روش تفسیر تاریخی در بوته نقد(3)
? روش تحولی قرآن
هواداران تفسیر بر پایه ترتیب نزول، به کاربرد روش اهمیت می دهند؛ زیرا به نظر ایشان آن چه مهم و اساسی است بهره گیری از روش بازسازی و یا حتی ساخت امت و جامعه برتر است که قرآن در عمل نشان داده و به آن رسیده است. در حقیقت مساله مهم در این روش تفسیری شناخت روش تحول جوامع است و پرسشی که در این جا مطرح می شود این است که آیا می شود بر روش ایجاد تحول قرآن آگاه شد؟ و آیا اصولا اسلام روشی خاص برای تحول و ایجاد آن دارد؟
به نظر می رسد که قرآن و اسلام روش خاصی در حوزه ایجاد تحول ساختاری در جامعه داشته باشد که عبارت از روشی است که در مساله نزول تدریجی پیش گرفته است. در این روش احکام و قوانین با توجه به ظرفیت فرهنگی و توانایی جامعه وضع و تبیین می گردد و مجازات و قوانین از ضعف به شدت می گراید و یا گاه به علل کاهش می یابد و اصل تسهیل جانشین اصل تشدید مجازات می شود. شناخت این روش از آن جایی مهم و اساسی است که در جهان امروز بزرگترین معضل در تحولات اجتماعی و فرهنگی چالش روشی و شناخت روش هاست؛ زیرا یک مساله وقتی مطرح می شود خود در بردارنده مسایل و چالش هایی است که باید به آن ها پاسخ داده شود. این گونه است که روش تدریجی و نزول تدریجی به عنوان روش مفید در جامعه مدینه و دولت شهر مدنی و سپس دولت کشور حجاز و نجد خود را نشان می دهد. آگاهی به ترتیب نزول به ما کمک می کند تا ما به روش ایجاد تحول در جامعه و تمدن سازی آگاه شویم.
نقد: آنچه در اینجا هم نقل شد، به نظر می رسد، سخن آقای بهجت پور باشد. چیزی که من در این زمینه بر روی آن تأکید دارم، این است که قرآن متناسب با شرایط و مقتضیات متحول خودش نازل شده و توجه به شرایط و مقتضیات نزول هر آیه و سوره می تواند، هم معنای مقصود آنها را روشن کند و هم روشن می سازد که پیامبر اسلام(ص) در هر شرایط و مقتضیاتی چگونه رفتار می کرده است و از این رهگذر می توان الگوگیری کرد و آنها را برای موارد مشابه هم به کار گرفت.
? چالش های نظریه تفسیر ترتیب نزولی
این نظریه از همان آغاز با چالش های جدی ای مواجه است. از این رو نظریه پردازان برای رهایی از برخی از چالش های ناگزیر شده اند که به اصول مستحکمی که اثبات آن هزینه ای در بر ندارد تمسک کنند و از پرداخت به مسایل حاشیه ای که هزینه را افزایش و از ظرفیت و حتی استحکام نظریه می کاهد پرهیز کنند. البته هر نظریه ای در آغازین راه خود می بایست چنین سازوکار و سیاستی را در پیش گیرد. از این رو نظریه پردازان این روش نیز محور نظریه را می بایست بر اصول پذیرفته شده و مسلم قرار می دادند، بنابراین مبنا نظریه را بر پذیرش اصول حرکت بازگشت به تفسیر قرآن بر اساس ترتیب نزول قرارداده اند و از ورود به مباحث چالش برانگیز خودداری می ورزند.
یک راه اثبات نظریه، راندن نظریه های رقیب به حاشیه با ایجاد چالش های متعدد است. از این رو می بینم که هواداران نظریه روش تفسیر ترتیب نزول به روش های دیگر به ویژه روش تفسیر ترتیبی سنتی نقدهای وارد می سازند و تأکید می کنند که می توان در مشروعیت روش تفسیر ترتیب مصحف این اشکال را وارد ساخت که این شیوه مشروعیت خود را تنها بر پایه مشروعیت گردآوری دارد؛ زیرا مفسران پیشین بر این باورند که قرآن این گونه جمع آوری شده و این جمع آوری و تنظیم سوره های قرآنی امری توقیفی و به دستور شارع بوده است. آنان درباره بخشی از مسأله، توقیفی بودن را می پذیرند؛ ولی در بخشی آن را رد می کنند. به این معنا که توقیفی بودن را در آیات سوره های می پذیرند که به دستور شارع انجام شده است؛ ولی توقیفی بودن در چینش سوره های به ترتیب کنونی را قبول ندارند. به سخنی دیگر در چینش ترتیب سوره ها در مصحف شریف اختلاف نظر است ولی در ترتیب نزول و چینش آیات این اختلاف نظر وجود ندارد. هر چند که در چینش سوره ها نیز اصول آن از پیامبر (ص) گرفته شده است؛ ولی این گونه نیست که یکی باشد؛ از این رو چینش سوره ها در مصاحف فرق دارد و مثلا چینش سوره ها در مصحف ابن عباس غیر از مصحف ابن مسعود است.
