سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

تفسیر آیه «اذ ابتلی»: معنای «ظالمین»

متنی که اینک ملاحظه می کنید، در نقد نظریه مشهور درباره معنای «ظلم» در آیه «اذ ابتلی» است. نظر مشهور درباره معنای «ظلم» در این آیه آن است که «ظلم» مطلق است و آن هر گونه ظلمی را شامل می شود و نیز «ظالم» مطلق است و آن هر کسی را که حتی یکبار مرتکب ظلم شود، شامل می گردد.

1. تفسیر مشهور «ظالمین» در آیه «اذ ابتلی»

من قبل از این که به نقد چنین تفسیری از معنای «ظلم» و «ظالم» بشوم، مناسب است، خاطر نشان سازم که من چند روز اواخر ماه مبارک رمضان سفری زیارتی به مشهد داشتم. در این سفر یکی از دانشجویان سابقم به همراه یکی از مریدان آیت الله سیدان از مروجان مکتب تفکیک به دیدارم آمده بودند تا با من مباحثه ای داشته باشند. مرید آیت الله سیدان که به تصریح خودش با اذن ایشان برای بحث با من آمده بود، در ضمن معرفی عقیده خود اظهار داشت که دین چیزی جز اطاعت بی چون و چرا از امام معصوم(ع) نیست و فقط سخن اوست که حجیت دارد و هدایت بخش است ولو آن که دستور بدهد، شراب بخوریم و بی گناهی را بکشیم؛ بر این اساس، قرآن نیز بدون بیان و تفسیر امام حجت و هدایت بخش نیست. او برای تأیید نظر خود مبنی بر این که قرآن بدون بیان و تفسیر امام معصوم حجت و هدایت بخش نیست، به قرآن هم استناد کرد و گفت: طبق «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ» (بقره، 124) مردم عادی «ظالم» اند و طبق «وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَسارا» (اسراء،‌82) قرآن برای «ظالم»ها «خسران»زا است. در نتیجه قرآن برای مردم عادی خسران زا است. فقط با بیان و تفسیر امام معصوم است که قرآن می تواند برای مردم عادی نافع باشد.

گفتنی است که استدلال او بر تفسیر مشهور شیعه از عبارت «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ» مبتنی است. طبق تفسیر مشهور شیعه مراد از «ظالم» مطلق است و شامل هرکسی می شود که حتی یکبار مرتکب ظلم شده باشد ولو آن که از آن توبه هم کرده باشد و مقصود از ظلم نیز هر گناهی اعم از صغیره و کبیره می گردد. طبق این تعریف موسع از ظلم، مردم دو دسته خواهند بود: معصومین و مردم عادی. معصومین کسانی اند که حتی یک بار هم در عمر خود مرتکب گناه اعم از صغیره و کبیره نشده باشند و مصادیق معصومین هم عبارت اند از پیامبران(ع) و ائمه شیعه(ع) و حضرت فاطمه(س). غیر ایشان هم که عبارت از مردم عادی باشند، معصوم نیستند.

 به طور طبیعی وقتی که ما «ظالمین» را در آیه «اذ ابتلی» به معنای مردم عادی بگیریم، نتیجه این خواهد شد که قرآن برای مردم عادی خسران زا است و فقط برای معصومین نافع است. مردم عادی نیز فقط از طریق بیان و تفسیر معصومین می توانند از قرآن منتفع بشوند.

جالب است که مرید آیت الله سیدان می افزود: قرآن برای مردم عادی فقط این فایده را دارد که آن را تلاوت کنند و از تلاوتش ثواب ببرند؛ نه آن که خود به معانی آیات قرآن پی ببرند و از آیات قرآن راهنمایی بگیرند. قرآن برای آنان نافع و هدایت بخش نیست؛ بلکه خسارت آفرین و گمراه کننده است. قرآن فقط برای معصومین(ع) نافع و هدایت بخش است. اگر هم در قرآن آمده است که آن «هُدىً لِلنَّاس‏» (بقره،‌185) است، منظور این است که قرآن با بیان و تفسیر معصومین(ع) برای مردم هدایت گر است.

2. بطلان تفسیر مشهور از «ظالمین» در آیه «اذ ابتلی»

البته چنین تفسیری از الفاظ و عبارت قرآن باطل است و ادله متعددی را بر بطلان آن می توان اقامه کرد که من اینک تنها به یک دلیل آن می پردازم و آن عبارت از ناسازواری درونی چنین تفسیری است.

تفسیر مشهور شیعه از «ظالمین» ناسازواری و تناقض درونی دارد؛ یعنی چنین تفسیری مستلزم این است که به تناقض کشیده شود و موارد نقضی برای آن یافت گردد. یکی از نمونه های این ناسازگاری و تناقض همین موردی بود که مرید آیت الله سیدان مطرح کرد و بر اساس تفسیر مشهور شیعه از «ظالمین» مدعی شد، قرآن برای مردم عادی مضر و مضل است. البته چنین تفسیری برای اخباری مسلک های شیعه هیچ ناسازواری و تناقضی پدید نمی آورد؛ چون آنان معتقدند، قرآن بدون بیان و تفسیر معصومین(ع) برای مردم عادی مضر و مضل است و پیروان مکتب تفکیک از جنس افرادی که نمونه ای از آنان در این نوشتار به او اشاره شد، به واقع، اخباری های دوره معاصر شیعه به شمار می آیند.

اما این تفسیر بی تردید با نظر اکثریت علمای شیعه که به حجیت و هدایتگری مستقل قرآن برای غیر معصومین(ع) قائل اند، در تعارض است. هر نظریه ای که چنین خصلتی داشته باشد، یعنی دچار تعارض درونی باشد، باطل است.

