سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

نقدى بر نظریه «گفتارى بودن زبان قرآن‏»

حجة الاسلام و المسلمین سید محمد على ایازى

محقق و قرآن‏پژوه حوزه علمیه قم

اشاره

جناب آقاى دکتر جعفر نکونام در شماره سوم مجله وزین پژوهشهاى علوم انسانى مقاله‏اى در اثبات گفتارى بودن زبان قرآن نوشتند و تنها ثمره‏اى که براى بحث مشخص کردند این نکته است که پاره‏اى از قرائن فهم آیات که به «قرائن حال و مقام‏» تعبیر مى‏شود در متن قرآن نیامده است . به نظر مى‏رسد این ثمره اهمیت‏بسزایى در دانش تفسیر داشته باشد و از جهتى مساله حجیت ظواهر قرآن را تحت الشعاع قرار دهد . گرچه این تقسیم‏بندى و دو اصطلاح «گفتارى‏» و «نوشتارى‏» در هیچ منبعى ذکر نشده و دست کم ایشان منبعى ارائه نداده و ممیزات آن هم مستند نیست و این‏جانب هم به دلیل وجود برخى از مشخصات زبان گفتارى در زبانهاى غیرگفتارى هنوز نتوانسته‏ام این تقسیم‏بندى را درک کنم، با همه اینها در نقد این مقاله با تحفظ بر همین تقسیم‏بندى و اصطلاح، به بررسى و نقد شواهد و ادله نویسنده محترم مى‏پردازم .

لازم به یادآورى است که نقد این مقاله، تنها براى روشن شدن حقیقت و کند و کاو در یکى از مباحث قرآن است; وگرنه تلاش جناب آقاى دکتر نکونام مبارک و میمون است و از اینکه به موضوعات جدید علوم قرآن پرداخته‏اند، جاى تشکر و قدردانى دارد .

مقدمه

در آغاز لازم است‏به این نکته اشاره شود که برخى از مشخصاتى که براى گفتارى بودن زبان بیان شده، در حقیقت‏به وجهه عامترى از مساله، یعنى کتابهاى آسمانى برمى‏گردد . در اینجا به ذکر برخى از ویژگیهاى قرآن که به گمان نویسنده محترم، شواهدى بر گفتارى‏بودن زبان قرآن هستند مى‏پردازیم:

1 . زبان کتابهاى آسمانى به دلیل ساختار وحیانى و کشف باطنى خود، با القا همراه است و نیز در مقاطع مختلف و متناسب با شرایط القاشونده بیان مى‏شود . به عنوان نمونه، در آغاز رسالت که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به دلیل امى‏بودن آمادگى کمترى نسبت‏به دریافت و ضبط وحى داشتند، سوره‏ها کوچک و آیات همراه با سجع بیشتر و کوتاه نازل مى‏شد; اما تدریجا که ظرفیت‏بالا مى‏رود، این سوره‏ها بزرگتر و فاصله وحى کمتر و آیات بلندتر مى‏شود .

2 . زبان وحى، زبان تبلیغى و ارشادى است و هدف از بیان مطالب، هدایت مخاطب است; از این رو لحن مطالب و شیوه بیان، انذارى و تبشیرى است و با توجه به حالات مخاطب، تغییر مى‏کند .

3 . به دلیل همین بعد هدایتى، شیوه بیان عمدتا مستقیم است و از الفاظى مانند «یا ایها الناس‏» ، «یا ایها الذین آمنوا» ، «یا ایها النبى‏» ، «یا نساء النبى‏» ، «یا ایها الکافرون‏» و مانند آن بارها استفاده مى‏شود . و گاه کلماتى همراه با تعظیم گروهى یا تحقیر گروه دیگرى آورده مى‏شود و گاه نیز با لحن تعجب، مخاطب را متوجه مساله‏اى مى‏کند و یا کلام را شورانگیز و حماسى مى‏نماید .

