پیامبر(ص) و دغدغه جانشینی
اهل سنت بر این نظرند که پیامبر(ص) کسی را برای جانشینی و خلافت بعد از خودش تعیین نکرده است و اظهار می کنند، برای همین جهت صحابه بعد از رحلت پیامبر(ص) در سقیفه جمع شدند تا جانشین بعد از پیامبر(ص) را تعیین کنند و نهایتاً به انتخاب ابوبکر انجامید. البته افراطی هایی هم در میان اهل سنت پیدا می شود که قائل اند، پیامبر(ص) همین ابوبکر را برای جانشینی بعد از خود برگزید.
اهل سنت در همین راستا تمام روایاتی را که شیعه بر تعیین امام علی(ع) به جانشینی پیامبر(ص) دلالت دارد، توجیه و تأویل می کنند. من بارها کنجکاو شده بودم که آیا واقعاً پیامبر(ص) هیچ دغدغه ای برای جانشینی بعد از خودش نداشته است. ضمن تحقیقات دیگری که انجام می دادم، در میان روایات خود اهل سنت به صورت پراکنده به شواهد متعددی در این زمینه برخوردم که گواهی می دهد، آن حضرت نسبت به جانشینی بعد از خودش دغدغه داشته و به انحای گوناگون و تعابیر مختلف آن را اظهار داشته است.
آنچه اینک می آید، یکی از آن روایات است که نشان می دهد، پیامبر(ص) دغدغه داشتند، بعد از خودشان کسانی که شایستگی خلافت ندارند، بیایند و ادعای خلافت بکنند.
اهل سنت در روایتی از عمر بن خطاب نقل کرده اند که رسول خدا(ص) فرمود: «أکثر ما أتخوف على أمتی من بعدی رجل یتأول القرآن یضعه على غیر مواضعه و رجل یرى أنه أحق بهذا الامر من غیره (طبرانی، المعجم الأوسط، 2 / 242 - 243)؛ بیش ترین چیزی که بر امتم بعد از خودم می ترسم، این است که کسی قرآن را بر خلاف مراد الهی معنا کند و کسی ادعا کند که او به این امر (خلافت) از دیگری سزاورتر است».
قسمت اخیر این روایت در جای دیگر این چنین آمده است: «... رجل ینافس الملک على أخیه (ابن عبد البر، جامع بیان العلم وفضله، 2/ 193 - 194)؛ کسی بر دیگر در مُلک رقابت کند».
خود اهل سنت قائل اند که اولین کسی که این وصف بر او انطباق دارد، معاویه است (محمد بن عقیل، النصائح الکافیة، 141)؛ اما به دلایلی بسیار بعید می نماید که پیامبر(ص) به وضعیتی که بلافاصله بعد از رحلتشان پیش می آید، بی توجه باشند و توجه ایشان به یکی از مصادیق آن که بعد از چند خلیفه پیش می آید، منصرف شده باشد.
کافی است، به فعالیت های پیامبر(ص) در این زمینه در اواخر عمر شریفشان نظری منصفانه افکنده شود. از جمله، خود اهل سنت آورده اند که پیامبر(ص) در سال نهم هجرت که مسلمانان اولین حج را بعد از فتح مکه برگزار می کردند، ابتدا ابوبکر را برای ابلاغ آیات برائت تعیین کرده بود و بعد به موجب وحیی که بر آن حضرت نازل شده بود، او را بر کنار و امام علی(ع) را تعیین فرمود. باید پرسید، جهتش چه بود؟ البته در روایات بیش از این نیامده است که پیامبر(ص) علت آن را به ابوبکر چنین می فرماید که من مأمور شدم که آن را یا خود یا یکی از اهل بیتم ابلاغ کند.
زید بن یثیع این گونه آورده است: «نزلت براءة، فبعث بها رسول الله صلى الله علیه و سلم أبا بکر، ثم أرسل علیا فأخذها منه. فلما رجع أبو بکر، قال: هل نزل فی شیء؟ قال: لا، و لکنی أمرت أن أبلغها أنا أو رجل من أهل بیتی رسول الله صلى الله علیه و سلم. فانطلق إلى مکة، فقام فیهم بأربع: أن لا یدخل مکة مشرک بعد عامه هذا، و لا یطف بالکعبة عریان، و لا یدخل الجنة إلا نفس مسلمة، و من کان بینه و بین رسول الله عهد فعهده إلى مدته. (طبری، جامع البیان، 10/ 46)؛ آیات برائت نازل شد؛ آنگاه پیامبر(ص) ابوبکر را با آن (به مکه جهت ابلاغ آنها) فرستاد؛ سپس علی(ع) را فرستاد و او آن را از او گرفت. وقتی ابوبکر برگشت، پرسید: آیا درباره من چیزی نازل شده است؟ فرمود: نه، اما به من امر شد که آن را یا من و یا یکی از اهل بیتم ابلاغ کند. علی(ع) به مکه رهسپار شد و در میان مکیان به چهار چیز به پا خاست: یکی آن که بعد از این سال هیچ مشرکی به مکه وارد نشود و دوم این که کسی برهنه طواف نکند و سوم این که جز شخص مسلمان وارد بهشت نمی شود و چهارم این که هرکه با پیامبر(ص) پیمانی دارد، فقط تا مدتش اعتبار دارد».
