ادامه گفتمان علوم انسانی در متون کهن دینی
در ادامه گفتمانی که راجع به وجود علوم انسانی در متون کهنی مثل نهج البلاغه شروع کردیم، نقد دیگری از سوی دانشجوی محترم آقای موتورچی ارسال شده است که اینک با پاسخی اجمالی از اینجانب آورده می شود. پاسخ های اینجانب با رنگ سبز متمایز شده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام خدمت استاد گرامی
پاسخ جنابعالی را مطالعه کردم، از توجه و عنایتی که داشتید سپاسگزارم؛ لکن بر پاسخ شما نقدی دارم که خدمتتان ارائه می کنم.
1- اگر تردیدی ندارید که تربیت انسان هدف قرآن و حدیث است، پس لزوما معتقدید که متناسب با هدف، این دو منبع باید سرشار از آموزه های تربیتی باشند و اگر اینگونه نباشد حکمت خداوند مورد تردید قرار خواهد گرفت.
اینکه علوم تربیتی روز در قرآن و حدیث موجود است یا نه، محل بحث اینجانب نیست. ما مدعی این هستیم که هر آنچه برای تربیت انسانها لازم است، در قرآن و حدیث آمده که البته بر خلاف نظر جنابعالی بسیار پیچیده و دقیق هستند.
اثبات هر نظر به صرف ادعا ثابت نمی شود. برای تأیید هر نظر لااقل یک شاهد لازم است. باید برای اثبات این معنا که در قرآن و حدیث، دستاوردهای پیچیده امروزی آمده است، اگر لااقل یک شاهدی ذکر می شد، امکان بررسی صحت و سقم چنان ادعایی وجود داشت.
باید توجه داشت که امام علی(ع) خطب نهج البلاغه را خطاب به عرب عصرش ایراد فرموده و آنان از هر گونه دانش امروزی بی بهره بودند و لذا اقتضاء نداشت که از مباحث پیچیده امروزی سخن به میان بیاورند. آن حضرت از بلغای عرب بودند و شرط بلاغت نیز ایراد کلام به اقتضای حال مخاطب است. وقتی اقتضای طرح مباحث پیچیده امروزی در آن زمان نبوده باشد، انتظار طرح آنها از سوی ما بی جاست.
نکته مهم اینجاست که آیا آموزه های علوم تربیتی روز منطبق و یا در جهت گیری متناسب با گزاره های تربیتی قرآنی و حدیثی ست یا خیر؟ و آن هنگام که سخن در نقد این گونه علوم به میان می آید، در همه ی موارد به معنای انکار تمام آموزه های این علوم نیست، این مطلب نیاز به بحث تخصصی به تفکیک هر رشته علمی دارد و در این مقال نمی گنجد.
ما مخالف این هستیم که داده های این علوم را مطلقاً صحیح بدانند و بدتر از آن آموزه های دین را با معیار آنها بسنجند و قرآن را غیر علمی بخوانند. چگونه می توان با معیاری که خود متزلزل و بر پایه ی استقرای ناقص است چیزی را آزمود؟ در خود این علوم مکاتبی موجود است که مبانی یکدیگر را نقض می کنند. از شما می پرسم آیا اقتصاد کمونیستی علم است؟ و یا اقتصاد سرمایه داری؟ در نظر داشته باشید سالهای متمادی اقتصاد کمونیستی در معتبر ترین دانشگاه ها تدریس می شد و این نظریات بر بخش عظیمی از این کره ی خاکی حاکم بود. آقای دکتر کدامیک از اینها علم اقتصاد است؟ پاسخ این است که هیچکدام از اینها علم نیستند؛ بلکه تنها مکاتب اقتصادیی هستند که مبانی هر یک ناقض مبانی دیگری است.
باید توجه داشت که علوم بشری آمیخته ای از گزاره های علمی با درجه های اعتبار مختلف است. چنان نیست که هر چه در علوم بشری مطرح می شود، جزو یقینیات باشد. گزاره های یقینی در تمام علوم اندک است. بیش تر گزاره ها با شواهدی تأیید شده و تا جایی که مورد نقضی برای آنها یافت نشود، از اعتبار برخوردار خواهد بود.
