سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

پیامبر(ص) و دغدغه جانشینی

اهل سنت بر این نظرند که پیامبر(ص) کسی را برای جانشینی و خلافت بعد از خودش تعیین نکرده است و اظهار می کنند، برای همین جهت صحابه بعد از رحلت پیامبر(ص) در سقیفه جمع شدند تا جانشین بعد از پیامبر(ص) را تعیین کنند و نهایتاً به انتخاب ابوبکر انجامید. البته افراطی هایی هم در میان اهل سنت پیدا می شود که قائل اند، پیامبر(ص) همین ابوبکر را برای جانشینی بعد از خود برگزید.

اهل سنت در همین راستا تمام روایاتی را که شیعه بر تعیین امام علی(ع) به جانشینی پیامبر(ص) دلالت دارد، توجیه و تأویل می کنند. من بارها کنجکاو شده بودم که آیا واقعاً پیامبر(ص) هیچ دغدغه ای برای جانشینی بعد از خودش نداشته است. ضمن تحقیقات دیگری که انجام می دادم، در میان روایات خود اهل سنت به صورت پراکنده به شواهد متعددی در این زمینه برخوردم که گواهی می دهد، آن حضرت نسبت به جانشینی بعد از خودش دغدغه داشته و به انحای گوناگون و تعابیر مختلف آن را اظهار داشته است.

آنچه اینک می آید، یکی از آن روایات است که نشان می دهد، پیامبر(ص) دغدغه داشتند، بعد از خودشان کسانی که شایستگی خلافت ندارند، بیایند و ادعای خلافت بکنند.

اهل سنت در روایتی از عمر بن خطاب نقل کرده اند که رسول خدا(ص) فرمود: «أکثر ما أتخوف على أمتی من بعدی رجل یتأول القرآن یضعه على غیر مواضعه و رجل یرى أنه أحق بهذا الامر من غیره (طبرانی، المعجم الأوسط، 2 / 242 - 243)؛ بیش ترین چیزی که بر امتم بعد از خودم می ترسم، این است که کسی قرآن را بر خلاف مراد الهی معنا کند و کسی ادعا کند که او به این امر (خلافت) از دیگری سزاورتر است».

قسمت اخیر این روایت در جای دیگر این چنین آمده است: «... رجل ینافس الملک على أخیه (ابن عبد البر، جامع بیان العلم وفضله، 2/ 193 - 194)؛ کسی بر دیگر در مُلک رقابت کند».

خود اهل سنت قائل اند که اولین کسی که این وصف بر او انطباق دارد، معاویه است (محمد بن عقیل، النصائح الکافیة، 141)؛ اما به دلایلی بسیار بعید می نماید که پیامبر(ص) به وضعیتی که بلافاصله بعد از رحلتشان پیش می آید، بی توجه باشند و توجه ایشان به یکی از مصادیق آن که بعد از چند خلیفه پیش می آید، منصرف شده باشد.

کافی است، به فعالیت های پیامبر(ص) در این زمینه در اواخر عمر شریفشان نظری منصفانه افکنده شود. از جمله، خود اهل سنت آورده اند که پیامبر(ص) در سال نهم هجرت که مسلمانان اولین حج را بعد از فتح مکه برگزار می کردند، ابتدا ابوبکر را برای ابلاغ آیات برائت تعیین کرده بود و بعد به موجب وحیی که بر آن حضرت نازل شده بود، او را بر کنار و امام علی(ع) را تعیین فرمود. باید پرسید، جهتش چه بود؟ البته در روایات بیش از این نیامده است که پیامبر(ص) علت آن را به ابوبکر چنین می فرماید که من مأمور شدم که آن را یا خود یا یکی از اهل بیتم ابلاغ کند.