4 . استفاده از مثال، قسم، تشبیه و استعاره از مشخصات کتابهاى تربیتى و هدایتى و در سطح خاص، کتابهاى آسمانى است; به این معنا که جلوه بارز کتابهاى آسمانى، ارتباط با مخاطب در سطحهاى گوناگون است . گرچه در غیر کتابهاى آسمانى نیز این شیوه‏ها به کار گرفته مى‏شود، اما استفاده کتابهاى آسمانى داستان دیگرى دارد; چنانکه استفاده از تمثیل در کتابهاى آسمانى یکسان نیست . به عنوان نمونه، استفاده از تمثیل در کتاب عهد جدید (انجیل)، بمراتب بیشتر از تورات و قرآن مى‏باشد; اما در عهد قدیم، استفاده از رمز و استعاره بیشتر از انجیل است .

5 . تنوع مضامین و تعابیر نیز از ویژگیهاى کتابهاى آسمانى است . مثلا در کتاب عهد قدیم و جدید با اینکه بخشهایى به صورت موضوعى و با روال واحدى بیان مى‏شود، اما این گوناگونى موضوعات همچنان به چشم مى‏خورد; حتى الواح موسى با اینکه یکجا نازل شده، از تنوع مضامین برخوردار است . این تنوع را در کتابهاى آسمانى (منسوب) دیگر مى‏توان ملاحظه کرد .

اکنون با توجه به این مقدمه به سراغ یکایک مطالب نویسنده مى‏روم .

1 . استفاده از سبک کلام گفتارى

ایشان در آغاز، پس از مقدمه و تعریف زبان یادآور مى‏شوند که موارد تفاوت گفتار و نوشتار چندان فراوان نیست که آن دو را به طور کامل از یکدیگر متمایز سازد; لذا در بسیارى از موارد همسان یکدیگرند و تنها در مواردى معدود از یکدیگر تمایز پیدا مى‏کنند . آنگاه ایشان به چند مورد اشاره مى‏کنند که یکى از آن موارد، جایى است که در کلام جمله معترضه‏اى وجود دارد که با صدر و ذیل خود تناسب ندارد، یا از کارکردهاى زبانى مانند نرمى یا خشونت صوت و تکیه صدا استفاده مى‏شود و نتیجه مى‏گیرند که چنین مواردى تنها در گفتار به چشم مى‏خورد .

در پاسخ باید گفت: اولا سخن این است که آیا در همین مواردى که برمى‏شمارند، تمایز به اختلاف نتیجه منجر مى‏شود، یا آنکه صرفا تفاوتهاى ظاهرى و سبک‏شناسانه است؟ ثانیا جمله معترضه در زبان گفتارى و نوشتارى، طبیعى و معمول است; چنانکه گاهى این جملات به صورت قید توضیحى یا اعتراضى آورده مى‏شود . در آنجا نیز که جمله معترضه با صدر و ذیل تناسب ندارد، اگر به گونه‏اى است که با تامل و دقت قابل فهم است و در جاهاى دیگر مورد استفاده قرار گرفته است، نمى‏توان این شیوه را به حساب دانش مخاطبان گذاشت . در مورد قرآن چون مساله سیر کتابت و تدوین، چند مرحله‏اى و در آغاز القاى وحى ناظر به شرایط روحى و اجتماعى پیامبر بوده، بسیارى از مطالب و شیوه بیان در چنین فضایى قابل تفسیر است; به این جهت، لحاظ جمله معترضه بیش از آنکه ناشى از زبان گفتارى و نوشتارى باشد، برخاسته از شرایط ویژه وحى و القاشونده آن است . وانگهى اگر در سایر موارد قرآن این جمله‏هاى اعتراضى قابل تفسیر است، نمى‏توان این سبک را به حساب گفتار گذاشت . در این مورد به تناسب آیات «اقراء» بیشتر توضیح خواهیم داد .

