مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

مَجاز بودن آیات قیامت و دلالت عبارت «ما تشابه» بر آن

متنی که اینک می آید، بحثی در زمینه مفهوم «ما تشابه» در آیه هفت آل عمران است. به نظر اینجانب این تعبیر به معنای تشبیهی و به عبارت دقیق بلاغی مجازی بودن آیات قیامت است. مباحث ذیل از رهگذر گفتگو با برخی از اهالی وب صورت گرفته است و آن در دو قسمت سامان گرفته است:


الف. مجاز بودن آیات قیامت

در علوم بلاغی مصطلحات چندی چون مجاز، استعاره، تشبیه و کنایه مطرح است که در همه آنها ویژگی های واحدی به چشم می خورد. یکی آن که در همه آنها نوعی تشبیه وجود دارد؛ یعنی یک معنای پنهانی به یک معنای آشکاری تشبیه شده است. دیگر آن که در همه آنها، نوعی مجاز یعنی گذر از معنای اولیه و قبلی به چشم می خورد. سوم آن که به هنگام استعمال آنها یک شاهد و قرینه ای وجود دارد که این تغییر معنایی را نسبت به معنای قبلی و اولیه گواهی و دلالت می کند.

اگر ما خواسته باشیم،‌ از همه آنها با نام واحدی تعبیر کنیم، می توانیم آنها را تصویرسازی معنایی بنامیم. در آیات قیامت نیز چنین ویژگی به چشم می خورد. برای این که حقایق اخروی تقریب به ذهن شود، به حقایق دنیوی تشبیه شده و تصویرسازی گردیده است. البته در علوم بلاغی میان تشبیه و مجاز تفاوتی قائل شده اند و آن این است که در تشبیه ادات تشبیه مثل کاف تشبیه وجود دارد؛ اما در مجاز وجود ندارد. برای نمونه تعبیر «زید کالاسد» تشبیه دانسته شده؛ اما «زید اسد» مجاز به شمار آمده است؛ ولی در هر دو ویژگی واحدی به چشم می خورد و آن این است که زید به اسد تشبیه شده است.

در قرآن نیز طی آیات قیامت، حقایق اخروی به حقایق دنیوی تشبیه شده؛ اما از ادات تشبیه استفاده نشده است؛ بنابراین می توان گفت که آیات قیامت از قبیل مجاز است. ما به لحاظ تحلیل عقلی که به آیات قیامت نگاه می کنیم، نظر به این که در آنها از الفاظ و تعابیر حسی و مادی که برای حقایق دنیوی وضع و استعمال شده، برای تصویر حقایق غیبی اخروی بهره برداری گردیده، قطعاً باید بگوییم که طی این آیات، استعمال مجاز شده است؛ مع الوصف طی آیات 7-9 سوره آل عمران مجاز بودن آیات قیامت مورد اشاره قرار گرفته است. طی این آیات، آیات قرآن بر دو دسته محکم و متشابه تقسیم شده و گفته شده است که راسخان در علم یعنی مؤمنان به قرآن، به این آیات ایمان دارند و اظهار می دارند که خدایا تو مردم را برای روزی که در آن شکی نیست، گرد می آوری. از سخن راسخان در علم دانسته می شود که موضوع آیات متشابهی که آنان به آنها ایمان آورده اند، قیامت است. طی این آیات تصریح شده است که تأویل یعنی مصداق آیات متشابه را جز خدا نمی داند و لذا گفته شده، راسخان در علم یعنی مؤمنان علیرغم آن که به تأویل یعنی مصداق آنها علم ندارند، اما چون قائل صادق یعنی خدا از طریق وحی قرآن به پیامبر(ص) فرموده است، به آنها ایمان دارند.

مناسبت بیان این سخن، گفتگویی بود که با یکی از دوستان وبی به نام محمد حسین صورت گرفت و تفصیل آن از این قرار است. 

محمد حسین: اگر خدا را بخاطر بلایای طبیعی و مظالم انسانی، لایق سرزنش ندانیم، بخاطر مواهب طبیعی و محبت های انسانی نیز نباید لایق شکر بدانیم.

