روش تفسیر تاریخی در بوته نقد(6)
برخی از نظریه پردازان به مصحف شریف امیرمومنان (ع) اشاره می کنند که بر پایه ترتیب نزول نگارش یافته است. منتقدان بر این باورند که مصحف امیر مومنان (ع) که برخی آن را بر پایه نزول دانسته و این را دلیلی بر درستی روش و نظریه خود بر شمرده اند، از این مشکل جدی رنج می برد که این مصحف در دست اختیار ما نیست تا معلوم شود مصحف امیر(ع) چگونه و از چه خصوصیات و ویژگی های برخوردار بوده است. در ضمن آن روایتی که درباره مصحف آمده است که بر پایه نزول نگارش یافته، خود روایتی در کنار دیگر روایات است که می بایست بررسی رجالی در باره آن انجام شود و از نظر سند و محتوا و درایت حدیث مورد بررسی و نقد علمی قرار گیرد. مشکل وقتی دو چندان می شود که آن حضرت (ع) به مصحف موجودی که در دوره عثمان برای کشورها و شهرهای مختلف فرستاده شده بود و از روی آن قرائت و تلاوت می شد اعتراضی نکرده است. بنابراین می توان این مطلب را اثبات که حضرت علی (ع) به مصحف کنونی و چینش آن در ترتیب آیات یک سوره و نیز ترتیب سوره های قرآنی اعتراضی نداشته است.
نقد: آری اگر مصحف امام علی(ع) یا یک روایت قطعی و یقینی در زمینه ترتیب نزول سوره های قرآن داشتیم، خیلی خوب بود و تفسیر به ترتیب نزول با اتقان و اعتماد بیش تری دنبال می شد؛ اما نبودن مصحف و روایت قطعی باعث نمی شود، از چنین شیوه تفسیری دست بکشیم. تمام علوم نقلی ما مبتنی بر روایات غیر قطعی است و اگر بنا بر این باشد که به دلیل نبودن روایت قطعی دست از بررسی یک مبحثی بکشیم، باید تمام علوم نقلی را کنار بگذاریم. قطعیات نه تنها در علوم نقلی که در علوم تجربی و عقلی نیز اندک است و صرف اندک بودن قطعیات موجب نشده است، دانشمندان از آنها دست بردارند.
به نظر می رسد که مصحف کنونی در عصر پیامبر (ص) جمع آوری و تنظیم شده و ترتیب فعلی در همه چیز آن همان ترتیبی است که پیامبر (ص) انجام داده است و گرنه اگر خلاف این می بود این ترتیب را صحابه نمی پذیرفتند و آن را به هم می زدند. به عنوان نمونه شما نگاه کنید وقتی واوی را کعب الاحبار یهودی در زمان عثمان جا به جا می کند، چه اعتراضات شدیدی از سوی صحابه انجام می پذیرد؛ به طوری که کعب الاحبار و هم فکرانش از موضع خود عقب نشینی می کنند. این ها همه نشان می دهند که این ترتیب کنونی همان ترتیب اصلی است که پیامبر (ص) دستور داده و توقیفی بوده است؛ نه از روی استحسانات که برخی از نظریه پردازان تاریخ گذاری سوره ها بیان می کنند.
اما درباره متداول بودن این شیوه دسته بندی در دوره پیامبر (ص) باید گفت که در روایات چندی آمده است که آن حضرت (ص) خود برخی از این اصطلاحات را به کار می برده است و از سوره های به نام سوره های طوال و قصار یاد می کند. این گونه نبوده است که این ترتیب چینش سوره ها اجتهادی باشد و صحابه از روی استحسانات آن را انجام داده باشند. این ادعا که ترتیب کنونی سوره ها اجتهادی بوده است، سخن نادرستی است. اگر این گونه باشد که بر پایه اجتهاد بوده است چرا برخی از سوره ها به همان ترتیب بلندی و کوتاهی چینش نشده است و مثلا در سوره شعرا ء نسبت به سوره های پیش از خود این مسأله رعایت نشده است و سوره شعراء بلندتر است؟
نقد: این سخن که مصحف کنونی در زمان پیامبر اسلام(ص) تألیف شده، خلاف روایات تاریخی است، مبنی بر این که این مصحف عبارت از همان مصحفی بود که به دستور عثمان و به وسیله زید بن ثابت تألیف شد و نسخه ای از آن به شهرهای مهم آن زمان ارسال گردید. این که مردم نگذاشتند، حتی واوی در قرآن افزوده شود، مستلزم این نیست که ترتیب سوره های مصحف عثمانی قبل از آن و حتی در زمان پیامبر اسلام(ص) هم به همین ترتیب بوده باشد. قرائن و شواهدی بر خلاف آن هست؛ نظیر ترتیب های متفاوتی که درباره مصاحف صحابه ای مثل ابن مسعود و ابی بن کعب نقل کرده اند.
تقسیم بندی های سورهای قرآن به قصار و طوال و مانند آن نیز هرگز ثابت نمی کند که ترتیب مصحف کنونی مورد تأیید پیامبر اسلام(ص) است؛ چرا که آن بر مصاحب ابن مسعود و ابی بن کعب هم منطبق است. در حالی که ترتیب این دو مصحف هم با همدیگر و هم با مصحف عثمانی تفاوت داشتند.