زید بن یثیع این گونه آورده است: «نزلت براءة، فبعث بها رسول الله صلى الله علیه و سلم أبا بکر، ثم أرسل علیا فأخذها منه. فلما رجع أبو بکر، قال: هل نزل فی شی‏ء؟ قال: لا، و لکنی أمرت أن أبلغها أنا أو رجل من أهل بیتی رسول الله صلى الله علیه و سلم. فانطلق إلى مکة، فقام فیهم بأربع: أن لا یدخل مکة مشرک بعد عامه هذا، و لا یطف بالکعبة عریان، و لا یدخل الجنة إلا نفس مسلمة، و من کان بینه و بین رسول الله عهد فعهده إلى مدته. (طبری، جامع البیان، 10/ 46)؛ آیات برائت نازل شد؛ آنگاه پیامبر(ص) ابوبکر را با آن (به مکه جهت ابلاغ آنها) فرستاد؛ سپس علی(ع) را فرستاد و او آن را از او گرفت. وقتی ابوبکر برگشت، پرسید: آیا درباره من چیزی نازل شده است؟ فرمود: نه، اما به من امر شد که آن را یا من و یا یکی از اهل بیتم ابلاغ کند. علی(ع) به مکه رهسپار شد و در میان مکیان به چهار چیز به پا خاست: یکی آن که بعد از این سال هیچ مشرکی به مکه وارد نشود و دوم این که کسی برهنه طواف نکند و سوم این که جز شخص مسلمان وارد بهشت نمی شود و چهارم این که هرکه با پیامبر(ص) پیمانی دارد، فقط تا مدتش اعتبار دارد».

ظاهر این روایت حاکی از این است که ابوبکر برگشت و بنابراین امام علی(ع) به طور کلی به جای او امیر حاج شد. شیعه هم بر همین نظر است. منتها اهل سنت آورده اند که ابوبکر بعد دوباره خود را به حاجیان رساند و او امیر حاج و علی(ع) مأمور ابلاغ آیات برائت بود.

ما فعلاً بر روی مضمون مورد اتفاق بحث می کنیم که پیامبر(ص) مأموریتی را که به ابوبکر داده بود، از او گرفت و علی(ع) داد. سئوالی که اینجا مطرح است، این است که چرا پیامبر(ص) چنین کرد؟ برخی از علمای اهل سنت، چنین پاسخ داده اند که رسم عرب بوده است که اگر کسی بخواهد پیمانی را که بسته است، بشکند، باید یا خودش یا یکی از اهل بیتش باشد؛ چیزی که هیچ شاهد تاریخی بر آن یاد نکرده اند.(نک: طباطبایی، المیزان، ذیل آیات برائت).

برای این که راز مطلب تا حدی روشن شود، لازم است، بستر تاریخی قصه مقداری توضیح داده شود و نکاتی چند یادآوری گردد.

اولاً، سال نهم اولین سالی است که بعد از فتح مکه حج بر گزار می شود.

ثانیاً، سال نهم اولین سالی است که مسلمانان بدون حضور پیامبر(ص) حج بر گزار می کنند.

ثالثاً، در موسم حج بزرگ ترین گردهم آیی مسلمانان صورت می گیرد و اتفاق هر واقعه در آن موسم برای عامه مسلمانان جلب نظر می کند.

رابعاً، بی شک، این که شخصی مثل ابوبکر که زمینه برای خلافت دارد، برای مأموریتی تعیین شود و آنگاه عزل شود و به امام علی(ع) که او نیز زمینه برای خلافت دارد، داده شود، به مسلمانان القاء می کرد که ابوبکر فاقد صلاحیت برای انجام آن مأموریت و علی(ع) حائز آن صلاحیت است.

واقعاً، در اینجا سئوالات جدی فراوانی هست که اگر به درستی به آنها پاسخ داده شود، نشان می دهد که پیامبر(ص) اولاً، نسبت به این که چه کسی جانشین او خواهد شد، دغدغه بسیار داشت و ثانیاً، برای رفع این دغدغه امام علی(ع) را به جانشینی خود معین کرد.

این سئوالات از این قرار است:

اولاً، آیا معنا دارد، پیامبر(ص) برای صرف ابلاغ آیات برائت دست به چنین تغییری زده باشد؟ آن هم تغییری که ابهت ابوبکر را در میان مسلمانان می شکست و فضیلتی را برای امام علی(ع) ثابت می کرد؟

ثانیا، آیا حداقل این نشان نمی دهد که ابوبکر برای انجام این مأموریت صلاحیت نداشته و آیا پیامبر(ص) نمی خواسته است، از رهگذر این عزل و نصب برتری امام علی(ع) را بر ابوبکر به مسلمانان اعلان بفرماید؟