اینجانب: من فکر می کنم، باید تلقی خودمان را از خدا عوض کنیم و گرنه این قبیل سخنان بسیار خواهیم گفت. ایراداتی که ما می گیریم، مثل ایراد کسی است که حضیض موج دریاست و از اوج موج گلایه دارد. اما باید دانست که حضیض بدون آن موج شکل نمی گیرد. معالم انسانی نیز در جنب مظالم انسانی است که شکل پیدا می کند و چون در کل بنگری زیباست و چون در جزء محدود شوی نازیباست. خدا عین هستی است و ما چیزی بیرون از هستی نیستیم. به چه می خواهیم ایراد بگیریم؟

محمد حسین: بنابر فرمایش شما، در بهشت هم باید درد، جهل، دروغ و کلا «حضیض» هم هست دیگه. اتفاقاً خوبشم هست! چون موج ها خیلی بالا هستند، باید حضیض ها هم خیلی شدید باشند!

اینجانب: قطعا هست. منتها به صورتی دیگر. همان ملکاتی که در دنیا کسب کرده ایم، ظهور می یابند.

محمد حسین: شما اگه می خواید کلا باورهای کلامی 1400 ساله ما را عوض کنید و یک دین جدید ارائه بدید، حرفی نیست! ولی دیگه اسمش رو «اسلام» نگذارید!

اگرم می خواید بگید اصل اسلام این بوده و 1400 سال همه اشتباه فکر می کردند، پس دست از صفت «هادی» خداوند بردارید. 

اینجانب: شما باید توجه داشته باشید که قرآن چون خطاب به عرب حجاز 1400 سال پیش بوده، در سطح فهم آنان سخن گفته است؛ اما بازتقریر همان مضامین همان چیزی است که من عرض می کنم. من اسلام جدیدی نیاوردم؛ بلکه بیان قرآن را به روز می کنم. 

محمد حسین: نخیر دوست عزیز. شما دارید تک تک باورهای کلامی شیعه را منکر می شوید. شیعه می گوید در بهشت درد وجود ندارد. شما می گویید دارد. و قبلاً هم این عوض کردن ها را دیده ام در فرمایشاتتان که یادم نیست الان.

اما توجه هم داشته باشید که اگر باب «تأویل» یا همان «بازتقریر» که می فرمایید را باز کردید، دیگر هیچی از دین باقی نمی ماند. من می توانم دست روی تک تک آیات قرآن بگذارم و بگویم که اینها مجاز هستند و خداوند این ادبیات را متناسب با عرب حجاز گفته و معنایش چیز دیگری است. از نماز، روزه، صمد، لم یلد و لم یولد، عذاب، گناه، ثواب و... دیگر چیزی از دین باقی نمی ماند.

اینجانب: من منظورم حیات پس از مرگ بود. در پس از مرگ هرکسی با ملکاتی که در این دنیا کسب کرده، سر و کار دارد. البته که درد در جهنم است، نه در بهشت. منتها باید بدانی که جهان دیگر مادی نیست که بهشتش از جهنمش جدا باشد. بهشت و جهنم هرکس با خودش است. نیز اگر من آیات قیامت را بر مجاز حمل می کنم، به استناد خود قرآن است. خود قرآن آیات قیامت را از متشابهات که همان مجازات است، برشمرده است. در ضمن تصریح کرده است که تأویل یعنی حقیقت آنها را جز خدا نمی داند. وقتی نیز از حقایق اخروی سخن رفته، با قرینه صارفه آمده است؛‌ چنان که وقتی گفته، شراب هست، افزوده است که سردرد ایجاد نمی کند و عقل را زایل نمی سازد. پس بدان که من چیزی را تغییر نمی دهم. این شما هستید که ....ـ

محمد حسین: کجا قرآن گفته آیات قیامت، مجاز هستند؟

اینجانب: در سوره آل عمران، آیات: هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ (7) رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (8) رَبَّنا إِنَّکَ جامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فیهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمیعادَ (9)

در سیاق آیه سخن از قیامت است. راسخان در علم می گویند: خدایا تو مردم را برای روزی که در آن شکی نیست، گرد می آوری. در آیه 9، سخن از متشابهات رفته و افزوده شده است که راسخان در علم به آنها ایمان دارند و به آنها معترفند.

