سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

عرفى بودن زبان قرآن

 

چکیده

قرآن کریم به زبان قوم پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله نازل شده است . این معنا از همان دوران مورد تاکید بوده است ; ولى با پیدایش مذاهب و نحله‏هایى مانند غلو، تصوف و اخباریگرى و در زمان معاصر در اثر آشنایى با مباحث هرمنوتیک و فلسفه‏هاى غربى مورد تردید و انکار واقع شده است ; اما شبهاتى که در این زمینه مطرح کرده‏اند، سست و مردود است و عقل، سیره عقلا، قرآن و حدیث، به زبان قوم بودن قرآن را تایید مى کنند .

در این مقاله نکات یاد شده، شرح و بسط داده شده است .

کلیدواژه‏ها: عرفى بودن زبان قرآن، زبان قرآن، زبان قوم پیامبر صلى الله علیه و آله .

http://www.hawzah.net/Per/Magazine/mb/020/MB02012.asp

1 . مقدمه

نوع فهم و تفسیر آیات قرآن تا حدود فراوانى به نوع دیدگاهى که مفسر از ابعاد گوناگون قرآن دارد، مرتبط است . یکى از ابعاد قرآن که در زمینه آن دیدگاههاى مختلفى عرضه شده است، زبان قرآن است .

برخى زبان قرآن را زبانى متعالى و فراعرفى مى‏شمارند و برخى دیگر به عرفى بودن آن باور دارند و هم سنخ زبان قوم پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مى‏دانند . دیدگاه‏هاى دیگرى هم در این خصوص مطرح است که در اینجا ذکر آنها لازم به نظر نمى‏رسد .

از میان این دیدگاه‏ها عرفى بودن زبان قرآن قابل تایید است و ادله و شواهد فراوانى آن را تقویت مى کند که در این مقاله، تفصیل آن خواهد آمد .

2 . بیان مساله

دیدگاه‏ها و نظریات گوناگون زبان شناختى که در باره زبان قرآن عرضه شده است، در پاسخ به این سؤال است که خداى تعالى در قرآن کریم به چه زبانى با قوم پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله سخن گفته است . آیا زبان خاصى را در افاده مقاصدش به آنان برگزیده است؟ اگر چنین است، تمایز و تفاوت آن با زبان آنان چقدر بوده است؟ آیا در تمام جهات زبان‏شناختى از زبان آنان متمایز بوده یا در برخى از جهات چنین بوده است؟ یا اینکه هیچ تمایز و تفاوت زبان شناختى با زبان آنان نداشته است؟ به بیان روشن‏تر آیا خداوند در قرآن کریم واژگان جدیدى به کار گرفته است و اگر چنین نیست و همان واژگان قوم رسول خدا صلى الله علیه و آله را به کار برده، آیا در همان معانى معهود و رایج آنان استعمال کرده است‏یا از آن واژگان معانى جدیدى اراده کرده است؟ و چنانچه معانى جدیدى از آنها قصد کرده است، آیا بدون قرینه، آن معانى را قصد نموده است‏یا قرینه‏اى براى آنها قرار داده است . نیز آیا در استعمال واژگان از همان قواعد دستورى قوم پیامبر صلى الله علیه و آله تبعیت کرده است‏یا قواعد جدیدى براى این امر وضع کرده است؟ همچنین آیا در استفاده از زبان قوم آن حضرت در افاده مقاصد همان ویژگى‏هاى بلاغى معهود آنان را نظیر مجاز و استعاره و کنایه را ابقا کرده یا آنها را در قرآن تجرید نموده است؟ همچنین آیا ارتباط زبان قوم رسول خدا صلى الله علیه و آله با فرهنگ آنان در کاربردهاى قرآنى همچنان محفوظ مانده است و زبان قرآن همسان زبان آن قوم با فرهنگشان مرتبط است‏یا این ارتباط در قرآن از میان رفته است؟

