استشهاد آری، استشمام هرگز
وقتی من دلیل خصم و ایادی او را برای غصب طرح های تحقیقم و بذل و بخشش آنها به دیگران جویا می شوم، اظهار می کنند که موضوع این طرح ها حساس است. شما می خواهید یا احتمال دارد که در آن، قرآن را متنی تاریخمند و فاقد کارآیی در دوره معاصر معرفی کنید و جاودانگی و جهانی بودن قرآن را زیر سئوال ببرید یا بگویید که قرآن از فرهنگ زمانه تأثیرپذیرفته و اباطیل را تأیید کرده است یا افکار دکتر سروش را در آن بیاورید و یا می خواهید در آن فقه المقاصد را مطرح کنید. (نک: چالش های پیشاروی معرفت دینی معاصر؛ داستان غم انگیز طرح «تفسیر فراتاریخی قرآن...»؛ ظلمی دیگر در تصویب طرحی دیگر به نام همکاری دیگر)
وقتی می پرسم، شما این سخنان و استنباطات را بر اساس چه چیزی می گویید؟ آیا در طرح های تحقیق چنین چیزی آمده است یا من در یکی از نوشته هایم چنین چیزهایی را بیان کرده ام؟ پاسخ می دهند که نه، ولی ما مطئمن هستیم یا احتمال می دهیم.
به خاطر دارم، روزی از جایی من را احضار کردند. در آنجا آقای محترمی مقداری مرا سین جیم کرد. بعد از آن، من از او پرسیدم: «تلقی شما از افکار من چیست؟» او پاسخ داد: «ما داریم، افکار شما را تجزیه و تحلیل می کنیم. افکار شما بوی افکار دکتر سروش و وهابیت می دهد». من عرض کردم: «این را از کجا به دست آوردید؟ افکار دکتر سروش و وهابیت روشن است. من کدامیک از آنها را اظهار داشته ام؟ آیا هیچ موردی را یافته اید که من از آنان نقل کرده باشم؟ یا آیا حتی یک مورد از باورهای وهابیت را یافته اید که من به آن گرایش یافته باشم؟ آیا من عقاید شیعی چون امامت، عصمت، توسل، شفاعت و نظایر آنها را انکار کرده ام که شما چنین می فرمایید؟» او پاسخ داد: «ما شاهدی نداریم؛ بلکه ما از سخنان شما چنین استشمام می کنیم»؛ یعنی بو می کشیم و آنگاه چنان بویی به مشاممان می رسد. (نک: دین و مذهب من؛ من شیعه ام؛ عصمت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع))
این قصه مرا یاد آبگوشت های مادرم در ایام کودکی و نوجوانی می اندازد که در روستایمان وقتی دیزی را روی اجاق می نهاد و غُل غُل آن در می آمد، بوی مست کننده اش تا فاصله های زیادی استشمام می شد. گاهی هم شاید از فرط بوی آبگوشت، گربه ها سراغ دیزی می رفتند و آن را در می گرداندند و گوشت هایش را نوش جان می کردند.
من به این آقایان عرض می کنم: نه شما گربه اید که بو بکشید و نه سخنان من، آبگوشت است که بو بدهد. نیاز به بو کشیدن نیست. معانی سخنان من مشخص است. شما فقط می توانید به معنای عرفی یا عقلی سخنان من استناد کنید و با تکیه بر آن معانی، افکاری را به من نسبت دهید. شما حق ندارید، هر آنچه را که به ذهنتان رسید، به من نسبت دهید. (نک: اصول نقد دوستانه نظریات علمی)
من اینک در تحلیل و نقد این رویکرد ناصوابی که مخالفان در قبال نوآوری های و نظریه پردازی هایم دارند و بر اساس آن به تضییع حقوقم می پردازند، نکات ذیل را عرض می کنم:
1. حرمت انگ زدن به دیگران
من به جماعت خصم می گویم: شما تنها معنایی را می توانید به سخنان من نسبت بدهید که یا عرفی باشد و یا عقلی. به عبارت دیگر، معنای قابل انتساب به سخنان من نظیر هر سخن دیگر، یا عبارت از معنای وضعی و استعمالی است که هر یک از اهل زبان به آن معنا پی می برد و یا عبارت از لوازم عقلی و منطقی آن معناست که چگونگی استنباط آنها در منطق و اصول فقه معرفی شده است و هر عاقلی می تواند از آن استنباط کند. شما بیایید با استدلال نشان بدهید که معنای عرفی یا عقلی کدام سخن من چنان است که شما می فرمایید و گرنه، سوء ظن بردن و انگ زدن که کاری شرعی و اخلاقی نیست. اگر بنا بر چنین رویکردی باشد، دیگران هم می توانند به شما انگ بزنند و بگویند شما از خوارج و غلات و اخباری ها و طالبان هستید و یا می خواهید افکار خوارج و غالیان و اخباری ها و طالبان را ترویج کنید؛ اما چنین رویکردی هرگز صحیح نیست.
