سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

تفسیر «وسع کرسیه السماوات و الارض» در آیة الکرسی(2)ـ

متنی که اینک ملاحظه می کنید، دومین قسمت تفسیر عبارت «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏» (بقره، 255) است که در پاسخ سئوال یکی از دانشجویان ارایه می شود. در قسمت اول، شواهدی به دست داده شد که مراد این عبارت، سلطنت خداوند بر آسمان ها و زمین است؛ اما در این قسمت، شواهدی به دست داده می شود که این عبارت به معنای احاطه علمی خداوند بر آسمان ها و زمین نیست. نخست سئوال دانشجو و سپس پاسخ اینجانب می آید:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

به نام خدا

سلام استاد . وقت شما بخیر و ممنون از پاسخ شما

با توجه به اینکه فرمودید باید لغات با توجه به سیاق معنا شوند و نیز با توجه به مطالب زیر آیا نمی توان گفت که منظور از کرسی علم و مقصود از «وسع کرسیه السموات والارض» این است که علم خدا آسمانها و زمین را فراگرفته است؟

کرسی به معنای علم هم آمده است، و اینکه عرب به جزوه علمی کراسه گوید، از همین باب است، چنانکه به علما و دانشمندان کراسی گفته می شود. طبری، قرطبی و ابن کثیر از ابن عباس روایت کرده اند که گفته است: کرسی خدا علم اوست. طبری گوید: خداوند همان گونه که از سخن فرشتگان خبر داده که در دعای خود گفتند: «ربنا وسعت کل شیء رحمة وعلما»(غافر، 7) در این آیه نیز خبر داده که «وسع کرسیه السموات و الارض»

علاوه بر این خداوند متعال سخن حضرت ابراهیم (ع) به قوم خود را آورده که به ایشان گفته است: «وسع ربی کل شیء علما أفلا تتذکرون» (انعام،80)

و سخن حضرت شعیب(ع) به قوم خود را که گفته است: «وسع ربنا کل شیء علما» (اعراف:89) و سخن حضرت موسی(ع) به سامری که گفته است: «إنما إالهکم الله الذی لا إله إلا هو وسع کل شئ علما» (طه:98). امام صادق(ع) نیز در پاسخ به کسی که پرسید: معنای کرسی در جمله «وسع کرسیه السموات و الارض» چیست؟ فرمودند: علم خداست.

در آیه «إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی‏ سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ» سخن از خلق آسمان و زمین و تدبیر امر است و سلطنت رسیدن خدا با عبارات قبل و بعداز آن کاملا تناسب دارد؛ اما وسع کرسی خداوند در آیة الکرسی در سیاق سخن ازعلم خداوند و عدم علم بندگان به او(جزآنچه او بخواهد) بیان شده است: «یعلم مابین ایدیهم و ما خلفهم و لایحیطون بشیء من علمه الا بما شاء وسع کرسیه السموات و الارض». اما به سلطنت رسیدن در این سیاق آیا تناسبی با آیه دارد؟ مگر اینکه بگوییم فرمانروایی و سلطه خداوند آسمانها و زمین را فراگرفته است. پس می توان گفت منظوراز کرسی علم خداوند است؟

با تشکر از شما

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سلام، به دلایلی چند نمی توان مراد از عبارت «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏» را احاطه علمی خدا گرفت:

1. «کرسی» در قرآن و نیز زبان عرب به معنای تخت پادشاهی به کار رفته است. مثال قرآنی اش پیش تر ذکر شد و اینک مثالی از روایت می افزایم. نقل است که وقتی جعفر بن ابی طالب از سرزمین حبشه برگشت و به دیدار پیامبر آمد. پیامبر فرمود:‌ شگفت ترین چیزی را که در سرزمین حبشه دیدی، برایم بازگو. عرض کرد: به زنی گذر کردم که بر سرش زنبیل بزرگی بود و در آن طعام وجود داشت. کسی سوار بر اسب به او می رسید و آن را می افکند. من داشتم نگاهش می کردم. او پیوسته طعام را به زنبیلش باز می گرداند و می گفت: «ویل لک یوم یضع الملک کرسیه فیأخذ للمظلوم من الظالم» (وای بر تو در روزی که پادشاه تختش را بنهد و حق مظلوم را از ظالم بستاند). پیامبر خندید به گونه ای که دندان هایش آشکار شد و فرمود: چگونه مردمی را تقدیس می کنی که حق ضعیف خودش را از قویش نمی گیرد؛ در حالی که او ناتوان است؟ (بیهقی، السنن الکبری، 6/ 95 و نک: همان، 10/ 94)