3 . بیان دیدگاه‏ها

در پاسخ به سؤالاتى که مذکور افتاد، برخى به فراعرفى و فراقومى بودن زبان قرآن به طور کلى یا در بعضى از جهات زبان‏شناختى قایل شده‏اند ; مثلا گفته‏اند: مراد از بحرین، برزخ، و لؤلؤ و مرجان در آیات مرج البحرین یلتقیان . بینهما برزخ لایبغیان . یخرج منهما اللؤلؤ و المرجان (1) [رحمن / 19 و 20 و 22] به ترتیب على و فاطمه علیهما السلام و رسول خدا صلى الله علیه و آله و حسن و حسین علیهما السلام است [1] یا مقصود از انفس و دیار در آیه ولو اناکتبنا علیهم ان اقتلوا انفسکم او اخرجوا من دیارکم ما فعلوه الا قلیل منهم (2) [نساء / 66] به ترتیب، خواهش‏ها و دل‏هاست [2] یا گفته‏اند: در قرآن کریم مجاز وجود ندارد و بر این اساس الفاظى مانند سمع و بصر در آیات صفات مشترک معنوى تلقى مى‏شوند [3] و یا گفته‏اند: در قرآن بر خلاف زبان قوم پیامبر صلى الله علیه و آله بطون و متشابهات وجود دارد [4].

در مقابل، بیشتر دانشمندان اسلامى به عرفى بودن زبان قرآن در تمام جهات زبان شناختى باور دارند ; لذا الفاظ قرآن را بر همان معانى معهود زمان پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله حمل مى‏کنند ; مگر آنکه قرینه معتبرى بر خلاف آن معانى بیابند و از لحاظ ویژگى‏هاى زبان شناختى مثل مجاز و تشابه و بطن هیچ تمایزى میان زبان عرب عصر نزول قرآن قایل نیستند .

4 . پیشینه نظریه

عرفى بودن زبان قرآن از همان عصر نزول قرآن حتى در آیات قرآن و احادیث معصومان علیهم السلام مورد تصریح و تاکید قرار گرفته است . پس از آن نیز مبناى بسیارى از علوم مانند تفسیر، لغت، فقه و اصول واقع شده است ; اما با پیدایش مذاهب و نحله‏هایى چون غلو، تصوف و اخباریگرى، عرفى بودن زبان قرآن مورد انکار قرار گرفت و به عنوان بطن، مفاهیمى به قرآن نسبت داده شد که عرف اهل زبان با آنها بیگانه است .

مباحثى که تاکنون در زمینه زبان قرآن مطرح بوده، تقریبا از آنچه آمد، تجاوز نمى‏کرد ; اما اکنون حوزه این مباحث توسعه یافته و سؤالات جدیدى مطرح شده است ; نظیر اینکه آیا عرفى بودن زبان قرآن به معناى مماشات با عقاید باطل جاهلى نیست؟ آیا این نظریه به مفهوم سطحى بودن معانى قرآن نیست؟ [5].

طرح این شبهات و سؤالات برخى را بر آن داشته است که در پاره‏اى از آیات به فراعرفى بودن زبان قرآن قایل شوند و به این ترتیب زبان قرآن را ترکیبى از زبان عرفى و فراعرفى بدانند [6] ; اما واقعیت امر این است که زبان قرآن در سراسر آیات قرآن عرفى است و البته این به معناى مماشات با عقاید باطل جاهلى و سطحى بودن معانى قرآن نیست . قرآن کریم از نظر تشابه و بطون نیز تفاوتى با زبان عرفى ندارد . نه وجود اخبار غیبى و علمى در قرآن موجب غیر عرفى شدن زبان آن مى‏شود و نه وجود مجاز در تعابیر و بهره‏گیرى از تصورات و باورهاى باطل عرب در افاده مقصود در قرآن قابل انکار است .