استنباط اگر مبتنی بر قواعد عرفی و عقلی نباشد، هیچ ارزش علمی ندارد و به لحاظ اخلاقی نیز چیزی جز سوء ظن بردن نیست. بنابراین استشمام یعنی سوء ظن بردن و این هم حرام و گناه کبیره به شمار می رود.
2. قصور خصم در فهم نظریات
مشکلی که مخالفان دارند، این است که اساساً از نظریات من آگاه نیستند و کارشان قیاس کردن است. به ادنی شباهتی، اظهار می دارند که پس تو می خواهی، همان نظریات وهابی ها یا دکتر سروش و یا دیگران را بگویی. گویا قدرت تمییز و تفکیک اندیشه ها را از همدیگر ندارند.
علتش هم این است که یا به اوهام خودشان رجوع می کنند و یا به سخنان دیگران اعتماد می کنند و افکار من را می خواهند از افواه دیگران به دست آورند؛ حال آن که هرگز این طریق صحیحی نیست. آنان باید افکارم را از نوشته های خودم استخراج کنند و یا از خودم استفسار نمایند. هیچ گاه نشده است که آنان بیایند طی جلسات متوالی و منظم ریز به ریز سخنانم را بشنوند و تمام ایرادات و سئوالات خودشان را از من پاسخ بگیرند. این هم نتیجه ای جز سوء فهم ندارد.
3. حرمت سوء ظن
محیط علمی با سایر محیط ها هیچ تفاوتی ندارد. چنان که سوء ظن در سایر محیط ها حرام است، در محیط های علمی هم حرام است. من به خصم و ایادی او می گویم: در طرح نامه پایان نامه تمام جزئیات تحقیقی که قصد انجام آن است، توضیح داده شده است. در آن، روشن شده است که رویکرد پایان نامه دفاع از قرآن و اسلام است. شما هم که علم غیب ندارید که با اطمینان اظهار می دارید، در پایان نامه چه خواهد آمد؛ پس چگونه با اطمینان اظهار می کنید که بعد در پایان نامه فلان مطلب باطل ثابت خواهد شد. بدون علم و از روی سوء ظن هم سخن گفتن که حرام است؛ پس چه مجوز شرعی برای چنین اظهاراتی دارید؟ آیا می خواهید اسلام و قرآن را با سوء ظن و تهمت و گناه حفظ کنید؟ اسلام و قرآن اساساً آمده است که جلوی سوء ظن و تهمت و گناه را بگیرد و بعد حالا شما می خواهید، با این چیزهایی که اسلام و قرآن با آنها مبارزه کرده است، از اسلام و قرآن دفاع کنید؟
4. وظیفه استاد راهنما
وظیفه ای که استاد راهنما در پایان نامه های دانشجویان دارد، این است که آنان را در مسیر تحقیق یاری کند؛ نه این که نظریاتش را بر آنان تحمیل نماید. مخالفان قیاس به نفس می کنند. تصور می کنند، همان طور که خود، دانشجویان را مجبور می کنند، همان نظریاتی را در پایان نامه مطرح کنند که خودشان قبول دارند، من نیز این گونه ام. این در حالی است که همواره سخن من به دانشجویان این است که:
اولاً، خود شما دانشجویان مسئول مطالبی هستید که در پایان نامه می آورید. شما حتی اگر نظریات من را هم قبول می کنید، خودتان باید از آنها دفاع کنید.
