سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

نقد طرحنامه نظریه زبان خاص داشتن قرآن(4)

* نوشته است: «فلسفه اساسی وحی قرآنی تغییر و تصحیح فرهنگ بشر، زدودن تیرگی‌ها و بیرون آوردن مردم از تاریکی‌ها و جهالت‌های بی‌شمار فکری و رفتاری به نور هدایت الهی است، پس چگونه می‌توان آن را متأثر از فرهنگ بشر دانست؟ آیا غالب‌بندی قرآن ، در افق فرهنگ عصر مستلزم لغویت آن نمی‌شود؟»

** قالب بندی قرآن در افق فرهنگ عصر نزول هیچ ملازمه ای با لغویت قرآن ندارد. لغویت یعنی بیهودگی و بی فایدگی. اساسا قرآن برای این که فایده اش افزون باشد، در قالب زبان و فرهنگ عصر پیامبر(ص) نازل شده است.

اگر گفته شود که قرآن برای آن عصر فایده مند و نافع بوده است؛ اما برای اعصار دیگر لغو و بی فایده است، چنین سخنی هم صحیح نیست. چون فرهنگ دو بخش دارد: برخی از عناصر فرهنگی مربوط به عصر و تاریخ خاصی است و استمرار نمی یابد. نسیء و ظهار و برده داری از آن جمله است. آری، آیات مروط به اینها چون بلاموضوع شده اند، آن کارآیی سابق را ندارد؛ اما نمی توان گفت که حال لغو شده است. به هر حال، تاریخ است و هرچه که موضوع آن از بین رفت، لغو و بی فایده نمی شود.

اما بخشی از فرهنگ محدود به یک عصر نمی شود و استمرار پیدا می کند و موضوعات مربوط هم باقی و پایدار است، لذا تاریخی بودن آنها به معنای عدم استمرار آنها نیست.

* نوشته است: «شگفت آن که برخی بدون هیچ‌ نوع دلیل موجهی تعبیر «لسان قوم» را به مفهوم همزبانی و مماشات با فرهنگ عصر جاهلی قلمداد کرده‌اند. لسان به معنای لغت است و تفاسیر کهن فریقین در تفسیر آیه مورد اشاره همگی بر همین معنا، تصریح کرده‌اند. بنابراین دلیلی وجود ندارد که ما لسان قوم را به معنای آداب، رسوم و فرهنگ قوم بگیریم. پیوند زدن قرآن با خواسته‌ها، پندارها و رفتارهای ناصواب جاهلیان، با استناد به چند مثال معارض با فلسفه وحی قرآنی وتلاشی ناصواب است. »

** زبان قابل انفکاک از فرهنگ نیست. زبان چیزی جز الفاظ و تعابیری نیست که اهل زبان برای بیان معهودات و تصوراتشان جعل و استعمال کرده اند. فرهنگ هم چیزی جز معهودات و تصورات نیست. به همین رو زبان نماد و تابلوی فرهنگ است و با مطالعه زبان می توان به فرهنگ و تصورات و معهودات اهل زبان پی برد. عدم همراهی و مماشات با فرهنگ یعنی خالی کردن الفاظ از معنا، و این امکان ندارد. وقتی که عرب لفظ نسیء را به کار می برده، این لفظ را برای یک سنت فرهنگی به کار گرفته و لذا از آن یک سنت فرهنگی را اراده کرده است.

البته این بدان معنا نیست که مفاهیم مشترک میان زبان ها وجود ندارد؛ اما مفاهیم خاص قومی را هم نباید نادیده گرفت. مشترکات زبانی ناظر به مشترکات فرهنگی است و مفترقات زبانی هم ناظر به مفترقات فرهنگی است.

ارتباط زبان و فرهنگ به معنای موافقت با باورهای و سنت های نادرست نیست. بلکه به معنای بیان مقاصد در قالب فرهنگ و زبان است.

* نوشته است: «پاسخ قرآن در قطع معامله کافران با پیامبر(ص) بر سر باورها صریح و کوبنده بود. «قل یا ایها الکافرون لااعبد ما تعبدون... لکم دینکم ولی دین». «و اذا تتلی علیهم ایاتنا بینات قال الذین لایرجون لقاءنا بقرآن غیر هذا او بدّله قل ما یکون لی ان انّه له من تلقاء نفسی ان اتّبع الا ما یوحی الیّ انّی اخاف ان عصیت ربّی عذاب یوم عظیم، قل لو شاءالله ماتلوته علیکم و لاادریکم به فقد لبثت فیکم عمراً من قبله افلا تعقلون.» »

** اینها همه مربوط به باورهای دینی است؛ اما قرآن در مقام اصلاح باورهای غیر دینی مثل خلقت آسمان ها و زمین و تعداد آنها و مراحل خلقت و نظایر اینها نبوده است. در این امور به همان باورهای معهود میان آنها اتکا کرده است؛ بدون این که در مقام تغییر آنها باشد. آنان باور داشتند، آسمان ها هفت است، در قرآن نیز سخن از «سبع سموات» آمده است. آنان باور داشتند که آسمان ها و زمین در شش روز خلق شده، در قرآن نیز سخن از خلقت آنها در «ستة ایام» است. آنان باور داشتند که ابتدا زمین و بعد آسمان ها خلق شده اند، همین هم در قرآن آمده است. به باور آنها مدت خلقت زمین بیش از آسمان طول کشیده است، در قرآن هم آمده است که زمین در چهار روز و آسمان در دو روز خلق شده است.

