نقد نظریه رؤیاهای رسولانه (4)
آنچه اینک ملاحظه می کنید، چهارمین قسمت نقد «نظریه رؤیاهای رسولانه بودن قرآن کریم» با ویرایش جدید است که دکتر سروش ارایه کرده بود. در این قسمت، دنباله «نقد شواهد در زمینه آیات غیبی» می آید. در قسمت قبلی موارد صدای خدا، عرش خدا، جبرئیل، جبرئیل و شیطان، و طرد شیاطین با شهاب ها بررسی شد و در این قسمت موارد تسبیح موجودات، معراج پیامبر(ص)، زمان وقوع قیامت و حقایق اخروی بررسی می گردد.
4. 6. تسبیح موجودات
نظریه پرداز به شواهدی از آیات قرآن استشهاد کرده که در آنها سخن از تسبیح رعد و دیگر پدیده های طبیعی به معنای زمزمه و ذکر اذکار از سوی آنهاست؛ اما این استشهاد ایراداتی دارد؛ زیرا:
اولاً، صحت استشهاد نظریه پرداز در گرو آن است که تسبیح در آیه مورد بحث به معنای حقیقی اش یعنی ذکر اذکار به کار رفته باشد؛ اما اگر فرض براین باشد که تسبیح در آن آیه به معنای مجازی اش یعنی یعنی تسلیم و مطیع بودن به کار رفته است، استشهاد نامبرده به آیه در تأیید نظریه خود بی اعتبار خواهد بود.
گفتنی است که در سیاق آیه مربوط، هیچ قرینه ای وجود ندارد که دلالت داشته باشد، تسبیح به معنای حقیقی اش به کار رفته است. سیاق آن آیه چنین است: «وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِکَةُ مِنْ خیفَتِه (رعد، 11)؛ رعد، به حمد او، و فرشتگان [جملگى] از بیمش تسبیح مىگویند».
سپس در ادامه آمده است: «وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ (رعد، 15)؛ و هر که در آسمانها و زمین است- خواه و ناخواه- با سایههایشان، بامدادان و شامگاهان، براى خدا سجده مىکنند».
چنان که ملاحظه می شود، در ادامه به جای «تسبیح» از «سجده» به کار رفته که به معنای سر بر خاک ساییدن است و نه ذکر اذکار. نیز آمده است که سایه (ظلال) هم سجده می کند. در آیه دیگری درباره سجده و سایر موجودات شرح کافی آمده است:
«أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلى ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ یَتَفَیَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْیَمینِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّداً لِلَّهِ وَ هُمْ داخِرُونَ * وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِکَةُ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ * یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ (نحل، 48-50)؛ آیا به چیزهایى که خدا آفریده است، ننگریستهاند که [چگونه] سایههایشان از راست و چپ مىگردد، و براى خدا در حال فروتنى سر بر خاک مىسایند؟ و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین از جنبندگان و فرشتگان است، براى خدا سجده مىکنند و تکبّر نمىورزند. از پروردگارشان که حاکم بر آنهاست مىترسند و آنچه را مأمورند انجام مىدهند».
عبارت «وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ» (و آنچه را مأمورند انجام مىدهند) در سیاق این آیات به وضوح می فهماند که مراد از تسبیح و سجده موجودات، تحت امر و تدبیر الهی بودن آنهاست؛ بنابراین، تسبیح و سجده و مانند آنها وقتی درباره موجودات غیر انسانی به کار می رود، به معنای حقیقی آنها نیستند؛ بلکه به معنای مجازی آنها هستند.
ثانیاً، کاربرد مجاز در زبان عرفی رایج است و معنای مراد از آن برای مردم عادی قابل درک است؛ لذا معانی مجازی آیات هرگز برای آنان نامفهوم و رازآلود نبوده است.
