یک چت علمی درباره چگونگی رشد علمی
یکی از دانشجویان کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث به نام آقا جود با اینجانب چتی به قرار ذیل داشته است که به نظرم آمد، انعکاس آن می تواند مفید باشد.
gavad: سلام، میخوام از تجربیاتتون استفاده کنم.
me: سلام علیکم. چه تجربیاتی؟
gavad: می خوام اگر بشود به درجه علمی شما برسم. نمی دونم چه کار کنم.
gavad: من الان دانشجوی کارشناسی ارشدم؛ ولی حس می کنم هیچ نمی دونم. هر چی پیش می روم، فکر می کنم باز هم عقبم. به آن چیزی که می خواهم نرسیدم.
me: به هر حال، راه ملا شدن تحقیق است. به نظر می رسد اگر در هر ترم لااقل یک موضوع چالشی را تحقیق کنید، فواید فراوانی دارد. قصدتان این باشد که یک مقاله علمی - پژوهشی سامان بدهید. ابتدا زیر نظر یک استاد این کار را انجام دهید.
gavad: اخه مشکل این جاست که تحقیقات چالشی نیست یا ما بلد نیستیم نظر بدهیم؛ چون من یکی که می ترسم.
gavad: حتی سر یکی از کلاس ها که کنفرانس می دادم، استاد کلی نقد کرد. من تازه فهمیدم، چقدر عقبم چون فقط نظرات دیگران را بیان کرده بودم و وقتی استاد ان نظرات را نقد کرد، تازه فهمیدم درست میگه.
gavad: مشکل ما دوره کارشناسی است. به ما یاد ندادند. فقط نظرات را به خوردمان دادند.
me: مشکل این است که دانشجویان کارشناسی ظرفیت طرح مباحث پژوهشی را ندارند و برای استاد درد سر درست می کنند.
gavad: چاره چیه؟ بگذاریم دانشجویان وقتی وارد دوره بعد می شوند، گیج و سردرگم بشوند؟
gavad: من خودم استادی داشتم که راحت میشد باهاش بحث کرد. اسمش استاد هزاراست؛ ولی خب این جور اساتید کمند.
gavad: الان من نمی دونم؛ چرا احساس خوبی ندارم. خسته ام. فکر می کنم آخرش چی؟ اگر بخوام این جوری پیش برم، فایده نداره.
me: مگر می خواهی چکار بکنی؟ مگر می خواهی شق القمر بکنی که فایده ندارد. می خواهی یکباره علامه دهر بشوی؟
gavad: نه ولی باید پیش برم تا الان که احساس پیشرفت نمی کنم. هفته به هفته می گم برنامه ریزی می کنم که تحقیقات دانشگاهیمو بنویسم، خیلی کند پیش می رم آخرشم، ناامید می شم. اولاش آدم ذوق داره؛ ولی بعدش سرد می شه.
gavad: شما از کجا شروع کردید و از کی؟ چطوری به این جا رسیدید؟
me: تصور نکنید که من وقتی در مقطع کارشناسی ارشد بودم، وضع بهتری داشتم.
gavad: خیلی مطالعه می کردید که به این نظریات رسیدید؟
me: منظورتان از اینجا، کجاست؟
gavad: اصلا چه جوری نظریه پردازی کردید؟
me: اگر منظورتان از اینجا دکترا باشد که راهش خواندن منابع مشخص است. نظریه پردازی هم بر اثر مطالعه انتقادی و تتبع به دست می آید.
gavad: این جا یعنی الان استاد دانشگاه قم هستید؛ کتاب نوشتید؛ مقاله نوشتید نظریه می دهید. البته بعضی نظر دارند نظراتتان در حوزه علوم قرآن شاذ است.
me: تصور می کنید، نظریه پردازی چیز خوبی است؟ نان آدم را آجر می کند. به نظر شما نظر شاذ خوب است یا بد؟
gavad: به هرحال تو رشته ما موفقید. اصلا من جرئت نمی کنم که بیام نظر بدم؛ بعدش بیان منو بکوبن. نظر شاذ نمیدونم، خوبه یا بد؛ ولی جرئت و ریسک می خواد که من ندارم. اگر بده و نان آدم را اجر می کنه، پس چرا انجام می دهید؟
me: نمی دانم شاید عقلم کم شده.
gavad: نه چون جرئت دارید که نظر خودتون را اگر بدانید درسته بیان کنید.
me: یعنی اگر آدم بخواهد به فکر آب و نانش باشد، باید تنها شرحی بر همان نظرهای سنتی و مشهور بنویسد.
gavad: خب ایراد ما همین جاست که اگر امثال شما نبودند که ما همون سر جای اولمون باید می موندیم و علم پیش نمی رفت.
خب من از همین ناراحتم که چرا باید نظرات مشهور را بدون مطالعه قبول کنم و تو ذهنم ملکه بشه.
بعضی نظراتتان که به نظر من منطقی است.
gavad: حالا بهم بگید، در اولین قدم چه کار کنم؟
me: عرض کردم، اولین قدم این است که یک سئوال علمی را انتخاب کنید و زیر نظر یک استاد تحقیق کنید به قصد این که یک مقاله علمی - پژوهشی بنویسید.
gavad: سئوال چی؟ همین موضوع پیدا کردن مکافات داره.
me: یک سئوالی که محل نزاع و چالشی باشد و در پاسخ به آن دیدگاه های گوناگونی مطرح شده است.
gavad: حالا من از کجا باید بفهمم چه نظری چالشی است؟
me: نظری که موافق و مخالف دارد، چالشی است.
gavad: باید فکر کنم. من مشکلم همیشه همین موضوع بوده.
me: خب فرمایشی ندارید؟ من قصد خدا حافظی دارم.
gavad: نه خدا نگهدار. ممنون از کمکاتون.
me: در ضمن آیا موافقی این چت را در وبلاگم بگذارم؟
gavad: مشکلی نیست اگر به درد بخوره. به امید گفتگویی دیگر.