ما تشابه؛‌ یعنی آنچه متشابه است. مجاز نوعی تشبیه است. به علوم بلاغی مراجعه فرمایید. طی آیات قیامت، حقایق اخروی به حقایق دنیوی تشبیه شده است تا تقریب به ذهن صورت گرفته باشد. 

اگر به آیات توجه فرمایید، ربط آیات قیامت را به متشابهات می یابید. در سیاق این آیات از قیامت سخن رفته و این که گفته شده، راسخان در علم که به متشابهات ایمان دارند، یعنی به حقایق اخروی ایمان دارند. سخن خود آنان است که خدا تو مردم را برای قیامت گرد می آوری. 

به این ترتیب، شما هرگز حق ندارید، آیات قیامت را بر معانی دنیوی و مادی حمل کنید؛ بلکه باید به معانی مجازی و غیر مادی و غیر دنیوی حمل نمایید. همان کاری که من می کنم و این حمل کردن من نیز با تکیه بر قرائن صارفه مندرج در خود قرآن است؛ نه این که از پیش خود تفسیر کنم و آیات را تفسیر به رأی نمایم.

محمد حسین: ولی استنباطتان واقعاً جای تبریک دارد!!! یه آیه از وجود محکمات و متشابهات گفته، دو آیه بعدش گفته تو روز جزا شکی نیست و خدا خلف وعده نمی کنه، شما نتیجه گرفتی که آیات قیامت متشابه هستند و مجاز! حالا می فهمم چرا هیچوقت از علم «تفسیر قرآن» خوشم نیومده.

اینجانب: من به سیاق آیه استناد کردم. به همان سخن راسخان در علم که گفته اند، ما به متشابهات قرآن ایمان داریم. در تفسیر هر کلامی باید به سیاق کلام توجه کرد. بلی، اگر کلام یک شخص روانی باشد، هر جایش یک سازی می زند و به هم ربطی ندارد. اما در کلام یک شخص خردمند معنا ندارد، پرت و پلا سخن گفته شده باشد. ابعاض کلام مفسر همدیگرند. 

محمد حسین: بله

اینجانب: این مقاله را که در این زمینه نوشته شده، با عنوان «بررسی معناشناسانه آیه محکم و متشابه» ملاحظه فرمایید:

 

ب. بحثی درباره آیه محکم و متشابه

متنی که اینک ملاحظه می کنید، نقدی است که یکی از دوستان وبی به نام آقای امینیان راجع به دیدگاه اینجانب درباره آیه مذکور مرقوم داشته و پاسخی است که من به ایشان داده ام. 

************************

نقد آقای امنینان

ایشان چنین مرقوم کرده است:

اولاً، بحث سیاق آیات قیامت در نتیجه گیری شما خیلی موثر است. این باید روشن شود که ملاکش چیست. آیا همین که یک صحبتی از قیامت شد به معنی این است که سیاق آیات سیاق قیامت است؟ اون معنایی که از این اصطلاح متبادر می شود این است که آیات متوالی درباره قیامت سخن گفته باشد. این می شود سیاق قیامت.

ثانیاً، به کار رفتن فتنه برای عذاب (هر چند در آن مثال اولی هم ان قلت هست، زیرا کاملا محتمل است که به معنی امتحان باشد یعنی این درخت زقوم را مایه امتحان کفار در این دنیا قرار دادیم که آن را مسخره کنند و روسیاه تر بشوند کما اینکه نقل های تاریخی هم دارد مثال دوم هم فعلش به کار رفته است نه خود کلمه فتنه و خودتون بهتر میدونید که این ظهوری برای کلمه فتنه درست نیم کند) غیر از ظهور داشتن است. در کل قرآن شاید همان مثال سوم باشد که فتنه در عذاب استعمال شده باشد و بقیه استعمالات در امتحان است.

ثالثاً، به دنبال آیات متشابه رفتن اظهار بی ایمانی نیست؛ بلکه دقیقا اظهار ایمان است. منافق کسی است که قلبش زیغ دارد و بروز این زیغ این است که به دنبال آیاتی می رود که معانی محتمله آن خلاف دیگر دستورات و معارف اسلام است و به این طریق کارهای فاسد خود را به آیات قرآن مستند می کند و کفار اصلا «اتباعی» از آیات قرآن ندارند. بلکه کل قرآن را منکرند.