بی تردید مردم عادی هرگز زمزمه و ذکری از موجودات طبیعی نمی شنوند و لذا خود هیچ تصوری از آن ندارند که تسبیح را به این معنا به کار ببرند. تنها معنایی از تسبیح که مردم عادی آن را می فهمیدند و به کار می بردند، عبارت از همان اذکاری بوده است که خود به هنگام پرستش خدا یا بت ها بر زبان می راندند. به این ترتیب، وقتی در قرآن تسبیح برای غیر آدمیان به کار می رود، نباید به معنای حقیقی ذکر اذکار باشد؛ بلکه باید به معنای مجازی تسبیح یعنی اطاعت از امر و تدبیر الهی باشد.
ثالثاً، به فرض این که پذیرفته شود، تسبیح موجودات طبیعی در قرآن به معنای حقیقی زمزمه و ذکر آنها باشد، در آیات قرآن، هیچ قرینه ای وجود ندارد که دلالت داشته باشد، آنها مشاهدات رؤیایی پیامبر(ص) را حکایت می کنند. ادعای بدون دلیل و شاهد هم هیچ اعتبار علمی ندارد.
البته بی اشکال است که خود پیامبر(ص) تسبیح موجودات به معنای زمزمه آنها را درک کرده باشد؛ اما هرگز نمی توان آیات قرآن را حکایت شخص پیامبر(ص) از آن درک محسوب کرد؛ چرا که هیچ شاهدی بر این معنا وجود ندارد.
رابعاً، البته تسبیح موجودات طبیعی به معنای زمزمه آنها برای مردم عادی رازگونه و غیر قابل درک است؛ چرا که آن یک حقیقت غیبی و غیر قابل درک با حواس ظاهری است؛ اما چنان نیست که تمام آیات قرآن از حقایق غیبی و غیرقابل درک با حواس ظاهری سخن گفته باشند. معظم قرآن از چیزهایی سخن می گویند که برای مردم عادی هم قابل درک است.
4. 7. معراج پیامبر
نظریه پرداز در تأیید نظر خود با اشاره به نظر علامه طباطبایی گفته است: «مفسّرانی هم بودهاند که معراج پیامبر را تجربهای معنوی و رویایی نبوی و عروجی روحانی دانستهاند، نه پروازی جسمانی».
اما استناد به آن در تأیید که این که قرآن صور رؤیایی رمزی پیامبر است، صحیح نیست؛ زیرا:
اولاً، اگر فرض بر این باشد که مشاهدات پیامبر(ص) در معراج مثالی و برزخی بوده است، وجهی ندارد که آن مشاهدات رمزی به شمار آید و تعبیری غیر از آنچه مشاهده کرده، بپذیرد. آنها را باید از قبیل صور رؤیای صادقه و مطابقی برشمرد که گویا و شفاف و بی نیاز از تعبیر است.
ثانیاً، در روایات معراج تصریح شده که مشاهد معراجی را خود پیامبر مشاهده کرده؛ حال آن که در قرآن تصریح شده که مشاهد غیبی مذکور در آن، به توسط جبرئیل بر پیامبر(ص) گزارش شده است؛ لذا قیاس مشاهد غیبی قرآن به مشاهد غیبی معراج پیامبر(ص) نمی تواند درست باشد.
4. 8. زمان وقوع قیامت
نظریه پرداز یکی از شواهدی که بر تأیید نظر خود آورده، این است که در آیات قیامت، تحقق قیامت به نحو ماضی آمده و این از خصلت رؤیاست که آنچه را هنوز تحقق نیافته، تحقق یافته نشان می دهد؛ اما این استشهاد اشکالاتی دارد:
اولاً، اگر چنین بود که تمام آیات مربوط به قیامت به نحو ماضی بیان شده بود، شاید بیان نظریه پرداز یا کسانی که قائل به وجود بهشت و جهنم در حال حاضر هستند، صحیح بود؛ اما در بسیاری از آیات سخن از این است که هنوز قیامت برپا نشده و بنابراین بهشت و جهنمی در حال حاضر در کار نیست. آیات ذیل از آن جمله است:
الف. «إِنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ أَکادُ أُخْفیها لِتُجْزى کُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى (طه، 15)؛ به راستی، قیامت فرارسنده است. مىخواهم آن را پوشیده دارم، تا هر کسى به [موجب] آنچه مىکوشد جزا یابد».