از دیگر موارد ناسازواری درونی چنین تفسیری این است که ملاحظه می شود، لفظ «ظالم» بر همان پیامبران نیز که طبق نظریه مشهور معصوم دانسته شده و ادعا گردیده است که آنان هرگز مرتکب ظلم و گناه نشده اند، اطلاق گردیده است.

برای مثال درباره حضرت آدم آمده است:

وَ یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ * فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدینَ * وَ قاسَمَهُما إِنّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحینَ * فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبینٌ * قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ (اعراف، 19-23)؛ «و اى آدم! تو با جفت خویش در آن باغ سکونت گیر، و از هر جا که خواهید بخورید، و [لى‏] به این درخت نزدیک مشوید که از ستمکاران خواهید شد.» پس شیطان، آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از عورتهایشان برایشان پوشیده مانده بود، براى آنان نمایان گرداند و گفت: «پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد، جز [براى‏] آنکه [مبادا] دو فرشته گردید یا از [زمره‏] جاودانان شوید.» و براى آن دو سوگند یاد کرد که: من قطعاً از خیرخواهان شما هستم. پس آن دو را با فریب به سقوط کشانید پس چون آن دو از [میوه‏] آن درختِ [ممنوع‏] چشیدند، برهنگى‏هایشان بر آنان آشکار شد، و به چسبانیدن برگ [هاى درختانِ‏] بهشت بر خود آغاز کردند و پروردگارشان بر آن دو بانگ بر زد: «مگر شما را از این درخت منع نکردم و به شما نگفتم که در حقیقت شیطان براى شما دشمنى آشکار است.» گفتند: «پروردگارا، ما بر خویشتن ستم کردیم، و اگر بر ما نبخشایى و به ما رحم نکنى، مسلماً از زیانکاران خواهیم بود.»

نیز درباره حضرت یونس آمده است:

وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادى فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ * فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ (انبیاء، 87-88)؛ و «ذو النون» را [یاد کن‏] آن گاه که خشمگین رفت و پنداشت که ما هرگز بر او قدرتى نداریم، تا در [دل‏] تاریکیها ندا درداد که: «معبودى جز تو نیست، منزّهى تو، راستى که من از ستمکاران بودم.» پس [دعاى‏] او را برآورده کردیم و او را از اندوه رهانیدیم، و مؤمنان را [نیز] چنین نجات مى‏دهیم.

همچنین درباره حضرت موسی آمده است:

وَ دَخَلَ الْمَدینَةَ عَلى حینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذی مِنْ شیعَتِهِ عَلَى الَّذی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَیْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبینٌ * قالَ رَبِّ إِنّی ظَلَمْتُ نَفْسی فَاغْفِرْ لی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ (قصص، 15-16)؛ و داخل شهر شد بى‏آنکه مردمش متوجّه باشند. پس دو مرد را با هم در زدوخورد یافت: یکى، از پیروان او و دیگرى از دشمنانش [بود]. آن کس که از پیروانش بود، بر ضدّ کسى که دشمن وى بود، از او یارى خواست. پس موسى مشتى بدو زد و او را کشت. گفت: «این کار شیطان است، چرا که او دشمنى گمراه‏کننده [و] آشکار است.» گفت: «پروردگارا، من بر خویشتن ستم کردم، مرا ببخش.» پس خدا از او درگذشت که وى آمرزنده مهربان است.

در جای دیگر آمده است که حتی برخی از بندگان برگزیده الهی هم ظالم اند؛ چنان که آمده است:

وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَّدِهِ لَخَبیرٌ بَصیرٌ * ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبیرُ (فاطر، 31-32)؛ و آنچه از کتاب به سوى تو وحى کرده‏ایم، خود حق [و] تصدیق‏کننده [کتابهاى‏] پیش از آن است. قطعاً خدا نسبت به بندگانش آگاهِ بیناست. سپس این کتاب را به آن بندگان خود که [آنان را] برگزیده بودیم، به میراث دادیم پس برخى از آنان بر خود ستمکارند و برخى از ایشان میانه‏رو، و برخى از آنان در کارهاى نیک به فرمان خدا پیشگامند و این خود توفیق بزرگ است.

در جای دیگر تصریح شده است که حتی پیامبران هم ممکن است، ظلم کنند؛ آنجا که آمده است:

وَ أَلْقِ عَصاکَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ یا مُوسى لا تَخَفْ إِنّی لا یَخافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ * إِلاَّ مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنّی غَفُورٌ رَحیمٌ (نمل، 10-11)؛‌ و عصایت را بیفکن. پس چون آن را همچون مارى دید که مى‏جنبد، پشت گردانید و به عقب بازنگشت. «اى موسى، مترس که فرستادگان پیش من نمى‏ترسند. لیکن کسى که ستم کرده سپس- بعد از بدى- نیکى را جایگزین [آن‏] گردانیده، [بداند] که من آمرزنده مهربانم.

البته قرآن به صراحت دلالت دارد بر این که اگر گناهکار توبه کند، بر او ظالم اطلاق نمی شود؛ آنجا که آمده است:

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِاْلأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (حجرات، 11)؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، نباید قومى قوم دیگر را ریشخند کند، شاید آنها از اینها بهتر باشند، و نباید زنانى زنانِ [دیگر] را [ریشخند کنند]، شاید آنها از اینها بهتر باشند، و از یکدیگر عیب مگیرید، و به همدیگر لقبهاى زشت مدهید چه ناپسندیده است نام زشت پس از ایمان. و هر که توبه نکرد آنان خود ستمکارند.