اما استفاده از کارکردهاى زبانى نیز به زبان گفتارى اختصاص ندارد و تعجب و تحقیر و تعظیم تنها در گفتار ظهور نمى‏یابد . سبک بیان تبلیغى و ارشادى، نیازمند فراز و نشیب و ارتباط برقرار کردن با مخاطب است . در ادبیات، نویسنده براى برقرارى ارتباط با مخاطب خود، از روشهاى گوناگونى سود مى‏جوید; مثلا گاه ضمیرها را به اول شخص تبدیل مى‏کند، یا داستان را با شخص خودش شروع مى‏نماید . در تمام این موارد، زبان، زبان نوشتارى است; اما با توجه به اهداف مورد اشاره از این روشها استفاده مى‏شود . از سوى دیگر، مشکلاتى که براى گفتارى بودن مطرح شده، مانند مجمل بودن، نامتناسب بودن، اتکا به قرائن حالیه و مقامیه، در فرض نوشتارى‏بودن هم صادق است; بویژه اگر میان استفاده‏کنندگان نخست و بعدى‏ها فاصله زمانى ایجاد شود و حوادث و در این میان تحولاتى مانند تفاوت فرهنگ، اختلاط زبانها و عادات و روشها به وجود آید . در حقیقت‏بخش زیادى از دشوارى‏هاى فهم قرآن، ناشى از ایجاد فاصله و به وجود آمدن شکاف و سرعت‏سیر فرهنگى جهان اسلام بوده است . به همین دلیل، نویسنده محترم در صفحه 26 مقاله تصریح مى‏کند که تشابه و اجمال مشکلى نیست که به زبان گفتارى اختصاص داشته باشد .

2 . وجود قرائن بیرون از متن

نویسنده ادعا کرده‏اند لازمه گفتارى تلقى کردن زبان قرآن آن است که باید برخى از اطلاعات متعلق به قرآن را از خارج متن کتاب الهى به دست آورده دراین مورد باید بگوییم حتى اگر قرآن را - به تعبیر شما - زبان نوشتارى بدانیم، باز هم تمام قرائن از متن قابل استفاده نیست; همانطور که این امر در سایر کتابها و تالیفات وجود دارد که برخى از اطلاعات متعلق به متن باید خارج از الفاظ گرفته شود . معلوم نیست چرا ایشان این قدر اصرار دارند که فایده و نتیجه بحث را چیزى بدانند که در کتابهاى مؤلفان نیز که زبان آنها نوشتارى است، وجود دارد . یکى از اصول اولیه در دانش هرمنوتیک، مساله کشف نیت مؤلف و بررسى شخصیت و موقعیت تاریخى و جغرافیایى براى فهم کلام او است; (1) لذا اصرار بر اینکه فهم قرآن منوط به برخى از اطلاعات متعلق به خارج از متن قرآن است، جا ندارد . مگر در تمام کتابهایى که از زبان نوشتارى (به تعبیر شما) برخوردار است، همه قرائن در متن آمده است؟ اگر چنین بود، نیازى به نگارش این همه شرح و تفسیر درباره چنین کتابهایى نبود . البته در برخى از کتابها، مانند کتابهاى عرفانى، مطالب سینه به سینه توسط اساتید همراه با تدریس کتاب به شاگرد منتقل مى‏شود; اما اگر منظور این باشد که فهم قرآن بدون این قرائن، عملى و حجت نیست، پذیرفتنى نیست; زیرا با مراجعه به آیات دیگر قرآن و استفاده از تفسیر قرآن به قرآن، فهم امکان دارد و به تعبیر امیر مؤمنان: «ینطق بعضه على بعض; بعضى از قرآن در مورد بعض دیگرى سخن مى‏گوید .» (2) بخشى از اطلاعات نیز متعلق به خارج از قواعد اصولى و هرمنوتیکى است که نیازمند اجتهاد بوده، مانند هر کتاب و اثر تاریخى و علمى است و احتیاجى به فرق گذاشتن و مطرح‏کردن این بحث طولانى ندارد .

