کتابهای اهل سنت را نخوانید، گمراهکننده است؟ این برای من سوال شد.
من از بسیاری از دوستانی که در ایام حج به قصد دفاع از عقاید شیعه فرستاده می شوند، شنیدم که ما واقعاً وقتی به آیات قرآن برای اثبات عقاید شیعی استناد می کردیم، کم می آوردیم و احساس شکست می کردیم.
3. عشق به اهل بیت(ع)
گفتن اسرار بر من سخت است؛ اما چه باید کرد که گاهی برای دفع اتهام ضرورت پیدا می کند. جالب است، یکی از دانشجویان ارشد خواهر که از سادات بود، روزی به منزل ما تماس گرفت و به همسرم گفت: من از این که فلانی دلالت برخی از ادله قرآنی را در زمینه اهل بیت(ع) مجمل می خواند، بسیار ناراحت شده و پیش خود تصور کرده بودم، او مخالف ائمه(ع) و اهل بیت(ع) است. تا این که خواب دیدم، او در دسته سینه زنی در جلوی عزاداران ایستاده و محکم تر از دیگران سینه می زند. لذا من معذرت می خواهم که چنان تصوری درباره او داشتم.
واقعیت امر این است که من به اهل بیت(ع) بسیار عشق می ورزم و اهل توسل و شفاعت خواهی از ایشان هستم. چرا که من با عشق به این بزرگواران بزرگ شدم. پیش از من پنج بچه مرده بودند و برای مادرم نمانده بودند. مادرم از سادات طباطبایی است. خیلی دلشکسته می شود. دست به دامن اهل بیت(ع) می شود و یک نوکر امام زمان طلب می کند و برای آن نذورات متعددی می کند که هنوز هم ما آنها را ادا می کنیم. یکی از آنها روضه ماهانه است.
آری، من ششمین فرزندم. مادرم می گوید: «وقتی خواستم برایت نامگذاری کنم، نزد متولی امام زاده ابراهیم گلپایگان رفتم. از سادات بود. اسم هایی را نوشت و به میان برگه های قرآن نهاد. من یکی از آن برگه ها را در آوردم. نام «جعفر»، نام ششمین امام معصوم بر روی آن ثبت بود. من هم نام تو را جعفر نهادم.» مادرم می گوید: «من تو را بی وضو شیر ندادم».
من هر شب در فواصل نافله شبم، به یکی از اهل بیت(ع) متوسل می شوم و از ایشان شفاعت می خواهم. من همه شب سخنم در توسل به امام زمان(ع) چنین است: یا صاحب الزمان! من که کسی نیستم، جز همان لطفی که خدا به مادرم کرده. مادر بینوای من یتیمی کشیده. یک عمر سوخته. پنچ تا بچه ازش مردند. دلشکسته شده. دل خلق هم به رقت افتاده. نذر و نیاز، دست به دامن شما اهل بیت شده، یک نوکر امام زمان طلب کرده، نه یک گناهکار و روسیاه، اسیر هوا و هوس و دنیا. یا وجیهاً عند الله اشفع لنا عند الله.
وبلاگی دارم، به نام عشق الهی که در آن در سایه عشق به خدا از عشق به اهل بیت(ع) دم می زنم و در این زمینه پست های متعددی نوشته ام؛ نظیر: فلسفه عشق به اهل بیت پیامبر(ص)؛ عشقبازى پیامبر اسلام(ص) در غار حراء؛ فاطمه عشق خدا بود؛ عاشقی راز شفاعت؛ عاشقی امام حسین؛ از عشقبازی تا جانبازی؛ عشق به امام حسین، عشق به خداست؛ گریه اوج عاشقی