رابعاً، نکته دیگری که بسیار مهم است این است که با این تفسیر شما پس معنای محکمات چه خواهد شد؟ در یک حصر ثنایی بین دو قسم تقابل است. اگر متشابهات به معنی آیاتی است که دال بر حقایقی است که شبیه حقایق دنیاست پس محکمات باید به معنی این باشد که آیاتی که شبیه حقایق دنیا نیست و این بی معنی است مضافاً به این که چرا محکمات با این معنی ام الکتاب باشد؟!

*********************

پاسخ من به نقد ایشان چنین است:

* من سیاق را در سخن خود به همان معنای سنتی اش به کار بردم که عبارت است از صدر و ذیل کلام، و البته مراد صدر و ذیلی است که ربطی به موضوع کلام دارند. به سخن دیگر، چنان به نظر می رسد که طبق این تعریف، آیاتی که متحد الموضوع باشند و در کنار هم آمده باشند، در یک سیاق قلمداد می شوند و مفسر همدیگر به شمار می آیند. به این ترتیب، ما هر مجموعه آیاتی را که دارای یک موضوع یافتیم، می توانیم بگوییم، دارای یک سیاق اند.

بر اساس تعریف مذکور سبب تفسیر کنندگی سیاق، متحد الموضوع بودن است و اگر ملاک این باشد، باید گفت که هر مجموعه آیاتی که متحد الموضوع باشند، صفت تفسیرکنندگی دارند و ای بسا این آیات در یک سوره و یا حتی در سوره های متعدد پراکنده شده باشند. 

البته چنان به نظر می رسد که اگر آیات متحد الموضوع در پی هم دیگر آمده باشند، بر بر آن، «سیاق» اطلاق می کنند؛ اما اگر در پی هم دیگر نیامده باشند، بر آن، خود همان «آیات متحد الموضوع» را اطلاق می نمایند.

آیات مورد بحث، وقتی نخست از موضع دو گروه در خصوص آیات متشابه سخن می گویند، یکی بیماردلان و دیگر مؤمنان(راسخان در علم)، و بعد از زبان مؤمنان می گوید، خدایا تو مردم را برای روزی که شکی در آن نیست، گرد می آوری، به طور قطع، دارای موضوع و سیاق واحدی اند. 

* فتنه در اصل لغت سوزانیدن چیز با آتش است؛ چنان که خلیل بن احمد که نزدیک ترین لغوی به عصر نزول قرآن است، نوشته است: «الفتن: إحراق الشیء بالنار کالورق الفتین أی المحترق، و قوله تعالى: یَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ یُفْتَنُونَ»(ذاریات، 13)، أی یحرقون، و «کان أصحاب النبی (ص) یفتنون بدینهم»، أی یعذبون لیردوا عن دینهم، و منه قوله تعالى: «وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ» (بقره، 191)، و الفتنة: العذاب، و الفتنة: أن یفتن الله قوما أی یبتلیهم و الفتن: ما یقع بین الناس من الحروب: فتنه سوزانیدن چیزی با آتش است؛ مانند برگ فتین یعنی برگ سوخته و «یُفتنون» در آیه ذاریات یعنی «سوزانده می شوند» و «یُفتنون بدینهم» یعنی (یاران پیامبر) «به سبب دینشان عذاب(شکنجه) می شدند» تا از دینشان برگردند، و «فتنه» در آیه بقره یعنی عذاب، و فتنه این است که خدا قومی را به بلاء بیافکند و «فِتَن» جنگ هایی است که میان مردم رخ می دهد. (العین،‌ ذیل فتن)

بنابراین معنایی که راجع به «فتنه» به دست داده شد، مطابق اصل لغت در صدر اسلام است که قرآن در آن زمان نازل شده است. 