3 . علم تناسب و زبان نوشتارى

گفته‏اند علم تناسب آیات، منوط به نوشتارى فرض کردن قرآن است و بر فرض گفتارى بودن، چنین توقعى بجا نیست . باید بگویم تناسب آیات، هم با نوشتارى بودن و هم با گفتارى بودن قرآن سازگار است; لذا اگر خطیبى اعلام کند که در موضوع خاصى سخن مى‏گوید و سپس سخنان او به رشته تحریر درآید، باز هم توقع تناسب و پیوند و ارتباط میان مطالب این کتاب جا دارد و خواننده در جستجوى پیوند و سیر مطالب طولانى این سخنرانى است .

اما استقلالى فرض کردن دلالت قرآن، لزوما ناشى از نوشتارى‏بودن زبان آن نیست; بلکه ناشى از این مساله است که قرآن خودش بارها اعلام کرده است که مبین و آشکار و تردیدناپذیر است (لاریب فیه .) در روایات آمده است که روایات متعارض را بر قرآن عرضه کنید; همان‏طور که خود قرآن به تدبر و تفکر در آیات کتاب الهى دستور داده است و بیان گردیده که اگر کسى در قرآن تدبر کند، درمى‏یابد که هیچ اختلافى در آیات وجود ندارد . این امور، همه ناشى از استقلال قرآن در دلالت‏بر مقصود خویش است و بیقین اگر قرآن در فهم خود استقلال نداشت، مبین‏بودن و تردیدناپذیرى معنا نداشت و تدبر و تفکر در کلمات جایز نبود .

ادعاى دیگر این است که اگر قرآن نوشتارى باشد، نمى‏تواند اسباب نگارش داشته باشد . باید گفت اتفاقا تالیف بسیارى از کتابها ناظر به اسباب نگارش آنهاست که معمولا در مقدمه کتاب به آن یادآورى مى‏شود و این منافاتى با تناسب آیات ندارد . اگر نویسنده‏اى مقالات گوناگونى نوشته باشد که در زمانهاى مختلف انتشار یافته باشد، سپس به خاطر وحدت موضوعى حاکم بر آن مقالات، آنها را تنظیم و در کنار هم بچیند، آیا توقع پیوند و تناسب از مجموعه مقالات نامعقول است؟ آیا این گوناگونى موضوعات دلیل بر گفتارى بودن است؟ به این جهت، اتکاى زبان گفتارى به اسباب نزول (به صورت انحصارى) درست نیست; زیرا حتى در فرض نوشتارى‏بودن، سؤال از سبب بیان مطلب و هدف تالیف، معقول و منطقى است . آیا نمى‏توان سبب نگارش کتابى مانند علل گرایش به مادیگرى را به مساله‏اى خاص دانست و براى بحثهاى مختلفى که میان این بحث و مباحث دیگرى که در موضوع مادیگرى است ارتباط برقرار کرد؟ وانگهى، قرآن‏پژوهان تصریح مى‏کنند که اسباب نزول، معمم و مخصص نیست . به همین دلیل، تنها زبان گفتارى متکى به سبب نزول نیست . اصولا هیچ سخن و نگارشى خالى از انگیزه و اهداف و اسباب نیست . بسیارى از رسائل مؤلفان در پاسخ به سؤال یا اشکال یا نامه شخصى بوده است و زبان آنها نیز نوشتارى مى‏باشد .

نکته دیگر، در باب «علم تناسب‏» است . اثبات علم تناسب داستان مستقلى دارد که مبتنى بر مبانى‏اى چون توقیفیت ترتیب و پیوند آن با اعجاز قرآن است (3) و ارتباطى به گفتارى و نوشتارى بودن قرآن ندارد و همانطور که نویسنده محترم تاکید کرده‏اند، این مطلب صرفا استظهارى از ایشان است و دلیل و مستندى ندارند .