شاید دانشجوی محترم از مکاتب اقتصادی همان تلقی مکاتب مذهبی و ایدئولوژیک را دارد و تصور کرده است که مکتب اقتصادی عبارت از یک تعبدیاتی است که گروهی از علمای اقتصاد دارند؛ اما چنین نیست. در علوم هیچ چیزی مقدس نیست. هر گزاره علمی در معرض آزمون قرار می گیرد و چنانچه در بوته آزمون صحتش را نشان ندهد، به کناری نهاده می شود. تعبد و تعصب خالی از تعقل در هیچ دانشی وجاهت ندارد. به صرف وجود فرضیاتی که احیاناً در علوم ابطال می شود، معقول نیست، علوم بشری را وانهاد.
اسلام دین زندگی است اگر به دنبال حیات طیبه هستیم باید تمام شوون زندگی را بر اساس آن بنا کنیم. نمی توان قران و حدیث را برای هدایت بشر دانست؛ اما گفت این دو منبع برای مهم ترین شوون زندگی ما نظیر سیاست و تربیت و جامعه و .. برنامه ای ندارند.
آقای دکتر علوم انسانی صحیحه و مفید آن است که مبانی آن از قرآن و سنت اخذ شود؛ سپس به مدد عقل که خود موهبت بزرگ الهی است پرورش یابد. البته اگر در روش ها و یا هست ها و نیست ها مطلب صریحی در منابع دینی وجود داشت، باید بدان ایمان داشت و طبق آن عمل نمود.
در بحث علمی نمی توان شعاری سخن گفت. اخذ مبانی علوم انسانی از قرآن و سنت بسیار کلی گویانه است. باید روشن کرد که کدامیک از مبانی علوم انسانی هست که تنها در قرآن و سنت آمده و چاره ای جز مراجعه به آن دو نیست. علوم انسانی مثل خود انسان ها نیستند که بتوان آنها را اسلامی یا غیر اسلامی کرد. هر گزاره ای تا در آزمون های علمی صحتش به تأیید نرسد، ارزش و اعتبار علمی نخواهد داشت. یک گزاره علمی معتبر چنان نیست که نزد باورمندان به مذاهب و ادیان مختلف ارزش و اعتبار متفاوتی داشته باشد. یک گزاره علمی معتبر مثل گزاره به جوش آمدن آب در صد درجه حرارت است که هر که آن را بیازماید، به صحت آن پی می برد. چه او مسلمان باشد یا غیر مسلمان.
2- آنچه که ناظر به انسانیت انسان است قدیمی و جدید ندارد. انسانی که امروز زندگی می کند، در انسانیت مشترک با بشر اول است و تفاوتی با هم ندارند؛ لذا سخنانی که ناظر به اینگونه مطالب باشند قدیمی نشده و برای تمام اعصار از ارزش یکسانی برخوردار است.
3- استاد گرامی ظاهرا به سخن بنده دقت نفرمودید. بنده عرض کردم تشت رسوایی علوم انسانی وارداتی، محکم بر زمین خورده؛ نه تمام دستاوردهای بشری. رد کردن تمام دستاورد های بشری عاقلانه نیست، قضاوت شما هم در مورد سخن بنده منصفانه نیست. بنده در مورد بخشی از این دستاوردها سخن گفتم.
اما اینکه برای دستیابی به این علوم نمی توان به متون کهن دینی رجوع کرد، نظر شخصی شماست که نمی توانید آن را اثبات کنید. نتیجه توضیحاتی که در موارد گذشته ارائه کردم، این است که نه تنها برای دستیابی به علوم انسانی می توان به متون دینی رجوع کرد بلکه اینکار لازم و ضروری است. در مورد ششم توضیح بیشتری خواهد آمد.
این سخن نیز شعاری و کلی گویانه است. کدام گزاره علمی از علوم انسانی وارداتی و رسواست؟ یک گزاره با آزمون علمیتش تأیید یا ردّ می شود. تردیدی نیست در این که برخی از فرضیات در علوم بشری ابطال می شود، اما این دلیل نمی شود که کل یک علم رسوا و مردود اعلام شود. وارداتی بودن نیز دلیل بر غیر علمی بودن نیست؛ چنان که داخلی بودن نیز دلیل بر علمی بودن نیست. رشد بی حد و مرز علوم بشری و از آن جمله علوم انسانی در غرب انکار ناپذیر است. چشم فرو بستن بر دستاوردهای غربی ها در علوم انسانی هرگز خردمندانه نیست؛ چنان که جستجوی علوم انسانی معاصر در متون کهن نیز هرگز خردمندانه نیست. ادعای این که در متون کهن علوم انسانی معاصر را به همین گستردگی می توان یافت، بسیار گزافه و خیالبافانه است.