به علاوه سیاق آیات امتحانی آشکار است. در آنها چنین تعبیری وجود دارد که خدا فلان کار را انجام می دهد تا این که بداند کدامیک قبول و کدام مردود هستید؛ نظیر: 

آلعمران : 140 إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمینَ

المائدة : 94 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللَّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ أَیْدیکُمْ وَ رِماحُکُمْ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلیمٌ

الحدید : 25 لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزیز

تنها شاید در دو مورد چنین ویژگی به چشم می خورد و یکی از آنها عبارت از مورد ذیل است:

أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبینَ (عنکبوت، 2-3)

و مورد دوم آیه ذیل است:

وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِکَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ یَزْدادَ الَّذینَ آمَنُوا إیماناً وَ لا یَرْتابَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِیَقُولَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِیَ إِلاَّ ذِکْرى لِلْبَشَرِ (مدثر، 31)

منتها در این دو مورد نیز نمی توان گفت که مراد از فتنه سختی و شکنجه و مانند آن نیست؛ چون امتحان الهی از قبیل سئوال و پرسش و پاسخ نیست؛ بلکه از قبیل قرار دادن انسان در شرایط سخت است. 

در قرآن شواهد بارزی وجود دارد که نشان می دهد، فتنه به معنای عذاب است؛ نظیر:

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذابِ اللَّهِ وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فی صُدُورِ الْعالَمینَ (عنکبوت،10)

این خود قرینه ای است بر این که اگر در همین سوره موارد دیگری واژه فتنه به کار رفته، به معنای عذاب و شکنجه است.

حاصل مطلب آن که صرف احتمال معنایی برای یک کلمه، دلیل وجود آن معنا برای آن کلمه نیست؛ بلکه باید قرینه و شاهدی در سیاق کلمه وجود داشته باشد که آن معنا را برای آن کلمه متعین سازد. به خصوص آن که درباره کلمه «فتنه» می توان ادعا کرد که آن هم متضمن امتحان است و هم متضمن عذاب و سختی. بنابراین، ادعای این که فتنه در قرآن به معنای سختی و عذاب است، منافاتی ندارد با این که آن به معنای امتحان هم باشد.

به علاوه باید دانست که امتحان برای مؤمنان می تواند معنا داشته باشد تا از رهگذر امتحان، صحت ادعای ایمان آنان آشکار شود؛ اما درباره کافران بی معناست؛ لذا نمی توان گفت که «فتنه» در عبارت «فتنة للظالمین» به معنای امتحان است؛ زیرا که به گواهی سیاق آیه مراد از «ظالمین» کافران مکه است. بنابراین باید مراد از فتنه را در اینجا شکنجه و عذاب دانست.

* باید توجه داشت که سوره آل عمران که آیات مورد بحث در آن است، در حدود سال سوم هجرت نازل شده است. حال آن که در این زمان این معنا که عده ای از مسلمانان آیاتی را دنبال کنند که معانی متعددی داشته باشد؛ به این غرض که کارهای فاسد خود را به آیات قرآن مستند کنند، وجهی نمی تواند داشته باشد. آیا شما مصداقی را از دوره مدنی می توانید برای معنای ادعایی خود یاد کنید؟

علاوه بر این که وجود متشابه به معنای آیه ای که دارای معانی متعددی باشد و هیچ قرینه ای در سیاق آن وجود نداشته باشد که معنای مراد را مشخص کند، خلاف فصاحت و بلاغت و هدایت کنندگی قرآن است. چگونه می توانید ادعا بکنید، در قرآن آیاتی هست که وقتی نازل شد، مردم در فهم مراد واقعی متحیر ساخت و در عین حال مدعی بشوید، قرآن هدایت کننده است؟ 

افزون بر این اتباع به معنای دنبال کردن است و اتباع آیات متشابه یعنی در پی این آیات بودن و برای چنین معنایی شواهدی از اعمال مشرکان مکه به چشم می خورد. آنان به منظور انکار قیامت، درباره آیات مربوط به قیامت سخن های بسیاری گفتند: نظیر این که استخوان پوسیده ای را برداشتند و گفتند که چه کسی می تواند این را زنده کند یا وقتی آیه نوزده نفر بودن نگهبانان دوزخ نازل شد، ابوجهل گفت، پیامبر ما را از نگهبانان دوزخ نترساند، ما همه آنان را حریف هستیم یا وقتی آیه درخت زقوم نازل شد، همو گفت، پیامبر ما را از درخت زقوم نترساند، با اشاره به طعامی که از خرما و سرشیر درست می کردند، به کنیزش گفت:‌ زقوم را بیاور تا بخوریم. به این ترتیب، دنبال کرد آیات متشابه هیچ ملازمه ای با مؤمن بودن دنبال کنندگان ندارد.