ثالثاً، اگر نفس ابلاغ آیات بود، این ابلاغ توسط هر کسی می توانست انجام شود. چه جهتی داشت که پیامبر(ص) امام علی(ع) را برای آن تعیین کند؛ آن هم بعد از آن که ابوبکر را برای آن نصب کرده بود؟

آیا این عزل و نصب به موجب دغدغه ای نبوده است که نسبت به جانشینی خودش بعد از رحلت داشته است؟ آیا این نمی خواهد بفهماند که ابوبکر مصداق آن کسی است که دغدغه داشت، بعد از رحلتش ادعای خلافت کند و حال آن که صلاحیتش را ندارد؟


من شیعه ام

به قول معروف خدا شری بدهد، خیری تویش باشد. این تخریب هایی که به مناسبت راه اندازی گروه اینترنتی قرآن دانشجو بر ضد اینجانب انجام شد، برای من و شاید جامعه علمی منافعی داشت. یکی از آنها روشنگری نسبت به افکار و عقاید اینجانب است.

    1. اتهام تبلیغ وهابیت

به یکی از آقایانی که نزد افراد مختلفی رفته بود و من را به داشتن افکار وهابیت و تبلیغ آن متهم ساخته بود و بسیاری از اتهامات دیگر، عرض کردم: «آیا این اتهامات برای تو ثابت است؟» پاسخ داد: «نه.» عرض کردم: «پس به چه جهت، پشت سرم پیش افراد مختلف، بر ضد اینجانب سخن گفتی و مرا تخریب نمودی؟ من از شما راضی نیستم. تا این که روز قیامت خداوند میان ما داوری کند.» گفت: «ببخشید. من دیگر بر ضد تو تا آخر عمر سخنی نمی گویم.» حال باید کسی به او بگوید که آیا با یک ببخشید، کار تمام شد. پس این همه تخریب هایی که بر ضد اینجانب انجام دادی، چه می شود؟ تهمت زدن و هتک حرمت مؤمن کم گناهی است؟ آیا توبه از آن یک ببخشید است؟ این قصه ما را یاد آن حدیث گهربار امام علی(ع) می اندازد که  خطاب به کسی که در حضور او گفت: استغفر الله، آن حضرت فرمود:

ثکلتک أمک أتدری ما الاستغفار؟ الاستغفار درجة العلیین و هو اسم واقع على ستة معان: أولها الندم على ما مضى و الثانی العزم على ترک العود إلیه أبدا و الثالث أن تؤدی إلى المخلوقین حقوقهم حتى تلقى الله أملس لیس علیک تبعة و الرابع أن تعمد إلى کل فریضة علیک ضیعتها فتؤدی حقها و الخامس أن تعمد إلى اللحم الذی نبت على السحت فتذیبه بالأحزان حتى تلصق الجلد بالعظم و ینشأ بینهما لحم جدید و السادس أن تذیق الجسم ألم الطاعة کما أذقته حلاوة المعصیة فعند ذلک تقول أستغفر الله (نهج البلاغة - خطب الإمام علی (ع) - ج 4 - ص 97 - 98)

مادرت بر مرگت اشک بریزد! استغفار مقام والایی دارد. زمانی بگو «استغفر الله» که این شش کار را انجام داده باشی:

الف. پشیمانی از گناهانی که انجام شده.

ب. تصمیم به برنگشتن به آن گناهان برای همیشه.

ج. ادای حقوق مردم و بریء الذّمه شدن.

د. جبران هر واجب ترک شده.

هـ. آب کردن گوشت هایی که از راه حرام در بدن روییده با اندوه ها تا این که پوست به استخوان بچسبد و گوشت جدیدی بروید.

و. چشاندن درد طاعت به بدن؛ چنان که شیرینی معصیت را چشیده است.

 2. سبب اتهام

حال ممکن است، پرسیده شود، چه باعث شده است که چنین اتهامی را به اینجانب ببندند. پاسخم این است که من دلالت برخی از آیات را درباره ائمه(ع) صریح و روشن نمی بینم. نیز روایات غلات را به جهت مخالفت با عقل و قرآن و احادیث معتبر رد می کنم. تمام سخن من این است که عقاید شیعی را باید با ادله محکم ثابت کرد، نه ادله ای که مجمل اند یا نامعتبر؛ چرا که نتیجه آن شکست عقاید شیعی است. دفاع بد از عقاید بهترین هجمه به عقاید است. به نظر من، همان طور که اخیراً در سخنان آیت الله بهجت هم دیدم، بهترین ادله برای اثبات عقاید شیعی، همان روایاتی است که راجع به این عقاید در کتب حدیثی اهل سنت آمده است. سخن ایشان که در سایت های عربی به عربی ترجمه شده، چنین است:

