قرآن و حدوث عالم
گفتمانی که اینک ملاحظه می کنید، از سئوال یک دانشجوی محترم و پاسخ اینجانب شروع شد و با نقد یک از همکاران فاضل ادامه یافت و سر انجام پاسخ نقدی اینجانب را در پی داشت.
** این گفتمان در گروه «گروه علمی پژوهشی قرآن دانشجو» صورت گرفته است.
سلام بر شما
مطالبی در مورد عرش خدا و قرار گرفتن آن بر آب میخواستم.
به نام خدا و با سلام
درباره قرار گرفتن عرش خدا بر آب در تفاسیر مطالب قابل توجهی وجود دارد. منتها من تصور می کنم، تفسیر درستی از آن تاکنون به دست داده نشده است. من در یک مرور اجمالی دریافتم که مراد از آن عبارت است از این است که طبق بیان قرآن زمانی بوده است که این جهان نبوده است و بعد خداوند آن را خلق کرده است. مراد از «و کان عرشه علی الماء» این است که هنوز جهان خلق نشده بود. به تعبیر عامیانه یکی بود، یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود. سیاق آیات مربوط و پاره از روایات نیز مؤید این نظر است. من یادداشت های پراکنده ای دارم. منتها چون هنوز انسجام و کمال لازم را نیافته است، منتشر نکرده ام.
بسم الله الرحمن الرحیم
آنچه در مورد پاسخ شما به نظرم می رسد آن است که «کان» در این عبارت دلالت بر زمان ماضی ندارد، همانند عبارت معروف «کان الله و لم یکن معه شئ» که متکلمان آن را به زمان پیش از خلقت ماسوی الله برگردانده و دلیلی بر حدوث مخلوقات و قدم خداوند میدانند، در حالی که با براهین فلسفی مسأله حدوث زمانی ماسوی الله باطل بوده و قدم خالق را ملازم با قدم مخلوق میدانند. آنگاه در تفسیر این عبارت میافزایند که «... والآن کما کان!» یعنی هم اکنون نیز مع الله و در رتبه خداوند لا یکون شئ! بر این اساس بایستی «کان عرشه علی الماء» را نیز به همین نحو تفسیر نمود و گفت «... والآن کما کان!»
به نام خدا
در نقد سخن همکار فاضلمان دو نکته را عرض می کنم:
اولاً، تعارض میان فلاسفه و نص گریان درباره حدوث و قدم پیشینه درازی دارد و به نزاع علمی اینجانب و همکار فاضلمان هم ختم نخواهد شد. تلقی من این است که هر دانش و فهمی را باید بر پایه مبانی خودش پیش برد و طبق مشی اهل تفکیک رفتار کرد. به فرض آن که به لحاظ فلسفی حدوث عالم باطل باشد، این چه ربطی به متون قرآن و حدیث دارد؟ مگر خدا و معصومان(ع) خطاب به فلاسفه سخن گفته اند و مگر مخاطبان قرآن فیلسوف بوده اند؟ قرآن و حدیث را باید چنان فهمید که مخاطبانش فهمیده اند؛ زیرا خداوند خطاب به آنان سخن گفته است. تأویل آیات و احادیث و بازگردانیدن مدلول آنها از فهم عرفی به فهم فلسفی تفسیر به رأی و تحمیل دستاوردهای فلسفی بر آیات و روایات دانسته می شود.
تردیدی نیست که وقتی آیه هود بر مشرکان مکه در عصر نزول خوانده شد، آنان از آن جز این نفهمیدند که جهان نبوده است و خداوند آن را خلق کرده است. اصل آیه چنین است:
وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّکُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبینٌ (هود، 7)
این آیه و نظایر آن به وضوح دلالت دارد که آسمان ها و زمین یعنی جهان هستی نبوده و خداوند کسی است که آن را خلق کرده است.