نقد: چنان که پیش تر آمد، نظر من در خصوص ترتیب قرآن اعم از آیات و سوره ها این است که پیامبر اسلام(ص) ترتیب نزول را تأیید و توقیف کرده اند. بر این اساس، ترتیب آیات در سوره ها که اکنون هم موافق نزول است، مورد تأیید و توقیف پیامبر اسلام(ص) تلقی می شود؛ اما ترتیب سوره ها که بر خلاف نزول است، مورد تأیید و توقیف آن حضرت دانسته نمی شود.
آن گاه این پرسش مطرح می سازند که آیا ما می توانیم در تفسیر آیات قرآنی این گونه عمل کنیم که بر اساس ترتیب نزول آیات باشد؟ آیا چنین اجازه ای وجود دارد و از نظر دین مشروعیت دارد که این گونه عمل شود؟ می دانیم که در همین مصحف کنونی و قرآن معتبرکنونی، ده ها غلط از اغلاط املایی و نگارشی وجود دارد که غلط بودن آن هیچ شکی نیست؟ آیا ما می آییم این ها را تغییر می دهیم؟ بی گمان این کار را انجام نمی دهیم و پای بند همان نگارش عصر نبوی (ص) هستیم؛ حال ما این پرسش را مطرح می سازییم که آیا می توانیم بگوییم تفسیر ترتیب نزولی مشروعیت ندارد و ما اجازه نداریم تا قرآن را بر پایه نزول بنگریم و تفسیر کنیم؟
نظریه پردازان در پاسخ به این اشکال می گویند که به نظر می رسد اگر از عدم مشروعیت روشی سخنی به میان می آید باید در مشروعیت روش های دیگر تشکیک کرد؛ زیرا این روش پیشنهادی تفسیر بر پایه نزول است و امری طبیعی است که انسان بخواهد بر پایه نزول آیات را تفسیر کند.
هر مفسری هر روشی را برگزیند می بایست بر پایه مسلمات باشد؛ از این رو در تفسیر ترتیب نزولی نیز باید روی مسلمات تکیه کرد و تنها آن مواردی را مورد توجه قرار داد که در ترتیب نزول آن به یقین و قطع دست یافته باشیم و چینش نزولی را مسلم بدانیم. به ویژه آن که این نظریه در آغاز راه و در حال پردازش و بازسازی نظریه است و به یک نقطه اتکایی نرسیده است.
برای این که در مساله ترتیب نزول آیات به یک پایه محکم برسیم می بایست قدر متیقن ها را اخذ کرد و آن را فهرست کرد و برای رسیدن به این هدف می بایست از مویدات درونی آیات و بیرونی مدد گرفت. ما نمی توانیم به اسباب نزول تکیه کنیم؛ ولی می توانیم به عنوان مؤید از آن بهره گیریم.
البته در میان نظریه پردازان تفسیر ترتیب نزول برخی از اختلاف وجود دارد که به نظر می رسد این اختلافات امری طبیعی است. برخی به مسایل از یک منظر سنتی می نگرند و برخی چون دکتر نکونام دیدگاه خاصی نسبت به پاره ای از اصول فقه دارند و تردیدهایی را در این حوزه بیان می کنند. با این همه سبک و روش آنان در برتری و اصالت داشتن روش یکی است. برخی در این روش نگاه شان به مسایل تاریخی پر رنگ تر است و می خواهند با بیان این مسایل تاریخی پلی به سوی مسایل امروز و نیازهای جامعه کنونی بزنند؛ در حالی که گروه دیگر به مسایل تاریخی تنها به عنوان بازشناسی روش تحول سازی می نگرند و نمی خواهند از آن روش در جامعه امروز استفاده کنند. هر چند که بیشتری نظریه پردازان به مسأله کاربردی کردن مسأله می اندیشند و می خواهند روش قرآن را به دست آورده و از آن در جامعه امروز بهره گیرند؛ زیرا به نظر ایشان اساس تغییرات اجتماعی یگانه است هر چند که برخی از تغییرات اندک و غیر موثر زمانی و مکانی نیز می تواند دخالت داشته باشد.
نقد: به نظر من وقتی ترتیب موجود قرآن را مورد تأیید و توقیف پیامبر اسلام(ص) ندانیم، ترتیب موجود مشروعیتی ندارد که اهتمام ما به تفسیر تاریخی دغدغه ای ایجاد کند.