* طبق تفسیری که از آیه محکم و متشابه به دست دادم، آیات متشابه عبارت از آیات قیامت است که جزو ایمانیات است و عمل کردن به آنها مفهومی ندارد؛ کما این که در روایات هم آمده است که آیات متشابه آنهایی است که باید به آنها ایمان آورد و در سیاق آیه قرآن نیز سخن از ایمان داشتن راسخان علم به آنهاست.

مراد از آیات محکم نیز آیات مربوط به اعمال است و ایمان داشتن به آنها بی وجه است؛ چنان که در روایات هم آمده است که به آیات محکم عمل کنید.

درباره تقسیم آیات قرآن به محکم و متشابه نیز نباید به تحلیل های منطقی روی آورد و گفت: آیات قرآن دو دسته اند: یکی آیاتی که در آنها از حقایق شبیه حقایق دنیوی سخن گفته شده و دیگر آیاتی که در آنها از حقایق غیر شبیه حقایق دنیوی سخن رفته است. باید توجه داشت که بیانات قرآن عرفی است و در آن تسامحات عرفی وجود دارد؛ نه بیانات منطقی که مو درز آنها نرود. به این ترتیب، تقسیم آیات قرآن به محکم و متشابه با وجود دسته های دیگری از آیات هم سازگاری دارد. به این ترتیب، می توان از آیات صفات و قصص و جز آنها هم یاد کرد که نه از آیات قیامت است و نه از آیاتی که مورد عمل واقع می شود. البته شاید با تسامحی بتوان آیات را طبق حصر عقلی به دو دسته ایمانیات و اعمالیات تقسیم کرد. بر طبق این تقسیم بندی، آیات صفات و قیامت و تا حدودی آیات قصص جزو آیاتی ایمانی برشمرده می شود و آیات اخلاقی و مناسک نیز جزو آیات عملی محسوب می گردد.

اما به هر حال، قدر مسلم آن است که تقسیم آیات قرآن به آیات محتمل المعانی و آیات قطعی المعانی هرگز صحیح نیست؛ چون قرآن به لسان عربی مبین و به قصد هدایت نازل شده و لذا باید مقاصد خداوند در تمام آیات برای مخاطبانش مشخص بوده باشد. این که در قرآن آیاتی باشد که مقاصد الهی در آنها نامشخص باشد، خلاف فصاحت و بلاغت و هدایت کنندگی قرآن است.

* بنا بر آنچه آمد، مراد از «ام الکتاب بودن آیات محکم» این است که اهمیت این آیات بیش از سایر آیات است و آن هم به جهت مورد عمل بودن آنهاست. پنهان نیست که در «ام» در زبان عربی وقتی به چیزی اضافه می شود، به معنای قسمت معظم و مهم آن چیز است؛ کما این که «ام القری» به معنای شهر مکه است که از سایر مناطق حجاز در عصر پیامبر(ص) مهم تر بوده است و جهت اهمیت آن، این بوده است که زیارتگاه کعبه در آن قرار داشته و به خاطر آن، شهر مکه منطقه امن (حرم) تلقی می شده و هر ساله مردمان زیادی را که برای زیارت می آمدند، پذیرا بوده است و آنان علاوه بر زیارت به تجارت و امور دیگر هم می پرداختند. 

ام در لغت نیز وقتی به چیزی اضافه می شود، به همین معناست؛ چنان که در لسان العرب آمده است: 

و أُمُّ کل شیء: أَصْلُه و عِمادُه قال ابن دُرَید: کل شیء انْضَمَّت إلیه أَشیاء، فهو أُمٌّ لها. و أُم القوم: رئیسُهم، من ذلک قال الشنْفَرى:

و أُمَّ عِیال قد شَهِدْتُ تَقُوتُهُمْ

یعنی تأَبط شرّاً. و روى الرَّبیعُ عن الشافعی قال: العرب تقول للرجل یَلِی طَعام القَوْم و خِدْمَتَهم هو أُمُّهم و أَنشد للشنفرى:

و أُمِّ عِیال قد شَهدت تَقُوتُهُمْ، إذا أَحْتَرَتْهُم أَتْفَهَتْ و أَقَلَّتِ «2»