2. در معناشناسی یک لفظ هرگز صحیح نیست، به مشتق دیگری از آن لفظ مراجعه کرد؛ چون لزوماً همه مشتقات یک لفظ به یک معنا نیستند و حتی در معناشناسی یک لفظ هرگز صحیح نیست، به عین همان لفظ در سیاقی مراجعه کرد که متفاوت از سیاق لفظ مورد تحقیق است؛ چون سیاق یا همنشین های یک لفظ است که معنای آن لفظ را معین می سازد. بسا یک لفظ به تنهایی وجوه مختلفی از معانی دارد؛ اما هر کدام در سیاق خاصی مفید یک معناست.

به این ترتیب، شما برای معناشناسی لفظ «کرسی» در آیة الکرسی تنها مجازید که:

اولاً، تنها به لفظ «کرسی» در استعمالات مراجعه کنید و نه مشتقات آن نظیر «کراسه» یا «کراسی».

ثانیاً، لفظ کرسی را باید در استعمالاتی بررسی کنید که همنشین هایی مشابه همنشین های عبارت مورد تحقیق داشته باشد.

3. توجه داشته باشید که در آیة الکرسی تنها از یک صفت علم سخن نرفته است و لذا نمی توان همه عبارات این آیه را به علم تأویل برد.

اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحیطُونَ بِشَیْ‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ (بقره، 255)

در این آیه چند گزاره مستقل از هم که هر کدام صفتی از صفات خدا را گزارش می کند، آمده است:

الف. لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ

ب. الْحَیُّ

ج. الْقَیُّومُ

د. لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ

هـ. لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ

و. مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ

ز. یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحیطُونَ بِشَیْ‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاءَ

ح. وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ

نظر به این که در این آیه صفات متمایزی از صفات الهی بیان می شود، هر صفت را باید جداگانه معناشناسی کرد و لذا باید عبارت اخیر را مستقل از عبارات قبلی معناشناسی نمود.

به این ترتیب، همنشین های «کرسی» عبارت است از:

الف. «وَسِعَ» در نقش فعل

ب. «السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» در نقش مفعول به

ج. «لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما» در نقش عطفی

به این ترتیب،‌هرگز روا نیست، لفظ «وسع» را در سیاقی که هیچیک از این همنشین ها را ندارد، معناشناسی کنید.

«وَسِعَ کلَّ شَیْ‏ءٍ عِلْماً» (طه،‌ 98) یا «رَبَّنا وَسِعْتَ کلَّ شَیْ‏ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً» (غافر، 7) هرگز با عبارت مورد بحث از نظر سیاق مشابه نیست؛ به علاوه «وسع» به تنهایی به معنای مطلق «گستردگی» است و اگر در عبارات مذکور به معنای «گستردگی علمی یا رحمتی» است، به جهت همنشینی با «علم» و «رحمت» است که در نقش تمییز در آنها به کار رفته است. علاوه بر این، در آیه اخیر «علم» و «رحمة» بر هم عطف شده اند و این دو از هم متمایزند و لذا در چنین آیه ای نمی توان گفت که فقط «سعه علمی» مراد است.

4. توجه داشته باشید که «سعه» لفظ عامی است، به معنای فراگیری و این حسب مورد و با توجه به سیاق کاررفتش به معنای متفاوتی به کار می رود.