س ـ کیف یمکن إثبات حقانیت التشیع مقابل أهل السنة وسائر الفرق الإسلامیة؟

ج ـ لأثبات حقانیة التشیع تکفینا روایات السنة , وهذا من الواضحات , فإن عند أهل السنة روایات معتبرة وهی من الزیادة بمکان بحیث لا نحتاج معها إلى مراجعة روایات الشیعة أذکر بأنی سجلت من مصادر سنیة روایات بهذا المضمون ( الأئمة من بعدی إثنا عشر تسعة منهم من ولد الحسین علیه السلام تاسعهم المهدی ) وکثیر من تلک الروایات ذکرت أسماء أولئک التسعة , أتذکر أنی سجلت عشرین روایة مع أنه لم یکن هناک تداخل بین تلک الروایات فی السند و هذه الروایات تنتهی إلى عشرین صحابیا من صحابة رسول الله لیس بینهم علی ابن أبی طالب علیه السلام حتى أبو بکر وعمر وعثمان نقلوا هذه الروایة وفی الواقع هذه الروایة هی متواترة عند أهل السنة لأن التواتر عند السنة هو أسهل تحققا منه عند الشیعة فإذا قال أحد الشیعة بأنی تمسکت بروایات السنة فقط لإثبات حقانیة التشیع فإنه لم یقل جزافا

 من اخیراً سخنان یک وهابی ایرانی به نام ملا محمد شریف زاهدی را که شیعه شده بود، گوش می کردم، می گفت: «مؤثرترین ادله ای که موجب شد، من شیعه بشوم، استناد علمای شیعه به همان روایاتی بود که در کتب ما اهل سنت وجود داشت.» بخشی از سخنان او چنین است:

 شب عاشورای سال 1375 بود که بنده آخرین نفری بودم که از مسجد بیرون آمدم؛ چون ملای مسجد بودم، کلید مسجد در دست من بود. صدای سخنرانی روحانی شیعی را از حسینیه شنیدم. در دلم افتاد که بروم گوش بکنم که این عالم شیعه چه می‌گوید؟ چون در گوش ما خوانده بودند که ـ نعوذ بالله ـ آخوندهای شیعه، دروغ می‌گویند و حرف‌هایی که اینها می‌گویند، کذب است و قبول نیست. فورا در ذهنم آمد که مولوی چه گفته است و من مجبور شدم بروم کنار پنجره. چون با آن محاسن و لباس مولوی بودم، جرأت نکردم که از پنجره نگاه کنم، تا یک نفر ببیند که این چه کار دارد که اینجا آمده است؟ کنار پنجره نشستم. به محض این که کنار پنجره رسیدم، این روحانی، این روایت را از بخاری سنی‌ها خواند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: إن الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة.

در کنار این یک روایت که از بخاری سند می‌داد، مطلب مهم و اساسی که برای من تکان‌دهنده بود، این بود که گفت در کتاب حیاة الصحابة، جلد 3 ملا محمد یوسف و محمد إلیاس کام دهلوی آمده است: برای شهادت امام حسین (علیه السلام)، هر سنگ‌ریزه‌ای را که برمی‌داشتند، از زیر آن سنگ‌ریزه‌، خون منجمد و بسته بیرون می‌آمد. انکسفت الشمس کسفة و هی ظلمة و کانت السماء کالعلقة أیاما؛ خورشید تاریک شد و آسمان، چندین روز مثل خونِ سرخ شد.

گفتم عجب! کتاب برای ماست، ولی من تا بحال این کتاب را مطالعه نکردم. اسم کتاب را شنیده‌ام. خیلی تعحب کردم و این در ذهنم آمد که این عالم شیعه از کجا کتاب‌های ما را خوانده است. مولوی‌های ما می‌گویند که کتاب‌های شیعیان را نخوانید، گمراه‌کننده است. چطور آنها کتاب‌های ما را می‌خوانند و نمی‌گویند که کتاب‌های اهل سنت را نخوانید، گمراه‌کننده است؟ این برای من سوال شد.