این امر هم که سوره ها در مصحف کنونی دقیقاً از بلند به کوتاه مرتب نشده، مستلزم این نیست که آن از سوی پیامبر اسلام(ص) بوده است. بسا به هر دلیلی از سوی خود صحابه چنین شده باشد. مگر حکمتی بر ترتیب سوره ها به این شکل در مصحف کنونی مترتب است که خواسته باشیم، آن را به شخص حکیمی مانند پیامبر(ص) نسبت دهیم؟ این ترتیب اگر حکیمانه بود، لااقل لازم بود، همه سوره های مدنی در کنار هم باشد؛ نه این که سوره های مدنی با آن همه تفاوت محتوایی با سوره های مکی در میان سوره های مکی جای داده شود.
آری ترتیب استحسانی نظیر آنچه خاورشناسان برای سوره های قرآن سامان داده اند، علمی و معتبر و قابل دفاع نیست؛ اما چنان نیست که با قرائن و شواهد قرآنی و روایی نتوان به ترتیبی از سوره های قرآن ولو ترتیب ظنی دست یافت. همین ترتیب ظنی هم اگر در تفسیر قرآن مورد عنایت قرار بگیرد، نتایج علمی ارزشمندی در پی خواهد داشت.
به هر حال در تفسیر ترتیب نزولی ما دو بحث مجزا از هم داریم: یکی در باره ترتیب و چینش سوره ها و دیگری درباره ترتیب آیات در یک سوره است. پرسش این است که چرا نظریه پردازان تنها به ترتیب سوره ها توجه می کنند و به ترتیب نزول آیات توجهی مبذول نمی دارند؟ مگر آن که گفته شود که در چینش ترتیب آیات سوره ها، خود پیامبر (ص) نقش داشته و دستور داده است که این گونه شود. ما روایات بسیار معتبری داریم که چینش آیات سوره ای به دستور پیامبر (ص) و امر الهی بوده است. مانند سوره بقره که اولین سوره ای است که در مدینه نازل شده و یا دومین آن بنا به نقلی می باشد. در آن جا مطرح است که این آیه ??? سوره بقره واتقوا یوما که در این سوره قرار داده شده است، آخرین آیه ای است که نازل شده است. گویا ?? روز قبل از رحلت ایشان این آیه نازل شده و در آن جا قرار داده شده است که از سوره های نخستین مدنی است؛ یعنی در میان آیه ??? و ??? قرار گرفته است. این بی حکمت نبوده است که آیه ای در این جا قرار داده شود. این ها مباحث مهمی است که باید مطالعات عمیقی درباره آنها انجام شود؛ چون این جا به جایی ها بی حکمت و فلسفه نبوده است. همان طوری که آیه الیوم اکملت لکم دینکم در سوره مائده در آن جا قرار گرفته است و بسیاری از آیات که به دستور پیامبر چینش شده است، دارای حکمت خاص خود بوده است.
نقد: البته دوستانی مثل آقای بهجت پور راجع به ترتیب آیات در سوره ها بر همان نظر سنتی اند که بسا پیامبر اسلام(ص) آیاتی را بر خلاف نزول در سوره هایی قرار می داده است؛ اما من معتقدم، هیچ آیه ای بر خلاف نزول چنینش پیدا نکرده است. آیت الله معرفت هم حداقل به این نتیجه رسیده است که در هیچ سوره مکی آیه مدنی و در هیچ سوره مدنی آیه مکی وجود ندارد.
نمونه هایی هم که ذکر شده است، نظیر آیه 281 بقره و آیه اکمال دین هرگز بر خلاف ترتیب نزول جایگذاری نشده است. آیه «واتقوا یوم ترجعون فیه الی الله»(بقره، 281) با واو عطف شروع شده و خود حاکی از پیوستگی به آیات قبل است و لذا نمی تواند جداگانه نازل شده باشد؛ به علاوه درباره آخرین آیه نازله نقل های مختلفی است و این اختلاف قرینه دیگری بر بی اعتباری روایت مربوط به آیه مذکور است.
درباره آیه اکمال دین نیز بحث بسیار است. آنچه به اجمال می توان گفت، این که در سوره فتح که قبل از سوره مائده نازل شده، صلح حدیبیه، «فتح» نامیده شده است؛ چنان که آمده است: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً (1) لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ یَهْدِیَکَ صِراطاً مُسْتَقیماً (2) وَ یَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْراً عَزیزاً (3). در این آیات، صلح حدیبیه «اتمام نعمت» نامیده شده است. با این صلح، مشرکان مکه از این که دیگر بتوانند مسلمانان را شکست بدهند، مأیوس شدند و لذا خداوند هم آن را فتح نامید. آنگاه در سوره مانده که بعد از سوره فتح نازل گردیده، آمده است: الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ اْلإِسْلامَ دیناً (مائده، 3). در این آیات از روزی سخن رفته است که مشرکان مکه مأیوس شدند و در چنین روزی اتمام نعمت صورت گرفته است. مقارنه این دو آیه به یکدیگر بر چه معنایی دلالت دارد؟ اگر فرض بر این باشد که آیات سوره فتح و مائده ناظر به یکدیگرند، باید در نزول آیه اکمال دین در حجة الوداع تجدید نظر کرد.