ظاهر این روایت حاکی از این است که ابوبکر برگشت و بنابراین امام علی(ع) به طور کلی به جای او امیر حاج شد. شیعه هم بر همین نظر است. منتها اهل سنت آورده اند که ابوبکر بعد دوباره خود را به حاجیان رساند و او امیر حاج و علی(ع) مأمور ابلاغ آیات برائت بود.
ما فعلاً بر روی مضمون مورد اتفاق بحث می کنیم که پیامبر(ص) مأموریتی را که به ابوبکر داده بود، از او گرفت و علی(ع) داد. سئوالی که اینجا مطرح است، این است که چرا پیامبر(ص) چنین کرد؟ برخی از علمای اهل سنت، چنین پاسخ داده اند که رسم عرب بوده است که اگر کسی بخواهد پیمانی را که بسته است، بشکند، باید یا خودش یا یکی از اهل بیتش باشد؛ چیزی که هیچ شاهد تاریخی بر آن یاد نکرده اند.(نک: طباطبایی، المیزان، ذیل آیات برائت).
برای این که راز مطلب تا حدی روشن شود، لازم است، بستر تاریخی قصه مقداری توضیح داده شود و نکاتی چند یادآوری گردد.
اولاً، سال نهم اولین سالی است که بعد از فتح مکه حج بر گزار می شود.
ثانیاً، سال نهم اولین سالی است که مسلمانان بدون حضور پیامبر(ص) حج بر گزار می کنند.
ثالثاً، در موسم حج بزرگ ترین گردهم آیی مسلمانان صورت می گیرد و اتفاق هر واقعه در آن موسم برای عامه مسلمانان جلب نظر می کند.
رابعاً، بی شک، این که شخصی مثل ابوبکر که زمینه برای خلافت دارد، برای مأموریتی تعیین شود و آنگاه عزل شود و به امام علی(ع) که او نیز زمینه برای خلافت دارد، داده شود، به مسلمانان القاء می کرد که ابوبکر فاقد صلاحیت برای انجام آن مأموریت و علی(ع) حائز آن صلاحیت است.
واقعاً، در اینجا سئوالات جدی فراوانی هست که اگر به درستی به آنها پاسخ داده شود، نشان می دهد که پیامبر(ص) اولاً، نسبت به این که چه کسی جانشین او خواهد شد، دغدغه بسیار داشت و ثانیاً، برای رفع این دغدغه امام علی(ع) را به جانشینی خود معین کرد.
این سئوالات از این قرار است:
اولاً، آیا معنا دارد، پیامبر(ص) برای صرف ابلاغ آیات برائت دست به چنین تغییری زده باشد؟ آن هم تغییری که ابهت ابوبکر را در میان مسلمانان می شکست و فضیلتی را برای امام علی(ع) ثابت می کرد؟
ثانیا، آیا حداقل این نشان نمی دهد که ابوبکر برای انجام این مأموریت صلاحیت نداشته و آیا پیامبر(ص) نمی خواسته است، از رهگذر این عزل و نصب برتری امام علی(ع) را بر ابوبکر به مسلمانان اعلان بفرماید؟
ثالثاً، اگر نفس ابلاغ آیات بود، این ابلاغ توسط هر کسی می توانست انجام شود. چه جهتی داشت که پیامبر(ص) امام علی(ع) را برای آن تعیین کند؛ آن هم بعد از آن که ابوبکر را برای آن نصب کرده بود؟
آیا این عزل و نصب به موجب دغدغه ای نبوده است که نسبت به جانشینی خودش بعد از رحلت داشته است؟ آیا این نمی خواهد بفهماند که ابوبکر مصداق آن کسی است که دغدغه داشت، بعد از رحلتش ادعای خلافت کند و حال آن که صلاحیتش را ندارد؟