ثانیاً، به ایشان توصیه می کنم، گزارش مطالبتان توصیفی باشد؛ یعنی همه نظریات را اعم از مخالف و موافق با ادله اشان منعکس کنید و حتی هرگز موضع علمی خود را صریحاً، بیان نکنید و قضاوت را به خوانندگان خود بسپارید.
مخالفان می گویند، تو در پایان نامه ها نظریاتت را به دانشجو القاء می کنی یا می گویند، وقتی نوشتار پایان نامه های تحت راهنمایی تو را می بینیم، گویا صدای تو را در آنها می شنویم. تو می خواهی از طریق پایان نامه های دانشجویان اندیشه های خودت را مطرح کنی. البته گاهی هم می گویند که تو برای دانشجویان پایان نامه می نویسی. یا گاهی می گویند، تو نظریاتت را به دانشجو تحمیل می کنی و آنان را مجبور می کنی و نظریاتت را در پایان نامه بیاورند.
بیایید این سخنان را تحلیل کنید.
اولاً، آیا القای نظریات به دانشجویان جرم است؟ و آیا وظیفه استاد راهنما جز این است که نظریاتش را به دانشجویان القاء کند؟ و آیا شنیدن صدای استاد راهنما در پایان نامه گناه است؟
راز این که گفته شده است، صدای من در پایان نامه ها شنیده می شود، کثرت راهنمایی هایی است که من به دانشجویان می کنم. توصیه من به دانشجویانم این است که اگر حتی یک صفحه هم از پایان نامه خود می نویسید، برایم ارسال کنید و نگذارید، مطالبتان تلنبار شود که من فرصت دقت نظر و راهنمایی مؤثر برای شما نداشته باشم. بسا پایان نامه هایی هست که دانشجو حدود صد فایل از پایان نامه اش را به تدریج برایم ایمیل می کند و من در حواشی راهنمایی های خود را یادداشت می کنم و برایش می فرستم. این خیلی طبیعی است که حضور من در پایان نامه دانشجو بسیار محسوس باشد. آیا تلاش من برای دانشجویان ستایش برانگیز است یا سرزنش برانگیز؟ آیا راهنمایی های شما صحیح است که بعد از اتمام پایان نامه یک نگاه سرسری به آن می اندازید و کل راهنمایی های شما از یک صفحه تجاوز نمی کند یا راهنمایی های من که بسا به ازای مطالب دانشجو، در حواشی پایان نامه راهنمایی های لازم را یادداشت می کنم؟ نتیجه راهنمایی های شما چیست؟ جز یک پایان نامه مفلوک و دورانداختنی؟ نتیجه راهنمایی های من چیست؟ جز این که پایان نامه های کارشناسی ارشد تحت راهنمایی من به اندازه رساله های دکتری و بلکه بیش از آن ارزش علمی دارد؟
ثانیاً، تحمیل نظر به دانشجو از تهمت های مخالفان است. کاش از خود دانشجویان نظرخواهی می کردند و آنگاه اظهار نظر می فرمودند. من بسیاری از دانشجویان را می توانم برشمارم که نتایج پایان نامه اشان مخالف نظریات من بوده است که از آن جمله می توان به پایان نامه ای با عنوان «معناشناسی اسلام در قرآن» یاد کرد.
ثالثاً، مگر من اگر بخواهم نظریاتم را بیان کنم، جایی بهتر از پایان نامه های دانشجویانم ندارم؟ کدام عاقلی می آید، در حالی که می تواند خود، کتاب و مقاله بنویسید یا در وبلاگ مطالبش را منتشر کند، افکارش را در پایان نامه های دانشجویان بیاورد که هیچ فایده ای برای او ندارد و چندان کسی به آنها مراجعه نمی کند؟ اساساً، من هیچ تمایلی به راهنمای پایان نامه ندارم. پیش تر چند سال، به طور کلی هیچ پایان نامه ای نمی گرفتم. این اصرار دانشجویان است که مرا به پذیرش راهنمایی پایان نامه می کشاند. چقدر باید، آدم ساده اندیش باشد که تصور کند، من می خواهم از طریق پایان نامه دانشجویان، افکارم را منتشر کنم. من هیچ ترسی از انتشار افکارم ندارم؛ چرا که همه افکارم در چارچوب اصول و ضروریات دین اسلام و مذهب حقه تشیع است. من به خصم گفته ام: من چندین کتاب و مقاله و بیش از هزاران صفحه مطلب وبلاگی نوشته ام. بروید بگردید، اگر یک مورد مطلب خلاف اصول و ضروریات دین و مذهب یافتید، به من نشان دهید.