* نوشته است: «قرآن مخاطب خود را تنها انسان های عصر پیامبر ندانسته بلکه دعوت خود را جهان شمول و مخاطب خویش را تمام انسانها معرفی کرده است.»

** به چه دلیل مخاطب قرآن تمام انسان هاست و خصوص عرب عصر نزول نیست؟ چگونه می توان مخاطب یک متن را مشخص کرد؟ این که پیام قرآن جهان شمول است، مستلزم این نیست که مخاطب قرآن همه تمام مردم جهان باشد. در اینجا میان دو چیز خلط شده است: شمول هدایت قرآن و مخاطبان قرآن. قرآن برای تمام انسان ها هدایت بخش است؛ اما مخاطبان قرآن تمام انسان ها نیستند؛ به دلیل این که قرآن به زبان عربی عصر نزول است؛ نه به زبانی که قابل فهم همه مردم در همه زمان ها باشد. در قرآن به بت پرستان و اهل کتاب و مردم آن زمان خطاب شده است و در آن هیچ گروهی از کسانی که غیر عرب و غیر آن عصر باشد، مورد خطاب قرار نگرفته است. در قرآن از موضوعاتی سخن رفته اسست که معهود عرب عصر نزول بوده و در آن از موضوعی که راجع به مردمان دیگر و مربوط به اعصار دیگر باشد، مثل بانک داری و انرژی اتمی و نظایر آنها سخن نرفته است.

* نوشته است: «قرآن در عین آن که بر مخاطبان خاصی نازل شده است، رسالت خویش را جهانی می‌داند: «و ما ارسلناک الاّ کافّه للنّاس بشیراً و نذیراً.» «تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً.»

** هر پیامبری برای هدایت قوم خودش فرستاده شده است؛ چنان که آمده است:

پیامبر اسلام(ص) هم از این امر مستثنی نبوده است. در آیه مورد بحث نیز مراد از «ناس» مشرکان مکه است؛ نه همه مردم در هر عصر؛ زیرا در ادامه چیزی به «ناس» نسبت داده شده است که مشخص می کند، این «ناس» کسانی جز مشرکان مکه نیستند: وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشیراً وَ نَذیراً وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (28) وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (29) سبأ. در سراسر قرآن پرسش از این که قیامت چه زمانی برپا می شود، تنها از سوی مشرکان مکه مطرح شده است.

قرآن خطاب به مشرکان مکه و یهودیان مدینه و مسلمانان آن عصر نازل شده است:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (ابراهیم، 4)

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلاً إِلى قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذینَ أَجْرَمُوا وَ کانَ حَقّاً عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنینَ (روم، 47)

کَذلِکَ أَرْسَلْناکَ فی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبّی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ مَتابِ (رعد،30)

وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ (زخرف، 44)

وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (155) أَنْ تَقُولُوا إِنَّما أُنْزِلَ الْکِتابُ عَلى طائِفَتَیْنِ مِنْ قَبْلِنا وَ إِنْ کُنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلینَ (156) أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْکِتابُ لَکُنَّا أَهْدى مِنْهُمْ فَقَدْ جاءَکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَّبَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ صَدَفَ عَنْها سَنَجْزِی الَّذینَ یَصْدِفُونَ عَنْ آیاتِنا سُوءَ الْعَذابِ بِما کانُوا یَصْدِفُونَ (157) انعام

خطاب به یهودیان مدینه هم آمده است: وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ میثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ ءَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِکُمْ إِصْری قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدینَ ( 81) فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ (82) آل عمران

نیز آمده است: یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ عَلى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشیرٍ وَ لا نَذیرٍ فَقَدْ جاءَکُمْ بَشیرٌ وَ نَذیرٌ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ (مائده،19)

ضمیر «یکون» به «عبده» یعنی پیامبر اسلام(ص) بر می گردد و او چگونه انذارکننده تمام انسان ها می تواند باشد. او در یک مدت 23 ساله مأمور به انذار بوده است. حال آن که گروه هایی از انسان ها قبل از او آمدند و رفتند و گروه های دیگری در زمان او در اقصی نقاط زمین بودند و هیچ خبر از بعثت او پیدا نکردند و گروه هایی نیز بعد از او آمده اند که آن حضرت رحلت کرده بود. بنابراین مراد از «عالمین» در این آیه و نظایر آن همه انسان ها نمی توانند باشند. عالمین یعنی ناس و این دو یعنی همان کسانی که در زمان نبوت پیامبر اسلام و نزول قرآن می توانستند، از آن باخبر شوند.

