شیوه نقد نظریه
کرسی های نظریه پردازی اقدام مبارکی است که اگر به درستی نهادینه شود، رشد علمی گسترده ای را به همراه خواهد داشت. منتها به لحاظ آن که اکنون در آغاز راه است، راه نظریه پردازی چندان هموار نیست و مشکلات فراوانی در سر راه آن وجود دارد. مهم ترین مشکلی که هست، این است که نظریه از همان ابتدا محکوم به بطلان است. جهت آن این است که طبیعت نظریه نو و شاذ و خلاف مشهور بودن است و ناقدان می خواهند نظریه را با مبانی و پیش فرض های رایج خود ارزیابی کنند. حال آن که اگر بنا بر این باشد که نظریه را با مبانی و پیش فرض های مورد قبول و مشهور محک بزنیم، تکلیف همه نظریات از قبل معلوم است و حکم مردود بودن بر ناصیه آن خورده است. منتها از کجا قطعی و مسلّم گردیده است که مبانی و پیش فرض های مورد قبول و مشهور میان علمای ما صحیح و معتبرند؟ چرا باید نظریات را با مبانی و پیش فرض هایی محک زد که مورد قبول نظریه پرداز نیست؟
تلقی من این است که در نقد باید به شیوه «جدل منطقی» عمل کرد؛ یعنی باید دید خود نظریه پرداز چه مبانی و پبش فرض هایی را پذیرفته است و آنگاه بر اساس آنها به نقد نظریه اش پرداخت. نه مبانی و پیش فرض های ناقدان؛ چون بسا صاحب نظریه مبانی و پیش فرض های ناقدان را قبول نداشته باشد و صحیح نداند.
این مشکل وقتی مضاعف می شود که داوران نیز به همان مبانی و پیش فرض های رایج و مشهور پایبندند و لذا داوری های آنان نیز بی طرفانه و خالی از جانب داری نیست. به نظر من چاره کار در این است که هم نقدها و هم داوری ها بر اساس همان پیش فرض ها و مبانی نظریه پرداز باشد. باید دید، او چه گزاره هایی را قبول دارد و بر اساس آن به قضاوت پرداخت.
به نظر من برخی از مهم ترین نکاتی که در نقد و داوری یک نظریه باید مورد توجه قرار گیرد، از این قرار است:
1. در نقد و داوری یک نظریه باید ملاحظه کرد که:
الف. آیا میان اجزای نظریه ناسازگاری و تناقض مشاهده شود؟ اگر چنین باشد، نظریه مردود است. برای مثال اگر من در نظریه عرفی بگویم، قرآن به زبان عرف عرب عصر نزول است؛ اما در عین حال آنان برخی از معنای برخی از الفاظ قرآن را نمی دانستند،این تناقض گویی است. به خصوص آن که می گوییم، قرآن در اوج فصاحت و بلاغت است و به قصد هدایت عرب عصر نزول نازل شده است.
ب. آیا نظریه جامعیت دارد و می تواند تمام موارد تحت پوشش خودش را تفسیر کند؟ اگر نظریه ای نتواند برخی از موارد تحت پوشش خود را تفسیر و توجیه کند، مردود تلقی می شود. برای مثال اگر من از سوی ادعا کنم، مقصود همه آیات قرآن را عرب عصر نزول می فهمیدند و در عین مواردی از آیات را شاهد بیاورند که آن مردم آیاتی مثل «الرحمن علی العرش استوی» و مانند آنها را نمی فهمیدند. اما اگر من با قرائن و شواهد تاریخی نشان دهم که این یک تعبیر تمثیلی و ضرب المثلی است، مانند «شاه به تخت نشست» در زبان فارسی، توانسته ام این مورد را توضیح دهم و از این رهگذر از نظریه ام دفاع کنم.