5. ضرورت رفتار علمی و منطقی
به قول ابن سینا «نحن ابناء الدلیل، نمیل حیث یمیل»؛ ما طرفدار دلیل هستیم، به هر نظری که دلیلی داشته باشد، به آن گرایش پیدا می کنیم. در روایات نیز آمده است که حکمت را بگیرید، ولو از اهل شرک یا اهل نفاق باشد. اصل، صحت اندیشه است؛ نه صاحب اندیشه. در روایت است که «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال»؛ بنگرید که چه گفته می شود؛ نه این که چه کسی سخن می گوید. به فرض این که دکتر سروش یا وهابی ها اندیشه ای را اظهار کرده باشند که با ادله معتبری پشتیبانی بشود، چه اشکال دارد که آن اندیشه را از آنان گرفت؟
البته این صرف فرض است و این بدان معنا نیست که من اندیشه ای را از آنان گرفته ام. باور من این است که من بیش از همه از اندیشه های علامه طباطبایی و آیت الله معرفت تأثیر پذیرفته ام. هرچند که این بزرگواران نیز از نظیر چنین اتهاماتی مصون نبودند. یکی از دوستانی که شاگرد آیت الله معرفت بود، می گفت: «ایشان را متهم کرده بودند که سنی است و افکار سنی دارد. ما در دفتر یکی از مراجع طی جلسات متعددی تمام اتهامات آنان را به طریق علمی رد می کردیم؛ اما آنان هرگز نمی پذیرفتند و ما دریافتیم که سخن گفتن با این جماعت فایده ای ندارد و لذا ما آن جلسات را بدون هیچ نتیجه ای متوقف کردیم».
6. حربه مخالفان نوآوری و نظریه پردازی
مخالفان همواره در میدان بحث و استدلال علمی کم می آورند. سوابق علمی آنان هم نشان می دهد که هیچ مقاله علمی پژوهشی ارزشمندی ندارند و هیچ گونه نوآوری و نظریه پردازی ارزشمندی در کارنامه علمی آنان مشاهده نمی شود؛ لذا همواره میدان بحث علمی را خالی می کنند. باری، من به خصم گفتم: بیایید در حضور اعضای هیئت علمی یا دانشجویان با هم مناظره کنیم و قضاوت را به آنان بسپاریم تا آنان داوری کنند که اندیشه و عمل چه کسی درست است؛ اما او اظهار داشت که من حاضر نیستم.
گاهی مشاهده می شود، مخالفان حاضرند، در جلسات گعده ای خود، جک های زشت را برای همدیگر تعریف کنند و قهقهه سر دهند و دیگران را مسخره کنند و از همدیگر غیبت کنند و به دیگران تهمت بزنند؛ اما حاضر نیستند، به بحث و یا مناظر علمی که باعث رفع سوء تفاهمات و نشاط و رشد علمی است، اهتمام بورزند.
