پاسخ به سئوالاتی درباره نسخ
سئوال من درباره نسخ است. در شروط نسخ داریم که ناسخ تنها و تنها باید شارع حکیم باشد و پیامبر و امامان نیز چون از منبع وحی سخن میگویند، شامل این هستند و دیگر این که دلیل منسوخ باید همسنگ با دلیل منسوخ باشد و تشریع فقط از سوی شارع باشد و بر اساس عقل یا اجماع نمی توان حکم سابق را نسخ نمود. و این بر خلاف نظر شماست که معتقدید نسخ همچنان جاری است. می خواستم دلایل شما را بدانم و منبعی که سخنان شما را بتوان در ان یافت.
من پاسخ خود را طی چند نکته عرض می کنم:
1. مراد من از نسخ برچیدن سنتی و آوردن سنتی دیگر به جای آن است. چنین کاری شیوه عقلای بشر در تمام اعصار و امصار است. خدا و انبیاء هم پیوسته به همین شیوه عقلایی عمل کردند.
2. علت این که یک سنتی را بر می دارند و سنتی دیگری را به جای آن می آورند، به چند جهت است:
یک جهت آن است که سنتی خلاف عقل است، اعم از عقل نظری یا عقل عملی. مخالف با عقل نظری مثل این که مشرکان مکه بت ها را می پرستیدند تا آنان را نزد خدای بزرگ شفاعت کنند یا آنان را در زندگی دنیا مدد رسانند. مخالف عقل عملی نظیر این که دختران را زنده به گور می کردند یا از دادن مالشان به تهیدستان خودداری می نمودند.
جهت دیگر آن است که اصل سنت خلاف عقل نیست و اساساً عقل درباره آن نظری ندارد؛ اما به جهت این که آن با مضاری همراه می شود، ایجاب می کند، آن سنت برداشته شود و سنتی دیگری به جای آن آورده شود. برای مثال، چون خدا در همه جاها و سمت ها قرار دارد، هیچ ایرادی ندارد که به سوی مسجد الحرام نماز گزارد شود یا مسجد الاقصی، اما قبله بودن مسجد الاقصی باعث خرده گیری های یهودیان بر حضرت محمد شده بود. به همین رو از آنجا به کعبه منتقل شد.
بنابراین تغییر مقتضیات و شرایط اجتماعی ایجاب می کند، سنت ها و قوانین هم متناسب با آنها تغییر یابد. برای مثال در زمانی که اسب بهترین وسیله جنگی به شمار می رفته است، دستور آمده بود که اسب تهیه کنید؛ اما طبیعی است که در دوره معاصر دیگری اسب چنین کارآیی ندارد.
به این ترتیب عوامل ایجاب نسخ عبارت اند از: خلاف عقل و اخلاق بودن یک سنت؛ دیگر همراه شدن یک سنت یا عوامل مضّر و شرایط سخت. سوم، از کارآیی افتادن یک سنت بر اثر تغییر شرایط فردی یا اجتماعی.
2. سنت ها و قوانین در برخی از موارد از عصری به عصر دیگر یا مصری به مصر دیگر تفاوت دارد و این بدان معنای نیست که لزوماً سنن و قوانین یک جامعه ای ناسخ سنت و قوانین جامعه دیگر است. شرط طبیعی وقوع نسخ ، وجود قانون و سنت در همان جامعه ای که نسخ کنندگان در آن زندگی می کنند. هرگز معنا ندارد، اسلام ناسخ سنت ها و قوانینی باشد که قوم پیامبر اسلام(ص) یعنی مردم حجاز با آن سر و کار نداشته اند. اسلام نیامده بود که تمام احکام بشری را متحد الشکل کند. به همین رو شرایع متفاوت یهود و نصاری را مورد عمل می شمرد و به یهودیان و مسیحیان گفته شده بود که شما بر چیزی نیستید، مگر این که به تورات و انجلیتان عمل کنید.