ج. آیا نظریه یا اجزای آن صرف ادعاست یا برای آن دلیل و شاهدی عرضه شده است؟ یک نظریه باید از دلایل و شواهد عقلی یا نقلی معتبری پشتیبانی شود و گرنه قابل دفاع نیست. برای مثال اگر من که ادعا می کنم، در قرآن هیچ لفظی نیست که شارع از آن معنای خاصی متفاوت از معنای معهود عرب عصر نزول اراده کرده باشد و نتوانم شواهدی نشان دهم که چنین بوده است، در نظریه ام شکست خورده ام. ولی من هر مقوله شرعی مثل صلاة و زکاة و حج و صوم و جز آنها را که در تاریخ عرب قبل از اسلام مطالعه می کنم، به وضوح می یابم که آنها به همین معنای شرعی اسلامی اش کاربرد داشته است.
د. آیا نظریه یا اجزای آن از وضوح لازم برخوردار است؟ یک نظریه باید با مفردات و تعابیری روشن و مأنوس بیان شده و در آن تعابیری گنگ یا چندمعنا و ذو وجوه به کار نرفته باشد. برای مثال من در نظریه ام گفته ام که قرآن به زبان معیار عرب عصر نزول نازل شده است. در این گزاره تعبیر «زبان معیار» است. منتها من آن را تعریف کرده و گفته ام که مراد از آن عبارت همان زبانی است که شاعران و خطبای عرب عصر نزول در محافل عمومی و رسمی اشان مثل حج به آن سخن می گفتند.
2. نقد یک نظریه نباید یک سویه باشد و تنها جهات نقص و عیب نظریه را ببیند؛ بلکه باید جهات قوت و سلامت نظریه را هم مورد توجه قرار دهد.
3. نباید یک نظریه را به صرف ضعف برخی از ادله مردود شمرود؛ زیرا یک نظریه می تواند دلیل های متعددی داشته باشد و لذا با ردّ دلیل لزوماٌ مدعا ردّ نمی شود. برای مثال من درباره آیه حفظ یعنی «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون» گفته ام که آن هیچ دلالتی بر مصون از تحریف بودن قرآن موجود ندارد؛ زیرا به دلیل سیاق و آیات متحد الموضوع ناظر به حفظ قرآن از دسترسی اجنه است و در پاسخ این اتهام مشرکان مکه نازل شده است که می گفتند، قرآن را اجنه و شیاطین بر پیامبر اسلام(ص) نازل کرده است. به موجب این سخن هرگز نمی توان گفت که قرآن موجود تحریف شده است؛ زیرا دلایل اثبات عدم تحریف قرآن موجود متعدد است و می توان با ادله دیگر عدم تحریف قرآن را اثبات کرد.
4. نباید نظریه به صرف ذکر یک موردی که تفسیر و توجیهش را نظریه پرداز آماده نکرده یا به آن تفطن پیدا نکرده است، رد شود؛ بلکه باید به او فرصت داده شود که آن را تحقیق کند و در جلسه ای مستقل توضیح دهد.
5. باید عنایت داشت که نظریه خلاف مشهور حتی داوران را نیز در موضع ناقد قرار می دهد؛ بنابراین عادلانه این است که به نظریه پرداز فرصت کافی برای دفاع از نظریه اش داده شود. لذا باید به میزانی که نظریه پرداز مورد نقد قرار می گیرد، با او فرصت داد که توضیحات لازم را ارایه کند.
6. طبیعت نظریه پردازی دگراندیشی و شاذگویی است. از این رو نباید نقد یک نظریه تعصب آمیز باشد. باید از نظریه پردازی استقبال کرد؛ چون به هر حال، یک نظریه از دو حالت بیرون نیست: یا صحیح است و می تواند در پشتیبانی از باورهای صحیح قرآنی و دینی مورد بهره برداری قرار گیرد و یا ناصحیح است و با بررسی منصفانه و منطقی آن می توانیم، به دفاع عقلانی و منطقی از باورهای قرآنی و دینی بپردازیم.