4- هنگامی که در نقد قبلی مورد 4 را می نوشتم، هم مقام سخن را ملحوظ داشتم و هم متوجه قراین بودم؛ لکن با در نظر گرفتن مقام سخن و قراین نیز انشاء این جملات را از شما مناسب ندیدم و هنوز بر این باورم که آن جملات تناسبی با مقام سخن شما نداشت و کمکی به استدلال شما نکرد.
متعجبم و مدتها با خود فکر کردم که چرا انتظار دارید، امام علی علیه السلام باید برای مطرح کردن مباحث خود کلاسی دایر می کردند و مانند دانشگاه و مدرسه بر سر کلاس حاضر می شدند، اما به نتیجه نرسیدم. کلاً از اینکه ایشان یک مکان و یا زمان خاص را در نظر نگرفته اند، به چه نتیجه ای می خواهید برسد؟ آیا اینها دلیل می شود که ایشان مباحث تخصصی تربیتی را مطرح نکرده اند؟
تردیدی نمی توان داشت که تا اقتضای طرح بحثی وجود نداشته باشد، هیچ وجه معقولی برای طرح آن نیست. وقتی شرایط و محافل علمی امروزی در گذشته وجود نداشته باشد، وجهی برای طرح مباحث علمی امروزی در گذشته وجود نخواهد داشت.
5- در مورد پنجم فرموده اید که منکر نیستید حضرت اشخاصی را تربیت کرده اند؛ بلکه منکر مطرح شدن مباحث تربیتی روز در نهج البلاغه اید. آنچه شما منکرید ظاهرا کسی مدعی نیست. آنچه ما مدعی هستیم، وجود مبانی علم تربیت است که باید برای دست یابی به علوم تربیتی صحیح بدان تمسک کرد.
کلی گویی کفایت نمی کند. بفرمایید، کدامیک از مبانی علمی علوم تربیتی تنها در متون کهنی مثل نهج البلاغه آمده است. یک مثال بزنید.
6- استاد گرامی بسیاری از مطالب قرآن و سنت در رابطه با هست ها و نیست هاست و مبتنی بر این هست ها و نیست هاست که باید و نباید ها را تبیین می کند. تمام توصیفات از خدا، سنن الهی، پیامبر، انسان، بهشت، جهنم و خیلی مطالب دیگر از این دست هستند و مبتنی بر این شناخت از مبداء و معاد است که باید و نباید ها را ترسیم می کند. استاد گرامی فراموش نکنید که تمامی علوم انسانی بر پایه ی تعریف انسان بنا شده اند. در اقتصاد سرمایه داری وقتی که از اصالت سود شخصی سخن گفته می شود، به این دلیل است که انسان را صرفا موجودی می دانند که دنبال حداکثر سود شخصی است. به عبارت دیگر چون تعریف کرده اند انسان اینگونه است، از این تعریف اصالت سود شخصی را استخراج کرده اند. به بحث مبانی باید توجه بیشتری شود.
به فرض این که همه علوم انسانی بر تعریف انسانی بنیان شده باشد، تعریف هر چیزی در صورتی علمی است که تابع مذهب خاصی نباشد و همه صاحبان مذاهب به آن تعریف برسند و گرنه علمی نخواهد بود. این که انسان ها باید دنبال سود شخصی باشند یا نباشند، ربطی به علوم انسانی ندارد. چنین سخنی ایدئولوژیک است؛ نه علمی.
7- بنده نگفتم که شما کسی را مسخره نموده اید. روی سخن من با کسانی بوده که افراد را به خاطر اشتباهشان مورد تمسخر قرار می دهند و تذکری هم داده ام، مبنی بر این که اگر یقین کردیم، سخنمان حق است نباید از ملامت ملامت کنندگان بترسیم.
8- استاد گرامی فلسفه و کلام خطا پذیرند، اما در آموزه های وحیانی خطا راه ندارد. تفاوت آنچه قرآن و حدیث می گویند، با سایر علوم در این است که این دو منبع برای ما حجتند. تفاوت دیگر این است به اذعان شما آموزه هایی در قرآن و حدیث است که عقول بشر بدان راه ندارد. در سوره ی علق می خوانیم: عَلَّمَ الْانسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ(5)
در این تردیدی نیست که برخی از آموزه ها صرفاً منشأ وحیانی دارند؛ اما آیا کدامیک از آن آموزه ها می تواند به عنوان مبانی علوم انسانی مورد بهره برداری قرار گیرد؟
ارادتمند
سید محسن موتورچی