ب. «یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها * فیمَ أَنْتَ مِنْ ذِکْراها * إِلى رَبِّکَ مُنْتَهاها * إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها * کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَها لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ عَشِیَّةً أَوْ ضُحاها (نازعات، 42-46)؛ [مشرکان مکه] در باره رستاخیز از تو مىپُرسند که فرارسیدنش چه وقت است؟ تو را چه به گفتگو درباره آن. علم آن با پروردگار تو است. تو فقط کسى را که از آن مىترسد هشدار مىدهى. روزى که آن را مىبینند، گویى که آنان جز شبى یا روزى درنگ نکردهاند».
ج. «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً * فَیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً * لا تَرى فیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً * یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ لا عِوَجَ لَهُ وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْساً (طه، 105-108)؛ و [مشرکان مکه] از تو در باره کوهها مىپرسند، بگو: "مالک من آنها را [در رستاخیز] ریز ریز خواهد ساخت، پس آنها را پهن و هموار خواهد کرد، نه در آن کژى مىبینى و نه ناهموارى. در آن روز، [همه مردم]، از پی آن فراخواننده - که هیچ کژی در او نیست- روند، و صداها در مقابل [خداى] رحمان خاشع مىگردد، و جز صدایى آهسته نمىشنوى".»
د. «یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتیکُمْ إِلاَّ بَغْتَةً (اعراف، 187)؛ [مشرکان مکه] از تو در باره رستاخیز مىپرسند [که] وقوع آن چه وقت است؟ بگو: "علم آن، تنها نزد مالک من است. جز او [هیچ کس] آن را به موقع خود آشکار نمىگرداند. [این واقعه] بر آسمان ها و زمین گران است، جز ناگهان به شما نمىرسد".»
ثانیاً، اگر در آیاتی هم به نحو ماضی آمده، قرائنی وجود دارد که دلالت بر داشتن معنای مضارع است؛ نظیر آیاتی که در پی می آید:
الف. «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ * وَ إِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ (قمر، 1-2)؛ رستاخیز نزدیک شد و ماه از هم شکافت و[لی مشرکان مکه] هر گاه نشانهاى ببینند روى بگردانند و گویند: "سحرى دایم است".»
در اینجا مضارع بودن افعال «إِنْ یَرَوْا» و «یُعْرِضُوا» و «یَقُولُوا» در آیه دوم قرینه ای است بر این که هنوز ساعت یعنی رستاخیز بر پا نشده است ولو آن که فعل های «اقْتَرَبَتِ» (نزدیک شد) و «انْشَقَّ» (از هم شکافت) در آیه اول به صورت ماضی آمده است.
ب. «أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ (نحل، 1)؛ [هان] امر خدا دررسید، پس در آن شتاب مکنید. او منزّه و فراتر است از آنچه [با وى] شریک مىسازند».
در اینجا نیز امر به عدم استعجاع (فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ) حاکی است که هنوز رستاخیز برپا نشده ولو آن که فعل «أَتى» (در رسید) به نحو ماضی آمده باشد.
شایان ذکر است که مشرکان مکه به پیامبر(ص) می گفتند، کی است این عذابی که تو ما را از آن بیم می دهی؟ اگر عذابی هست، از خدایت بخواه که آن را واقع کند. آیه مذکور و دیگر آیات مشابه نظیر آیات ذیل در پاسخ به همین سخن مشرکان مکه نازل شده است:
اللَّهُ الَّذی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ وَ الْمیزانَ وَ ما یُدْریکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَریبٌ * یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها وَ الَّذینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَةِ لَفی ضَلالٍ بَعیدٍ (شوری، 17-18)؛ خدا همان کسى است که کتاب و وسیله سنجش را به حق فرود آورد، و تو چه مىدانى شاید رستاخیز نزدیک باشد. کسانى که به آن ایمان ندارند شتابزده آن را مىخواهند، و کسانى که ایمان آوردهاند، از آن هراسناکند و مىدانند که آن حقّ است. بدان که آنان که در مورد قیامت تردید مىورزند، قطعاً در گمراهى دور و درازىاند.
یَسْئَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ * یَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ یُفْتَنُونَ * ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ هذَا الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ (ذاریات،12-14)؛ پرسند: «روز پاداش کى است؟» همان روز که آنان بر آتش، عقوبت [و آزموده] شوند. عذابِ [موعودِ] خود را بچشید، این است همان [بلایى] که با شتاب خواستار آن بودید.
ج. «وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّى لَجاءَهُمُ الْعَذابُ وَ لَیَأْتِیَنَّهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ * یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْکافِرینَ * یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَ یَقُولُ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (عنکبوت، 53-55)؛ و از تو به شتاب درخواست عذاب [الهى را] دارند، و اگر سرآمدى معیّن نبود، قطعاً عذاب به آنان مىرسید و بىآنکه خبردار شوند غافلگیرشان مىکرد و شتابزده از تو عذاب مىخواهند، و حال آنکه جهنّم قطعاً بر کافران احاطه دارد. آن روز که عذاب از بالاى [سرِ] آنها و از زیر پاهایشان آنها را فروگیرد، و [خدا] مىفرماید: « [نتیجه] آنچه را مىکردید بچشید".»
در اینجا علیرغم این که گفته شده است، جهنم بر کافران احاطه دارد (وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْکافِرینَ)، با فعل مضارع «یَسْتَعْجِلُونَکَ» (با شتاب از تو درخواست دارند) نشان داده شده است که آن هنوز واقع نشده است.
د. آیات سوره واقعه که در آن مشاهد اخروی گزارش شده و نظریه پرداز به آن استشهاد کرده، با لفظ «اذا» شروع شده است که بر وقوع در آینده دلالت دارد؛ چنان که آمده است:
«إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ * لَیْسَ لِوَقْعَتِها کاذِبَةٌ * خافِضَةٌ رافِعَةٌ * إِذا رُجَّتِ اْلأَرْضُ رَجّاً * وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسّاً * فَکانَتْ هَباءً مُنْبَثّاً (واقعه، 1-6)؛ آن واقعه چون وقوع یابد، [که] در وقوعِ آن دروغى نیست: پستکننده [و] بالابرنده است. چون زمین با تکان [سختى] لرزانده شود، و کوهها [جمله] ریزه ریزه شوند، و غبارى پراکنده گردند».
بنابراین مشاهدی که بعد از این آیات راجع به بهشت و جهنم آمده و نظریه پرداز به آنها استناد کرده، مربوط به آینده است.
به این ترتیب، مضارع بودن افعال مذکور نشان می دهد که هنوز ساعت یا همان قیامت واقع نشده است. البته این منافاتی ندارد با این که صور برزخی قیامت را پیامبر یا دیگران قبل از وقوع آن در عالم رؤیا یا خلسه مشاهده کرده باشند و یا حتی این منافاتی ندارد که بر حسب واقع قیامت در حال حاضر وجود داشته باشد؛ چرا که قیامت جز مواجهه با نتایج اعمال و ملکات نیست و اینها هم انسان ها را از همین دنیا تا ابد همراهی می کنند؛ اما به هر حال، ظاهر آیات قرآن که نظریه پرداز به آنها استناد می کند، خبر از وقوع قیامت در آینده می دهد.
4. 9. حقایق اخروی
نظریه پرداز از دیگر شواهدی که برای تأیید نظرش آورده، آیاتی است که ماجراهای اخروی را گزارش می کنند. او این آیات را نیز از قبیل صور رؤیایی رمزی و نیازمند تعبیر شمرده است.
