سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

محتوای گزارش نظریه عرفی بودن زبان قرآن در پیش کرسی (2)

آنچه اینک مطرح می شود،‏ قسمت دوم محتوایی است که در جلسه پیش کرسی نظریه ام در زمینه عرفی بودن زبان قرآن مطرح شد.  

9. نکات قابل توجه

در انتها توجه به نکاتی به قرار ذیل ضروری می نماید:

الف. قرآن نظیر کلام بشری دارای ملازمات منطقی است و اگر مراد از بطون قرآن همین ملازمات باشد، قرآن همسان کلام بشری از بطون برخوردار است؛ اما مفاهیمی که هیچ ملازمه منطقی با منطوق کلام ندارد و از قبیل تداعی معانی محسوب می شوند، نه به قرآن و نه به کلام بشری قابل انتساب نیست.

ب. تفسیر قرآن نیازی عرضی است و نه ذاتی. قرآن وقتی نازل شد، بی نیاز از تفسیر به معنای کشف مراد الهی بود؛ اما بر اثر گذشت زمان و فقد قرائن فهم آیات نیازمند تفسیر قرآن شد. در این زمینه، روایاتی که بتواند آن قرائن را بازسای کند، قابل استناد خواهد بود؛ اما روایاتی که با منطوق آیات تعارض داشته باشد، چه تعارض جزئی و چه تعارض کلی قابل استناد نخواهد بود.

ج. احادیث ائمه اهل بیت(ع) تکمیل کننده معارف دینی است و لذا باید در زمینه آنچه که در قرآن نیامده است، به آن احادیث مراجعه کرد.

د. خطاب قرآن به عرب حجاز عصر نزول مستلزم اختصاص هدایت آن به آن مردم نیست. آیات قرآن همچون نسخه هایی است که برای درمان بیماری های بیماران خاصی نوشته شده است؛ اما کسان دیگری به همان بیماری ها مبتلایند، قابل بهره برداری است.

هـ. منطوقات قرآن خطاب به خصوص عرب حجاز در عصر رسول خداست؛ اما مفاهیم قرآن که ملازمه منطقی با منطوقات قرآن دارد، عموم مردم را در هر عصری فرا می گیرد.

 

10. چند اظهار نظر و تقاضا

الف. تلقی من این است که نقد متعبر آن است که از سویی متکی بر دلیل معتبر باشد و هم میان دلیل و مدعا ملازمه منطقی برقرار باشد. به باور من دلیل باید بدیهی یا منتهی به بدیهی باشد و یا از باب جدل مورد قبول صاحب نظریه باشد؛ نه این که فقط مورد قبول ناقد باشد.

ب. من تصور می کنم، یک نظریه در صورتی مردود است که:

یا  میان اجزای نظریه ناسازگاری و تناقض مشاهده شود.

یا نظریه جامعیت نداشته باشد و نتواند تمام موارد تحت پوشش خودش را تفسیر کند.

یا نظریه یا اجزای آن صرف ادعا باشد و برای آن دلیل و شاهدی اقامه نشود.

و یا نظریه یا اجزای آن از وضوح لازم برخوردار نباشد.

ج. به نظر من نقد یک نظریه نباید یک سویه باشد و تنها جهات نقص و عیب نظریه را ببیند؛ بلکه باید جهات قوت و سلامت نظریه را هم مورد توجه قرار دهد.

د. نباید یک نظریه را به صرف ضعف برخی از ادله مردود شمرود؛ زیرا یک نظریه می تواند دلیل های متعددی داشته باشد و لذا با ردّ دلیل لزوماٌ مدعا ردّ نمی شود.

هـ. به نظر می آید، باید نظریه بر اساس مبانی و پیش فرض های صاحب نظریه ردّ  شود؛ نه مبانی و پیش فرض های ناقدان؛ چون بسا صاحب نظریه مبانی و پیش فرض های ناقدان  را قبول نداشته باشد و صحیح نداند.