3. تفسیر سازوار از لفظ «ظالمین» در آیه «اذ ابتلی» 

بدیهی است که ما چنانچه بخواهیم تفسیری سازوار از معنای «ظالمین» در آیه «اذ ابتلی» به دست بدهیم، باید آن تفسیر بسان چتری باشد که بر تمام موارد سایه افکند و بر همه‌ آیاتی که این لفظ در آنها به کار رفته، صدق کند. بر این اساس، به نظر می رسد، باید «ظالم» را در آیه «اذ ابتلی» به معنای کسی بدانیم که نزد عرف، «ظالم» شناخته می شود و عرف هرگز به کسی که ظلمش پنهان است و اگر آشکار است، چندان خرد است که به چشم نمی آید و یا اگر یکباری هم ظلمی انجام داد، از آن توبه کرد، «ظالم» اطلاق نمی کند. عرف به کسی «ظالم» اطلاق می کند که ظلم در او غلبه دارد و به ظالمی شهره است. البته این منافاتی ندارد که اگر کسی حتی یکبار مرتکب ظلمی شد، ظالم خوانده شود. اما این اطلاق فقط ناظر به همان یکبار ظلم است و این فرق می کند با کسی که صرف نظر از یک یا چند مورد خاص، او را ظالم بخوانند. آیه «اذ ابتلی» نظر به این که ناظر به مورد خاصی از ظلم نیست، «ظالم» در آن به معنای کسی است که به طور مطلق و نه ناظر به مورد خاص، به این نام خوانده شود.

حاصل بحث آن که «ظالم» بر دو نوع است: یکی ظالم مطلق که ناظر به صفتی ثابت و غالب یک شخص است و دیگر ظالم نسبی که ناظر به یک مورد خاص ظلم از یک شخص است. «ظالم» در آیه «اذ ابتلی» از قسم اول است و لذا آن با «ظالم» بودن حضرت آدم یا حضرت یونس و یا حضرت موسی که یک مورد خاصی بوده و بعد هم از آن توبه کردند، منافاتی ندارد؛ چون ظلم ایشان از قسم دوم است.

با این تعریف باید گفت که مردم بر دو دسته اند: مؤمنان و ظالمان. مؤمنان کسانی اند که گناهان آنان نادر و یا خرد است و چندان به چشم نمی آید و اگر گناه کردند، توبه می کنند و ظالمان کسانی اند که به گناهکاری شهره اند و اگر گناه کردند، توبه نمی کنند. خداوند انبیاء و ائمه را از میان مؤمنان بر می گزیند.

البته پنهان نماند که آدمیان به لحاظ ارتکاب گناه یکسان نیستند. آدمیان به هر اندازه که از تهذیب و لطافت قلب برخوردار باشند، معصوم ترند. انبیاء و ائمه که در اوج تهذیب نفس و لطافت قلب بودند، گناهانشان بسیار خرد بوده است؛ لذا علمای ما دیگر، گناه آنان را «گناه» نمی خوانند؛ بلکه گناه آنان را «ترک اولی» می نامند. اما به هر حال انبیاء‌ و ائمه نیز حسب شأن و مرتبه خود گناه می کنند و لذا استغفارها و گریه های آنان به درگاه خدا بی وجه و نمایشی نبوده است. بدیهی است که هرچه قلب لطیف تر باشد، احساس گناه هم بیش تر است؛ چنان که حضرت علی(ع) راضی نبود، به مورچه ای هم ظلم کند. او می فرمود: اگر تمام دنیا را به من بدهند که پوسته جوی را از دهان موری بیرون بکشم، چنین نمی کنم.

پنهان نیست که این سخن من هرگز به معنای انکار عصمت انبیاء و ائمه نیست؛ بلکه به این معناست که نباید عصمت ایشان را به گونه ای معنا کرد که با صریح آیات قرآن در تعارض باشد. عصمت از گناه، امری نسبی است، نه مطلق. هرکس به هر اندازه از طهارت نفس و لطافت قلب برخوردار باشد، به همان میزان معصوم تر است. بر همین اساس، عصمت با ارتکاب گناه قابل جمع است. من پیش تر در این زمینه در پستی با عنوان « عصمت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)» به تفصیل سخن گفته ام.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

 لینک های مرتبط:  تفسیر آیه «اذ ابتلی»: امامت برتر است، یا نبوت؛ پاسخ به سئوالاتی درباره آیه «اذ ابتلی»؛  پاسخ به سئوالی دیگر در زمینه آیه «اذ ابتلی»


دفاعیه خانم حسینی: خاستگاه فرهنگی واژگان دخیل فارسی در قرآن

متنی که اینک ملاحظه می کنید، مربوط به دفاعیه خانم شهربانو حسینی از پایان نامه ارشد خود با عنوان «خاستگاه فرهنگی واژگان دخیل فارسی در قرآن» به راهنمایی اینجانب است و این آخرین پایان نامه ای است که از دوره ارشد داشته ام و ان شاء الله فردا چهارشنبه دفاع خواهد شد. این خواهر خوب و صبور مان در اخذ این پایان نامه با اینجانب مشقات فراوانی را بر اثر تنگ نظری شماری اندکی از مسئولان نسبت به نظریه پردازی های اینجانب متحمل شد. ولی خداوند الطاف خود را از ایشان دریغ نکرده و نخواهد کرد.

سپاس مخصوص خدای بزرگ است که عقل را در وجود انسان به ودیعت نهاد، پیامبران را برای استفادة درست از این امانت الهی فرستاد و انسان هایی پاک سرشت و پیامبرگونه را در مسیر زندگی او قرار داد، آن هایی که وجود با برکتشان را در راه دانایی انسان ها به کار می گیرند.