5 . تبیین نظریه

اجمال نظریه مورد بحث این است که قرآن کریم به زبان رایج در میان قوم پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله نازل شده است . این نظریه، لوازمى دارد که اینک بیان مى‏شود .

الف . بهره‏گیرى از واژگان زبان قوم: یکى از لوازم این نظریه آن است که در قرآن از همان واژگانى که در زبان قوم رسول خدا صلى الله علیه و آله وجود داشته است، در افاده مقاصد استفاده شده باشد و نیز آنچه خداوند از آن واژگان اراده فرموده است، نباید جز همان معانى معهود آن قوم باشد . البته اراده معانى دیگرى از آن واژگان پذیرفتنى است ; اما در این صورت باید با قرائن صارفه همراه باشد .

ب . پیروى از قواعد دستورى عربى: از دیگر لوازم عرفى بودن زبان قرآن این است که در قرآن از همان قواعد صرفى و نحوى رایج در میان قوم رسول خدا صلى الله علیه و آله تبعیت‏شده باشد .

ج . وجود ویژگى‏هاى بلاغى عربى در قرآن: لازمه دیگر این نظریه آن است که همان خصوصیات بلاغى رایج در میان قوم پیامبر صلى الله علیه و آله نظیر حذف، تکرار، مجاز و کنایه در قرآن کریم نیز وجود داشته باشد و هر خصوصیتى که در زبان آنان نیست، در قرآن هم وجود نداشته باشد .

د . قابل فهم قوم بودن قرآن: از لوازم سخنى که به زبان قوم رسول خدا صلى الله علیه و آله ایراد شده، این است که آنان مراد از آن را بفهمند ; همچنانکه وقتى خود با یکدیگر سخن مى‏گفتند، مراد همدیگر را مى‏فهمیدند .

ه . جواز مراجعه به کلام قوم در فهم قرآن: هم سنخى قرآن با کلام قوم پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مقتضى آن است که چنانچه پاره‏اى از آیات قرآن همسان متون بشرى تشابه و ابهام داشته باشد، بتوان به منظور فهم مراد این آیات و رفع تشابه و ابهام از آنها به متون نثر یا نظم آن قوم مراجعه کرد .

و . تناسب با فرهنگ قوم: زبان هر مردمى تنها وسیله تفهیم و تفهم میان آن مردم نیست ; بلکه نماد و نمایه فرهنگ و جهان‏بینى آن مردم است [7] ; زیرا زبان هر قومى زاییده فرهنگ و جهان‏بینى آن قوم است ; به عبارت روشنتر واژگان و خصوصیات زبان شناختى هر قومى در نوع دانش‏ها و باورها، آداب و رسوم، حرفه‏ها و فنون و موقعیت جغرافیایى و تاریخى آن قوم ریشه دارد ; به همین روى ملاحظه مى شود که مثلا عربها براى شتر و اسکیموها براى برف اسامى بسیارى را ساخته‏اند [8] یا عربها شخص خسیس را دست‏بسته [مائده / 64]، اما فارسها او را ناخن خشک مى‏خوانند و نظایر آنها .

بنابر این یکى دیگر از لوازم عرفى بودن زبان قرآن مرتبط بودن آن با فرهنگ و جهان‏بینى قوم پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله است .

ناگفته نماند که اولا نظریه مورد بحث نظریه‏اى زبان شناختى است ; لذا فقط ناظر به زبان و خصوصیات زبانى قرآن است ; بنابر این عرفى بودن زبان قرآن به مفهوم عرفى و بشرى بودن محتواى قرآن و در نتیجه بطلان‏پذیرى پیامها و ناتوانى پاسخگویى به نیازهاى دینى در تمام اعصار و امصار و محدودیت نگرش قرآن به عالم دنیوى و مادى و امکان فهم حقایق غیبى قرآن براى تمام انسانها نیست .