ثانیاً، تردیدی نیست که عبارت « وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ » در این آیه بر حدوث جهان دلالت ندارد. این آیه حاکی است که خداوند بوده است؛ در حالی که آسمان ها و زمینی نبوده است که عرشش را بر آن مستقر کند؛ لذا عرشش بر آب بوده است؛ کنایه از این که خداوند مُلکی نداشته است.
با نام خدا و با سلام برادر عزیز، آنچه من گفتم نه از باب تحمیل یافته های عقلانی فلسفی بر آیات و روایات است (همان تهمت اصحاب تفکیک بر اصحاب علوم عقلی) بلکه از باب فهم مرادات الهی در پرتو نور عقل است. مسلّماً اینجا جای استدلال بر حدوث یا قدم عالم نیست، ولی آنچه باید دانست آن که اعتقاد به قدم ماسویالله منافاتی با حادث بودن خصوص آسمانها و زمین- که در آیهی مورد اشاره آمده است- ندارد، کما حقّق فی محلّه. و این که شما از حدوث آسمانها و زمین، حدوث جهان هستی را نتیجه میگیرید قابل مناقشه جدّی است. به نام خدا و با سلام در پاسخ مرقومه شریفه همکار ارجمند چند نکته را عرض می کنم: اولاً، در جهان بینی قرآنی وقتی از آسمان ها و زمین و آنچه در آنها و کسانی که در آنها هستند، سخن می ورد، کل هستی مراد می شود و هیچ آیه ای را نمی شناسیم که از جهانی غیر از آن، سخن بگوید. ثانیاً، من هرگز در مقام رد یا اثبات قدم عالم نیستم؛ بلکه می خواهم مراد الهی را چنان که نازل شد و مخاطبان قرآن فهمیدند، بیان کنم. مخاطبان قرآن نیز از تعبیر آسمان ها و زمین و معلقاتش کل جهان را می فهمیدند؛ نه این که علاوه بر آن مخلوق دیگری باشد. نیز از تعبیر قرآن مبنی بر خلقت آسمان و زمین و متعلقاتش می فهمیدند که کل هستی زمانی نبوده و خداوند آن را خلق کرده است. ثالثاً، خداوند به زبان فلسفی سخن نگفته است تا فهم آیات قرآن بر دستاوردهای فلسفی مبتنی باشد. خداوند به زبان عربی مبین عصر نزول سخن گفته است؛ لذا باید بررسی کرد که عرب آن زمان، الفاظ و تعابیر خود را به چه معنایی به کار می بردند. الفاظ و تعابیر زبان در اختیار فلاسفه و مانند آنان نیست که از پیش خود معنایی را به آنها ببخشند؛ بلکه در اختیار اهل زبان است و لذا باید دید که آنها الفاظ و تعابیر خود را برای چه معناهایی وضع و استعمال کرده اند. اهل زبان نیز الفاظ و تعابیر زبان خود را برای معناهایی که در ذهن داشتند، وضع و استعمال می کردند؛ نه معناهای فلسفی که هرگز به مخیله اشان راه نیافته بود. بنابراین حمل تعبیر آسمان ها و زمین و آنچه میان آنهاست و در آنهاست، بر بخشی از هستی، خلاف معهودات اهل زبان است و تحمیل بر قرآن دانسته می شود. ارادتمند
با نام خدا و با سلام، نکاتی را عرضه میدارم:
1. آیا تعابیر متعدّد در قرآن از عالم «غیب» در برابر «شهاده» بیانگر گستردهتر بودن عالم هستی از آنچه مشهود آدمیان است نمی باشد؟ بنابراین چنانچه سخن شما را بپذیریم که تعبیر «آسمانها و زمین» دربرگیرند? تمامی مخلوقات الهی است، حدّ اکثر آن است که تمامی مخلوقات مشهود (عالم شهاده) را شامل می گردد، و به هیچ وجه نمیتوان ماسوی الله را در ادبیّات قرآنی محدود به مدلول عبارت «آسمانها و زمین» دانست.