تشکر می کنم از همة کسانی که در زندگیم پیامبرگونه ظاهر شدند و راه کسب علم و معرفت را به من نمایاندند. سپاس گزارم از تمام استادان بزرگواری که در کلاس درس، راه زندگی را برایم روشن کردند و به ویژه قدر دانی می کنم از استاد  ارجمند آقای دکتر جعفر نکونام که علاوه بر آموزش انسانیت، اخلاق، صبر و عشق به یکتای هستی، مرا در همة مراحل نگارش پایان نامه یاری نموده و با شکیبایی بسیار، بر صفحه صفحه و خط به خط کار من نظارت کردند تا عیب و نقص کار برطرف گردد. همچنین از استاد محترم ناظر جناب آقای دکتر نجفی که داوری پایان نامه را متقبل شدند و نیز نماینده محترم تحصیلات تکمیلی.

همچنین از پدر مادر مهربان و بزرگوارم که شرایط را برایم فراهم کردند تا بتوانم در رشته پر برکت علوم قرآنی ادامه تحصیل دهم.

و نیز همسر عزیزم که علاوه بر اینکه مشوق من بودند، بنده را در نگارش و اتمام پایان نامه یاری رساندند، تشکر ویژه دارم.

موضوع تحقیق حاضر خاستگاه تاریخی واژگان فارسی قرآن است

این تحقیق مشتمل بر هشت فصل به شرح ذیل است:

فصل اول، به کلیاتی درباره موضوع اختصاص دارد و در آن از بیان مسئله و سئوالات و فرضیات و پیشینه تحقیق و روش آن پرداخته شده است.

فصل دوم، با عنوان مناطق عرب نشین زیر نفوذ ایران است که در آن به بررسی مناطق اصلی که زیر نفوذ ایران بوده و نقش مهمی را در انتقال واژگان و فرهنگ ایرانیان در میان اعراب داشته اند، پرداخته شده است. حیره یمن و انبار حیره عامل انتقال کالاهای تجاری و صنعتی و تأثیرات نظامی، فرهنگی و دینی ایران به منطقه عربستان بوده است. به طور خلاصه می توان گفت اصطلاحات مربوط به تجارت، پول و اجزای آن، صنعت پارچه بافی در انواع مختلف دست دوزی و طلا دوزی، نمرق (نوعی پارچه)، نمرق (بالش)، فرشهای زیبا و طلا بافت، زین و وسائل آرایشی، کوزه گری و نجاری، نقاشی و از همه مهمتر شمشیر سازی زره( سرد با زرد) در حیره رواج داشت که این صنایع را از ایران آموخته بودند  و سپس به عربستان هم منتقل کردند. به این ترتیب عربها صنایع فراوانی را از طریق حیره از ایرانیان اقتباس می کردند. همچنین ادیان مسیحیت، زردتشت، زندقه و مجوسیت و اصطلاحات مربوط به این ادیان از راه این شهر به دیگر نقاط عربستان راه یافت. شهر انبار همان کلمه انبار معروف فارسی است. علت این نامگذاری این بود که این شهر انبار مهمات و آذوقه و اسلحه جنگی دولت ساسانی برای مقابله با روم بود. همین امر نیز سبب راهیابی واژه انبار، و همچنین واژگانی که ایرانیان به عنوان سلاح ها و ابزارهای جنگی  نام نهاده بودند به سرزمین جزیزه العرب شده است.

فصل سوم، درباره خط و زبان ایرانیان قبل از اسلام است و در آن از پیدایش خط در ایران و سیر تکاملی آن، و نیز زبان های ایرانی قبل از اسلام بحث شده است. زبان فارسی کهن زبان های ایرانی از زمان آریایی ها و آغاز هزاره دوم پیش از میلاد تا قرن سوم و چهارم پس از میلاد را شامل می شود که عبارتند از: 1. زبان مادی 2. زبان فارسی باستانی 3. زبان اوستایی. زبان فارسی میانه زبان هایی هستند که حد فاصل زبان فارسی کنونی و زبان فارسی باستان هستند؛ یعنی از قرن سوم و چهارم قبل از میلاد تا قرن هشتم و نهم بعد از میلاد ادامه یافت. زبان های ایران در این دوره عبارتند از: 1. پارتی پهلوی 2. زبان فارسی میانه 3. پارتی مانوی 4. پارسی میانه 5. زبان سغدی 6. زبان ختنی 7. زبان خوارزمی