ثانیا این نظریه مربوط به بخشى از قرآن کریم است که مدلول لفظى دارند ; بنابراین حروف مقطعه آغاز برخى از سوره‏ها که مدلول لفظى ندارند، از محل بحث و شمول این نظریه خارج است .

6 . ادله عرفى بودن زبان قرآن

در تایید این نظریه که زبان قرآن همان زبان قوم پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله است، ادله و شواهد فراوانى وجود دارد که اینک مهمترین آنها مى‏آید .

1- 6 . عقل

مسلم است که خداى تعالى حکیم است و لازمه حکمتش آن است که کارهاى پسندیده انجام دهد و از کارهاى ناپسند دورى کند [9]. یکى از کارهاى ناپسند آن است که وقتى کسى با مخاطبش سخن مى‏گوید، جز به همان زبان معهود و آشنایش سخن گوید یا از الفاظ زبان او معناهایى را اراده کند که نفهمد یاالفاظ را در قالب زبانى و فرهنگى قابل فهمش به کار نبرد .

ناپسندى این کار به چند جهت است:

اولا غرض اصلى تکلم با مخاطب، القاى مقصود است و زمانى که مخاطب مقصود خدا را در نیابد، بواقع خدا کار عبث و بى‏فایده‏اى را انجام داده است و چنین کارى از شخص حکیم ناپسند است .

ثانیا اگر خداوند به گونه‏اى سخن گوید که مخاطب نتواند مراد او را بفهمد و در عین حال از او بخواهد که مرادش را دریابد و حتى آن را جامه عمل پوشد، در واقع او از مخاطب تکلیف فوق طاقت‏خواسته است . روشن است که این کار ناپسند است و شخص حکیم چنین نمى‏کند [10].

ثالثا چنانچه خداوند از الفاظ و تعابیر معهود مخاطب، معناهایى را جز آنچه را که او مى‏شناسد، اراده کند، اغراء به جهل کرده است و این ناپسند است و از شخص حکیم سر نمى‏زند [11].

رابعا چنانچه خدا به زبانى ناآشنا با مخاطب سخن بگوید یا از الفاظ آشنا براى مخاطب معناهایى را قصد کند که معهود او نیست، بواقع از رهگذر این تکلم، بیان مقصود نکرده است . حال اگر در طى این تکلم به مخاطب فرمانى داده و بر ترک آن کیفر قرار داده باشد، بدیهى است که او امتثال فرمان نخواهد کرد . بى‏تردید کیفر دادن این مخاطب بر ترک فرمان ناپسند است ; چون آن در واقع عقاب بلابیان تلقى مى‏شود .

2- 6 . سیره عقلا

صرف نظر از آنکه به لحاظ عقلى تکلم به زبانى نامعهود و ناآشنا با مخاطبان ناپسند و قبیح است و از خداى حکیم سر نمى‏زند، سیره عقلا در هر عصر نیز همواره چنین بوده است که به منظور القاى مقاصد خود به زبانى که براى مخاطبان معهود و مفهوم بوده باشد، سخن گفته‏اند ; حتى آنان که به زبان مخاطبان خود آشنایى نداشته‏اند، تلاش کرده‏اند که یا نخست‏به فراگیرى زبان آنان روى بیاورند و سپس به تفهیم مقاصد خویش به آنان بپردازند یا از کسانى که زبان آنان را مى‏دانند، براى این امر کمک بگیرند . بنابراین خداى بزرگ که در راس عقلاى عالم است، به طریق اولى باید مقاصد خویش با مخاطبان خود را به زبان قابل فهم و معهود آنان القا کند .