4 . اجمال و تشابه و زبان نوشتارى

نویسنده محترم با اصرار فراوان مى‏خواهند از گفتارى‏بودن زبان قرآن این مطلب را ثابت کنند که کتاب خدا اجمال و تشابهى دارد و رفع آنها تنها به کمک قرائن حالى و مقامى میسر است . نتیجه این ادعا آن است که بگوییم عدم دسترسى به اسباب نزول و قرائن جنبى کلام، موجب اجمال آیات الهى مى‏شود . هم اکنون بسیارى از اسباب نزول، دچار تعارض شده و در مورد سرنوشت قرائن متصل و منفصل نیز چنین چیزى مطرح است و لازمه سخن نویسنده محترم آن است که کلمات قرآن نباید قابل استناد باشد; با اینکه گفتیم کسانى که نسبت‏به اسباب نزول تاکید دارند، معتقدند سبب نزول، معمم و مخصص نیست و حرف و سخنشان در اهمیت و فایده سبب نزول است و قائل نیستند که ما بدون سبب نزول قادر به فهم قرآن نیستیم و اگر سبب نزول را ندانیم راه‏یابى به معناى قرآن ممکن نیست .

از سوى دیگر، این همه تاکید بر روى قرائن بیرونى، مفهوم و پیام دیگرى را مى‏رساند که براى اهل قرآن خیلى هم ناآشنا نیست . کسانى در گذشته قائل به عدم حجیت ظواهر قرآن بوده‏اند و دلیل عمده آنها این حدیث‏بوده است که: «انما یعرف القرآن من خوطب به; قرآن را تنها کسى مى‏شناسد که مخاطب آن بوده است‏» و اینکه قرائنى بوده که از دیگران مخفى مانده; لذا نمى‏توان به ظواهر قرآن تمسک کرد . در حقیقت، مبناى اخباریان در عدم حجیت ظواهر، نظریه گفتارى‏بودن قرآن است . اگر در اطراف و روح کلام آنان بررسى کنیم، مى‏بینیم که آنها چنین استدلالهایى در باب عدم جواز تمسک به قرآن دارند .

ایشان براى گریز از این شبهه، متوسل به تقسیم قرائن به «قرائن معتبر و خردپسند» و غیر آن شده‏اند; اما تفکیک میان این قرائن نیز راه به جایى نمى‏برد . تنها فرقى که میان این تقسیم‏بندى وجود دارد این است که استناد به کلام با قطع‏نظر از قرائن محتمل، در نوشتار جایز است; اما در گفتار، مانند قرینه متصل است که تا کلام تمام نشده، تمسک به کلام جایز نیست . به همین دلیل، روایتى که ایشان از امام باقر (ع) نقل مى‏کند مبنى بر اینکه پیام قرآن جاودانه است و چنین نیست که درباره مردمى خاص نازل شده باشد، مى‏تواند نقد نظریه گفتارى بودن باشد; چون گفتارها خواه‏ناخواه داراى جوهره‏اى محدود و مخاطبى خاص است; لذا عده‏اى از اصولیین، خطابات قرآن را به تصور اینکه ناظر به مشافهین است تعمیم داده‏اند .