فصل چهارم، به بررسی واژگان فارسی قرآن با خاستگاه شاهانه پرداخته شده است. پادشاهان ایرانی به دلیل تسلطی که بر اعراب داشتند، تأثیرات زیادی بر این قوم گذاشته اند و سبب رواج واژگان با خاستگاه فارسی در زبان عربی، گسترش فرهنگ رفاه و آشنایی اعراب با  سبک زندگانی شاهانه  شده اند. این کالاها  همراه نام خود به عنوان کالاهای تجاری در عربستان رواج یافته و در بین طبقه اشراف و ثروتمندان مورد استفاده قرار گرفتند. تعداد این واژگان چهارده واژه به این قرار است: حور از واژه پهلوى هوروست (hurust ) به معناى زیبا گرفته شده است. همچنین در زبان فارسی معنای غلام و جوان هم می باشد. استبرق ابریشم زخیم یا طلا بافت، سندس ابریشم نازک و لطیف، سرابیل پیراهن، لباس رزم و یا هرچه بپوشند، است. سروال معرب شروال و مرکب از سَر به معنای بالا و بالا قامت است. برخی آن را از شلوار فارسی می دانند. مرجان مروارید، مسک مشک و عطر بسیار خوشبو است. شراب را با زنجبیل معطر و خوش طعم می کردند و می نوشیدند. واژه ابریق در زبان فارسی به معنای آبریز، ظرفی سفالی یا فلزی دارای دهانه و دسته و لوله بوده است که از آن آب می ریزند. ابریق به معنای تنگ و آفتابه نیز می باشد. سرادق در فارسی یعنی سراپرده و به معنای خیمه ای از پارچه های پنبه ای و یا پرده هایی بوده است که جلوی چادر شاهان و امیران نصب می کردند. در عربی به معنای سایبان، خیمه، خیمه بزرگ و یا پوشش بزرگی است که روی سقف خانه ها قرار می دهند. همچنین سرادق چادری که اطراف خیمه کشیده می شود یا خیمه ای است محیط به آنچه که در آن است یا دود و گرد و غباری را گویند که اطراف چیزی بلند می شود. نیز به سرادق هر آنچه با چیزی احاطه شود، گفته می شود. نمارق بالشت یا پشتی که بر روی شتر می نهادند، زرابی به معنای فرش‏هاى زیباى بزرگ و گسترده و الیافشان از طلا باشد، عبقری فرش و پارچه های بسیار گرانبها، ارائک تخت آراسته و مزین و فردوس به معنای باغ سرسبز و گردشگاه به کار رفته است.

فصل پنجم، با نام واژگان فارسی قرآن با خاستگاه دینی به بررسی واژگان جناح، مجوس، عفریت، هاروت و ماروت، و صلیب مخصوص گردیده است. جناح در اصل گناه فارسی بوده، این واژه از واژه پهلوی ویناس گرفته شده، در پهلوى واژه وناس کاربردى کاملا فنى و خاص مانند قرآن دارد، و ترکیباتى مانند آویناس به معناى بى‏گناه ویناس کاری به معناى گناهکارى ویناس کار به معناى گناهکار وجود دارد. در همه موارد کاربرد آن در قرآن به صورت «لا جُناحَ عَلَیْکُمْ» و «لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ»  به معنای اینکه در انجام آن امر گناه، خطا، اشتباهی نیست، به کار رفته است. مجوس در فارسی باستان، مگو magu به معنی یکی از اعضای طبقه‌ی روحانیون است. در فارسی میانه (پهلوی) فرسایش می یابد و تبدیل به مَغ می شود که به معنای روحانی زرتشتی به‌ کار می‌رفته است. گونه‌ی باستانی این واژه، یعنی مگوش maguš  به معنای جادوگر آمده است. گویا مغان ایران باستان توانایی انجام کارهایی سحرآمیز داشته‌اند. کم‌کم کاربردش به معنی زرتشتیان و پرستندگان آفتاب و آتش گسترش یافته است. در تورات و انجیل نیز به این واژه بر می خوریم که جالب‌ترین آن همان سه "مغ" ستاره‌شناسی هستند که در زمان هیرودیس با هدایت یک ستاره برای ستودن حضرت عیسا به بیت اللحم آمده بودند. واژه مجوس یک بار در قرآن به کار رفته است و آن قوم معروفى هستند که به زرتشت گرویده ملائکه را مقدس دانسته، بدون اینکه مانند بت‏پرستان براى آنها بتى درست کنند، به آنها توسل و تقرب مى‏جویند و عناصر بسیطه و مخصوصا آتش را مقدس مى‏دارند و دارای آتشکده هایی هستند. در نتیجه واژه مجوس در قرآن  منظور زرتشتیان هستند؛ نه آتش پرستان و ستاره پرستان. عفریت واژه دیو در اصل به معنی خداست. در قدیم به گروهی از پروردگاران آریایی اطلاق می شد؛ ولی پس از ظهور زردتشت و معرفی اهورامزدا، پروردگاران عهد قدیم (دیوان) گمراه کننده و شیاطین خوانده شده اند. عفریت یکی از انواع دیو محسوب می شد. اعتقاد بر این بود که بیشترین و بدترین دیوان، غول و عفریت استاصل این واژه از واژه پهلوى Afritan است، به معناى خلق کردن به نظر می رسد. مردمان آن زمان اعتقاد داشتند، دیوان، خدایان هستند و جهان را آفریدند و یا در آفریدن پدیده ها نقش داشتند. واژه عفریت یک بار در قرآن و در داستان حضرت سلیمان هنگامی که قصد داشت، قبل از رسیدن ملکه سبأ تخت او را بیاورد، آمده است. واژه  عفریب در زبان عربی دارای دو معنا می باشد: یکی خبیث و پلیدی و دیگری فرد قوی و زیرک و قدرتمند. عبارت «عفریت من الجن» می فهماند که عفریت ویژگی آن جن بوده است. هاروت و ماروت هاروت و ماروت دو واژه فارسی قدیم هستند و «هورت» به معنای خرمی و یا ماه خرداد و «مورت» به معنای بدون مرگ است. این‏ها در ابتدا ارواح طبیعت بودند و سپس به صورت فرشتگان درآمدند و ارمنیان باستان آن‏ها را به عنوان دو خدا ستایش مى‏کردند. در زبان سامی در ادبیات اوستایی  هم وجود دارند. به نظر می رسد هاروت و ماروت  در قرآن دو فرشته بودند که مردم با آنها تماس می گرفتند و راجع به روابط میان زن و شوهرها اطلاع به دست می آوردند. این علم غیب برای آزمایش آنان بوده است که آیا از این علم در جای خودش استفاده می کنند یا مورد سوء استفاده قرار می دهند. صلیب واژه صلیب از چلیپ در زبان فارسی گرفته شده است. نشان چلیپ از آثار مقدس نژاد آریایی هایی بوده است و در ابتدای تاریخ از مهمترین علامتهای مذهب خورشید به شمار رفته است. نماد درخت زندگى، صورت مثالى انسان، چهار جهت اصلى، برکت، خوشبختى، پیوند زن و مرد، زایش و بارورى و داراى ارزش دینى، عاطفى و درمانى بوده و در مسیحیت نمودار وجوه گوناگون انوار الهى است. به معنی هستی خوب یا نشان هستی بهتر بوده و آن را به گونه ای نمودار یا نمونه و تندیس هستی خوب زیور بخش ساختمان ها می کردند یا به شکل آرایه و زیور زنان به کار می بردند. در حقیقت خاستگاه این نشان در آریایی های ایران است. بر روى آثار سفالین، زینت‌آلات، پارچه، ظروف، مُهر و گچ‌بریهاى کاخها در مناطق باستانى ایران منقوش می شده است. این علامت خوشبختی را از ایران به آلمان برده اند. واژه صَلَبَ در قرآن، هفت بار و به معنای بر دار کردن به کار رفته است.