3- 6 . قرآن

ملاحظه آیات قرآن و تفاسیرى که مفسران پژوهشگر بر آنها نوشته‏اند، نشان مى‏دهد، در قرآن هیچ واژه‏اى نیست که در زبان قوم رسول خدا صلى الله علیه و آله نبوده باشد یا گنگ و بى‏معنا باشد و هیچ جمله‏اى نیست که در غیر قالب زبانى و فرهنگى آن قوم بوده باشد و در نتیجه براى آنان معنا و مفهومى نداشته باشد . اگر هم مراد پاره‏اى از آیات براى برخى از مردم در نگاه اول مبهم مى‏نماید، این ابهام در اثر بى‏توجهى به همه قرائن لازم براى فهم آیات است ; لذا با دقت در این قرائن، مراد آن آیات کاملا وضوح مى‏یابد ; بنابراین آیات قرآن مانند لغز و معما نیست و ابهامى که ذکر آن رفت، از سوى خداى تعالى در آیات قرآن ایجاد نشده است [12].

علاوه بر این بسیارى از آیات قرآن به نحو مطابقى یا التزامى بر نزول آن به زبان قوم پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله دلالت دارد . برخى از آیاتى که به نحو مطابقى بر این معنا دلالت مى‏کند، چنین است:

انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون [یوسف / 2] ; ما آن را به صورت خوانش عربى فرود آوردیم ; بلکه در آن اندیشه کنید .

کتاب فصلت آیاته قرآنا عربیا لقوم یعلمون ولو جعلناه قرآنا اعجمیا لقالوا لولا فصلت آیاته ءاعجمى و عربى [فصلت / 1 و 44] ; [این] کتابى است که آیاتش به صورت خوانش عربى براى مردمى که [آن را] مى‏فهمند، بیان شده است و اگر آن را خوانش غیرعربى مى‏کردیم، مى‏گفتند: چرا آیاتش [به زبان ما] بیان نشده است . آیا آن غیر عربى باشد و حال آنکه [زبان ما] عربى است .

و لقد نعلم انهم یقولون انما یعلمه بشر لسان الذى یلحدون الیه اعجمى و هذا لسان عربى مبین [نحل / 103] ; و مى‏دانیم که مى‏گویند: بشرى [آن را] به او مى‏آموزاند . زبان کسى که به سوى او منحرف مى‏شوند، غیرعربى است و حال آنکه این به زبان عربى شیواست .

چنانکه ملاحظه شد، قرآن تصریح دارد که غرض از نزولش آن است که قوم پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله آن را بفهمند و در آن اندیشه کنند و بدیهى است لازمه این امر آن است که قرآن به زبان معهود آنان باشد ; به همین رو خداى تعالى فرمود: ما آن را خوانش عربى کردیم ; بلکه آن را بفهمند .

آیات فصلت علاوه بر آنکه بر این معنا صراحت دارد که قرآن به زبان قوم پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله نازل شده، حاوى نوعى استدلال نیز بر این معناست . توضیح آنکه چنانچه گوینده‏اى با مخاطبان خود به زبان ناآشنایشان سخن بگوید، به طور طبیعى با این اعتراض آنان مواجه خواهد شد که چرا به زبان خودمان با ما سخن نمى‏گویى . چنین اعتراضى در خصوص قرآن نیز - چنانچه به زبان قوم رسول خدا صلى الله علیه و آله نازل نشده بود - قابل طرح است . چنانکه در آیه شریفه آمده، آنان مى‏گفتند: چرا قرآن [به زبان ما] بیان نشده است؟ چرا در حالى که ما عرب هستیم، قرآنى که براى ما نازل شده، به زبان غیرعربى است؟

در حالى که قرآن یکى از مهمترین پدیده‏هاى تاریخى است و انگیزه‏هاى فراوانى براى نقل چنین اعتراضى در خصوص آن وجود داشته است، هیچ کسى در تاریخ این اعتراض را از قوم پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله نقل نکرده است ; بنابراین در این زمینه بر قرآن اعتراض نکرده‏اند و از این عدم اعتراض روشن مى‏شود که قرآن به همان زبان رایج و معهود خودشان نازل شده است .