کار مخالفان در محیط علمی، گردن کلفتی و زورگویی و رفتار بی منطق و خارج از اخلاق و قانون و شرع است و اگر آنان این حربه را نداشتند، هرگز در محیط علمی نمی توانستند، اظهار وجود کنند. اگر یک محیط شایسته سالار و فرهیخته محوری داشتیم، نباید چنین کسانی را اساساً در محیط علمی بیابیم، چه رسد به این که در مصادر امور قرار بگیرند و به اتخاذ تصمیم راجع به دیگران بپردازند و حقوق آنان را تضییع کنند. (نک: گناهان کبیره در ماجرای پرونده سازی محاکمه)
7. سرانجام قصه من
در این روزها نوشته های وبلاگ مرا روزانه صدها نفر از سراسر ایران و بلکه سراسر جهان ملاحظه می کنند و قصه مرا دنبال می کنند که سر انجام چه خواهد شد. من عرض می کنم، سرانجام قصه من از دو حال بیرون نیست و در هر حال پیروزی از آن این بنده ناچیز خداست:
الف. سرانجام شوم: یک احتمال این است که خصم همچنان بر خر بداخلاقی و قانون شکنی و اعمال خلاف شرع خود سوار خواهند بود تا آنجا که به قصد نهایی خود که اعدام و یا حداقل اخراج از دانشگاه باشد، برسند؛ چنان که اتهامات سراسر کذب آنان در جریان محاکمه همین را هدف گرفته بود. البته من هیچ بیمی از این اهداف شوم ندارم. نه عمرمان دست خصم است و نه روزیمان. خدای ما بزرگ است.
منتها، من باید بکوشم، هزینه این کارشان را زیاد کنم؛ به گونه ای که خسر الدنیا و الآخره شوند و هم در دنیا به زشتی از آنان یاد کنند و هم در آخرت هیچ حجت شرعی در برابر خدای منتقم نداشته باشند.
به خاطر دارم، همان مسئول محترمی که طی نامه ای به هیئت بدوی، وبلاگ مرا پایگاه افکار منحط وهابیت خوانده و مرا به محاکمه کشیده بود، به من می گفت: «ما بسیاری را محاکمه می کنیم و بی سر و صدا، محاکمه انجام می شود؛ اما تو چرا این قدر سر و صدا می کنی و موضوع را به وبلاگت می کشانی. همه به ما مراجعه می کنند و می گویند که مگر این نکونام چه کرده است که می خواهید او را محاکمه کنید». من عرض کردم: «من را دارند (دارید)، خفه می کنند (می کنید)، حال می گویید، آخ هم نکش». او گفت: «خب، این را در داخل دانشگاه و به مسئولان بگو، چرا آن را به وبلاگ می کشانی؟» من عرض کردم: «این جماعت خصم، هرجا رسیده اند، بر ضد من بد گفته و من را تخریب کرده اند و من ناگزیرم، همان طور که آنها همه جا مرا تخریب کرده اند، من نیز به طور گسترده و در وبلاگم به دفاع از خودم بپردازم». (نک: ماجرای عبرت آموز محاکمه اینجانب؛ متن دفاعیه ماجرای محاکمه)
این گزارش به روشنی نشان می دهد که تنها بیم خصم این است که جامعه، با اقدامات خلاف اخلاق و قانون و شرع آنان همراهی نکند و سرانجامی جز آبرو ریزی و سرافکندگی دنیوی برایشان نداشته باشد. البته من سرافکندگی و شرمندگی اخروی را هم به ایشان مژده می دهم. مطئمن باشند که در آخرت نیز از این اقداماتشان سربلند بیرون نخواهند آمد و جهنم را برای خود خریده اند.
البته در این دنیا هم کاری از پیش نخواهند برد؟ مگر تا کی می خواهند، مرتکب اعمال خلاف اخلاق و شرع و قانون بشوند؟ بالاخره مسئولان پاک اندیش جلوی این نیروهای خودسر را خواهند گرفت. همیشه وجدان های بیدار و افراد پاکی در میان مسئولان هستند که جلوی این اقدامات را می گیرند. مگر همین جماعت خصم نبودند که مرا با اتهامات سنگین و سراسر دروغ و تهمت به هیئت بدوی دانشگاه کشاندند؟ آیا به نتیجه دلخواهشان رسیدند؟ سرانجام هیئت محترم بدوی دانشگاه اعلام کرد که هیچ یک از این اتهامات محرز نیست.