فصل ششم، درباره واژگان فارسی قرآن با خاستگاه طبیعی است و در آن واژگان ورد، برزخ، فیل، سجیل و سراج  بررسی شده است. ورد به معنای گل، رنگ سرخ یا غالبا گل سرخ است . رنگ اسب هم به ورد تشبیه شده است. در زبان عربی این واژه برای سرخ شدن افق و رنگ آسمان هم به کار می رود. وَرْدَةً یک بار در قرآن به نحو مجاز و در توصیف رنگ آسمان زمان برپایی قیامت استفاده شده است. برزخ  واژه‏اى است فارسى حرف خ در آن زائد بوده و دلالت بر مبالغه دارد. ریشه آن از برزه و برز است که معنایش بزرگى و حسن و برترى است. واژه «برزه » به معنای جمال و زیبائى نیز هست. « برز » و « برزه  در زبان کردى هم به معناى بلندى کوه و جایگاهى مرتفع است و یا معرب پَرژَک به معنای گریه و زاری است و یا از برزخ، به معنای جایگاه گریه  و زاری است. در زبان عربی به معنای مانع و حایل و فاصله بین دو دریا و در قرآن یک بار به معنای حایل و فاصله بین دو چیز و یک بار نیز به معنای جهان پس از مرگ و قبل از قیامت است. فیل در اصل آرامی بوده و مشتق از pal  است به معنای آلوده شد، آلوده کرد؛ زیرا از ویژگی های فیل این است که بر کناره رودها و آبگیرها می ماند و بیش از آنکه آب بنوشد آن را تیره می کند. در عربی علاوه بر نام حیوان، به معنای ضعف و رخوت و سستی بوده رجل فیل الرأى یعنی مرد ضعیف نظر. در قرآن یک بار و در سوره فیل داستان حمله ابرهه به کعبه آمده است. سجیل به معنای سنگ یا گل یا سنگ و گل آمیخته و پخته است. در عربی علاوه بر معانی قبل به لوحه سنگى و گلى که بر آن مى‏نوشتند و سپس به هر چیزى که در آن نوشته شود، گفته می شد. سجیل در قرآن سه بار و به معنای  نوعی سنگ یا سنگی از گل و برای عذاب بندگان گناه کار به کار رفته است. سراج  به معنای چراغ و وسیله سوختن، نور و روشنایی بوده و سپس به هرچیز روشن کننده و نورانی گفته شده است. 4 بار در قرآن آمده است که سه بار به نحو مجاز به معنای خورشید به کار رفته است؛ چون سراج در حقیقت به معنای چراغ ساخت بشر بوده است، اما در اینجا برای یک مورد حسی عاریت گرفته شده؛ یک بار هم به معنای پیامبر اکرم (ص) آمده است.

فصل هفتم، در زمینه واژگان فارسی قرآن با خاستگاه نظامی است و در آن واژگان سرد و جند بررسی گردیده است. حکومت های ایران باستان از نخستین دولت های قدرتمند تاریخ بشری بودند. این حکومت ها با برخورداری از تشکیلات خاص نظامی، تسلط نظامی گسترده ای بر منطقه از جمله عربستان داشتند و به موجب آن واژگان نظامی فراوانی را به آنجا منتقل کردند از جمله آنها دو واژه سرد(زره) و جند در قرآن به کار رفته است. خاستگاه واژه سرد رسم جنگ در میان ایرانیان بوده است که در میان آنان برای حفاظت از خود از چرم لباسی را درست می کردند که به هنگام جنگ بپوشند. برای زره، بافتن زره، و فعل زره ساختن ، زره پوشیدن و زره ساز به کار رفته است. در قرآن نیز یک بار در داستان حضرت داوود، خداوند خطاب به ایشان فرموده است: در ساختن زره حلقه ها را اندازه گیری کن. جند در فارسی از واژه پهلوىgund(گند) به معناى سپاه و ارتش‏ گرفته شده و با همین معنا نیز وارد زبان عربی شده است. در قرآن در معنای سپاه و لشگر دنیوی آورده شده است.