در آیه نحل نیز به گونه‏اى دیگر بر «به زبان قوم بودن قرآن‏» استدلال شده است . خداوند در این آیه براى دفع توهم مشرکان مبنى بر اینکه قرآن را شخصى اعجمى به پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مى‏آموزاند، به عربى مبین بودن قرآن کربم استناد کرده است . لازمه چنین استنادى آن است که عربى مبین بودن قرآن براى مشرکان معلوم و مسلم بوده باشد وگرنه چنین استناد و استدلالى نتیجه‏اى نداشت ; چون نتیجه بخش بودن هر استدلالى به این است که بر مقدماتى معلوم و مسلم متکى باشد . بر اساس چنین مقدماتى مى‏توان امرى را که معلوم و مسلم نیست، ثابت کرد . بنابراین از اینکه خداوند در آیه مورد بحث‏به عربى مبین بودن قرآن استناد کرده است، فهمیده مى‏شود که آن براى مخاطبان معلوم و مسلم بوده است .

این آیه صرفا بر این معنا دلالت ندارد که واژگان قرآن به زبان قوم پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله است ; بلکه بر وجود این خصوصیت در تمام ابعاد زبان شناختى قرآن دلالت دارد ; چون این آیه از طرفى قرآن را مبین و مفصل مى‏خواند و لازمه آن این است که همه ابعاد زبان شناختى قرآن براى قوم رسول خدا صلى الله علیه و آله معهود و آشنا باشد و در این زمینه با زبان رایج در میان آنان هیچ تفاوتى نداشته باشد وگرنه قرآن براى آنان مبین و مفصل نمى‏توانست‏باشد . از طرف دیگر زبان قرآن را عربى خوانده و اعجمى بودن آن را انکار کرده است . این دو واژه بر معنایى ژرفتر و گسترده‏تر از نوع واژگان دلالت دارد ; یعنى عربى بودن قرآن و اعجمى نبودن آن صرفا به این معنا نیست که نوع واژگان قرآن عربى است و مثلا فارسى و رومى و حبشى و نظایر آنها نیست ; بلکه بر این معنا نیز دلالت دارد که زبان قرآن قابل فهم براى آنان است و از هر گونه گنگى خالى است ; به همین رو راغب مى‏نویسد: «عربى به معناى سخن شیوا و آشکار است‏» و افزوده است که عربى به معناى شخصى نیز که مقاصدش را به شیوایى بیان مى‏کند، به کار مى‏رود [13] ; در مقابل «اعجم کسى است که در زبانش نوعى گنگى است ; چه عرب باشد یا غیرعرب، و این به آن جهت است که عرب از [زبان] عجم (غیرعرب) کم مى‏فهمد» [14].

لازمه این معنا نیز آن است که زبان قرآن در همه جهات زبان شناختى نظیر نوع واژگان و معانى آنها، نوع تعابیر، قواعد دستورى و تناسب فرهنگى با زبان قوم پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله سنخیت داشته باشد .

4- 6 . حدیث

عرفى بودن زبان قرآن در روایات متعددى مورد تاکید قرار گرفته است ; مانند روایاتى که در آن به مردم سفارش شده است که به هنگام مشتبه شدن کارها به قرآن مراجعه کنید و از آن را راهنمایى بگیرید [15] یا روایاتى که در آنها ائمه علیهم السلام فرموده‏اند: احادیث ما را بر قرآن عرضه کنید . اگر مخالف آن بود، آنها را وانهید [16].

لازمه مضامین این روایات آن است که قرآن به همان زبان معهود مخاطبان باشد وگرنه چگونه بتوانند به هنگام مشتبه شدن امور از قرآن راهنمایى لازم را بگیرند یا چطور بدانند چه حدیثى با قرآن مخالف است که آن را وانهند .

علاوه بر این روایاتى که به آنها اشاره شد و به نحو التزامى بر عرفى بودن قرآن دلالت داشتند، روایات متعدد دیگر نیز وجود دارد که بر این معنا صراحت و دلالت مطابقى دارند .

