نقد نظریه رؤیاهای رسولانه (5)ـ
آنچه اینک می آید، پنجمین قسمت از ویرایش جدید نقد نظریه اخیر دکتر سروش با عنوان «نظریه رؤیاهای رسولانه بودن قرآن کریم» است. در این قسمت، نیمی از شواهد در زمینه آیات دنیوی که نامبرده در تأیید نظریه خودش آورده است، نقد می شود.
5. نقد شواهد در زمینه آیات دنیوی برخی از شواهدی که نظریه پرداز محترم در تأیید صور رؤیایی بودن آیات قرآن یاد کرده، مربوط به همین دنیاست که درک مستقیم آنها از سوی بشر میسور است و هیچ نیازی نیست، درک آنها از طریق مشاهده صور مثالی و برزخی آنها باشد و بنابراین هرگز رمزآلود به شمار نمی آید که اینک بررسی می شود. 5. 1. نقد شاهد چشمه گل آلود یکی از شواهدی که نظریه پرداز آورده، تعبیر فرو شدن خورشید در چشمه ای سیاه است که گویا آن را در تأیید این نکته آوده است که پیامبر آن مشاهدی را که خود دیده، روایت کرده است؛ اما درباره این شاهد تأملاتی وجود دارد: اولاً، نظریه پرداز محترم اگر از رهگذر این استناد خواسته باشد، اظهار کند که قرآن رازآلود و نیازمند تعبیر است، این صحیح نیست؛ چون هیچ راز و ابهامی در چنین آیه ای وجود ندارد؛ زیرا تعبیر فرو شدن خورشید در چشمه ای سیاه عبارت از همان منظره ظاهری خورشید در مغرب آسمان است که با نگاه ظاهری این گونه به نظر می رسد. در قرآن آمده است که چون ذوالقرنین به سمت مغرب حرکت کرد، مشاهده کرد که خورشید در چشمه ای سیاه غروب می کند: «حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فی عَیْنٍ حَمِئَة ٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْما (کهف، 86)؛ تا آن گاه که به غروبگاه خورشید رسید، به نظرش آمد که [خورشید] در چشمهاى سیاه غروب مىکند و نزدیک آن طایفهاى را یافت». معنای «حمئه» را خره یعنی گل سیاه گفته اند. مفسران گفته اند، ذوالقرنین در حرکت خود به سمت غرب به ساحل دریای سیاه رسید و لذا چنان می نمود که وقتی خورشید غروب می کند، در آن فرو می رود (نک: المیزان، ذیل آیه). مؤید این که مراد از آن دریای سیاه بوده، این است که آورده اند، آن قومی که در آنجا می زیستند، خوراکشان صیدهای دریایی بوده است (نک: میبدی، کشف الاسرار و عدة الابرار، ذیل آیه). به هر حال، این منظره برای هرکسی قابل مشاهده و درک است و هیچ نیازی به تعبیر ندارد. ثانیاً، اگر نظریه پرداز با این استناد خواسته باشد، بگوید که پیامبر(ص) این مشاهده را در حالت خواب و مکاشفه داشته و از قبیل صور رؤیایی رمزآلود است، این نیز نمی تواند صحیح باشد؛ چون این منظره ای که در آیه توصیف شده است، با چشم سر قابل دیدن و درک کردن است و آن تعبیری جز آنچه که دیده شده، ندارد. واقعیت امر این است که دانش ها و آگاهی های بشری از عالم مادی و طبیعت که در قرآن آمده، در حد همان هایی بوده که تا عصر پیامبر(ص) و میان عرب حجاز وجود داشته است. دانش ها و آگاهی های مردم حجاز در آن عصر از جهان مادی و طبیعی و پدیده های آن در حد اطلاعاتی بوده است که از تمدن های اطراف مثل تمدن بین النهرین به طور سطحی برایشان نقل شده بود یا خود می توانستند با نگاه ظاهری و چشم غیر مسلح مشاهده کنند. مردم سواحل دریای سیاه و یا تجار حجاز وقتی برای سفر تجاری به سرزمین روم می رفتند، بی تردید وقتی به منظره غروب خورشید می نگریستند، احساس می کردند که خورشید در حال فرو شدن در دریای سیاه است. در قرآن هم همین فهم و نگاه ظاهری بازتاب یافته است. 5. 2. نقد شواهد معجزه گون نظریه پرداز قصصی را که در آنها صحنه های غیر عادی و معجزه گونه دارد، به عنوان شواهدی بر رؤیاگون بودن قرآن برشمرده است. او در این زمینه می نویسد: «این همه رؤیاهایی هستند که محمّد(ص) روایتگر آنهاست و چه باک اگر نشانی از آنها در تاریخ نیست! مگر خوک و بوزینهای که در خواب میبیند، همانست که در بیداری است؟ مگر دوباره زندهشدن عزیر و بازگشتش را به جهان نباید تفسیر خوابگزارانه کرد؟ آیا شکافتن دریا و دیدن اژدها در خواب همان دیدن اژدها و شکافتن دریا در بیداری است؟ اینها همه محتاج تعبیرند تا معنای مستقیمی بیابند وگرنه، در چاه ویل تکلّفاتی خواهیم افتاد که پیامشان را مخدوش میکند». اما این سخنان نظریه پرداز نقدپذیر است؛ زیرا: اولاً، هیچ ملازمه ای میان معجزه گون بودن و رؤیایی بودن آنها نیست؛ زیرا بشر همواره شاهد رخدادهای معجزه گون بوده اند و آنها در بیداری رخ نموده است. اگر چنان بود که هیچ معجزه ای در عالم خارج از ذهن رخ نمی داد، می توانستیم، نتیجه بگیریم که پس معجزات در عالم رؤیا رخ می دهد و حال چون در قرآن از قصص معجزه گونی سخن رفته، پس قصص قرآن عبارت از رؤیاهای پیامبر اسلام(ص) است. ثانیاً، اگر قصص معجزه گون قرآن رؤیاهای پیامبر اسلام(ص) بود، نباید در عهدین که پیش از قرآن بوده است، وجود داشته باشند. وجود برخی از آنها در عهدین ثابت می کند که قصص معجزه گون قرآن عبارت از رؤیاهای شخص پیامبر اسلام(ص) نیست؛ بلکه واقعیتی خارج از ذهن و خیال او دارند. ثالثاً، نه در سیاق آیات معجزه گون و مستقل از آنها هرگز هیچ شاهد و قرینه ای که دلالت داشته باشد، آنچه در این آیات آمده، رؤیاهای رمزی پیامبر(ص) است، ملاحظه نمی شود. صرف، غیرعادی بودن رخدادهایی که در این آیات بازتاب یافته است، دلیل بر این نیست که آنها صور رؤیایی رمزی اند. به نظر می رسد، رؤیایی رمزی خواندن چنین آیاتی مبتنی بر این پیش فرض است که در عالم هیچ رخداد غیر عادی رخ نمی دهد. این در حالی است که همواره بشر در هر دوره ولو به ندرت شاهد چنین رخدادهایی است. 5. 3. نقد شواهد بی سابقه تاریخی نظریه پرداز مواردی را که نشانی از آنها در تاریخ نمی یابد یا آنها را مخالف تاریخ می یابد، بر صور رؤیایی پیامبر(ص) حمل می کند؛ چنان که گوید: «تاریخ انبیا در رؤیاهای محمّد(ص)، تکرار میشود و او آدم و نوح و ابراهیم و یعقوب و یوسف و موسی و عیسی... و قومشان را میبیند و میآزماید. در خواب میبیند که نوح نهصدوپنجاه سال دعوت میکند؛ پارهای از یهودیان به سبب نافرمانیشان خوک و بوزینه میشوند؛ عیسی بر صلیب نمیرود، بل کس دیگری میرود و به غلط او را عیسی میپندارند؛ عزیر و مرکبش دوباره زنده میشوند و به جهان بازمیگردند؛ موسی نیل را میشکافد، عصا را اژدها میکند، فرعون در دریا غرق میشود و ذوالقرنین سدّ آهنین میسازد؛ ادریس به آسمان میرود و... این همه رؤیاهایی هستند که محمّد(ص) روایتگر آنهاست و چه باک اگر نشانی از آنها در تاریخ نیست! مگر خوک و بوزینهای که در خواب میبیند، همان است که در بیداری است؟» اما این سخن ایراداتی دارد: اولاً، چنان نیست که همه قصص قرآن نشانی در تاریخ نداشته باشد یا با تاریخ در تناقض باشد تا لازم باشد، برای حل مشکل به این نظریه پناه ببریم که آنها صور رؤیایی اند و حکایت واقع نمی کنند. علاوه بر آن که بسیاری از قصص گذشته در کتب تاریخی یا مقدس کمابیش یاد شده اند، بسیاری از قصص قرآن عبارت از همان رخدادهایی است که در زمان خود پیامبر(ص) واقع شده اند؛ نظیر آنچه در زمینه گفتگوهای میان پیامبر(ص) و مشرکان مکه یا مردم مدینه آمده یا مانند آن حوادثی که در دوره نبوت پیامبر(ص) در حجاز رخ داده است؛ مثل شکنجه یاران پیامبر(ص) در مکه یا تغییر قبله، جنگ های بدر و احد و خندق و حنین و فتح مکه و تبوک. آیا درباره این مواردی که تاریخ و عهدین هم آمده یا در دوره نبوت خود پیامبر(ص) رخ داده است، می توان گفت که آنها عبارت از صور رؤیایی رمزی او هستند؟ ثانیاً، به چه دلیل باید به صحت آنچه که در تاریخ یا عهدین در زمینه قصص قرآنی آمده است، باور داشته باشیم تا ناگزیر شویم، برای حل تعارض به صور رؤیایی رمزی بودن قصص قرآن روی بیاوریم؟ چرا نگوییم، آنچه که در تاریخ یا عهدین در مناقضت با قصص قرآن آمده، محرف است؟ آیا مسلّم شده که آنچه در کتب تاریخی یا عهدین آمده، حکایت واقع است؟ عهدین به منزله همان سیره نویسی هایی است که در میان مسلمانان وجود داشته است. به چه دلیل نویسندگان عهدین در تمام موارد حکایت واقع کرده اند؟ به علاوه، عهدین در آغاز فقط در محافل خاص روحانیان اهل کتاب خوانده می شد و در میان عموم مردم رواج نداشت. به چه دلیل آنان پاره ای از متون عهدین را تحریف نکرده باشند؟ ثالثاً، به فرض اگر بپذیریم که آنچه در قرآن آمده، خلاف واقع است، چرا نباید موارد اختلاف میان واقع و قرآن را حمل بر مماشات با اطلاعات رایج و معهود میان مردمان جزیرة العرب نکنیم و به این وسیله در صدد حل تعارض بر نیاییم؟ به عبارت دیگر، چرا نگوییم، اگر در قرآن مطلبی خلاف واقع آمده، به جهت این است که معهودات عرب حجاز خلاف واقع بوده و قرآن کتاب موعظه و تذکر اخلاقی است و از یک کتاب موعظه و تذکر اخلاقی نباید انتظار داشت که در آن از قصه هایی که لزوماً همه آنها یا همه بخش های آنها مطابق واقع است، استفاده شود. در یک کتاب موعظه ای و اخلاقی هیچ اشکالی نیست که از قصه های غیر واقعی استفاده شود؛ چنان که در کتاب کلیله و دمنه برای استفاده های اخلاقی و موعظه ای از قصه های کاملاً خیالی استفاده شده است. با این فرض نیز نظریه رؤیایی رمزی بودن ماجراهای قرآنی لزومی برای مطرح شدن پیدا نمی کند. رابعاً، به فرض این که ما قصص قرآن را رؤیاهای پیامبر(ص) بدانیم، به چه دلیل، آنها را از قبیل رؤیاهای صادقه و مطابقی ندانیم که در آنها ماجراها همان گونه که واقعیت دارند، مشاهده می شوند؟ با پذیرش این فرض نیز، هیچ راز و رمزی در قرآن نخواهد بود تا به تعبیر حاجت بیافتد و لازم باشد به نظریه رؤیایی رمزی بودن قرآن روی بیاوریم. 5. 4. نقد حدیث نفس بودن قصص گویا نظریه پرداز تا آنجا پیش رفته که برای قصص قرآن واقع گرایی را انکار کرده و بر این اساس، اگر قرآن رؤیاهای رمزی پیامبر(ص) دانسته شود، هرگز مانند رؤیاهای قصه حضرت یوسف نیست که به تحقق واقعیاتی خارج از نفس پیامبر(ص) اشاره داشته باشد؛ زیرا او تصریح کرده که قصص قرآن را بازتاب تجربه های باطنی پیامبر(ص) است؛ آنجا که نوشته است: «فراتر از این هم میتوان رفت. چنین مینماید که محمّد(ص) در رؤیا، گاه از پیش خود به پیش خود میرود و چهر? دیگران را میگیرد، و خود به جای پیامبران مینشیند. گاه آدم میشود و گاه ابراهیم و گاه موسی، و از زبان آنان حرف میزند و تجربههای باطنی خود را بازتاب میدهد. لذا نه فقط "نام احمد نام جمله انبیاست"، بلکه نام هم? انبیاء احمدست». در ادامه افزوده است: «رؤیاها چنیناند و اگر جز این باشند، عجب است. لعب معکوساند و نعل باژگونه. در رؤیا زمان پیش و پس میشود، شخصیتها بهجای هم مینشینند، پارادوکس و تناقض ممکن میشود، نظمها پریشان میشود و اندازهها و معیارها بر هم میخورد و...» او چنان که آمد، در جایی حتی گفته است که قرآن حدیث نفس پیامبر(ص) است. در این صورت، نباید چندان از قرآن توقع واقع نمایی و معرفت بخشی داشت؛ زیرا حالت حدیث نفس چنان است که ما به عالم خیال خود فرو می رویم و تمنیات خود را در صورت یک کس دیگری می بینیم و تصویر می کنیم و برای او حوادث و ماجراهایی تخیل می نماییم؛ بدون این که صاحب آن صورت، از چنان ماجراهایی خبر داشته باشد. این صورت سازی ها بستگی به حالت خود ما دارد. ما متناسب با حالتی که داریم، خود را در قالب صورت یک کسی در می آوریم و برای او ماجراهایی متناسب با حالت خود تصویر می کنیم. اما آیا می توانیم بگوییم، قرآن حدیث نفس پیامبر است و پیامبر(ص) هر آنچه را که خود تمنا می کرده، در صورت دیگران دیده است؟ واقعیت این است که چنین نظری با ظاهر آیات قرآن سازگاری ندارد؛ زیرا: اولاً، در بسیاری از موارد در آیات قرآن با تمنیات پیامبر(ص) مخالفت شده و پیامبر(ص) مورد توبیخ قرار گرفته است. برای مثال، وقتی مشرکان مکه راجع به اصحاب کهف و ذوالقرنین، و موسی و خضر می پرسند، تمایل پیامبر(ص) این بود که فردا به او وحی شود و پاسخ آنان را بدهد؛ اما چنین نشد و چهل روز وقفه افتاد (نک: تفاسیر ذیل کهف، 23). یا پیامبر(ص) به منافقانی که از او اجازه خواستند، در جنگ تبوک شرکت نکنند، طی آیات قرآن مورد سرزنش قرار گرفت که چرا به آنان چنین اجازه ای دادی (نک: توبه، 43). یا پیامبر(ص) برای خشنودی همسرانش چیزی را بر خود حرام کرده بود که خداوند او را مورد سرزنش قرار می دهد که چرا آنچه را که خدا برایت حلال قرار داده، حرام کرده ای (تحریم، 1). ثانیاً، در مواردی هم که آیات قرآن مثل آیات مربوط به تغییر قبله با تمنیات پیامبر(ص) موافق آمده (نک: بقره، 144)، به لحاظ مصالح و مقتضیات قومی و محیطی پیامبر(ص) بوده است؛ نه صرف تمنیات و خواهش های نفسانی پیامبر(ص). طبق تصریح آیات قرآن غرض از اعراض از قبله مشترک و اقبال به قبله اختصاصی هویت بخشی به یک جامعه ای بوده که می خواسته است، اسوه باشد؛ چنان که آمده است: سَیَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلاَّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتی کانُوا عَلَیْها قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ * وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهیداً وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتی کُنْتَ عَلَیْها إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَیْهِ وَ إِنْ کانَتْ لَکَبیرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذینَ هَدَى اللَّهُ وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضیعَ إیمانَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ (بقره، 142-143)؛ به زودى مردم کم خرد خواهند گفت: «چه چیز آنان را از قبلهاى که بر آن بودند رویگردان کرد؟» بگو: «مشرق و مغرب از آن خداست هر که را خواهد به راه راست هدایت مىکند» و بدین گونه شما را امتى اسوه قرار دادیم، تا بر مردم گواه باشید و پیامبر بر شما گواه باشد و قبلهاى را که [چندى] بر آن بودى، مقرر نکردیم جز براى آنکه کسى را که از پیامبر پیروى مىکند، از آن کس که از عقیده خود برمىگردد بازشناسیم و البتّه [این کار] جز بر کسانى که خدا هدایت [شان] کرده، سخت گران بود و خدا بر آن نبود که ایمان شما را ضایع گرداند، زیرا خدا [نسبت] به مردم دلسوز و مهربان است. رابعاً، آنچه در آیات مذکور و دیگر آیات قرآن بازتاب یافته، صرف تجربه های باطنی و تمنیات نفسانی پیامبر(ص) نبوده؛ بلکه واقعیات خارجی هم بازتاب پیدا کرده؛ اعم از واقعیاتی که در گذشته اتفاق افتاده و نیز واقعیاتی که در دوره رسالت خود آن حضرت اتفاق می افتاده است. در قرآن به گونه ای، واقعیات دوره رسالت آن حضرت بازتاب یافته است که می توان، با تکیه بر همین آیاتی که دوره رسالت ایشان را بازتاب داده، تاریخ رسالت او را نوشت. اگر سوره های قرآن به ترتیب نزول، مرتب و مطالعه شود، خود قرآن، کتاب تاریخ و سیره نبوی به نظر خواهد آمد.