فصل هشتم، با عنوان خاستگاه اقتصادی واژگان فارسی قرآن دو واژه رزق و کنز که خاستگاه اقتصادی داشته اند، بررسی شده است. کنز از واژه گنج در زبان فارسی گرفته شده است. گنج در زبان فارسی به معنای  بن و بیخ خوشه خرما یعنی جایی که به درخت چسبیده است، خزانه، طلا و پول قرار داده شده در خاک و نیز دفینه ای که پادشاهان در خاک بنهند، به کار رفته است. سپس به زبان عربى رفته است. واژه کنز پس از ورود به زبان عربی به معنای جمع شدن هر چیزی گفته شد و علاوه بر اینکه در معنای جمع کردن و ذخیره کردن و دفن کردن، افزودن و انباشتن مال در جایی امن  آمده، منظور حفاظت و نگهداری آن هم می باشد. کنز در قرآن ده بار به کار رفته است در یک آیه و در ماجرای داستان حضرت موسی و خضر زمانی که حضرت خضر دیواری متعلق به دو کودک یتیم را تعمیر کردند. کنز منظور شی مدفون است. بعضی از مفسران کنز را در این آیه، مال و ثروت دفن شده می دانند؛ ولی عده ای  آن را نوشته ای حکیمانه و با ارزش می دانند. اما در نه مورد دیگر این واژه به معنای گنج، ثروت و پول است که حق الهی و زکات آن پرداخته نشده است. رزق در پهلوى  rocik  به معناى روزى، و نان روزانه است‏  که از roc به معنى روز ساخته شده است. این واژه از زبان  پهلوی با معناى جیره روزانه و نان وارد زبان ارمنى‏ و به معناى جیره روزانه وارد زبان سریانى‏ شده است. این واژه از طریق زبان سریانى وارد زبان عربى شده‏ است. در الواح تخت جمشید که بخشی مربوط به تأییدیه حقوق کارگرانی است که در ساختمان قصر کار می کردند که نشان می دهد که سابقاً مزد کارگران به صورت اجناس از قبیل گوشت، جو، گندم، شراب و غیره پرداخته می شد. در زمان خشایارشاه هنوز دو سوم مزد را جنس و یک سوم را پول می دادند. به نظر می رسد معنایی که موجب پیدایش این واژه شده است، جیره روزانه غذای روزانه و یا نان روزانه، روزی بوده است که توسط پادشاه بین مردم ایران یا به عنوان مزد کارگران و همچنین بین سربازان توزیع می شد، باشد. به نظر می رسد آنچه موجب پیدایش این واژه شده است، جیره روزانه غذای روزانه و یا نان روزانه ای بوده است که توسط پادشاه بین مردم ایران یا به عنوان مزد کارگران و همچنین بین سربازان توزیع می شد. سپس در گذر زمان معانی گسترده تری یافته، از جمله معانی بخشش و بهره و نصیب را پیدا کرده باشد. در زبان عربی معنای عام یافته و منظور عطائى است که از آن منتفع می شوند خواه طعام باشد یا علم و یا غیر آن. و پس از نزول قرآن به معنای روزی رسانیدن خداوند به بندگانش رواج یافت. این واژه در قرآن به معنای روزی مادی و نعمت های دنیوی یا روزی معنوی و نعمت های اخروی که خداوند به بندگانش عطا می کند، آمده است.


چکیده و نتایج مقاله «تفسیر معناشناسانه آیه محکم و متشابه» و نقد

گفتنی است، مقاله ای از اینجانب با عنوان «تفسیر معناشناسانه آیه محکم و متشابه» در بهار 1387 در شماره 16 مجله پژوهش دینی منتشر شد و پس از آن همکار گرامی جناب آقای دکتر غلامحسین اعرابی اظهار داشتند که ملاحظاتی راجع به محتوای این مقاله دارند. اینجانب نیز کمال استقبال را به عمل آوردم و عرض کردم، نقدی بر آن مرقوم بفرمایید و من برای انتشار آن پی گیری لازم را معمول خواهم کرد. ایشان هم لطف کردند و نقدی با عنوان «نکات باریک تر از مو (ملاحظاتی بر مقاله تفسیر معناشناسانه آیه محکم و متشابه)» نوشتند که در تابستان 89 در شماره 20 همین مجله انتشار یافت.

من نخست، چکیده و نتایج اصل مقاله و نقد آن را می آورم و آنگاه ان شاء الله پاسخ نقد ایشان را در چند قسمت می نویسم. امیدوارم این شیوه علمی، الگویی برای مواجهه با نظریات علمی در جامعه دانشگاهی باشد. در همینجا اعلان می کنم،‌ اگر همکار محترم جناب آقای دکتر اعرابی پاسخی درباره نقد اینجانب داشته باشند، آن را با کمال میل و احترام و قدردانی در وبلاگ حاضر منتشر خواهم ساخت.

به هر حال آنچه اینک به عنوان قسمت اول پاسخ نقد می آید، چکیده و نتایج اصل مقاله است که به اینجانب تعلق دارد و نیز چکیده و نتایج نقد مقاله اینجانب که به همکار محترم آقای دکتر غلامحسین اعرابی متعلق است.


 

1. چکیده و نتایج مقاله «تفسیر معناشناسانه آیه محکم و متشابه

الف. چکیده: تفسیری که در این مقاله از آیه محکم و متشابه قرآن به دست داده می‌شود، به روش معناشناسی است و در آن سعی بر این است که معنای واژگان و عبارات از رهگذر نحوه کاربرد آ‌ن‌ها در جملات مشابه کشف‌ گردد. واژگان و تعابیر کلیدی که در اینجا معناشناسی‌شده‌اند، عبارت‌اند از: فتنه، تأویل، متشابه، راسخون، علم، ایمان و زیغ. حاصل بررسی این است که مراد از «فتنه» عذاب اخروی و «آیات‌ متشابه»، آیات ‌قیامت و «تأویل این آیات» ‌تحقق‌ خارجی آنهاست و «راسخان در علم» عبارت از مؤمنان به کتاب آسمانی و «زائغان» عبارت از مشرکان مکه ‌‌است.