در سیاق آیه مورد بحث و دیگر آیات مشابه سخن از همان مردمی است که در مکه و مدینه بودند. در آیات بعد از آن آیه چنین آمده است:

الذی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فِی الْمُلْکِ وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدیراً ( 2) وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ وَ لا یَمْلِکُونَ ِلأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُوراً (3) وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاَّ إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً (4) وَ قالُوا أَساطیرُ اْلأَوَّلینَ اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلى عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصیلاً (5)

چنان که سیاق نشان می دهد، سخن از مردمی است که برای خدا شریک قائل بودند و به پیامبر اسلام(ص) نسبت می دادند که قرآن را قوم دیگری به او می آموزند. این مردم کسانی جز مشرکان مکه نبودند.

* نوشته است: «در آیات تحدی نیز همه جن و انس را فراخوانده است: «قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن لایأتون بمثله و لوکان بعضهم لبعض ظهیراً».

** در این آیه نیز مخاطب قرآن مشخص است. تمام جن و انس نیستند؛ بلکه خصوص مشرکان مکه اند. آیه با «قل» شروع شده و این آیه در سوره اسراء قرار دارد که در مکه نازل شده است. به طور طبیعی منظور از «قل» این است که به مشرکان مکه بگو.

* نوشته است: «قرآن چون از سنخ زبان است حقیقت جاودانه آن را که به اصطلاح علم اصول فقه از سنخ قضایای حقیقیه است ، محکوم تاریخیت نمود زیرا بر خلاف قضایای خارجیه که در آن ها حکم بر افراد خارجی رفته و شامل غیر آن ها نمی شود، در قضایای حقیقیه حکم بر روی عنوان کلی رفته است نه افراد خارجیه. »

** اولاٌ، همه آیات متضمن قضایای حقیقی نیست. در بسیاری از آیات قرآن ناظر به اشخاص معینی سخن رفته است و شامل دیگران نمی شود.

ثانیا، در معدود آیاتی هم به نحو کلی سخنی گفته شده است، هرگز به این معنا نیست که خطاب آیه همه مردم در هر عصر و مصرند.

* نوشته است: «اگر گفته شود: همه افراد حاضر با سوادند، روشن است که حکم یاد شده تنها شامل افرا د حاضر می شود و شامل غیر آن ها نمی شود. اما اگر گفته شود هر آهنی در اثر حرادت منبسط می شود ولو این گزاره یک قضیه تجربی است که تعمیم پیدا کرده است، اما شامل تمام آهن های فعلی و آتی می گردد. آموزه ها و جعل قوانین اسلامی همانند: نماز واجب است، خمر حرام است، گوشت گوسفند حلال است و مانند آن از نوع دوم است.»

** هرگز در قرآن به این شکل کلی سخن گفته نشده است. تمام آیاتی که متضمن چنین احکامی هستند، خطاب به مردم حجاز در عصر پیامبر اسلام(ص) است. برای مثال، در آیه ذیل که دستور به اقامه نماز شده، خطاب به مشرکان مکه است:

قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلى أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللَّهُ کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطینُ فِی اْلأَرْضِ حَیْرانَ لَهُ أَصْحابٌ یَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنا قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمینَ (71) وَ أَنْ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ اتَّقُوهُ وَ هُوَ الَّذی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (72) انعام

واضح است که منظور از «قل» در این آیات این است که پیامبر اسلام(ص) به مشرکان مکه بگوید. بنابراین قضیه حقیقی در این آیات به چشم نمی خورد.

نمونه دیگر در سوره روم چنین است:

ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلاً مِنْ أَنْفُسِکُمْ هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ شُرَکاءَ فی ما رَزَقْناکُمْ فَأَنْتُمْ فیهِ سَواءٌ تَخافُونَهُمْ کَخیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (28) بَلِ اتَّبَعَ الَّذینَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ فَمَنْ یَهْدی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ (29) فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (30) مُنیبینَ إِلَیْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکینَ (31)

در اینجا مشخص است که مخاطب چه کسانی است. «کم» کسانی اند که ملک یمین یعنی برده دارند: هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ؛ به علاوه مشرک اند: مِنْ شُرَکاءَ.

در ادامه مخاطب پیامبر و مسلمانان می شود: فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (30) مُنیبینَ إِلَیْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ

سوره روم هم در مکه نازل شده است. به این ترتیب به نحو قضیه حقیقی بودن آیات ادعایی خلاف واقع تلقی می شود.