3. بسیاری از علمای اسلامی از سویی گفته اند که احکام اسلام به اقتضای یک مصالح واقعی تشریع شده است و از سوی دیگر گفته اند، فلسفه نسخ عبارت است از تغییر حکم به اقتضای تغییر آن مصالح. حال سئوال این است که آیا تغییر مصالح و مقتضیات به عصر و زمان خاصی اختصاص دارد و بی تردید پاسخ آن منفی است؛ بنابراین باید گفت: چون در هر زمانی مقتضیات و مصالح عوض می شود، لزوماً حکم مبتنی بر آن باید تغییر یابد.
4. علمای اسلامی امروزه اگرچه نامی از نسخ احکام نمی آورند، اما همواره از دیرباز بر اثر تغییر شرایط و مقتضیات تاریخی و اجتماعی احکام و قوانینی را تغییر داده اند. تغییر حکم تنباکو از سوی میرزای شیرازی یا حکم شطرنج و موسیقی از سوی امام خمینی چه به طور موقت یا به طور دائم از همین قبیل است.
5. آیت الله معرفت قائل به نوعی از نسخ به نام نسخ مشروط است. او معتقد است که برخی از احکام تابع شرایط تاریخی و اجتماعی خودش است. اگر آن شرایطی که در وقت اجرای حکم منسوخ بود، تجدید گردد، حکم منسوخ نیز احیا می شود. من عرض می کنم که همه احکام تابع شرایط و مصالح است و اگر چنین باشد که به واسطه تغییر شرایط، حکم عوض شود، این شامل هر حکمی در هر زمانی و مکانی می شود و اختصاص به عصر پیامبر(ص) ندارد.
6. احکام شرعی چیزی جز همان سنن بشری که از سوی انبیاء تأیید و امضاء شده است، نیست؛ بنابراین، همان طور که جاعل احکام بشر بوده است، ناسخ احکام هم می تواند بشر باشد. وظیفه انبیاء چنان که مشهور شده، اصالتاً تشریع نبوده است؛ بلکه اصلاح سنت و قوانینی بوده است که در قومشان وجود داشته است. قریب به تمام احکام و قوانین و سنن اسلامی عبارت از همان هایی بوده است که در جامعه حجاز قبل از اسلام وجود داشته است و مشرکان مکه کمابیش به آن عمل می کردند. پیامبر اسلام(ص) ضمن حفظ معروف ها به تکمیل آنها اهتمام ورزید و از منکرها و سنن باطل هم نهی و جلوگیری فرمود.
7. شرایع و احکام دو نوع اند: برخی منشأ فطری و عقلی دارند و عقل عملی قادر به تشخیص خوبی و بدی آنهاست، مثل عدالت بورزید و خیانت نکنید و مانند آن، و بنابراین نیازی نیست که انبیاء آنها را به انسان ها تعلیم دهند؛ بلکه همان طور که علی(ع) فرمود: انبیاء آمدند که فطرت و عقل انسان را بیدار و فعال نمایند.
برخی از احکام و شرایع منشأ محیطی و تاریخی دارد؛ مثل عربی خواندن نماز و طواف خانه کعبه و نظایر آنها که به جامعه حجاز تعلق دارد. سیره عقلاء چنین است که سنت های اعصار و امصار دیگر را محترم شمارند و حفظ کنند، مگر در مواردی که آن سنت ها با عقل و فطرت مخالفت داشته باشد یا شرایط عمل به آنها وجود نداشته باشد. خداوند و انبیاء هم که در رأس عقلاء بوده اند، همین را امضاء و تأیید کرده اند. علت تفاوت احکام و شرایط انبیاء از عصری به عصر دیگر و از قومی به قوم دیگر به همین روست.
برخی از لینک های مرتبط: ثبات یا تغییر در احکام عربی اسلام، رفو کردن احکام تاریخی اسلام یکی از راهکارهای مدرنیتهسازی، تحلیل حذف قوانین خشن از لایحه مجازات اسلامی