2. اینکه قرآن خطاب به عرف مردمان نازل گشته است سخنی است حقّ، کما اینکه مخاطب امامان معصوم علیهم السّلام نیز همین عرف است. لکن آیا در فهم مرادات الهی باید به همان عرف درس ناخوانده و غیر دقیق بسنده کرد؟ آیا عرب جاهل زمان رسول الله صلی الله علیه و آله از آیه «وجوه یومئذ ناضرة إلی ربّها ناظرة» امکان رؤیت خداوند- لا اقلّ در قیامت و توسّط نیکوکاران- را درک نمی کرد؟ و آیا می توان به این فهم جاهلی آنان ملتزم گشت و آن را منطبق بر مراد الهی شمرد؟
به نام خدا و با سلام
اینجانب نیز در پاسخ دو نکته را عرض می کنم:
1. سخن اینجانب این نبود که عالم منحصر به مشهودات است؛ بلکه سخنم این بود که در تعبیر قرآنی مراد از آسمان ها و زمین و متعلقاتش کل جهان است؛ اما بی تردید همین آسمان و زمین و متعلقاتش هم غیب دارد و هم شهادت. در قرآن هم غیب به آسمان ها و زمین اضافه شده است؛ چنان که آمده است: إِنَّ اللَّهَ عالِمُ غَیْبِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (فاطر، 38).
بهشت و جهنم و عالم فرشتگان از جمله مغیبات همین آسمان ها و زمین است؛ چنان که درباره بهشت و جهنم آمده است:
یَوْمَ تُبَدَّلُ اْلأَرْضُ غَیْرَ اْلأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ * وَ تَرَى الْمُجْرِمینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنینَ فِی اْلأَصْفادِ (ابراهیم، 48-49)
نیز درباره عالم فرشتگان هم آمده است:
ما کانَ لی مِنْ عِلْمٍ بِالْمََلإِ اْلأَعْلى إِذْ یَخْتَصِمُونَ * إِنْ یُوحى إِلَیَّ إِلاَّ أَنَّما أَنَا نَذیرٌ مُبینٌ * إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طینٍ * فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ * فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ * إِلاَّ إِبْلیسَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ (ص69-74)
نیز آمده است:
إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ الْکَواکِبِ * وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ * لا یَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمََلإِ اْلأَعْلى وَ یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جانِبٍ * دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ * إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ (صافات، 6-10)
بنابر این وقتی خداوند می فرماید، ما آسمان ها و زمین را خلق کردیم، اعم از غیب و شهادت است و لذا کل جهان را در بر می گیرد.
2. فهم مخاطبان قرآن دقیق بوده و همه بی دقتی ها از رهگذر فاصله گرفتن ما از فهم آنان است. در خصوص همین آیه ای که شما می فرمایید، عرب عصر نزول آن را به درستی درک نمی کرد، باید عرض کرد که چنین نیست. شاهد، آن که حضرت علی(ع) در مقام بیان مراد همین آیه به استعمال عرب استشهاد جسته و فرموده است: آیا نمی نگرید که وقتی عرب می گوید، فلانی به ما نظر نمی کند (لا ینظر الینا)، مقصودش این است که به ما توجه ندارد؟ (نک: توحید صدوق).
به علاوه لازمه سخن شما این است که:
اولاً، قرآن فصاحت و بلاغت نداشته و خداوند نتوانسته باشد، مقصودش را به روشنی به مخاطبانش القا کند و حال آن که این باطل است. قرآن در اوج فصاحت و بلاغت نازل شده است.
ثانیا، سخن شما با غرض نزول قرآن که هدایت مشرکان عرب بوده، منافات دارد. مگر خداوند می خواسته است، آنان را به گیچی و سرگردانی بیافکند؟ یا به زبان عرب عصر نزول آشنایی نداشته و نمی دانسته، چگونه سخن بگوید که آنان مقصودش را درک کنند؟ یا مگر خداوند قصد سرگرمی و ایراد لغز و معما و چیستان داشته است؟
بنابراین وجهی ندارد که خداوند به گونه ای سخن بگوید که مخاطبانش مقصودش را درک نکنند.
ارادتمند