ب. سرانجام خوب: احتمال دیگر این که جماعت خصم از خر بداخلاقی و اعمال خلاف شرع و قانون پیاده شوند و ما مثل دو تا دوست با هم به گفتگو بنشینیم و سوء تفاهمات را برطرف کنیم و گردن کلفتی و سرگردنه گیری را به مباحثات و مناظرات دوستانه علمی تبدیل کنیم و از پناسیل علمی من برای ایجاد نشاط علمی بهره برداری شود. من به این نوع سرانجام امید بسیار دارم. جهتش این است که:
اولاً، چنین اهتمامی مورد تأکید مقام معظم رهبری است و قوانین و راهکارهای خوبی در قوانین برای نوآوری و نظریه پردازی و نقد و مناظره پیش بینی شده است و مسئولان محترم نظام و حتی مراجع عظام تقلید هم بر آن تأکید دارند.
به واقع، خصم در حال حاضر دارد بر خلاف سیل خروشان عقلانیت و اخلاق حاکم بر جهان و کشور شنا می کند و این سرانجامی جز شکست فضاحت بار نخواهد داشت.
ثانیاً، به طور عملی نیز برخی از همکاران چنین رویکردی را آغاز کرده اند که تفصیل آن را ان شاء الله در پست دیگر شرح خواهم داد. اجمالاً، عرض بکنم که یکی از همکاران محترم در درس «زبان قرآن»، چهار جلسه از من دعوت کرد که نظریه خودم را درباره زبان قرآن در کلاس درس دکتری اش برای دانشجویان تشریح کنم و این جلسات در عین حالی که با نقدهای جدی همراه بود، اما با عزت و احترام و نشاط زاید الوصف همگی خاتمه یافت و من پیوسته از ایشان تشکر کرده ام و اکنون نیز به این وسیله از او تشکر می نمایم و به جماعت خصم عرض می کنم، این یک الگوی رفتار دوستانه علمی است. شما را بار دیگر دعوت می کنم، بیایید از چنین الگویی تبعیت کنید. نه این که با گردن کلفتی، از پاسخگویی منطقی سرباز بزنید و در پاسخ من که دلیل شرعی یا قانونی اقدام ظالمانه اتان را خواسته ام، بفرمایید: «من وظیفه ندارم، به شما پاسخ بدهم. من به مافوقم پاسخگو هستم». بعد از پاسخگویی به مافوقتان هم طفره بروید. یا مثل دزدان سرگردنه طرح های پایان نامه مرا غاصبانه بگیرید و به دیگران بسپارید. به شما مسئولیت داده شده است که مقررات را اجرا کنید؛ نه این که به حقوق زیرمجموعه دست اندازی کنید.
ثالثاً، به تدریج همه همکاران از حقایق آگاه خواهند شد و دیگر به اقدامات غلط خصم تن نخواهند داد و دیگر هرگز ذره ای از موازین قانونی و شرعی تخطی نخواهند نمود. خصم همیشه نخواهد توانست از بی اطلاعی همکاران سوء استفاده کند و از آن به نفع اقدامات خصمانه خود بهره برداری نماید. (نک: حرمت نقض مقررات دولتی در محیط علمی؛ حرمت غصب طرح های تحقیق)
رابعاً، کم کم هیمنه خصم فرو خواهد ریخت و آنان که من را محق می دانند؛ اما از ترس سکوت کرده و با خصم همراهی می کنند، دیگر ترسشان برطرف خواهد شد و جرئت دفاع از مظلوم را به خود خواهند داد.
واقعاً خیلی جالب است. من به یکی از همکاران عرض کردم: تو می دانی که به من ظلم می شود، پس چرا از من حمایت نمی کنی؟ پاسخ داد: «من شجاعت تو را ندارم. من متهم خواهم شد و بعد از نان خوردن خواهم افتاد». بسیاری از همکاران که مرا می بینند، می گویند: «بنویس که تو حرف دل ما را هم می نویسی؛ اما ما جرئت تو را نداریم. به علاوه ما قسط داریم و نمی خواهیم از نان خوردن بیافتیم».
لینک های مرتبط: داستان هایی در زمینه نقد خصمانه نظریات علمی ؛ نقد علمی یا محاکمه عالم؛ اخلاق اسلامی در نقد علمی؛ شیوه نقد نظریه؛ خطوط قرمز آزاداندیشی و نظریه پردازی