نقدی بر نقد دکتر سروش در زمینه رؤیاهای رسولانه
دکتر سروش در قسمت اخیر از نوشتار خود در زمینه رؤیایی رمزی خواندن قرآن با عنوان «انتفاء شریعت و امتناع رسالت» درباره نقد اینجانب مطالبی را اظهار کرده اند که اینک به اجمال بررسی می کنم و تفصیل آن را به زمانی دیگر می سپارم.
1. نظریه پرداز به اینجانب نسبت داده است که خواب حجّت نیست، و لازمة رؤیاپنداری وحی «نفی حجیّت تعالیم و آموزههای پیامبر و بالاتر از آن، امتناع رسالت است».
حال آن که سخن ما در اصل حجیت وحی و رؤیا نبود؛ بلکه در این بود که نظریه پرداز، قرآن را رؤیایی رمزی خوانده بود. این در حالی است که احکام شریعت با فرض عرفی دانستن دلالت آیات از قرآن قابل استنباط است؛ نه با فرض رمزی دانستن آن. آن هم گونه ای از رمز که هیچ شیوه مشخصی برای رمزگشایی اش وجود ندارد و آشکار نیست که اگر آیات احکام را رمزی بشماریم، مفاد آیات چه خواهد شد؟
2. به اینجانب نسبت داده اند که «رؤیا شمردن وحی نبوی، قرآن را از استعارات و مجازات تهی می کند و زینت و زیبایی را از متن مقدس می ستاند و یکی از وجوه اعجاز آن را بلامصداق و بلاموضوع می سازد». این در حالی است که من چنین سخنی نگفته ام. سخن من این است که ایشان مجازات قرآن را شاهد بر مدعای خود آورده و رؤیایی شمرده است؛ حال آن که مجازات قرآن هرگز رؤیایی رمزی نیست؛ بلکه در عرف اهل زبان شناخته شده و معنای آنها برای آنان معلوم است و هرگز مانند رؤیاهای رمزی چون رؤیاهای قصه حضرت یوسف نیست که معنای آنها برای اهل زبان معلوم نباشد.
3. نظریه پرداز محترم، پس از نقل سخنی از اینجانب مبنی بر این که «بر طبق این نظریه، آیات احکام از حجیّت ساقط است، چرا که طبق ظاهر و معنای عرفی و غیر رازآلود آنها نمیتوان عمل کرد، بلکه باید به پارهای معانی رمزی و نفسانی و مانند آن تأویل برد و به این ترتیب به اباحه منهیّات و برداشتن تکالیف گرایید»، به فقه تازیده و فرموده، به فرض که فقه ساقط شود، اخلاق که هست؛ اما غافل از این که اگر ما تمام قرآن را رؤیای رمزی بشماریم، هیچ آیه ای اعم از آیات احکام یا آیات اخلاق بر دلالت عرفی اش باقی نمی ماند. وقتی نظریه پرداز محترم، آیات مناسک حج را رمزی می شمارد و حتی آنها را از قبیل رموز عرفانی و صوفیانه هم تلقی نمی کند؛ بلکه از قبیل رموز رؤیایی می خواند، چگونه بتوان از چنین آیاتی بر مناسک حج معهود دلالت شد؟ مناسک حج از دلالت عرفی آیات به دست می آید؛ نه از دلالت رمزی رؤیایی که هیچ آشکار نشده که مفید چه مفاهیمی است.
4. نظریه پرداز محترم شایسته بود، به جای حاشیه پردازی و سخن از متورم شدن فقه و نظایر آن به روشنی می فرمود که برای مثال، آیه ذیل را چگونه معنا می کند: «ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتیقِ (حج،29)؛ سپس باید آلودگى خود را بزدایند و به نذرهاى خود وفا کنند و بر گِرد آن خانه کهن [کعبه] طواف به جاى آورند».
از وی می پرسم: آیا این آیه بر مفاهیمی چون تقصیر یعنی کوتاه کردن مو و طواف بر گرد خانه کعبه دلالت دارد یا نه؟ اگر بفرماید، دلالت دارد، چنین دلالتی رؤیایی رمزی نیست؛ بلکه عرفی است. اگر بفرماید، دلالت ندارد، تردیدی نمی توان داشت که چنین سخنی مستلزم اباحه گری؛ یعنی مباح بودن ترک طواف و تقصیر است.
5. نظریه پرداز محترم ناظر به آیه 6 مائده نوشته است: «تیمّم (دست و صورت را به خاک آلودن) را هم طهارت آفرین میشمارد! چنین طهارتی فقط رؤیایی است». این سخن به چه معناست؟ آیا به این معناست که تیمّم را نباید به معنای دست و صورت بر خاک آلودن گرفت؟ اگر چنین است، به این اباحه گری گفته می شود و اگر باید به همان معنا گرفت، این معنا عرفی است؛ نه رؤیایی رمزی.
6. وی نوشته است: «پیامبران، حقایق و مبادی فراحسّی آنها را میبینند و دست به ایجاب و تحریم میبرند». حال سئوال این است که وقتی به تعبیر نظریه پرداز، پیامبران، دست به ایجاب و تحریم بردند و برای مثال، بر دست کردن انگشتر طلا را تحریم کردند، آیا باید از به دست کردن انگشتر طلا خودداری کرد یا باید تحریم به دست کردن انگشتر طلا را بر یک معنای رؤیایی رمزی که معلوم نیست، چیست، حمل کرد و از آن حرمت استنباط نکرد؟ سخن ما این است که اگر وی می گوید، آن بر حرمت به دست کردن انگشتر طلا دلالت ندارد و به دست کردن انگشتر طلا رواست، این چیزی جز اباحه گری نیست.