براى نمونه آورده‏اند که یکى اصحاب امام صادق علیه السلام به آن امام عرض کرد: برخى روایت کرده‏اند که در آیه شریفه یاایها الذین آمنوا انما الخمر و المیسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون (3) [مائده / 90] مراد از خمر و میسر و انصاب و ازلام اشخاصى [مانند ابوبکر و عمر] هستند . آن حضرت فرمود: ما کان الله عز و جل لیخاطب خلقه بما لا یعلمون ; خداى عزوجل را نسزد که با خلقتش به زبانى که نمى‏فهمند، سخن گوید [17].

نمونه دیگر این است که آورده‏اند: امام سجاد علیه السلام بارى در باره بنى اسرائیل سخن مى‏گفت و ظاهرا در میان سخن خود آیه قل فلم تقتلون انبیاء الله من قبل ان کنتم مؤمنین (4) [بقره / 91] را که خطاب به یهودیان زمان پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله است، قرائت فرمود . یکى از اصحاب عرض کرد: اى زاده رسول خدا صلى الله علیه و آله چگونه خداوند این گروه را بر زشتکارى گذشتگانشان نکوهش و سرزنش مى‏کند ; در حالى که مى‏فرماید: ولا تزر وازرة وزر اخرى (5) [انعام / 164]. امام سجاد علیه السلام فرمود: قرآن به زبان عربى نازل شده است ; از این رو در آن با اهل زبان به زبانشان سخن مى‏گوید . (6) آیا به شخصى تمیمى که قیبله‏اش به جایى شبیخون زده و ساکنان آن را کشته است، نمى‏گویى: به فلان‏جا شبیخون زدید و چه کردید؟ عرب هم مى‏گوید: ما نسبت‏به فرزندان فلانى چه کردیم و خلاندان فلانى را به اسیرى گرفتیم و فلان جا را ویران کردیم . منظور این نیست که آنان خود چنان کردند ; بلکه مراد از سخن تو خطاب به شخص تمیمى سرزنش کردن او و مقصود از سخن عرب افتخار کردن به این است که قومش چنان کردند . سخن خداى عز وجل در این آیه نیز در سرزنش [یهودیان] حاضر [در زمان رسول خدا صلى الله علیه و آله] بوده است ; چون قرآن به این زبان نازل شده است . این افراد به آنچه گذشتگانشان کرده بودند، خشنود بودند و آن را درست مى‏دانستند ; به همین جهت رواست که به آنان گفته شود: شما چنان کردید» [18].

7 . نتیجه

قرآن کریم به زبان قوم پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله یعنى به همان واژگان و معانى معهود و قواعد دستورى و خصوصیات بلاغى و فرهنگى موجود در میان آنان نازل شده است ; چون فعل خداى تعالى به حکمت متصف است و لازمه حکمت آن است که شخص حکیم به زبان معهود مخاطبان سخن بگوید و سیره عقلا در هر عصر و مصر نیز چنین بوده است . آیات قران و احادیث معصومان علیهم السلام نیز بر همین معنا تصریح دارند .

پنهان نیست که این نظریه با سؤالات متعددى مواجه است که مجال بررسى آنها در این مقال وجود ندارد . (7)

پى‏نوشت:

1) دو دریا را روان کرد ; به‏گونه‏اى که به هم برسند . میان آندو حایلى است که به [حوزه] همدیگر تجاوز نمى‏کنند . . . از هر دو مروارید و مرجان بر مى آید .

2) و اگر بر آنان (دو رویان) مقرر مى‏کردیم که به کشتن تن دهید یا از خانه‏هاى خود در آیید، جز اندکى از آنان آن را به کار نمى‏بستند .

3) اى مؤمنان! شراب، قمار، بت و تیرهاى قرعه، پلید و عمل شیطان است . از آن دورى کنید تا رستگار شوید .