و. نباید نظریه به صرف ذکر یک موردی که تفسیر و توجیهش را نظریه پرداز آماده نکرده یا به آن تفطن پیدا نکرده است، رد شود؛ بلکه باید به او فرصت داده شود که آن را تحقیق کند و در جلسه ای مستقل توضیح دهد.

ز. باید عنایت داشت که من یک نظریه خلاف مشهور را مطرح می کنم؛ به طوری که حتی داوران نیز در موضع ناقد قرار می گیرند؛ بنابراین عادلانه این است که به من فرصت کافی برای دفاع از نظریه ام داده شود.

ح. نظریه من بسیار پردامنه است و شاید کم تر موردی از مباحث قرآنی و دینی باشد که از حوزه آن خارج باشد؛ بنابراین باید من درباره خیلی از مسائل و سئوالات توضیح دهم و این باز ایجاب می کند، به اندازه ای که من درباره هر سئوالی که مطرح می شود، بتوانم توضیحات کافی بدهم، فرصت داده شود.

ط. طبیعت نظریه پردازی دگراندیشی و شاذگویی است. به باور من نباید نقد یک نظریه تعصب آمیز باشد. یک نظریه از دو حالت بیرون نیست: یا صحیح است و می تواند در پشتیبانی از باورهای صحیح قرآنی و دینی مورد بهره برداری قرار گیرد و یا ناصحیح است و با بررسی منصفانه و منطقی آن می توانیم، به دفاع عقلانی و منطقی از باورهای قرآنی و دینی بپردازیم. بنابراین در هر صورت باید از نظریه پردازی استقبال کرد.

ی. مهم ترین ایراداتی که بر نظریه عرفی بودن زبان قرآن گرفته می شود، از این قرار است:

اولاً، آن را ملازم با اموری باطل می دانند، بدون این که با آنها ملازمه منطقی داشته باشد؛ نظیر این که:

می گویند، این نظریه موجب می شود، قرآن را کهنه و خاص عرب عصر نزول بدانیم و برای مردمان دیگر هدایت بخش نباشد؛ در حالی که هیچ ملازمه ای میان این دو نیست. در حالی کهنگی قرآن به این است که دیگر مردمان به آن مراجعه نکنند و از رهنمودهای آن استفاده ننمایند. می تواند یک متن به زبان خاص و ناظر به مخاطبان ویژه ای باشد، اما مردمان دیگر هم به آن زبان آشنا شوند و از آن متن استفاده کنند.

یا گویند: این نظریه موجب می شود، تکالیف قرآن ناظر به عرب عصر نزول باشد و ما مکلف به تکالیف قرآنی نباشیم و بر ما لازم نباشد، از فرمان های قرآن اطاعت کنیم. در حالی لزومی ندارد، برای این که کسانی خود را مکلف ببینند، مخاطب و حاضر و ناظر در خطاب باشند. با دلیل خارجی می توان ثابت کرد که مردمان دیگر نیز مکلف به تکالیف قرآنی اند و آن این است که درست است که مخاطب قرآن عرب عصر نزول است و قرآن به زبان آنان نازل شده است. یا می گویند: این نظریه موجب می شود، قرآن غیر از دلالت عرفی دلالت دیگری نداشته باشد.

ثانیاً، مواردی را یاد می کنند که به باور آنان مورد نقض نظریه است؛ حال آن که طبق تلقی و پیش فرض آنان مورد نقض است؛ اما طبق تلقی و پیش فرض اینجانب نظریه را نقض نمی کند؛ نظیر این که می گویند: فلان آیه را عرب عصر نزول نفهمیده است و استناد آنان به روایاتی است که اعتبار آنها مخدوش است یا می گویند: اگر می گویید که عرب عصر نزول همه آیات قرآن را می فهمیدند، بگو ببینم معنای فلان آیه چه می شود؛ در حالی که من تفسیر همه آیات را فراهم نکرده ام و باید مجالی به من داده شود که اگر معنای آن آیه را نمی دانم، تحقیق کنم و آنگاه به اظهار نظر بپردازم.