 من از بسیاری از دوستانی که در ایام حج به قصد دفاع از عقاید شیعه فرستاده می شوند، شنیدم که ما واقعاً وقتی به آیات قرآن برای اثبات عقاید شیعی استناد می کردیم، کم می آوردیم و احساس شکست می کردیم.

 3. عشق به اهل بیت(ع)

گفتن اسرار بر من سخت است؛ اما چه باید کرد که گاهی برای دفع اتهام ضرورت پیدا می کند. جالب است، یکی از دانشجویان ارشد خواهر که از سادات بود، روزی به منزل ما تماس گرفت و به همسرم گفت: من از این که فلانی دلالت برخی از ادله قرآنی را در زمینه اهل بیت(ع) مجمل می خواند، بسیار ناراحت شده و پیش خود تصور کرده بودم، او مخالف ائمه(ع) و اهل بیت(ع) است. تا این که خواب دیدم، او در دسته سینه زنی در جلوی عزاداران ایستاده و محکم تر از دیگران سینه می زند. لذا من معذرت می خواهم که چنان تصوری درباره او داشتم.

واقعیت امر این است که من به اهل بیت(ع) بسیار عشق می ورزم و اهل توسل و شفاعت خواهی از ایشان هستم. چرا که من با عشق به این بزرگواران بزرگ شدم. پیش از من پنج بچه مرده بودند و برای مادرم نمانده بودند. مادرم از سادات طباطبایی است. خیلی دلشکسته می شود. دست به دامن اهل بیت(ع) می شود و یک نوکر امام زمان طلب می کند و برای آن نذورات متعددی می کند که هنوز هم ما آنها را ادا می کنیم. یکی از آنها روضه ماهانه است.

آری، من ششمین فرزندم. مادرم می گوید: «وقتی خواستم برایت نامگذاری کنم، نزد متولی امام زاده ابراهیم گلپایگان رفتم. از سادات بود. اسم هایی را نوشت و به میان برگه های قرآن نهاد. من یکی از آن برگه ها را در آوردم. نام «جعفر»، نام ششمین امام معصوم بر روی آن ثبت بود. من هم نام تو را جعفر نهادم.» مادرم می گوید: «من تو را بی وضو شیر ندادم».

من هر شب در فواصل نافله شبم، به یکی از اهل بیت(ع) متوسل می شوم و از ایشان شفاعت می خواهم. من همه شب سخنم در توسل به امام زمان(ع) چنین است: یا صاحب الزمان! من که کسی نیستم، جز همان لطفی که خدا به مادرم کرده. مادر بینوای من یتیمی کشیده. یک عمر سوخته. پنچ تا بچه ازش مردند. دلشکسته شده. دل خلق هم به رقت افتاده. نذر و نیاز، دست به دامن شما اهل بیت شده، یک نوکر امام زمان طلب کرده، نه یک گناهکار و روسیاه، اسیر هوا و هوس و دنیا. یا وجیهاً عند الله اشفع لنا عند الله.

وبلاگی دارم، به نام عشق الهی که در آن در سایه عشق به خدا از عشق به اهل بیت(ع) دم می زنم و در این زمینه پست های متعددی نوشته ام؛ نظیر: فلسفه عشق به اهل بیت پیامبر(ص)؛ عشق‏بازى پیامبر  اسلام(ص) در غار حراء؛ فاطمه عشق خدا بود؛ عاشقی راز  شفاعت؛ عاشقی امام  حسین؛ از عشق‌بازی تا  جان‌بازی؛ عشق به امام حسین، عشق به خداست؛ گریه اوج  عاشقی


شرایط ظهور امام زمان(ع) از نگاه قرآن

این پست را در عین حالی که به خوانندگان تقدیم می کنم، می خواهم از یک واقعه جالب هم خبر دهم. خبرگزاری محترم فارس تاکنون دو نوبت با اینجانب مصاحبه کرده است. نوبت اول درباره اعتکاف بود که در پست قبلی آمده است. در آن نوبت من مصاحبه شفاهی داشتم و میان آنچه که من گفته بودم و آنچه در این خبرگزاری انعکاس یافته بود، تفاوت وجود داشت. من احساس کردم، اگر مصاحبه را به صورت نوشتاری انعکاس دهم، این تفاوت نخواهد بود. منتها باز چنین شد و در نوبت دوم که درباره مهدویت بود، این گونه شد که اینک ملاحظه می کنید.