4) بگو اگر [به آنچه بر شما نازل شد] ایمان داشتید، پس چرا پیش از این پیامبران خدا را مى‏کشتید .

5) هیچ باربرى بار دیگرى را به دوش نمى‏کشد .

6) ان القرآن نزل بلغة العرب فهو یخاطب فیه اهل اللسان بلغتهم .

7 . نویسنده تعدادى از این سؤالات را قبلا طى مقاله‏اى پاسخ گفته است [19].

منابع

1 . حویزى، عبدعلى ; تفسیر نورالثقلین، ط 4، قم، مؤسسه اسماعیلیان، 1370 ش، ذیل آیات .

2 . ذهبى، محمدحسین ; التفسیر و المفسرون، ط 2، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1396 ق، ج 2، ص 387 .

3 . قاسمى، محمدجمال الدین ; محاسن التاویل، ط 2، بیروت، دارالفکر، 1398 ق، ج 1، ص 222 به بعد و مصطفوى، حسن ; روش علمى در ترجمه و تفسیر قرآن مجید، ج 1، قم، دارالقرآن الکریم، 1409 ق، ص 24- 33 .

4 . معرفت، محمدهادى ; التفسیر و المفسرون، ط 1، مشهد، الجامعة الرضویة للعلوم الاسلامیه، 1418 ق، ج 1، ص‏95- 101 و ایازى، سیدمحمدعلى ; «قرآن و بازتاب فرهنگ زمانه‏» ، مفید، قم، دانشگاه مفید، ش 10، ص 45 به بعد .

5 . ایازى، پیشین و اردبیلى (آیت الله . ; «مشکل ما در فهم قرآن‏» ، مفید، قم، دانشگاه مفید، ش 8، ص 11 به بعد .

6 . عنایتى راد، محمدجواد ; «زبان‏شناسى دین در نگاه المیزان‏» ، پژوهشهاى قرآنى، قم، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، ش 10- 9، ص 40 .

7 . ایزوتسو، توشى هیکو ; خدا و انسان در قرآن، ترجمه احمد آرام، چ 2، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1368 ش، ص 4 و 20 و ایازى، سید محمدعلى ; «قرآن و فرهنگ زمانه‏» ، مفید، قم، دانشگاه مفید، ش 8، ص 58- 60 .

8 . یول، جرج ; نگاهى به زبان، ترجمه نسرین حیدرى، چ 1، تهران، سمت، 1374 ش، ص 289 .

9 . مطهرى، مرتضى ; کلام و عرفان، بى‏چا، تهران، صدرا، بى‏تا، ص 64 .

10 . وحید بهبهانى، محمدباقر ; الفوائد الحائریه، ط، قم، مجمع الفکر الاسلامى، 1415 ق، ص 106 .

11 . همان .

12 . طباطبایى، محمدحسین ; قرآن در اسلام، بى‏چا، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1361 ش، ص 24 و همو ; المیزان، بى‏چا، قم، منشورات جماعة المدرسین فى الحوزة العلمیه، بى‏تا، ج 1، ص 9 .

13 . راغب اصفهانى ; مفردات الفاظ القرآن، بى‏چا، قم، المکتبة المرتضویه، بى‏تا، ذیل عرب .

14 . همان، ذیل عجم .

15 . مجلسى، محمدباقر ; بحارالانوار، ط 2، بیروت، 1403 ق، ج 77، ص 136 و 179 و ج 92، ص 17 .

16 . همان، ج 2، ص 165 و 225 و 227 و 235 و 243 و 249 و ج 5، ص 80 .

17 . همان، ج 24، ص 300 و ج 79، ص 236 .

18 . همان، ج 45، ص 296 .

19 . مؤلف ; «نظریه عرفى بودن زبان قرآن (کارآیى‏ها و توهمات)» ، معرفت، قم، ش 24، ص 43- 45 .