. و أُمُّ الکِتاب: فاتِحَتُه لأَنه یُبْتَدَأُ بها فی کل صلاة، و قال الزجاج: أُمُّ الکتاب أَصْلُ الکتاب، و قیل: اللَّوْحُ المحفوظ. التهذیب: أُمُّ الکتاب کلُّ آیة مُحْکَمة من آیات الشَّرائع و الأَحْکام و الفرائض، و جاء فی حدیث:

و أَما قول الله عز و جل: وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا، فقال: هو اللَّوْح المَحْفوظ، و قال قَتادة: أُمُّ الکتاب أَصْلُ الکِتاب. و عن ابن عباس: أُمُّ الکِتاب القرآن من أَوله إلى آخره. الجوهری: و قوله تعالى: هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ، و لم یقل أُمَّهات لأَنه على الحِکایة کما یقول الرجل لیس لی مُعین، فتقول: نحن مُعِینک فتَحْکِیه، و کذلک قوله تعالى:

وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً. و أُمُّ النُّجوم: المَجَرَّة لأَنها مُجْتَمَع النُّجوم. و أُمُّ التَّنائف: المفازةُ البعیدة. و أُمُّ الطریق: مُعْظَمها إذا کان طریقاً عظیماً و حَوْله طرُق صِغار فالأَعْظم أُمُّ الطریق الجوهری: و أُمُّ الطریق مُعظمه فی قول کثیر عَزّة:

یُغادِرْنَ عَسْبَ الوالِقِیّ و ناصِحٍ، تَخصُّ به أُمُّ الطریقِ عِیالَها

قال: و یقال هی الضَّبُع، و العَسْب: ماء الفَحْل، و الوالِقِیّ و ناصِح: فَرَسان، و عِیالُ الطریق: سِباعُها یرید أَنهنّ یُلْقِین أَولادَهنّ لغیر تَمامٍ من شِدّة التَّعَب. و أُمُّ مَثْوَى الرجل: صاحِبةُ مَنْزِله الذی یَنْزله قال:

و أُمُّ مَثْوایَ تُدَرِّی لِمَّتی

الأَزهری: یقال للمرأَة التی یَأْوی إلیها الرجل هی أُمُّ مَثْواهُ. و فی حدیث

أَی امرأَته و من یُدَبِّر أَمْر بَیْته من النساء. التهذیب: ابن الأَعرابی الأُم امرأَة الرجل المُسِنَّة، قال: و الأُمّ الوالدة من الحیوان. و أُمُّ الحَرْب: الرایة. و أُم الرُّمْح: اللِّواء و ما لُفَّ علیه من خِرْقَةٍ و منه قول الشاعر:

و سَلَبْنا الرُّمْح فیه أُمُّه من یَدِ العاصِی، و ما طَالَ الطِّوَلْ

و أُم القِرْدانِ: النُّقْرَةُ التی فی أَصْل فِرْسِن البعیر. و أُم القُرَى: مکة، شرَّفها الله تعالى، لأَنها توسطَت الأَرض فیما زَعَموا، و قیل لأَنها قِبْلةُ جمیع الناس یؤُمُّونها، و قیل: سُمِّیَت بذلک لأَنها کانت أَعظم القُرَى شأْناً، و فی التنزیل العزیز: وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرى حَتَّى یَبْعَثَ فِی أُمِّها رَسُولًا. و کلُّ مدینة هی أُمُّ ما حَوْلها من القُرَى. و أُمُّ الرأْسِ: هی الخَریطةُ التی فیها الدِّماغ، و أُمُّ الدِّماغِ الجِلدة التی تجْمع الدِّماغَ. و یقال أَیضاً: أُم الرأْس، و أُمُّ الرأْس الدِّماغ قال ابن دُرَید: هی الجِلْدة الرقیقة التی علیها، و هی مُجْتَمعه.

قدر مسلم آن است که ام وقتی به چیزی اضافه می شود، هرگز به معنای چیزی که باید چیزهای دیگر را به آن برگرداند، به کار نرفته است و لذا «ام الکتاب بودن آیات محکم» هرگز به این معنا نیست که باید آیات متشابه را برای فهم معنایش به آیات محکم ارجاع داد.