با عرض سلام

سوالات مصاحبه را خدمت شما می فرستم، اگر تا آخر هفته اقدام به ارسال پاسخ سولات نمایید، لطف می کنید.

1.          ضرورت و چگونگی زمینه ظهور توضیح دهید.

2.          آیا دکترین مهدویت قابلیت اداره جهان در همه زمینه ها دارد؟

3.          در زمینه مذاهب نوظهور چه عکس العمل مناسبی را می توان انجام داد؟

4.          چه اقدامی در برابر افرادی که مهدویت را زیر سوال می برند می توان انجام داد؟

5.          استراتژی انتظار چیست؟ شیعیان در زمینه سازی و پرداختن به استراتژی چه نقشی دارند؟

6.          چگون می توان جز سربازان امام زمان قرار گرفت؟

                                                                          با تشکر

                                                                       خبرنگار خبر گزاری فارس

به نام خدا و با سلام

با عرض شرمندگی باید عرض کنم که من از پاسخ به این سؤالات معذورم. این سؤالات در تخصص من نیست. من در زمینه مهدویت تحقیق نکرده ام. چند ساعتی در اینترنت جستجو کردم و مطالب زیادی را خواندم؛ اما دریافتم که اگر من بخواهم حرف جدیدی بزنم، باید وقت زیادی بگذارم و این در حالی است که اولویتی ندارند. پاسخ های سطحی و عامیانه نیز از عهده من خارج است و مورد پسندم نیست. مع الوصف در پاسخ به سؤالات ذیل مطلبی را که رضایتم را برای نشر جلب نمی کند، می نویسم.