ایشان چند مثال نیز مى‏زنند تا ثابت کنند زبان قرآن گفتارى است، نه نوشتارى . با توجه به توضیحاتى که در مورد ویژگیهاى وحى و کتابهاى آسمانى داده شد، معلوم مى‏شود که هیچ‏یک از این مثالها دلیل بر گفتارى‏بودن نمى‏شود . خود نویسنده پذیرفته است که اتکا به قرائن حالى و مقامى اختصاص به زبان گفتارى ندارد و در زبان نوشتارى نیز این قرائن موجود است; بنابراین در مثل آیه «اقراء» (قیامت: 16- 20) با به دست آمدن حالت پیامبر و با توجه به آیات سوره طه که همین معنا را بیان مى‏کند، مشکل فهم برطرف مى‏شود . (4)

در مورد آیه «تطهیر» نیز فرض عدم تناسب میان این فراز از آیه با قبل و بعد آن، تنها دلیل بر نفى تناسب است، نه گفتارى بودن قرآن . استدلال ایشان در این مورد نیز قابل قبول نیست; زیرا اینکه چون خانه همسران پیامبر در کنار خانه على علیه السلام بوده و همین باعث نزول دو قسمت مذکور در یک آیه شده، مشکل را حل نمى‏کند; چرا که خداوند مى‏توانست آیه را تمام کند و در آیه دیگرى خطاب به اهل بیت، مساله تطهیر را بیان کند . قرب خانه‏ها دلیل بر قرب مطلب و دلیل بر تغییر مخاطب نمى‏شود; مگر اینکه بپذیرید نوعى تعهد براى این نوع چینش آیات با موضوعات متفاوت بوده است و در هر حال، باز هم آیه تطهیر دلیل گفتارى بودن زبان قرآن نیست .

در مورد آیه خمرو میسر مساله روشنتر است و همان طور که خود ایشان نقل کرده‏اند و فخر رازى به این معنا اذعان کرده، در خود کلام قرینه است‏بر اینکه مردم از هر چیزى پرسش نکرده‏اند و پرسش آنها از حلیت و حرمت‏خمر و میسر بوده; به قرائن بیرونى متکى نیست تا شما بخواهید ثابت کنید آیه فوق دلیل بر گفتارى بودن زبان قرآن و متکى شدن به قرائن بیرونى است .

5 . امى بودن قوم پیامبر اسلام

نوشته‏اند چون قوم پیامبر خواندن و نوشتن نمى‏دانستند و خط و کتابت پیشینه قابل ذکرى نداشته، طبیعى است که جز همان زبان گفتارى متداول در میان عرب جاهلى زبان دیگرى رواج و رونق نداشته باشد و قرآن بر این زبان نازل شود; چنان‏که خداوند هم فرموده است: «ما هیچ رسولى را جز به زبان قومش نفرستادیم‏» .

در پاسخ باید گفت هیچ رابطه منطقى‏اى میان نداشتن خط و کتاب و انتخاب زبان گفتارى نیست . حداکثر چیزى که مى‏توان در این رابطه معقول شمرد، رعایت‏سطح فهم مخاطبان است . آنچه در آیه شریفه «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم‏» مطرح است، سخن گفتن و دعوت قوم در سطح فهم مخاطبان مطرح است; همان طور که در روایتى رسیده است: «انا معاشرالانبیاء امرنا ان نتکلم بقدر عقولهم‏» . ثانیا به قرینه «لیبین لهم‏» و جمله «لیبین للناس ما نزل الیهم‏» (نحل: 44)، تفسیر و تبیین وحى به لسان قوم مطرح است، نه خود وحى; به همین جهت اگر ارائه کتاب و تدوین آن به شخص پیامبر باز مى‏گشت، مساله امى بودن پیامبر و قومش در گفتارى بودن قرآن تاثیر قطعى داشت; اما چون قرآن، وحى و القاى کلام الهى است، نمى‏توان امى بودن را دلیل بر گفتارى بودن فرض کرد . به زبان قوم سخن گفتن، الزاما سخن را در محدوده انتخاب زبان قرار نمى‏دهد; بلکه در فرض نوشتارى هم زبان قوم فرض معقول دارد .