حال آن که به نظر می رسد، مناظر و مشاهد اخروی معقول اند که مثالی یا صوری رؤیایی باشند؛ اما این که این صور رمزی باشند، مسلّم نیست؛ زیرا در زمینه آیات مربوط به آخرت دو احتمال مطرح است:
یک احتمال این است که حقایق اخروی از قبیل رؤیایی مطابقی باشند؛ یعنی آن حقایق، همان طور که در آیات قرآن توصیف شده اند، واقع شوند؛ اما در عالمی مثل عالم رؤیا؛ نه این عالم مادی و دنیوی. در این صورت، رمزی و نیازمند تأویل نخواهد بود. تنها می توان گفت که ما در این دنیا نمی توانیم حقیقت آنها را درک کنیم؛ چنان که در قرآن به همین معنا تصریح شده، آنجا که آمده است: «وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّه (آل عمران، 7)؛ حقیقت آنها را در این دنیا جز خدا درک نمی کند».
بنابراین صحیح است که ما نسبت به حقایق اخروی آگاهی نداریم و می توان گفت که ما در دنیا نسبت به حقایق اخروی به مانند شخص خوابیم که چیزی درک نمی کنیم؛ اما وقتی بمیریم، به مانند شخص بیداریم و چیزهایی را درک می کنیم که در دنیا درک نمی کردیم؛ چنان که امام علی(ع) فرمود: «الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا؛ مردم خواب اند. چون بمیرند، بیدار شوند» (المیزان، ج1، ص231).
بر این اساس، اگر گفته شود، آیات قیامت در توصیف قیامت از قبیل صور رؤیایی است و حقایق قیامت را جز بعد از مرگ درک نخواهیم کرد، سخن درستی است؛ چنان که در قرآن آمده است:
«بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْویلُهُ (یونس،39)؛ بلکه چیزى را دروغ شمردند که به علم آن احاطه نداشتند و هنوز تأویل آن برایشان نیامده است».
در این آیه تصریح شده است که حقیقت آیات قیامت را پس از مرگ در می یابیم.
احتمال دوم این است که گفته شود، زبان آیات مغیبات از جمله آیات قیامت، تمثیلی و تشبیهی است. این احتمال هم، با فرض این که معاد روحانی باشد، بی اشکال است؛ منتها رمزی و نیازمند تعبیر نیستند؛ چون تمثیل و تشبیه به تصریح علمای بلاغت ابلغ از حقیقت است و برای تقریب به ذهن مخاطب به کار می رود تا از رهگذر آن بتوانند به مقاصد پی ببرند؛ زیرا:
اولاً، زبان در وقتی که به نحو مجاز و تشبیه و تمثیل به کار می رود، همراه قرائنی است که مشخص می کند، چنین است. برای مثال، موضوع آیات قیامت غیبی است و این، خود قرینه ای است که بر این که نمی تواند الفاظ و عبارت آیات آن به نحو حقیقی و مادی و دنیوی به کار رفته باشد.
به علاوه در بسیاری از آیات قرائنی ذکر شده است که نشان می دهد، حقایق اخروی غیر از حقایق دنیوی است. برای مثال آنگاه که از شراب اخروی سخن می رود، تصریح می شود که آن نه عقل را زایل می کند و نه سردرد می آورد: «لا فیها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها یُنْزَفُونَ» (صافات، 47).
ثانیاً، زبان تمثیلی و تشبیهی هرگز رازآلود و سخت فهم نیست؛ بلکه بلاغت آنها از حقیقت افزون تر است و آنها را زمانی به کار می برند که می خواهند یک معنای پنهانی را آشکار کنند و تقریب به ذهن نمایند؛ چنان که اگر به کسی گفته شود، فلانی شجاع است، به رسایی این نیست که گفته شود، او شیر است؛ زیرا شنونده با تعبیر اخیر، شجاعت را در چهره شیر به صورت مجسم و ممثل می بیند و لذا آشکارتر درک می کند.