  1. ظهور امام زمان(ع) وقتی ضرورت می یابد که آمادگی برای استقبال از یک منجی در بخش بزرگی از جهان وجود داشته باشد. نمونه های قبلی ظهور منجی در تاریخ نشان می دهد، خداوند وقتی منجی برای ملتی فرستاده است که آنان به شدت تحت ستم بودند و با تمام وجود و از سویدای قلب از خداوند ظهور یک منجی را طلب می کردند. برای مثال، وقتی بنی اسرائیل از حضرت موسی(ع) استقبال کردند که تحت ستم فرعون بودند. مردانشان به قتل می رسید و زنانشان به کنیزی گرفته می شد. در سوره قصص چنین آمده است: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی اْلأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیی نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدینَ (4) وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ (5)؛ فرعون در کشورش طغیان کرد و ساکنانش را گروه گروه کرده بود. (به گروهی قدرت داده بود؛ اما) گروهی را ضعیف نگاه داشته بود. فرزندانشان را می کشت و زنانشان را زنده نگاه می داشت. او تبهکاری می کرد. (خداوند فرمود: ) ما می خواهیم، بر ضعیف داشته شدگان در این کشور منت نهیم و آنان را پیشوا و وارث گردانیم. در جای دیگر آمده است که فرعونیان بنی اسرائیل را شکنجه می کردند: یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ (ابراهیم، 6). یا همین بنی اسرائیل وقتی از طالوت به عنوان یک منحی استقبال کردند که از سرزمینشان اخراج شده بودند(بقره، 246). شاید چنین وضعیتی در جایی مثل فلسطین موجود باشد؛ اما در مناطق دیگر چنین وضعی نیست. در روایات نیز آمده است که امام زمان وقتی ظهور خواهد کرد که ظلم جهان را فرا گرفته باشد. شاید یک وضعیتی مثل جنگ جهانی سومی چنین شرایطی را فراهم کند. بعید نیست، پافشاری آمریکا بر حمایت از اسرائیل و بیداری امت های اسلامی و اهتمام آنان به احقاق حق فلسطینیان چنین شرایطی را فراهم سازد. در پاره ای از روایات نیز آمده است، در منطقه سوریه یعنی نزدیک اسرائیل جنگی شروعی خواهد شد که مصادف با ظهور امام زمان خواهد بود. به طور طبیعی تا مسلمانان به چنین بیداری و اهتمامی نیل پیدا نکرده اند و حاکمان وابسته به امریکا در کشورهای اسلامی سلطه دارند و امکان بیداری و انگیزش مسلمانان برای احقاق حق فلسطینیان وجود ندارد، زمینه ای برای ظهور امام زمان نیز فراهم نیست. به نظر می رسد، ما از رهگذر ترویج مکارم اخلاقی و قسط اسلامی و  با پیاده کردم احکام اسلامی در کشور و نشان دادن یک مدل حکومتی موفق و عادلانه و مردم پسند و با رشد و توسعه علمی و تکنولوژی در کشور خود و نیز اطلاع رسانی به مسلمانان منطقه می توانیم زمینه ظهور امام زمان را فراهم سازیم.
  2. تردیدی نمی توان داشت که دکترین مهدویت به معنای یک مدل حکومتی عادلانه، مطلوب امت های جهان به ویژه امت های تحت ستم است. اساساً، دین اسلام و قرائت امروزی اش یعنی دکترین مهدویت، فطری و مقبول دل انسان هاست. در صورتی که ما بتوانیم، پاسخ ها و راه حل های نظری و عملی روزآمد و متناسب با نیازها و خواسته های فطری و قلبی ملت خود در مرتبه اول و ملل دیگر در مرتبه بعد ارایه کنیم، دکترین مهدویت مورد پذیرش ملت ها قرار خواهد گرفت و زمینه مساعدی بر ظهور امام زمان و اداره جهان به دست مبارک ایشان فراهم خواهد شد.
  3. مذاهب و نحله های انحرافی نوظهور در پاسخ به نیاز فطری امروز بشر پدید می آید. چنان که علف هرز در کویر نمی روید؛ بلکه در زمین آباد و مساعد رشد می کند. نحله های منحرف نیز این چنین هستند. بدیهی است که ترویج آموزه های فطری اسلامی و مهدوی از یک سو، و نقد منطقی و جدال احسن با مکاتب انحرافی و دعوت عملی جوانان به آموزه های اسلامی می تواند از رشد آن مکاتب جلوگیری کند. ما باید هم روح جوانان را از شراب طهور عشق به مهدی به عنوان عبد صالح خدا سیراب کنیم و هم عقل آنان را با استدلال و منطق در زمینه دکترین و جامعه مهدوی تعالی و تکامل ببخشیم. با تعالی و ترقی روح و عقل جوانان هم از مکاتب انحرافی اعراض می شود و هم به آموزه های اسلامی و مهدوی اقبال می گردد.
  4. همان طور که گفته شد، معرفی دکترین مهدویت و پاسخ به سؤالات مطرح درباره آن و ترویج بحث علمی و منطقی در زمینه های آموزه های مهدوی و اسلامی بهترین راه مقابله با اندیشه های رقیب است. بدیهی است که با هر چیزی باید از جنس خودش مقابله کرد. دکترین مهدویت دو بعد دارد: بعد نظری و بعد عملی. در بعد نظری باید با سلاح برهان و منطق و استدلال و جدال احسن در یک فضای آزاداندیشی با نظرهای رقیب مقابله کرد و در بعد عملی با ارایه الگوی عینی و رفتاری مطلوب و جاذب و مردم پسند از یک فرد و جامعه مهدوی الگوهای رقیب را از رونق انداخت.
  5. انتظار ظهور از عشق و میل قلبی به یک جامعه و جهان متعالی و مطلوب و الهی سرچشمه می گیرد و به اقدام عملی برای تحقق آن جامعه و جهان می انجامد. بنابراین استراتژی و هدف غایی انتظار، تحقق چنین جامعه و جهانی است. نقش و وظیفه شیعه به عنوان جمعی که منتظر و عاشق تحقق چنین جامعه و جهانی هستند، این است که در دو بعد روحی و عقلانی جامعه بشری را به جانب چنین جامعه و جهانی سوق بدهند. باید از سویی با خواندن ادعیه و اشعار دل انگیز و شورآفرین و یادکرد سجایای اخلاقی و الهی امام زمان دل ها و قلب ها را به عشق او گرفتار کرد و از سوی دیگر با تبلیغ عقلانی و آزاداندیشانه دکترین مهدویت و حکومت عدل جهانی امام مهدی عقل ها و اندیشه ها را اقناع و تقویت نمود.
  6. اگرچه بسیار مایه سعادت و خوشبختی است که کسانی در وقت ظهور و قیام امام زمان حیات و حضور داشته باشند و توفیق جهاد و تلاش برای تحقق جامعه و جهان مهدوی را پیدا کنند، اما با لحاظ غرض از قیام آن امام که گسترش عدل و قسط و اخلاق و احسان در جامعه بشری است، باید گفت: هرکسی در هر زمانی بتواند با نظر و عمل، قسط و عدل و اخلاق و احسان را ترویج کند، سرباز امام زمان تلقی می شود.