درست است که زبان فصیح و بلیغ براى هر قومى همان زبانى است که به آن تکلم مى‏کنند و در میانشان رایج است، اما اتفاقا زبان فصیح در عصر پیامبر، زبان ادیبان و شاعران است; یعنى زبانى که در دیوانهاى آنان و در معلقات سبع گزارش و منعکس شده است . روشن است که چنین زبانى جنبه نوشتارى دارد . در هر عصرى مردم دو نوع زبان داشته‏اند: زبان محاوره‏اى و زبان دانایان و ادیبان و جالب اینجاست که نویسنده محترم به آیه «ولقد نعلم انهم یقولون انما یعلمه بشر لسان الذى یلحدون الیه اعجمى و هذا لسان عربى مبین‏» استدلال مى‏کند; در صورتى که این آیه، نهایتا تعلیم پیامبر توسط اهل کتاب را نفى مى‏کند; نه اینکه پیامبر با اهل کتاب سر و کار نداشته یا از زبان آنان استفاده نکرده است . اتفاقا بسیارى از مطالب سوره‏هاى مدنى ناظر به اهل کتاب است . حتى اگر بگوییم پیامبر با اهل کتاب سر و کارى نداشتند (بر فرض که از «اهل کتاب‏» ، اهل علم و قلم اراده شده باشد)، دلیل بر این نمى‏شود که پیامبر به صورت گفتارى مطالب خود را القا کرده باشد .

6 . جلوه‏هاى زبان گفتارى در رسم الخط قرآن

نوشته‏اند قرآن کریم در زمانى نازل شد که هنوز زبان نوشتارى رواج نیافته بود; لذا وقتى قرآن کتابت‏شد، تحت تاثیر زبان گفتارى بود و از قواعد رسم‏الخط فراگیرى تبعیت نکرد . نبودن رسم‏الخط هماهنگ و فراگیر در قرآن، ناشى از بساطت و نوباوگى خط در جزیرة‏العرب بود; به همین دلیل، در فاصله کوتاهى خط عربى از سبک آرامى به کوفى و از کوفى به نسخ تغییر یافت و این تحولات ادامه یافت . در زمان ما که آموزشها به سمت‏یکسان کردن رسم‏الخط و هماهنگ کردن دستورالعمل‏هاى نگارش پیش مى‏رود و صنعت چاپ هم در این جهت کمک مؤثرى انجام مى‏دهد و ویراستاران کتاب، سعى بلیغى در یکسان‏سازى نوشته‏هاى مؤلفان دارند، باز هم شمارى از کلمات از دست نویسندگان و ویراستاران خارج و تحت تاثیر عوامل مختلف، چندگونه مى‏شود و هیچ کس این را به حساب زبان گفتارى نمى‏گذارد; بنابراین چگونه مى‏توان در آن دوران، فراگیرنبودن را به حساب استفاده از زبان گفتارى دانست .

7 . تنوع مضامین هر سوره

نویسنده ادعا کرده‏اند هر یک از سوره‏هاى قرآن، بسان خطابه، انواع موضوعات مختلف اعتقادى و اخلاقى را در بر دارد . سوره‏هاى قرآن به گونه‏اى است که نمى‏توان آنها را به طور دقیق ذیل موضوعاتى کاملا متمایز از یکدیگر مبوب کرد; لذا سوره‏هاى قرآن به مثابه ابواب یک کتاب نیست تا هر بابى به موضوع معینى اختصاص داشته باشد; بلکه به منزله یک خطبه است که مضامین متنوعى را در بر دارد; لذا زبان و سبک سوره‏هاى قرآن، کتابى و نوشتارى نیست; بلکه خطابه‏اى و گفتارى است .

تنوع مضامین، از ویژگیهاى کتابهاى آسمانى است . از آن گذشته، تنوع مضامین وجه انحصارى زبان گفتارى نیست و در کتابهاى ارشادى غیر الهى نیز این شیوه مورد استفاده قرار مى‏گیرد . درست است که پیدا کردن ارتباط براى سوره‏ها امر مشکلى است; اما به این معنا نیست که این امر ناشى از خطابه‏اى بودن سوره‏ها باشد . فصول هر کتاب در عین آنکه موضوع واحد و کلى کتاب را دنبال مى‏کند، اما به این معنا نیست که حتما پیوندى خاص میان فصول وجود داشته باشد .