الف. گاهی به معنای «سعه علمی» است؛ مانند: «وَسِعَ کلَّ شَیْ‏ءٍ عِلْماً» (طه،‌ 98) یا «وَسِعَ رَبّی کلَّ شَیْ‏ءٍ عِلْماً » (انعام، 80)

ب. گاهی به معنای «سعه رحمتی» است؛ مانند: «وَ رَحْمَتی وَسِعَتْ کلَّ شَیْ‏ءٍ » (اعراف، 156)

ج. گاهی به معنای «سعه قدرتی» است؛ مثل:‌ «وَ لا نُکلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» (مؤمنون، 62؛ اعراف،‌ 42؛ انعام، 152) «لا یُکلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها » (بقره،‌286)

د. گاهی به معنای «سعه مالی» است؛ نظیر: «وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لا تُکلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَها » (بقره، 233) یا «وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ » (بقره، 236)

هـ. و گاهی به معنای «سعه مُلکی» است که عبارت «وَسِعَ کرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ» (بقره، ‌255) این گونه است.

بنابراین، نباید میان سیاقات مختلف یک لفظ خلط کرد و یکی را به معنای دیگری اخذ کرد.

اما دلیل این که «سعه» در این آیه به معنای «سعه مُلکی» است، این است که با عبارت «السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ» و نیز «وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما» همنشین شده است.

5. در این که آسمان ها و زمین، مُلک خداوند است، شواهد فراونی در قرآن است که برخی از آنها از این قرار است:

وَ لِلَّهِ مُلْک السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى کلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ (آل عمران، 189)

 لَهُ مُلْک السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ یُحْیی وَ یُمیتُ وَ هُوَ عَلى کلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ (حدید، 2)

لِلَّهِ مُلْک السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ ما فیهِنَّ وَ هُوَ عَلى کلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ (مائده، 120)

 أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ * قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعاً لَهُ مُلْک السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (زمر، 43-44)

وَ تَبارَک الَّذی لَهُ مُلْک السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ * وَ لا یَمْلِک الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (زخرف، 85-86)

6. باید توجه داشت که مراد از «مُلک» مملکت است که تحت حکومت یک «مَلِک» به معنای پادشاه اداره می شود؛ چنان که درباره مملکت مصر به پادشاهی فرعون آمده است:

وَ نادى فِرْعَوْنُ فی قَوْمِهِ قالَ یا قَوْمِ أَ لَیْسَ لی مُلْک مِصْرَ وَ هذِهِ اْلأَنْهارُ تَجْری مِنْ تَحْتی أَ فَلا تُبْصِرُونَ (زخرف، 51)

نیز درباره مملکت کنعان به پادشاهی طالوت آمده است:

وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکمْ طالُوتَ مَلِکاً قالُوا أَنَّى یَکونُ لَهُ الْمُلْک عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْک مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتی مُلْکهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ (بقره، 247)

بر همین قیاس خداوند «مَلِک» (پادشاه) و صاحب «مُلک» (مملکت) خوانده شده است؛ چنان که آمده است:

یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ الْمَلِک الْقُدُّوسِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ (جمعه، 1)

فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِک الْحَقُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکریمِ (مؤمنون، 116)

چنان که پیش تر آمد، «کرسی» و «عرش» به معنای تخت پادشاهی است و این که خدا صاحب کرسی یا عرش خوانده می شود، یعنی که او پادشاه است. پادشاه نیز مظهر قدرت و سلطنت است؛ نه مظهر علم؛ لذا وقتی گفته می شود که خداوند کرسی یعنی تخت پادشاهی دارد، به این معناست که قدرت و سلطنت دارد؛ نه علم.

7. هم به دلیل عقلی که قرآن تواتر لفظی دارد و هم به دلیل نقلی که حدیث عرضه است، ما نباید روایات ائمه(ع) را بر قرآن حاکم کنیم؛ بلکه باید روایاتی را که موافق آیات قرآن است، بپذیریم و روایاتی را که مخالف قرآن است، اگر همراه با قرائن جعل باشد، دور افکنیم و اگر با قرائن جعل نباشد، توجیه نماییم. اگر در روایتی از ائمه(ع) رسیده باشد که مراد از عبارت مورد بحث، احاطه علمی خدا بر آسمان ها و زمین است، باید آن را از لوازم معنای آیه برشمرد؛ نه معنای اصلی آن.