 نکونام: سربازان اباصالح (عج) در هر عصری وجود دارند.

خبرگزاری فارس: عضو هیئت علمی دانشگاه قم با اشاره به شرایط ظهور امام عصر (عج) گفت: سربازان امام اباصالح (عج) در هر زمان و عصری حضور داشته و دارند.

جعفر نکونام امروز در گفتگو با خبرنگار فارس در قم با تبریک فرارسیدن ایام نیمه شعبان در مورد ابعاد لازم برای ظهور اظهار داشت: ظهور امام عصر (عج) نیازمند آمادگی جهان و جهانیان است و تنها با خواست خداوند و در خواست قلبی بشر از پروردگار محقق می‌شود.

وی با اشاره به داستان حضرت موسی (ع) و بنی‌اسرائیل اظهار داشت: مردم زمان موسی در اثر ظلم و ستم فرعون پیغمبری موسی (ع) را مورد قبول و استقبال قرار دادند.

عضو هیئت علمی دانشگاه قم درباره آیه 246 سوره بقره گفت: این آیه بیانگر این است که بنی اسرائیل در شرایطی طالوت را به عنوان منجی پذیرفتند که از سرزمین خود آواره شدند.

عضو هیئت علمی دانشگاه قم اضافه کرد: طبق آیات و روایات ظهور قائم آل محمد(عج) در شرایطی به وقوع می‌رسد که ظلم و ستم در سراسر دنیا فراگیر شود.

نکونام در سراسرعالم بشری شرایط استقبال از منجی عدالت‌گستر را تنها در فلسطین کنونی پابرجا دانست و بیان داشت: این وضعیت می‌تواند مقدمه‌ای برای بیداری مسلمانان دنیا برای احقاق حق فلسطینیان و ظهور منجی عدالت را فراهم کند.

وی تاکید کرد: تا مسلمانان به چنین بیداری نیل پیدا نکنند و حاکمان آمریکا بر کشورهای اسلامی سلطه دارند زمینه‌ای برای ظهور امام عصر(عج) فراهم نیست.

عضو هیئت علمی دانشگاه قم در پایان یادآور شد: با ترویج مکارم اخلاقی، قسط اسلامی و برپایی احکام اسلامی و نمایان کردن مدل حکومتی موفق، عادلانه و مردم‌پسند به سراسر جهان می‌توان زمینه‌هایی برای فرج امام زمان(عج) فراهم کرد.

عضو هیئت علمی دانشگاه قم با بیان اینکه دکترین مهدویت مدل حکومتی عادلانه و مطلوب امت‌های جهان است افزود: در صورتی‌که جامعه اسلامی مدل‌های نظری و عملی متناسب با خواسته‌های فطری انسان‌ها ارائه کند بشریت با پذیرش مهدویت زمینه مساعدی برای ظهور فراهم می‌کند.

نکونام پاسخ مناسب و درست به مذاهب نوظهور و انحرافی را ضروری دانست و تاکید کرد: با سیراب کردن روح و عقل جوانان از شراب ظهور و عشق به مهدی موعود (عج) به عنوان عبد صالح خدا می‌توان از پیشرفت مکاتب نوظهور جلوگیری کرد.

وی تحلیل منطقی و علمی در زمینه آموزه‌های مهدوی و اسلامی بهترین ابزار برای مبارزه با شبهات مهدویت معرفی کرد و بیان داشت: با برهان و منطق و الگوی عینی و رفتاری مطلوب می‌توان شبهات مهدویت از میان برداشت و آنها را از رونق انداخت.

وی با بیان اینکه سربازان امام اباصالح (عج) در هر زمان و عصری می‌توانند حضور داشته باشند گفت: بشر در هر زمانی می‌تواند با عمل به قسط، عدل، اخلاق و احسان در صف سربازان حضرت صاحب الزمان(عج) قرار گیرد.  منبع