8 . بهره‏گیرى از مفاهیم مانوس و شورانگیز بودن آیات قرآن

گفته‏اند: اینکه قرآن از مفاهیم مانوس مخاطبان استفاده مى‏کند و ویژگیهاى خطابه و شورانگیزى را در بردارد، دلیل بر این است که قرآن از زبان گفتارى استفاده کرده است .

استفاده از مفاهیم مانوس، براى موفقیت در برقرارى ارتباط و رعایت‏شرایط فرهنگى درک واقعیات مخاطبان عصر نزول مى‏باشد . اما استفاده از الزامات فرهنگى جامعه، فقط در راستاى جذب و انجذاب و شرایط برقرارى ارتباط معنوى با مخاطبان است و هرگز به این معنا نیست که اهداف رسالت‏خود را محدود کند و جاودانگى قرآن را با انتخاب زبانى محدود و نافراگیر زیر سؤال برد; چنان که شورانگیزى هم دلیل بر گفتارى بودن زبان نیست . مگر کتابهاى حماسى‏اى که سراپاشور و احساس است (5) ، گفتارى است! از آن گذشته، صورت نوشتارى، از صورت گفتارى پدید مى‏آید و نویسنده پیش از سپردن مطالب به صفحات کتاب، آن را در ذهن خود مجسم مى‏سازد و ترتیب و کلمات را در خاطره خود مرور مى‏کند; پس نویسنده نیز باید ویژگیهاى خطابه و زبان گفتارى را رعایت کند .

بنابراین، ما وقتى هیچ قرینه معتبرى بر گفتارى بودن زبان قرآن نداشتیم و ادله‏اى که بر نفى نوشتارى بودن ذکر شد مخدوش شد، طبق تقسیم‏بندى نویسنده محترم، زبان قرآن نوشتارى خواهد شد; زیرا اصل در کتاب، بر نوشتارى بودن است .

از سوى دیگر، گفتارى بودن زبان قرآن یک سرى مشکلات و پیامدهایى را به وجود مى‏آورد; از قبیل اینکه عملا حجیت ظواهر قرآن را مورد تردید قرار مى‏دهد و براى قرآن، قرائن حالى و مقامى بیرون از متن فرض مى‏کند که آنها ناشناخته و تفسیرپذیر است .

همچنین معناى گفتارى شدن زبان قرآن، اتکا به مخاطب عصر پیامبر است و این طبعا موجب محدودیت کلام و پیام در ظرف شرایط خاص تاریخى و جغرافیایى خواهد شد; در حالى که زبان قرآن به اقتضاى جاودانه‏بودنش باید خصوصیات گفتارى نداشته باشد و زبانش متناسب با دوام و فراگیرى باشد .

منابع و پى‏نوشت‏ها:

1) براى توضیح این بحث ر . ک: مؤلف این مقاله، «نقش مفسر در تفسیر» ، مجله صحیفه مبین، شماره 2 (از سرى جدید .)

2) نهج‏البلاغه .

3) این جانب در اثر مستقلى به نام چهره پیوسته قرآن به طور مبسوط ادله و مبانى و اشکال علم را توضیح داده‏ام .

4) خداوند در آیه 114 سوره طه با همین مضمون، اما نه به صورت معترضه، مطلب را بیان مى‏کند و شاهد بر این معناست که کلام، خطاب به پیامبر است .

5) در این زمینه مى‏توانید به نمونه‏اى از نثر معاصر در کتاب سوگ سیاوش مراجعه کنید . این کتاب با آنکه با نثر فخیمانه نگارشى ترتیب یافته، سراپا حماسى و شورانگیز است .