ب. نتایج:‌ مفاد آیه آل عمران این است که در قرآن دو دسته از آیات وجود دارد: آیات محکم و آیات متشابه. محکمات آیاتی است که الفاظ در آن‌ها به همان معنای معهود مخاطبان استعمال شده و در آن‌ها از حقایق معهود دنیوی سخن رفته است و تأویل و تحقق خارجی آن‌ها در همین دنیا وجود دارد؛ از این رو کافران مفاد این آیات را انکار نمی‌کردند و دنبال تأویل و تحقق خارجی چنین آیاتی نبودند؛ چون تأویل و تحقق خارجی آن‌ها را به وضوح می‌یافتند.

اما متشابهات آیاتی است که الفاظ درآن‌ها به‌معنایی غیر معهود مخاطبان به‌کار رفته و در آن‌ها از حقایق نامعهود از قبیل زقوم سخن گفته شده‌است و تأویل و تحقق‌خارجی آن‌ها در این دنیا وجود ندارد؛ از این جهت کافران مفاد این آیات را انکار می‌کردند و تأویل و تحقق خارجی آن‌ها را در همین دنیا طلب می‌کردند؛ اما مؤمنان در عین حالی که به‌ تأویل این آیات علم نداشتند، به آن ایمان داشتند و اعتراف می‌کردند که پروردگارا تو مردم را در روزی که شکی در تحقق آن نیست، گرد می‌آوری و خلف وعده نمی‌کنی.

مهم‌ترین ادله‌ای که بر اختصاص علم تأویل متشابهات به خدا دلالت دارد، به این قرار است:

اولاً، در عبارت «ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ» طلب تأویل مذموم دانسته شده و از صفات کسانی معرفی گردیده است که در دلشان زیغ و میل به ضلالت است؛ لذا معنا ندارد که آن در ادامه از صفات راسخان در علم خوانده شود که مورد مدح قرار گرفته‌اند.

ثانیاً، در آیه آل عمران دو گروه معرفی شده است که یکی از آن‌ها کسانی‌اند که در دلشان زیغ و  میل به ضلالت است و طی عبارت «فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ» از آن‌ها سخن گفته شده است. تردیدی نمی‌توان داشت که گروه دوم راسخان در علم‌اند که طی عبارت «وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» از آن‌ها سخن رفته است.

ثالثاً، گروه راسخان در علم، مؤمنان به تأویل متشابهات خوانده‌ شده‌اند و بی‌تردید ایمان به اموری تعلق می‌گیرد که علم به آن‌ها امکان ندارد.

رابعاً، چنان که از مقایسه سیاق آیه آل عمران و آیات متحدالموضوع دانسته می‌شود، مراد از تأویل متشابهات حقایق قیامت است که هنوز تحقق پیدا نکردند تا بشر بتواند به آن‌ها علم پیدا کند.


 

2. چکیده و نتایج مقاله «نکات باریک تر از مو»

الف. چکیده: در نوشته حاضر حاصل بررسی این است که مراد از فتنه، عذاب آخرت و متشابه منحصر در آیات قیامت و تأویل، تحقق خارجی آن‌ها نیست و زائغان هم مشرکان مکه نیستند؛ بلکه منافقان و برخی از اهل کتاب و دانشمندان سوء‌ و خلفا‌ء جور می‌باشند.

ب. نتایج: بر اساس مطالبی که در مورد مفاد آیه هفت آل عمران در مقاله حاضر آمده است، این نتایج به دست می‌آید:

1. در قرآن دو دسته از آیات وجود دارد: آیات محکم که به خاطر قاطعیت و قطعیتی که دارد، مفهومش مریب و ذو وجوه نیست و لذا زائغان نمی‌توانند، آن‌ها را دستاویز اهداف باطل خود قرار دهند و دسته‌ای آیات متشابه که می‌تواند ذووجوه و دارای مصادیق متعدد و محتمل باشد و برای فهم مراد واقعی از آن ها باید به آیات محکم ارجاع داده شوند؛ چرا که آیات محکم ام الکتاب هستند.

2. گرچه طبق نظر بعضی از مفسّران آیه هفت سوره آل عمران دلالت بر علم راسخان به تأویل آیات متشابه ندارد؛ اما دلالت بر عدم علم آنان نیز ندارد و علم راسخان، به تأویل آن‌ها از دلایل غیر قرآنی (از جمله روایات صحیحه) استفاده می‌شود.

3. واژه‌های کلیدی زیغ، اتباع، ابتغاء و تأویل دلالت می‌کنند، بر این که آیات متشابه دستاویز زائغان بوده است و در آینده نیز می‌تواند باشد.

4. به یقین «زائغان» شامل منافقان و علمای سوء و ... است و از مشرکان مکه انصراف دارد؛ زیرا سوره آل عمران مدنی است و روایات ذیل آیه مؤید این معناست.

5. به هیچ وجه جمله «فیتبعون ما تشابه...» را نمی‌توان به معنای «فینکرون» گرفت. متابعت غیر از انکار است؛ به علاوه مشرکان مکه اهل انکار همه قرآن بودند؛ نه اهل متابعت و پیروی.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

لینک های مرتبط:‌  نقد نظری درباره آیات متشابه؛  بطون و متشابه در نظر علامه طباطبایی؛  پاسخ به سئوالاتی درباره آیه محکم و متشابه؛ ائمه عالمان به تأویل آیات متشابه؟؛  پاسخ به چند سؤال درباره بطن و تأویل آیات قرآن؛ پاسخ به سئوالی درباره روش تفسیری قرآن به قرآن؛  معناشناسی باطن و تأویل قرآن؛  معنای تفسیر و تأویل و تنزیل و ظاهر و باطن